eitaa logo
بازی خونه ی فارسی (بازی های آموزشی و تقویت هوش )
2.2هزار دنبال‌کننده
377 عکس
316 ویدیو
6 فایل
👇کانال دوم 👇 @karbarg_khone
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 چنتا کاردستی زیبا و فوق العاده 😍 ✅توضیحات داخل تصاویر اومده 😊🙃 📎 📎 📎 📎 https://eitaa.com/joinchat/3315138892C764a4da54b
🔸شعر رمز قدرت پدر 🌸باز هم پدر 🌱بعد چند روز 🌸آمد از سفر 🌸او مرا گرفت 🌱تا بغل کند 🌸تا شد از کمر 🌸گفت: « یا علی!» 🌱مثل پر مرا 🌸برد روی سر 🌸فکر می‌کنم 🌱رمز یا علی‌ست 🌸قدرت پدر 📎 📎 📎 📎 📎 https://eitaa.com/joinchat/3315138892C764a4da54b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قبل از اینکه دنبال پیدا کردن گزینه های جذاب باشیم که با نوجوان وقت بگذرونیم چندتا عامل هست که باید توی نوع رفتارمون در نظر بگیریم.😉 📍در واقع یه بستری برای تعامل ایجاد کنیم که نوجوان از کنار ما بودن لذت ببره.😎 ♦️۵مورد مهم رو میگم و امشب به یکیشون به طور مفصل میپردازیم. 👇👇👇 ❌۱.رفتار نکردن با نوجوان مثل کودک ⛔️۲.کنترل بیش از حد نوجوان یا رهاکردن ✅۳.انتظارات منطقی داشتن از نوجوان ✅۴.دادن حق انتخاب به نوجوان ❇️۵.بی توجهی به رفتارهای کوچک و بی اهمیت 👶🏻 https://eitaa.com/joinchat/3315138892C764a4da54b
😆یادتونه بچه که بودیم لواشک غیر بهداشتی میخریدیم می پیچیدیم دور انگشت اشاره مون☝️ بعد هی انگشتمونو تا ته میکردیم تو حلقمون؟ چه کیفی میکردیمااا😁😋 👶🏻 https://eitaa.com/joinchat/3315138892C764a4da54b
تجربه سوگ در کودکان🖤 🌟سوگ در کودکان از موضوعاتی هست که ممکنه توی شلوغی ها و حال بدی هایی که بزرگترها در مواجه با از دست دادن تجربه می کنند از بچه ها غفلت کنن. 🌟و شاید حتی زمانی هم بخوان رفتاری کنن که کمک کنه کمتر آسیب ببینن ندونن چه باید بکنن؟ 💢رفتارهای ممنوع در مواجه با کودک داغدیده می تونه شامل موارد زیر باشه: ◾️اینکه بگیم فرد فوت شده رفته پیش خدا🚫 ➕سوالایی که ممکنه پیش بیاد مگه خدا مهربون نیست چرا اونو برده؟ ▪️یا موضوع سفرطولانی رو مطرح کنیم....رفته مسافرت.🚫 ➕ در این صورت کودک منتظر هست و حتی ممکنه خشم داشته باشه چرا ما رو تنها گذاشت. ▪️گاهی از بچه ها خواسته میشه احساسات خودشون رو کنترل کنن.مثلا گریه نداره.🚫 ➕ این باعث میشه که بچه ها احساسشون رو سرکوب کنن و قطعا در بزرگسالی آسیب های جبران ناپذیری بوجود میاد 👶🏻 https://eitaa.com/joinchat/3315138892C764a4da54b
اضطراب در کودکان در دوره ­هایی در طی رشد قابل انتظار هستند و این حالت ها طبیعی در نظر گرفته می­ شوند. (برای مثال روز اول مدرسه) برخی کودکان ممکن است از کمرویی بیش از اندازه و یا دشواری در تطابق با موقعیت جدید در رنج باشند. با رفتار مناسب در مقابل کودکان خود اضطراب را در آن ها ریشه کن کنید. 🔻عواملی که در افزایش اضطراب کودکان تاثیر دارد: ۱- اختلافات پدر و مادر ۲- دیدن فیلم‌های ترسناک ۳- تحقیر و سرزنش کودک ۴- تهدید به تنبیه بدنی ۵- بی‌توجهی به کودک به هنگام تولد نوزاد https://eitaa.com/joinchat/3315138892C764a4da54b
🍇لینک گروه های تبادل تجربه اول تا هفتم برای با همکاران میتونید اینجا راحت تجربیاتتون رو اشتراک گذاری کنید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک گروه تبادل تجربه ی کلاس اولی ها 👇👇عضویت 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1724776670C792c062aab لینک گروه تبادل تجربه ی کلاس دومی ها 👇👇عضویت 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1719140574C9c44bf0980 لینک گروه تبادل تجربه ی کلاس سومی ها 👇👇عضویت 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1718943966Cd65308ba3c لینک گروه تبادل تجربه ی کلاس چهارمی ها 👇👇عضویت 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1730019550Ce322dc3cf0 لینک گروه تبادل تجربه ی کلاس پنجمی ها 👇👇عضویت 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1737228510Cf3b56a1af2 لینک گروه تبادل تجربه ی کلاس ششمی ها 👇👇عضویت 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1802436830C6c5b863e6b لینک گروه تبادل تجربه ی کلاس هفتمی ها 👇👇عضویت 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1313079700Ce7ef12d82d لینک گروه کلاس هفتمی ها https://eitaa.com/joinchat/1313079700Ce7ef12d82d کانال تجربه ی کلاس هشتمی ها https://eitaa.com/joinchat/1772421525Ce7ed4653d3 کانال تبادل تجربه ی کلاس نهمی ها https://eitaa.com/joinchat/1774387605C246b4b5f78
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸فواید عناب : از عناب می‌توان به عنوان آرامش‌بخش و ضد بدخلقی نام برد و در طب سنتی چینی و کره از آن به‌عنوان دارویی که سبب کاهش اضطراب می‌شود، استفاده می‌‌کنند.این گیاه باعث تقویت معده و طحال و سیستم گوارشی شده است و برای درمان بیماری‌های گوارشی استفاده می‌شود. از دیگر خواص عناب می‌توان به تصفیه خون و دفع سموم بدن اشاره کرد.همچنین گیاه عناب از بروز مشکلات قلبی جلوگیری می‌نماید و در موارد مراقبت‌ها و درمان‌های پوست، عناب سبب روشنی پوست می‌شود. 👶🏻 https://eitaa.com/joinchat/3315138892C764a4da54b
: 🐐آقا غوله و بزهای ناقلا داستان ما در یک روز سرد، در یک چمنزار سبز و زیبا اتفاق افتاد. سه بز برادر بودند که با هم در یک چمنزار بزرگ زندگی می کردند.یک روز بز بزرگ به دو تای دیگر گفت "خسته شدم از این که هر روز به این چمنزار اومدم، دلم می خواد چمن های اون طرف نهر رو هم مزه مزه کنم." برادر کوچکتر گفت "ما نمی تونیم به اون طرف بریم، چون نهر خیلی عمیقه و ما رو با خودش می بره." برادر وسطی گفت "ما حتی نمی تونیم از روی پل رد بشیم، چون یک غول بزرگ زیر اون زندگی می کنه و اگه ما رو ببینه، یه لقمه ی چربمون می کنه." بز بزرگ سرش را که شاخ های بزرگ گردی داشت باغرور بالا گرفت و گفت "من از آقا غوله نمی ترسم." بعد پاهایش را روی زمین کوبید و گفت "باید باهاش بجنگیم. بعد ببینیم کی توی این مبارزه برنده می شه." بز وسطی گفت "ولی ما به اون جا نمی آیم، چون آقا غوله حتماً بز کوچیکه و منو می خوره." بز بزرگتر چرخی توی چمنزار زد و سمش را با قدرت روی زمین کوبید و گفت "هرگز این اتفاق نمی افته، چون من یه نقشه دارم." سه بز به هم نزدیک شدند و بز بزرگتر نقشه اش را برای آن ها گفت و بعد هر سه یورتمه کنان به سمت پل حرکت کردند. بز کوچکتر نفس عمیقی کشید و روی پل رفت. وقتی بز کوچولو روی پل راه می رفت پل کمی به این طرف و آن طرف حرکت می کرد. ناگهان یک جفت چشمان بزرگ و گرد از تاریکی زیر پل ظاهر شد و غرش کنان گفت "کی جرات کرده روی پل من بیاد؟" بعد دست بزرگ و پشمالویی از تاریکی بیرون آمد و با انگشتان بزرگش کناره ی پل را گرفت. بز کوچولو با صدای آرام و لرزانی گفت "منم،بز کوچولوی لاغر و استخونی، داشتم می رفتم چمنزار تا کمی علف بخورم تا چاق و چله بشم." آقا غوله با صدای بلندش که پل را می لرزاند گفت "من می خوام تو رو بخورم." بز کوچولو که تمام بدنش از ترس می لرزید گفت "منو بخوری؟ من خیلی کوچیکم. یه گاز تو هم نمی شم. صبر کن بذار برادر وسطیم بیاد اون چاق و چله تر از منه." آقا غوله که داشت زیر پل می رفت، غرش کنان گفت" بیا برو و تا وقتی چاق نشدی دیگه اینجا نیا." بز کوچولو گفت "چشم" و بعد با غرور و خوشحالی از روی پل رد شد و به بالای تپه رفت. وقتی بز کوچولو به بالای تپه رسید، بز وسطی قدم روی پل چوبی گذاشت. وقتی بز وسطی با سم های بزرگش روی پل راه می رفت، پل تکان می خورد. ناگهان یک جفت چشمان گرد و بزرگ از تاریکی از زیر پل ظاهر شد. آقا غوله با صدای بلند و وحشتناکش پرسید "کی داره روی پل من راه می ره؟" بعد دست پشمالوی بزرگش را از تاریکی بیرون آورد و کناره ی پل را گرفت. بز وسطی گفت "منم منم بز استخونی. داشتم می رفتم چمنزار تا علف و یونجه بخورم. آخه می خوام چاق بشم." آقا غوله با صدای بلند فریاد کشید "من می خوام تو رو بخورم." بز وسطی با خنده گفت "منو بخوری؟ چرا می خوای منو بخوری؟من خیلی لاغرم، دو تا گاز تو هم نمی شم. استخون هام هم تو گلوت گیر می کنه. صبر کن بذار برادر بزرگترم بیاد. اون خیلی چاق و بزرگه." آقا غوله کمی فکر کرد و گفت " بیا تو هم زودتر از روی پل رد شو و تا وقتی چاق نشدی دیگه برنگرد." بز وسطی هم با غرور از روی پل رد شد و به بالای تپه پیش برادر وسطی اش رفت، آن دو از بالا به پل نگاه می کردند تا ببینند برادر بزرگتر آن ها چه می کند. بالاخره برادر بزرگتر با غرور روی پل چوبی قدم گذاشت. بز بزرگتر خیلی سنگین بود و به همین خاطر و قتی روی آن راه می رفت پل به شدت تکان می خورد. از تکان های زیاد پل آقا غوله بیدار شد و غرش کنان پرسید "کی جرات کرده روی پل من بیاد." بز بزرگ گفت "منم، بز بزرگ." بعد بز بزرگ چشم هایش را تنگ کرد و شاخ هایش را به طرف او نشانه گرفت و با شاخ هایش به شکم آقا غوله زد و او را به هوا پرتاب کرد. بعد آقا غوله داخل آب پرتاب شد و آب او را با خودش برد و دیگر کسی آقا غوله را آن طرف ها ندید. بز بزرگ هم به بالای تپه پیش برادرانش در چمنزار رفت و کل تابستان را از علف های تازه و سرسبز چمنزار چریدند و بعد دوباره از روی پل رد شدند و به چمنزار قبلی برگشتند. 👶🏻https://eitaa.com/joinchat/3315138892C764a4da54b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 با نی‌های دورریز، ماشین‌های قشنگ قشنگ درست کن https://eitaa.com/joinchat/3315138892C764a4da54b