روشـــツــنی خونه [🌙]
•°💛🌵’’ [• #حالخوببســـــاز♥️ •] . و ما در هَیاهویِ روزگار اگر آرامیم، دلمان به خدایی گرم است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↯💕↯
#حالخوببساز
امشب ماســـــاژ داریم 😍👋👋
با دست و پنجہ نازنین شما
طبق فیلم سعی کنید
فشار دادن نقاط محکم باشه
تا اثر کنہ 🍃
دستاتون رو با [روغن هاے گرم ]
چرب ڪنید تا حال خوب به بقیه بدین
#ماساژ
♥⃢ ☘ @bayenatiha
آرزوی نخل🌴
نخل ساکت و آرام گوشهای ایستاده بود، شاخههایش را بالا گرفت. نگاهی به خورشید کرد و گفت:«تو که آن بالایی بگو ببینم چه میبینی؟» آهی کشید و ادامه داد:«من که به زمین چسبیدهام» و سعی کرد ریشهاش را تکان دهد اما موفق نشد.
شاخهاش را به زیر انداخت و ساکت ماند، خورشید نور طلاییاش را بر سر نخل پاشید. گفت:«در عوض تو قوی هستی خیلی قوی!»
نخل صدای پایی شنید. به اطراف نگاه کرد پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دید که همراه حضرت علی (علیه السلام) کمی دورتر از او روی تخته سنگی نشستند.
نخل آرام گفت:«کاش میشد جلوتر بروم و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بغل کنم»
نخل پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دید که خرمایی در دهان علی (علیه السلام) گذاشت وصدای علی (علیه السلام) را شنید که میگفت:«جانم فدای تو ای مصطفی»
نخل هنوز دلش میخواست نزدیکتر برود اما ریشههای محکمش به او اجازه نمیدادند. در فکر بود که چند مرد را دید، آنها به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک شدند. یکی از آنها با عبایی بلند و موهایی آشفته جلو آمد گفت:«ای محمد اگر تو پیامبر خدایی نشانهای بیاور تا ما حرفت را باور کنیم!»
پیامبر (صلی الله علیه و آله) لبخندی زد و فرمود:«چه نشانهای میخواهید؟»
مردی قدبلند با ابروهای درهم جلو آمد، نخل اصلا از او خوشش نیامد، نگاهش را برگرداند و فقط صدایش را شنید، مرد گفت:«به آن درخت بگو از زمین کنده شود و پیش تو بیاید!»
نخل تا این حرف را شنید سربرگرداند و به مرد که به او اشاره میکرد نگاه کرد! سعی کرد ریشهاش را تکانی بدهد، اما او هرگز موفق نشده بود از زمین جدا شود. به چهرهی پیامبر(صلی الله علیه و آله) نگاه کرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) رو به نخل فرمود:«ای درخت اگر باور داری که من پیامبر خدا هستم با ریشههایت از زمین جدا شو و به دستور خدا کنار من قرار بگیر!»
خورشید به گرمی شاخهی نخل را نوازش کرد و گفت:«داری به آرزویت میرسی! منتظر چه هستی برو»
نخل چشمانش را بست نفس محکمی کشید و آرام ریشههایش را تکان داد، زیر لب گفت:«خدایا من برای اجرای دستور تو و پیامبرت آمادهام»
ریشههایش از خاک بیرون آمدند شاخههایش از شادی تند تند تکان میخوردند سر و صدای عجیبی پیچید.
نخل آرام آرام جلو رفت و بین پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) ایستاد، شاخههایش را روی شانههای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام)گذاشت، رو به خورشید گفت:«میبینی به آرزویم نزدیک شدم فقط کمی مانده»
همان مرد اخمو عقب رفت، در حالی که عرق میریخت گفت:«اگر راست میگویی بگو از وسط به دو نیم شود و نیمی از آن جلوتر بیاید!»
پیامبر(صلی الله علیه و آله) رو به نخل فرمود:«ای نخل از وسط نصف شو و پیش من بیا!»
نخل آرام دو نیم شد، نزدیکتر رفت. شاخههایش را دور پیامبر پیچید و پیامبر را در آغوش کشید. لبخند زد گفت:«خورشید عزیزم دیدی؟ به آرزویم رسیدم!»
حالا خرماهایش شیرینتر از همیشه شده بودند. مرد اخمو گفت:«دستور بده نخل مثل قبل شود و سرجایش برگردد»
پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستی به تنهی نخل کشید و فرمود:«به شکل قبل شو و سرجایت برگرد»
برای نخل جداشدن از پیامبر(صلی الله علیه و آله) خیلی سخت بود اما باید به حرف پیامبر خدا گوش میداد آرام آرام از پیامبر(صلی الله علیه و آله) جدا شد و به جای خود برگشت.
#باران
#قصه_شب
♥⃢ ☘ @bayenatiha
روشـــツــنی خونه [🌙]
♥️🍃ســــــــــوره واقعه مون با زندگےمون برڪت میده
waqe_346196.mp3
29.55M
🌱سوره واقعه
با صدایِ دلنشین و گرمِ
امیرحسین ساجدی
#واقعہهرشبموݩ
♥⃢ ☘ @bayenatiha
∞💞∞
[ #خلوتشبـــــانہ 🌙]
امیدوارم فردا خدا جوری شادت کنھ
که از خوشحالی اشکات بند نیاد ؛😌
#شبتبھترین
♥⃢ ☘ @bayenatiha
روشـــツــنی خونه [🌙]
🌺∞ #بࢪنامہریزے یه دفتࢪ بردار ڪه فقط مخصوص برنامه ریزیت باشه تمامے ڪارهایی ڪه فردا داری و باید
💓↻
#بࢪنامہریزے
خب امشب شرو؏ برنامه نویسےمونہ😌
یہ سررسید بردار
هربرنامه اے توی طول روز
براش وقت میذاری
رو بنویس 👌
چطـــــورے⁉️
یعنے
چقدر مےخوابی
چقدر فیلم میبینی
چقدر فضای مجازی
چقدر کارخونہ
چقدر مطالعه
چقدر بازی بابچه ها
و...
⏰این کار باعث میشه
توی دستت بیاد ڪه زمانت داره
صرف چه ڪارهایی و چقدر میشه..
#یہمامانبایدمنظمباشه
♥⃢ ☘ @bayenatiha