eitaa logo
🇮🇷بازگشت از نیمه راه🇮🇷
677 دنبال‌کننده
46هزار عکس
31.9هزار ویدیو
101 فایل
ارتباط با ادمین @shahed45
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🥀🥀🥀🥀 حکایت ✍🏿✍🏿 راوی: توی بین نماز ظهر و عصر مشغول خواندن تعقیبات و همان دعای معروف یامن ارجوه بودم و همه ی بچه ها دعا رو با هم زمزمه میکردند... کنارم نشسته بود و هم کنار زعفری... به اینجای دعا رسیدیم که مستحبه با دست چپ محاسن رو بگیریم و با دست راست به راست و چپ اشاره کنیم... بعضی بچه ها حتی نوجوونها یک ته محاسنی داشتند که با نوک انگشتها شون بگیرند... همه به خیره شدند که اون چیکار میکنه. زعفری هم با همون خنده همیشه گی اش با دست چپ ریشهای پر پشت رو گرفت و مثل بقیه با انگشت راستش به راست و چپ اشاره میکرد. هرکسی شاد شد برای شادی روح این دو عزیز شهید صلواتی هدیه کند. 🌷🕊 ☫ @bazgashtaznimehraheitaa.com/bazgashtaznimehrah👈ایتا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🌙 چگونه میگذشت 👈🏽 آیا در جبهه اصرار بر روزه داری بود ☄ در 8 سال دفاع مقدس یعنی از سال 59 که جنگ تحمیلی آغاز شد شروع ماه رمضان در تیرماه بود و در آخرین سال جنگ یعنی سال 67 ماه رمضان در فروردین واردیبهشت ماه قرار گرفت و نتیجه اینکه در هشت سال دفاع مقدس ماه رمضان بین دو فصل بهار و تابستان واقع شد. این روزها در سایت ها و فضای مجازی به مناسبت ماه رمضان مطالبی دیده میشود که عده ای سعی دارند با خاطرات نه چندان دقیق به روزه داری رزمندگان در جبهه و در ماه رمضان بپردازند و متاسفانه اینچنین القاء کنند که رزمندگان علی رغم دستور فرماندهان و تاکید مبلغین دین که در جبهه ها حضور داشتند بر واجب نبودن روزه داری برای رزمندگان باز در جبهه های مختلف با وجود گرمای زیاد و ماموریت های عملیاتی برای نزدیکی به خدا روزه میگرفتند. البته این نوشته تعرضی به عملیات هایی که در ماه رمضان انجام شد و شهدای این عملیات ها ندارد. موضوع اصلی این نوشته روزه داری در جبهه هاست. در دفاع مقدس قاطبه رزمندگان ما ملکف بودن وتقلیدشان از امام عزیز بود و در حکم شرعی همه رزمندگان به عنوان مسافرقلمداد میشدند و عمده آنها وفرمانده هانشان اختیاری از خود نداشتند که درمکان ها و مقرهای مختلف در مناطق عملیاتی قصد ده روزه کنند ونماز ها را کامل خوانده وروزه ها را بگیرند. و به اعتراف همه رزمندگان در سال های دفاع مقدس امر و دستور فرمانده درحین وقبل از عملیات نافذ بود و شرعا رزمنده ای جایز نبود خلاف دستور آنان عمل کند. البته محدود رزمندگانی بودند که در جبهه روزه دار بودند. من جمله: اون هایی که توی جبهه بودند مثل راننده های ، ،راننده وسایل نقلیه ی سبک که خودرو تحویلشان بود. چون بین مقرهای و در تردد بودند به فتوای امام، کثیر السفر و یا دائم السفر بودند و باید روزه میگرفتند. رزمندگانی که در ،مقرهای و یا خطوط مدت طولانی مستقر بودند و جابجایی نداشتند اونها هم با اجازه فرمانده هانشون روزه دار بودند. مخلص کلام اینکه رزمندگان اسلام بنده خدا بودند و نه بنده خود. قرار بود در جبهه به دشمن مهلت نفس کشیدن ندهند. در ماه رمضان به دستور فرمانده هانشون روزه ها رو نمیگرفتند و خیلی هاشون هم شهید شدند. این چند سطر رو نوشتم برای نسلی که اون روزها رو ندیده و زندگی رزمندگان در جبهه رو از زبان این و آن میشنود تا بداند که در ماه مبارک رمضان در جبهه چه میگذشت. ماه رمضان در سال های دفاع مقدس بر رزمندگان تخریبچی لشگر10 سید الشهداء(ع) به اطاعت خدا میگذشت وبه غیر از چند نفر که تعدادشون از انگشتان دو دست فراتر نمیرفت مابقی رزمندگان تخریبچی مجاز به روزه داری نبودند. ودلیل آن آمادگی برای ماموریت های عملیاتی بود. جامانده از _مقدس(بعد از حمله صدام) 1️⃣سال60 تیر ... مرداد 2️⃣سال 61 تیرماه 3️⃣سال62 خرداد... تیر 4️⃣سال 63 خرداد..تیر 5️⃣سال 64 خرداد 6️⃣سال 65 اردیبهشت...خرداد 7️⃣سال 66 اردیبهشت..خرداد 8️⃣سال 67 فروردین..اردیبهشت 🌷🕊 ☫ @bazgashtaznimehraheitaa.com/bazgashtaznimehrah👈ایتا
🇮🇷بازگشت از نیمه راه🇮🇷
#روز_خبرنگار_مبارک #خبرنگار_تخریبچی #شهید_علی_اکبر_طحانی تخریبچی لشگر10 🌷🕊 ☫ @bazgashtaznimehrah ☫ e
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 تخریبچی لشگر10 ✍️✍️✍️ راوی: اون اهل شهریار بود و معلم آموزش و پرورش. متاهل هم بود. دوتا فرزند داشت روزنانه هم بود همیشه یه ساک کوچولو دنبالش بود که توش یه دفترچه چهل برگ کاهی و یک عدد دوربین 135 میلمتری بود که روش برچسب موسسه کیهان خورده بود. عکس هم که میگرفت سیاه سفید بود هرکجا میرفتیم آخر روز مینشست و خاطراتش رو مینوشت. مثل خیلی تند و خرچنگ قورباغه مینوشت که حتی بعد از نوشتن، خط خودش رو به سختی میخوند. سال 67 داشت تحویل میشد و ما داشتیم ازمنطقه وارد عراق میشدیم که کنار آبشاری ساکش رو باز کرد و دفترچه کاهیش رو درآورد و شروع کرد تند تند نوشتن. "الان وارد بیاره عراق شدیم و کنار آبشاری توقف کردیم تا هم ناهار بخوریم و هم دعای سال تحویل رو بخونیم". گفتم برادر بگذار غروب مینوسی. گفت معلوم نیست تا غروب باشیم.. آخه توی مسیر که میومدیم وارد خاک عراق بشیم یه چوپان با گوسفنداش وارد کنار جاده شده بودن و گوسفندان روی مین های رفته بودند وتکه های بدنشون در اطراف جاده پراکنده بود . منظره عجیبی بود و عجیب به هم ریخت. چند روز به مونده بود که دیدم اخم هاش توهمه.. گفتم برادر چی شده. مگه کشتی هات غرق شده. با عصبانیت گفت : دوربینم توی ساک نیست. گفتم شاید اشتباهی جابجا شده. گفت: برای بیت المال بود از این عصبانیم که در نگهداریش سهل انگاری کردم. گفتم انشاءالله پیدا میشه. مواظب دفترچه ات باش. روز 11فروردین 67 یه تعداد برای مین گذاری مقابل دشمن وارد شدند. و ایشون هم همراهشون بود. اونجا هم دنبال خبر و گزارش بود و خیلی از مسائلی که برای ما عادی بود و از کنارش بی توجه رد میشدیم اون به دقت بررسی میکرد. دشمن از صبح علی الطلوع آتش سنگینی برای پس گرفتن مواضعش از ما میریخت و همه رو کلافه کرده بود به طوریکه جرات خارج شدن از سنگر رو نداشتیم. احتمال تلفات بالا بود و فرمانده هان تصمیم گرفتند بچه های تخریب عقب بیان ودر یک فرصت دیگه ماموریتشون رو انجام بدهند. تازه به مقر عقبه اومده بودند. وقت ظهر بود که هواپیماهای دشمن سر و کله شون پیدا شد. برای بمباران عقبه واحد ها و گردان ها اومده بودند که یه هم نصیب چادرهای لشگر10سیدالشهداء(ع) شد و و. شهید دوم خانواده طحانی پرکشید. بعد از شهادت علی اکبر نه دوربین پیدا شد و نه دفترچه ها چهل برگ که گزارش ها و خاطراتش رو نوشته بود هرکسی از اون دفترچه و دوربین خبر داره به ما اطلاع بدهد. 🌷🕊 ☫ @bazgashtaznimehraheitaa.com/bazgashtaznimehrah👈ایتا