هدایت شده از پندانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
غیرت حسینی🔥
این پرچم افتادنی نیست....👌
🎥 @pandaaneh
هدایت شده از پندانه
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پندانه
🛑🎥عاقبت دشمن مجالس عزاداری چه شد؟
🎥 @pandaaneh
هدایت شده از هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
✅ سقوط یک ماشین در دره !!!
واااای عجب صحنه ای
خدا سرنشینانش را رحمت کنه چه زجری کشیدن 😭
#سوادرسانه
#فریب
🎥 @pandaaneh
هدایت شده از 👌 تلنگر 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
براندازها از صلواتشون رونمایی کردن 😂😂
بدبختا یه چیز از خودشون ندارن هی به اسلام هم فحش میدن 😄
🎥 @pandaaneh
هدایت شده از پندانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
قربون کمر خم شده ت برم مادر!
زگهواره تا گور دانش بجوی اگه ویدئو بود👌😍
🎥 @pandaaneh
هدایت شده از پندانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
❌ سواد رسانه ای
هر کلیپی را باور نکنید
در پذیرش اخبار زود باور و ساده دل نباشیم
دنیای مجازی دنیای فریب و اغوا گری است.
🎥 @pandaaneh
هدایت شده از 🌐 حزب الله 🌐
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پندانه
تظاهرات زن زندگی آزادی در عراق!
⁉️ عبیر قاسم که بود؟
🔹 برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی در برنامه پخش زنده حرم مطهر رضوی
🎥 @pandaaneh
🔅#پندانه
✍️ حکمت خدای دانا و حکیم!
🔹چند روز پیش بهعنوان مسافر سفری با اسنپ داشتم.
🔸اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم. آخه باتری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.
🔹راننده حدودا 40 ساله بود. آرامش عجیبی که داشت باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیام بگم.
🔸هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم که تموم شد، گفت:
یه قضیهای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار 19تومنی 12 شده بود.
🔹گفتم:
بفرمایید.
🔸راننده تعریف کرد:
یه مسافری بود همسنوسال خودم، حدودا 40ساله. خیلی عصبانی بود.
🔹وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت:
چرا اینقدر همکاراتون ... هستند.
🔸از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود.
🔹گفتم:
چطور شده؟
🔸مسافر گفت:
هشت بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگه میرسن و بعد لغو کردن.
🔹من بهش گفتم:
حتما حکمتی داشته، خودتو ناراحت نکن.
🔸این جمله بیشتر عصبانیاش کرد و گفت:
حکمت کیلو چنده؟ این چیزا چیه کردن تو مختون؟
🔹بعد با گوشیاش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد. (بازاری بود و کلی ضرر کرده بود.)
🔸حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم.
سن خطرناکی هست. معمولاً همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه.
🔹من پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ... هستم و مسافر نمیدونست.
🔸خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان، کرایه هم که هیچی.
🔹دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم.
🔸من اون موقع شیفت بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستار بخشم.
🔹اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادوشده به من داد.
🔸گفتم:
دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون هشت همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری.
🔹تو فکر رفت و لبخند زد.
🔸من اون موقع بهشدت 4میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچکسی نبود به من قرض بده.
🔹رفتم خونه و کادوی مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!
🔸حکمت خدا دوطرفه بود. هم اون مسافر زنده موند، هم من سکه رو 4میلیون و 400هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد.
🔹همیشه بدشانسی، بدشانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.
🔸اینا رو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باتری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.
💢من هم به حکمت خداوند بزرگ فکر کردم!
✅کانال استاد قرائتی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅#پندانه
✍️ عبادت بهجز خدمت خلق نیست
🔹خانم و آقایی بە میدانی که کارگران در آن میایستند تا کاری پیدا کنند، میروند و میگویند به سه کارگر نیاز دارند، ولی بیشتر از ۲۰هزار تومان برای یک روز کار به آنها نمیدهند.
🔸خیلیها عقبگرد میکنند و نمیروند، ولی از میان آن همه کارگر سه نفر که نیازمند بودند به ناچار برای ۲۰هزار تومان همراه آن زنومرد میروند که کار کنند.
🔹وقتی به خانه آن زنومرد میرسند حسابی مورد پذیرایی قرار میگیرند.
🔸سپس یکی از کارگران میگوید:
کار ما را بگویید تا کارمان را شروع کنیم.
🔹صاحبکار میگوید:
ما کاری نداریم که انجام بدهید. فقط چند لحظه صبر کنید تا دستمزدتان را بیاورم.
🔸پس از دقایقی صاحبخانه با ۶میلیون تومان پول نقد وارد اتاق میشود و به هر نفر از کارگران ۲میلیون تومان میدهد.
🔹و میگوید:
این ۶میلیون پول حجمان بود که انصراف دادیم. شما که بهخاطر ۲۰هزار تومان مجبور شدید بیایید کار کنید حتما خیلی نیازمندید و این پول را به شما میدهیم که شاید خدا هم از ما راضی باشد.
🆔 @Masaf
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پندانه
ایراد نداره خیلیا از آقا انگشتر و چفیه میخوان
ولی ادب این مرد بحرینی و درخواستش از حضرت اقا شگفت زده ام کرد👌 حتما ببینید
#خانواده_دینی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅#پندانه
✍️ نماز اول وقت و کار نیک در اول وقت هم اطاعت امر خداست
🔹روزی پیرمردی به پسرش گفت:
آفتابه و لگن برایم بیاور تا برای نماز وضو بسازم.
🔸پسر در اجرای امر پدر درنگ کرد و چَشم را گفت ولی خواستۀ پدر به تأخیر انداخت. پدر از او شاکی شد که چرا امر پدر به تأخیر افکندی؟
🔹پسر گفت:
پدرم! زمانی که مرا امر کردی هنوز به غروب آفتاب مانده بود. من در اطاعت امر تو درنگی نکردم که به تو ضرر رسد و نماز مغربت از اول وقت أدای آن بگذرد.
🔸پدر سکوت کرد تا جواب پسر بهوقت بهتری بدهد.
🔹روزی پسر نان سنگک داغی خرید و سفره را برای صبحانه با پدر گشود.
🔸پدر نان سنگک در زیر سفره پنهان کرد و نان سنگکی که از روز قبل مانده بود را بر چراغ گرم ساخت و به پسر داد.
🔹پسر وقتی لقمهای خورد، گفت:
پدر، نان امروز را بده. این نان را داغ کردهای و تازه نیست و بیات است.
🔸پدر گفت:
نان گرم و نانی که گرم شده است هردو گرم هستند ولی اولی سردی بر خود ندیده و دومی سردی بر خود دیده و سپس گرم شده است.
🔹امر خدا و امر والدین بر فرزند هم به مَثَل آن مانَد. آن روز تو امر پدر اطاعت کردی و آفتابه و لگن آوردی ولی کلام پدر سرد و بیات نمودی و سپس داغ کردی.
🔸طعم و مزهاش بر من آنگاه بود که کلام من تا شنیدی همان دم، داغداغ اجرا میکردی.
💢 بدان! نماز اول وقت و کار نیک در اول وقت هم اطاعت امر خداست و حکم نان داغ را دارد.
🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅#پندانه
✍ عجایب واقعی نعمتهاییست که خدا داده
🔹معلمی از دانشآموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را بنویسند. دانشآموزان شروع به نوشتن کردند.
🔸معلم نوشتههای آنها را جمعآوری کرد. با آنکه همه جوابها یکی نبود اما بیشتر دانشآموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:
🔺اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و...
🔹در میان نوشتهها کاغذ سفیدی نیز به چشم میخورد.
🔸معلم پرسید:
این کاغذ سفید مال چه کسی است؟
🔹یکی از دانشآموزان دست خود را بالا برد.
🔸معلم پرسید:
دخترم چرا چیزی ننوشتی؟
🔹دخترک جواب داد:
عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمیتوانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم.
🔸معلم گفت:
بسیارخب، هرچه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم.
🔹در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت:
به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از لمسکردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساسکردن، خندیدن و عشقورزیدن.
🔸پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرورفت.
🔹اکنون تازه همه به حقیقتی مهم آگاه شده بودند؛ آری، عجایب واقعی همین نعمتهایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی میانگاریم.
🆔 @Masaf