باسمه تبارک و تعالی (۸۴۱)
«يَا مَنْ فِي السَّمَاءِ عَظَمَتُه»
🔹بنده خدایی میگفت در رؤیا خود را بر بام کره ای دیگر دیدم. از آن افق عظیم به کره ای بسیار عظیم تر نگاه کردم و یک دفعه این کرات شروع به حرکت کردند. آنقدر این عظمت و شکوه اعجاب برانگیز بود که هیبت و جلالت آن در سینه ام هنوز مانده است. خدایا این همه عظمت و این پهنه ی بی انتها برای چیست؟!
💡به دلم افتاد دیده ای گاهی برای اینکه تذکّری به کسی بدهی خودی نشان میدهی؟! تا تلویحا بفهمد داستان از چه قرار است!
✔️هیچ میدانی خدا هم خواسته با اظهار این عظمتها یک خودی نشان دهد؟! آفرینش این عظمتهای اعجاب بر انگیز برای آن است تا شاید حساب کار دستت بیاید! بفهمی داستان چه داستان پر عظمت و پر رمز و رازی است! اینها هم برای توست. آنقدر غافلی که گاهی از راه این آیات و نشانه ها میخواهد تو را متوجّه کند.
✔️فرصت نگاه کردن در آسمان را از دست ندهیم. گاهی یک نگاه پر معنا به این عظمت برای آنکه بیماری هایمان را درمان کند کافی است. برای آنکه تعلّقاتمان را بی معنا کند کافی است. عجیب انسان را موعظه میکند. این آسمان موعظه گر بلیغی است.
✋میگوید استاد ندارم! استادت را همین آسمان قرار بده. همین خورشید و ماه و این پهنه ی لا یتناهی قرار بده.
🔸گاهی وقتی این عظمت خوب به دل انسان بنشیند تازه میفهمد معنای آنکه گفته شده که هر گناهی بزرگ و کبیره است چیست؟! انسان در محضر چه عظمت بی انتهایی مرتکب معصیت و غفلت میشود. خدایا بر ما بیچارگان رحم کن؛ قال الصادق علیه السلام:
📖«اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ الْعَظِيمِ ثُمَّ قَالَ كُلُّ ذَنْبٍ عَظِيمٌ»
باسمه تبارک و تعالی (۸۴۲)
«نقدی بر قضاوتها پیرامون ماجرای یک بی حیایی و ناهی از منکری مظلوم»
🔹اخیرا فیلمی از برخورد یک روحانی ناهی از منکر با یک زن پرخاشگر در فضای مجازی پخش شد. حالا بنده که اصلا آن را ندیدم. برای آرامش خودم بیشتر از آن ارزش قائلم که اینگونه خرابش کنم. در قضاوت پیرامون این ماجرا ورای اینکه خوب بود توسط این طلبه عزیز چه رفتاری میشد چند منکر را دیدم که به ذهنم خطور کرد آنها را بیان کنم.
1⃣اوّلین منکر بزرگ در این فیلم خود این اشاعه و به هم زدن آرامش جامعه به عنوان یک حقّ مسلّم آحاد جامعه بود. انتشار چنین چیزهایی ظلم بزرگی به آرامش روانی جامعه است. باید با اشاعه دهندگان چنین اموری برخوردی سنگین شود. چندی پیش در ایالات متّحده شخصی با یک اسلحه وینچستر وارد یک دبستان شده و دهها کودک را به خاک و خون کشید. هنوز حتّی یک عکس از این فاجعه ی بزرگ وجود ندارد. تنها چیزی که هست عکس ماشینهای پلیس است که آنجا را احاطه کرده و تداعی در کنترل بودن شرایط میکنند. به نظرم کار درستی میکنند.
2⃣منکر دوّم قضاوتهای عجیبی بود که انسان را به تعجّب وا میدارد. طرفی را نسبت به احکام الهی و منادیان آن جسورتر میکند و طرف دیگر که باید مدافعان دین باشند نیز از طرف بزرگانشان مورد شماتت و توبیخ و تقبیح قرار میگیرند! گویا تقصیر اصلی را این طلبه محترم مرتکب شده است. در هر دو سو دارد به حکم الهی جفا میشود. آیا قرار است اهل منکر در منکرشان جسورتر و اهل معروف در معروفشان ذلیلتر شوند؟! در چنین فضایی دیگر حرمتی برای احکام الهی و منادیان آن باقی خواهد ماند؟! باز به یاد ایالات متّحده و ابهت پلیس در آنجا افتادم. مرادم این نیست ظلمی که میکنند کار صحیحی است. ولی خوب یافته اند که ولو پلیس بد رفتاری هم بکند نباید به این سادگی دست به تقبیح و شماتتش بزنند! نه برای اینکه آن شخص پلیس را دوست داشته باشند. بلکه برای اینکه میدانند تضعیف نهاد پلیس در چنان جامعه ای چه اثرات مخرّبی برایشان به بار خواهد آورد. آن هم پلیسی که صرفا به مناط امور اجتماعی باید تعظیم شود. ولی در اینجا اینها حواسشان نیست توبیخ این طلبه مظلوم در واقع تضعیف چه نهاد مقدّس و مهم و باعظمتی است؟!
3⃣منکر سوّم عاطفه زدگی و عوام زدگی در مقام قضاوت بود. شاید برخی عزّت را در نزد غیر خدا و نزد این مردمی میجویند که ... . باید به اینها گفت: «أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعا» گویا اینها بیشتر از خدا از بندگان خدا میترسند: «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُ أَنْ تَخْشاه» اگر فرضا خطایی هم از این طلبه عزیز سر زده هرگز در مقام توزین تناسبی بین خطای او و شناعت و زشتی رفتار این بی حیایی ها وجود نداشت پس چرا اینگونه بی تقوا قضاوت میکنند؟! «لَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَه»
4⃣منکر چهارم زمان شناس نبودن و خطاهای سهمگین در موضوع شناسی است. اینها نمیدانند زمان ما زمانی نیست که قضاوت به سادگی میسور باشد؟! اینها نمیدانند در عصر رسانه ما بیش از واقعیّات با برساختی از واقعیّات مواجهیم؟! اگر اینقدر نمیدانند و دست به چنین قضاوتهای بزرگی میزنند فقاهتشان به درد خودشان میخورد. فقهی که اینگونه در موضوعات خطا کند فقه نیست و خود از جنود جهل است. اینقدر فریب رسانه و بازی های شوم این شیاطین جن و انس را میخورند؟! جبهه ی مؤمنین را تضعیف میکنند؟! اصلا میدانند مسأله چیست؟! میدانند مواجهه ی آنها خودش قسمتی از طراحی دشمن و معاونتی عظیم بر اثم است؟! اگر قرار باشد هر بار با یک بازی رسانه ای از احکام الهی کوتاه بیاییم دیگر چه چیزی برایمان باقی میماند؟! اصلا فلسفه ی وجودی ما چیست؟! ای نفرین بر آن فقاهتی که از آن تقویت اثم و عدوان برآید؛ به یاد خطبه ی مولایمان امام حسین علیه السلام افتادم که خطاب به علمای امّت فرمودند:
📖«أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِي عِبَادِهِ تُكْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَفْزَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَفْزَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ ص مَحْقُورَةٌ»
😔خدایا چه میبینیم؟! از برخی چنین گمانی دیگر نداشتیم. خودتان بودید چه میکردید؟! چنان این طلبه مظلوم را تقبیح میکنند که آدم میماند آیا اینها علمای دین مایند؟! میخواهند زندگیشان را بکنند و درسشان را بدهند و دلشان برای احکام خدا نمیسوزد؟! شماتت ناهی از منکر و ذلیل کردن او؟! ای وای بر ما!
📖«فَلَا مَالًا بَذَلْتُمُوهُ وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا وَ لَا عَشِيرَةً عَادَيْتُمُوهَا فِي ذَاتِ اللَّهِ أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ أَمَاناً مِنْ عَذَابِهِ لَقَدْ خَشِيتُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ أَنْ تَحُلَّ بِكُمْ نَقِمَةٌ مِنْ نَقِمَاتِه»
باسمه تبارک و تعالی (۸۴۳)
«دلداری به آمرین به معروف و ناهین از منکر»
«وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش»
✋مسأله را به یک طلبه و یک زن و یک درمانگاه تقلیل ندهید. مسأله این نیست که این طلبه عزیز ناهی از منکر میتوانست بهتر رفتار کند و یا مثلا چه میکرد!
✅مسأله باز شدن یک صحنه ای جلوی چشم جامعه و تحدیق دیدگان ملّتی به آن است. گویا همه منتظرند که این صحنه چطور تفسیر میشود و چه درسی باید از آن بگیرند؟!
✅گویا در چنین زمانهایی جامعه در حال زایش درکی جدید و تفسیری جدید و کنشی جدید در موارد مشابه است. گویا یک کلاس درس جمعی شکل میگیرد و یک دریافتی در نهاد آنها قرار است نهادینه شود.
✅در این موارد دیگر ذهن انسانها، واقعه را از یک طلبه خاص و یک زن پرخاشگر مکشّفه خاص تجرید و تقشیر میکند و آماده ی تعمیم دادن به موارد مشابه است.
✅هم جایگاه روحانیّت در اذهان بسیاری باز تعریف میشود و هم جایگاه چنین بی حیایی هایی و هم اهمیت احکام الهی!
🚫آخر چرا با موضع گیری غلط اندر غلط به روحانیّت و حکم خدا توهین میکنید؟! با این کار چرا دل اهل ایمان و آمرین به معروف را خالی میکنید؟!
و إخوانٍ تخذتهم دروعاً
فکانوها ولکن للأعادی
و خلتهم سهاما صائبات
فکانوها ولکن فی فؤادی
و قالوا قد صفت منّا قلوبٌ
لقد صدقوا و لکن من ودادی
👈مسأله عمیقتر از صرفا این است که حق با که بود و چقدر حق با او بود و آیا بهتر میشد رفتار کرد و...؟!
✅اینها به قول شهید صدر یک ظرفهای اثر گذاری است که حتی یک استعمال منجر به وضع میشود. یک بیانیه یا کنش از سوی علمای دینی منجر به ایجاد نگرشهای جدید در ضمیر جامعه ی دینی است.
✋در چنین فضایی آیا رواست به این لباسی که نشانی از آن خدا و دین خدا دارد توهین شود و به نکوهش او بپردازیم؟! آیا تقوا نداریم؟! آیا نمیدانیم چه معانی مهلکی در ضمیر جامعه مخابره میکند؟! آیا مصداق بارز تحقیر شعائر الهی نیست؟! آیا گناهی بزرگ نیست؟!
😔گاهی اگر فرضا شخصی عمری در مسیر فقاهت باشد آنقدر برای جامعه نفع ندارد که موضع گیری اشتباهش در چنین صحنه های حساسی ضربه به سطح دینی جامعه میزند.
👈به علامه طباطبایی گفتند مقداری احترام علامه مجلسی را در حواشی بحار بیشتر رعایت کنید و اینگونه تعلیقه نزنید! ایشان هم فرمود رعایت احترام خدا و دین خدا و اولیاء الهی مهمتر از رعایت احترام علامه مجلسی است. همین بود که درخواست آنها را قبول نکرده و مانع از ادامه تعلیقات مرحوم علامه طباطبایی شدند.
👈در مورد جریان این طلبه عزیز ناهی از منکر و توبیخهایی که از سوی برخی علما میشود نیز جریان همین است. رعایت احترام حکم خدا و عاملین به آن و عزیز کردن آن مهمتر از احترام هر شخص دیگری است.
🙏و بنده حقیر سراپا تقصیر دست همه ی آمرین به معروف و ناهین از منکر را بوسیده و عرض میکنم سلام و درود بر آن عزم راسخ و اراده چون کوه استوارتان که با این بادهای مخالف در این سرای فانی ظلمانی متزلزل نمیشود.
💗خوشا به حالتان که شما آبروی دینداری و غیرت دینی هستید. برای ما درماندگان مدّعی هم دعا کنید؛ مایی که بیم آن داریم که خدایمان از ما به دلیل کم کاری هایمان نبخشاید: «إِنَّ اللَّهَ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ»؛
👈گوش شما به حرفهای ما خسته های کم بصیرت نباشد. شما فقط آن نور ازل و ابد و عشق آن سلطان عشق را در نظر گیرید و با آن بصیرت و حکمتتان غیرت دین خدا باشید.
هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
باسمه تبارک و تعالی (۸۴۴)
«دیگر طلبگی به چه درد میخورد؟!»
🔹یکی از طلاب فاضل و خوب پیام دادند که با این وضع پیش آمده دچار نوعی بحران هویتی شده است. وقتی آن جامعه هدفی که قرار بود برای آنها خدمتی کند اینگونه دارند روز به روز از او فاصله میگیرند، آیا برای افراد مسن و انسانهایی که اگر او هم نباشد دینشان را دارند طلبه باشد؟! اگر فرضا در شغل دیگری خدمت میکرد بهتر نبود؟!
🔸عرض کردم اگر به دنبال خدمات اجتماعی هستید بدانید در زمان ما همینکه شخص خوبی مثل شما ملبّس به این لباس هستید خودش مجاهدتی بزرگ است و باعث تثبیت برخی مفاهیم دینی در جامعه است. بسان نوعی گیره برای لباس ایمان جامعه است که هر چند بادهای شدید آن را تکان بدهد و مچاله کند ولی نمیتواند آن را کنده و با خود ببرد.
🔹از طرف دیگر بودن شما باعث داغ ماندن تنور این جریان نورانی و علوم اهل بیت علیهم السلام است. با این نیّت طلبه باشیم که یک سیاهی برای این لشگر و یک چوب خشک برای سوختن و گرما بخشیدن به این تنور باشیم تا زمانی که نانوای غیب خواست نانی در این تنور بزند و اشخاصی مانند امام امّت و رهبر عزیزمان ظهور کنند ما بستر سازی کرده باشیم و در عمل خیر آنها شریک باشیم.
🔸 از طرفی طلبگی بهترین محیط برای خودسازی است. اگر جامعه به هر علّتی نخواست نه تنها ناراحتی ندارد، خودش راحتی و آسایش ما هم هست. به یاد مولایمان امام کاظم بیافتیم که در زندان خدا را شکر میکرد که جایی خلوت برای عبادت روزی اش شده. ما هم با تمام توان اگر فراغتی یافتیم در عبادت و تهذیب و مراقبت خودمان بیافزاییم و مشغول آن نور ازل و ابد و اولیائش باشیم! غصهی چه را میخوری؟!
باسمه تبارک و تعالی (۸۴۵)
«ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن»
🔹ریطوریقا یا همان فن خطابه شفای ابن سینا را مرور میکردم. دیدم ابن سینا در جایی آیه ۱۲۵ سوره مبارکه نحل را آورده و به ترتیب به سه صناعت برهان، خطابه و جدل تطبیق کرده است.
👈البته با توجّه به بافتی که این آیه را ذکر میکند یعنی نگاه به آیه از منظر منطق ارسطویی، برداشت منسجمی است ولی هر برداشت نسبتا منسجمی که لزوما صحیح نیست. بعد دیدم همین دیدگاه به بسیاری از مفسّرین هم سرایت کرده. مرحوم علامه طباطبایی نیز همین را گفته اند.
👈حکمت طبق لغت عربی و استعمال قرآنی کلام حقّ نافع برای دنیا و آخرت است. کلامی که هم در صدقش و هم در نفعش محکم و متقن است.
👈موعظه هم به معنای آن کلامی است که ترغیب کننده به خیرات و رقیق کنندهی قلبهاست، مثل داستانها و عبرتها. لذا برخی جریانات بنی اسرائیل در قرآن کریم به عنوان موعظه ای برای متّقین معنا شده است.
👈جدال هم به معنای احتجاج و بحث است. این بحث میتواند ماهیّت برهانی یا خطابی یا جدلی داشته باشد.
🔹ظاهرا منشأ اشکال آن است که ماهیّت این دعوت را از سنخ استدلال دانسته اند و سپس آیه را اینگونه تفسیر نموده اند. در حالیکه دلیلی در آیه نداریم که مراد از دعوت حجّت آوردن مصطلح باشد و اساسا بیان برهانی در قرآن در ظاهر نمودی ندارد.
👈آری عادت کنیم در تبلیغ از حکمتهای عمیق نافع با زبانی آمیخته به موعظه استفاده کنیم. و اگر نیازی به استدلال بود بسته به سطح مخاطب از بحثی نیکو بهره ببریم. عمدتا چنین بحثی ماهیّت خطابی خواهد داشت.
باسمه تبارک و تعالی (۸۴۶)
«حسبی من هو حسبی»
«مشغول من باش!»
🔹بنده خدایی میگفت همیشه از گذشته ام ناراحت بودم. خدایا یعنی من روسیاه عاقبتم چه میشود؟! نکند حقّ الناس ها بخشیده نشود؟! نکند وبال این اعمال عاقبت دامنم را بسوزاند؟!
🔸با همین حال بعد از نماز صبح شروع به تعقیبات کردم. عادت داشتم ذکر توحیدی مأثور از امام جواد علیه السلام را بخوانم. همانکه در کافی نقل کرده و شیخ عبّاس هم به اشتباه به تبع ابن فهد آن را به امام رضا علیه السلام نسبت میدهد و برای رفع حاجت است.
🔹و این ذکر دقیقا همان است که ربیع حاجب نقل میکند وقتی نیمه شب منصور دوانیقی امام صادق علیه السلام را احضار کرد تا ایشان را به شهادت برساند حضرت زیر لب میخواند:
📖«... حَسْبِيَ الرَّبُ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ وَ حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ ...»
💡میگفت مدّتی بود به دلم القاء شده بود که این فرازها را با عشق و محبّت بخوان.
💖اینبار که با شوق و محبت میخواندم به دلم افتاد از چه نگرانی؟! اگر در دل آتشها بیافتی و خصمائت راضی نشوند تا وقتی من را داری دیگر همه را داری!
💖اگر من هستم پس نترس! مشغول خودم باش! من کافی ام! همین بود که دیگر آرام شدم! تو فقط کنارم باش و از کنارم نرو دیگر برایم کافی است.
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بیمن مرو
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
چو نشان من توی ای بینشان بیمن مرو
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
باسمه تبارک و تعالی (۸۴۷)
«بِالتَّوَاضُعِ تُعْمَرُ الْحِكْمَةُ»
🔹یکی از روایات زیبا که از مضامینی است که از پیامبر بزرگ الهی عیسی مسیح در کافی نقل شده این حکمت است که حضرت در جمع حواریون پای آنها را شست و سپس فرمود سزاوارترین انسانها به چنین خدمت و تواضعی علماء هستند.
👈این کار را کردم تا شما هم بعد از من بین مردم اینگونه باشید. مگر نمیدانید تواضع کلید حکمت است؟! آدمی با تکبّر به حکمت نمیرسد همانطور که بذر گیاهان در زمین هموار روییده و در سنگ و کوه نمیروید:
📖«بِالتَّوَاضُعِ تُعْمَرُ الْحِكْمَةُ لَا بِالتَّكَبُّرِ وَ كَذَلِكَ فِي السَّهْلِ يَنْبُتُ الزَّرْعُ لَا فِي الْجَبَل»
👈شرّاح حدیث در شرح این فراز نورانی مباحثی آورده اند. از مرحوم فیض در وافی و ملاصالح در شرح کافی و علامه مجلسی در مرآة العقول. ولی بیشترین تلاش را مرحوم ملاصدرا در شرح کافی برای شرح این فراز دارد.
✔خلاصه اش این است که انسان برای درک حقیقت حکمت که جلوه یافتن حقایق عقلی در آینهی قلب است، نیازمند فطرتی ثانیه و لطیف است. چنین فطرت لطیف و نرم و پاکی با اموری مانند تواضع ایجاد میشود و نفس آدمی مهیّای بازتاب حقایق ملکوتی میشود.
👈لذا اگر دیدید شخصی تکبّر دارد بدانید چنین قلب دارای قساوتی نمیتواند میزبان آن خوش نشینان لطیف و پاک حکمت باشد، امکان ندارد.
⬇
👈تبیین بهتر این امر را غزالی در کتاب شرح عجائب القلب از احیاء العلوم بیان نموده است. ایشان پنج سبب را برای چرایی اینکه حقیقت در انسان متبلور نمیشود بیان میکند. واقعا بحث شیرین و بسیار قابل استفاده ای است.
👈مرحوم صدرا همین بیان را در مقدّمه کسر اصنام الجاهلیة آورده است. برای اینکه طولانی نشود توضیحش را به جای دیگر موکول میکنم. فقط خواستم بگویم گاهی فرازهای چنین کتبی شرحی بر آیات و روایات است.
👈حقیقتا احیاء العلوم غزالی معدنی از نکات حکیمانه و معنوی است که متأسّفانه معمولا به بهانه هایی مورد بی مهری قرار میگیرد. اگر حکمة ضالة المؤمن است یکی از حکمتکدهها همین احیاء العلوم اوست.
👈اگر عامّی بودن وی برای برخی ثقیل است المحجة البیضاء مرحوم فیض را که نسخه ی شیعی آن است لااقل بخوانند.
💡به ذهنم خطور کرد آنچه در این زمینه فهمیده ام را بیان کنم. اگرچه به همان مطالب قبل بازمیگردد ولی چون برایم روشن و مجرّب است بیانش میکنم.
👈این بیان که با تواضع انسان به حکمت میرسد و «فی السهل ینبت الزرع» یعنی اگر انسان جویای حقیقت است نباید ذرّه ای در برابر آن أنانیّت داشته باشد. باید حسابی خانه ی درونش را آب و جارو کند و پاک پاک کرده و منتظر باشد اگر حقیقت آمد انکارش نکند! یعنی عاشق حقیقت باشد.
👈تواضع در برابر تکبّر است و این مقابله به تقابل میان حق و باطل و توحید و انانیّت برمیگردد. تواضع، آشیانهی حقیقت و حقیقت، بذر توحید است که اساس حکمت است.
🔹رفقا اگر میخواهیم دنبال علم و حکمت واقعی برویم باید تواضع را بیاموزیم. هیچ شکی در این نیست. تواضع به بازی در آوردن هم نیست. این است که حقیقتا انسان قلبش را به روی حقیقت باز کند و آن را آب و جارو کند. هیچ تعصّبی نداشته باشد و حقیقت در هر جلوه ای ظاهر شد قبولش کند و انکارش نکند.
👈سعی کند با امور با لطافت فطری اش قبل از آنکه عقیده ای یا عادتی و تقلیدی به آن رنگ بزند مواجه شود و در فضای صفای فطرتش و فکر طبیعی اش با آن مواجه شود.
👈برای بنده ی سراپا تقصیر عجیب است برخی روز و شب به دنبال علم و دانش اند ولی مبتلا به نوعی تکبّر و جدل اند. گویا نمیدانند مبتلا به بیماری بزرگی شده اند و تا این حالت را دارند در وادی تیه علم سوادی سرگردان خواهند ماند و به ارض مقدّس حکمت راه نخواهند برد. یکی از این انانیتها حجاب تقلید و تبعیت از آباء و عقاید سلف و مانند اینهاست.
🔹گاهی آدم چند کلمه با کسی حرف میزند میفهمد این وجودش چگونه است! آدم میفهمد این شخص جَبَل است یا سهل است! چقدر حقیقت را میخواهد؟ آدم میماند چه بگوید. برخی که صحبت میکنند آدم دوست دارد به آنها بگوید وقتت را تلف نکن! خیلی درس نخوان! برو متواضع باش! تا اگر روزی حقیقت مهمانت شد انکارش نکنی!
👈تجربهی شخصی ام با همهی نواقصم این است که افرادی که حقیقتا تواضع دارند زیاد نیستند. نوع افراد مبتلا به تعصّب عقیدتی و أنانیّت تقلیدی هستند. محقّق نیستند. اهل حق نیستند.
👈آدم باید خودش را اینگونه تربیت کند که اگر فرضا مطلبی را همه ی علمای مکتب حق اشتباه گفتند و یک شخص عادی اهل باطل صحیح گفت با کمال میل بپذیرد. اگر این نباشد تکبّر است. هر چند آن را حالتی مقدّس بپندارد.
👈از همینجا حدس بزنید از بسیاری امور دیگر محروم شده است. چه بخواهد یا نخواهند! بداند یا نداند! آدمی اشکال ندارد که علمای خود یا نحلهی خود یا هم اعتقاد خود را دوست داشته باشد.
👈ولی این اشکال دارد که قوم و اهل مذهب خودش را بر ظلم یاری کند! اینها دیگر عصبیّت جاهلی است. به فرموده ی امام سجاد علیه السلام عصبیّت باطل این است که:
📖«أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَيْراً مِنْ خِيَارِ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ لَيْسَ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُحِبُّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لَكِنْ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُعِينَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ»
🔹مدّتی جایی بودم. برای عدّه ای از فضلا صحبت میکردم. به گمانم مطالب مهمّی میگفتم. در این مدّت هر چه گفتم در یکی از اینها بسیار اثر میکرد و در دیگری تقریبا اصلا! یکی هر روز رشد میکرد و شکفته میشد و احساس میکردم این انسان آن انسان قبلی نیست ولی آن دیگری نه! هر دو هم انسان فاضل و خوبی بودند.
👈برایم روشن بود که این به خاطر آن است که این شخص تواضع دارد. دلش نسبت به حرفهای تو مانند کوه و صخره نیست. مانند زمینی است که وقتی در آن بذر پاشیده شود روییده میشود.
👈برای فهم حقیقت شرح صدر دارد. حاضر است وقتی حقیقت را شنید، همه ی فضل و اعتقادات قبلی اش را کنار بگذارد و سریع و بدون چون و چرا آن را مهمان وجودش کند. اینجا بود که گویا این حدیث برایم مجسّم بود که:
📖«بِالتَّوَاضُعِ تُعْمَرُ الْحِكْمَةُ لَا بِالتَّكَبُّرِ»
باسمه تبارک و تعالی (۸۴۸)
«قدر نظام اسلامی را بدانیم»
🔹سر سفره ی سحری نشسته بودیم. بچه ها هم خواب بودند. از وقتی به دنیا آمده اند دیگر با تلویزیون و کنترلش خداحافظی کرده ایم. اخیرا دیدم یکیشان کنترل را هم با خودش برای خواب میبرد!😒
🔸کنترل را دیدم و به یاد سالها قبل شروع کردم ببینم این شبکه ها چه خبر است! هر کدام را میزدی نوعی برنامه ی مذهبی مناسب سحر ماه مبارک رمضان بود. یکی صحبتهای مذهبی و یکی دعای سحر و دیگری نشان دادن صحن اماکن مشرّفه و... .
💡به ذهنم خطور کرد اینها همه از برکات آن انقلاب نورانی و آن پیر سفر کرده و آن خونهای پاک و همّتهای والاست و ما اکنون سر سفره ی این نیّات پاکشان نشسته ایم.
😔خدا میداند اگر آن وضع با همان دست فرمان ادامه پیدا میکرد اکنون ما الآن چه میکردیم و در این شبکه ها در چنین وقتی چه میدیدیم؟!
🙈احتمالا یکی رقص و پایکوبی بود و دیگری بیان کفریّات و دیگری ستایش ظلمه و طواغیت و شاید یکی هم برای اقلّیت متدیّن!
👈جماعت متدیّن در گوشه ی انزوا خزیده بود که هیچ کس به آن توجّهی هم نمیکرد. فوقش در ویترین یک احترام ظاهری به بزرگانش شاید میکردند.
🔹خدایا این نعمت بزرگ را چگونه شکر کنیم؟! حقیقتا انقلاب اسلامی منّت بزرگی بر سر متدیّنان و اهل حقیقت داشت. حیات دینی و معنوی این ملّت مظلوم را نجات داد. خدا میداند چه خوابهای پریشانی برای این ملّت مظلوم دیده بودند.
👈شاید تا کنون بدتر از کشوری مانند ترکیه بودیم. همانکه اگر مقداری غیرت دینی دارد به برکت انقلاب ماست. این ناهنجاری ها هم بیشترش تهاجمی فرهنگی و پدیده ای جهانی است. در بذل الخاطر ۱۷۲ نکاتی در اینباره گفتم.
باسمه تبارک و تعالی (۸۴۹)
«آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»
🔹مشغول تلاوت سوره مبارکه حدید بودم. سوره ی عجیبی است. یک روح توحیدی و سلوکی و معنوی خاصی دارد. همه ی آنچه در آسمانها و زمین است در حال تسبیح اویی است که عزیز حکیم است! اویی که مالک این آسمانها و زمین است. اویی که او زنده میکند و میمیراند! اویی که بر هر چه توانایی دارد.
🔸اویی که اوّل و آخر و ظاهر و باطن است و به هر چیزی داناست! این خدا دیگر کدام خداست که دارد به ما معرفی میشود؟! این دیگر چه عظمت بیکران و چه حاضر غایبی است؟! اویی که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و بر عرش ایستاد و بر هر چیزی آگاه است! اویی که هر جایی باشیم با ماست و به همه ی احوالمان بصیر است! اویی که همه و همه روی به سوی دارند و به سوی او در حالت بازگشتند! اویی که شب را در روز و روز را در شب برده و از درونمان هم آگاه است!
🔹همینطور که روی هر آیه ای می ایستادم عظمت و هیبت محضر ربوبی بیشتر کوچکم میکرد. تا اینکه یک دفعه در آیه ی هفتم خواندم: «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اوج پستی خودم و عظمت این بارگاه را در این آیه دیدم.
😔ای حقیر! ای پست! ای گنهکار! به چنین خدایی ایمان نمی آوری؟! آنچه بیشتر من را گرفت ذکر رسول الله بود. گویا کسی یک نهیب به دل آدم بزند که مگر نمیدانی ایشان رسول چنین خدایی است! اضافه ی رسول به الله خیلی عظمت دارد.
🔸اینجا بود که یک احساس خضوع و کوچکی در برابر پیامبر و اهل بیت علیهم السلام پیدا کردم. اینها فرستاده ی آن اوّل و آخر و ظاهر و باطن و آن مالک آسمانها و زمین اند! میدانی با چه انوار پاکی طرفی و ولایت چه کسانی را در سینه داری؟!
باسمه تبارک و تعالی (۸۵۰)
شرحی حکمی بر روایت «بِالتَّوَاضُعِ تُعْمَرُ الْحِكْمَةُ لَا بِالتَّكَبُّر» (۲)
🔹برخی عزیزان در مورد ربط حکمت با تواضع پرسش کردند. اینکه دقیقا چگونه است؟! چطور عمارت حکمت تنها در زمین تواضع بنا میشود؟! به ذهنم رسید بیانی حکمی از آن هم ذکر کنم.
👈ذهن آدمی مانند کاسه ای است که ما وظیفه داریم با مطالعه و تفکّر و تلاش و تصحیح نیّت آن را از آلودگی ها و غفلتها تمیز نموده و به سمت آسمان بگیریم تا از خزائن غیب چیزی به آن انداخته شود. به راستی همه چیز از بالا نازل میشود! «و فی السّماء رزقکم و ما توعدون».
👈قوه عاقله آدمی وقتی متوجه چیزی شده و مشتاق دانستنش میشود به صورت طبیعی به مبدأ وهّاب تضرّع میکند. در این مرحله برخی نفوس مناسبتی خاصّ با عوالم بالا دارند که یکباره گویا ذهنشان مشتعل شده و اصطلاحا بدون نیاز به تلاشی بیشتر به شکل حدس، مطلب برایشان روشن میشود.
👈انبیاء و اولیاء الهی واجد چنین مناسبت تامّی هستند. دیگرانی که چنین نیستند به صورت طبیعی به برخی قوای دیگر که نقش اعدادی برای آماده نمودن انسان برای حصول این مناسبت دارد رجوع نموده و مستعدّ قبول فیض میشوند.
👈ایشان با تلاش و درس و بحث و فکر و... خلوص کافی برای استجابت دعای ذهنی را پیدا میکنند. در مورد الهامات و خطور فرضیّات و حتّی ظهور یا فسخ عزمها و تصمیمها نیز همین مطلب صدق میکند.
👈در هر حال خوب است این خطورات را چندان به خود منتسب نکرده و متواضعانه تعبیر کنیم: «به ذهن آمد» و «به ذهن خطور کرد» و... .
🔹با مقداری مراقبه هم انسان به خوبی می یابد که گویا در گوشش خوانده شد. به قلبش انداخته شد. به جانش تفهیم شد. گاهی حتی در ظاهر بدون اشتیاق قبلی مطالب برای انسان روشن میشود که از آن به الهام یاد میشود و گاهی تنها در حد حدوث فرضیات و سرنخها و شوقهای اولیه است.
👈این خطورات و اشتیاقات و الهامها و حدسها بلکه علوم حاصل از تلاش و فکر، همگی از غیب می آید. قلب انسان بر اساس تجربه و روایات مسلّم، گوشهایی دارد که با آن اصوات آسمانی را میشنود؛ نداهای حقّ و باطل را! در واقع به ما نیز به نوعی وحی میشود. شیاطین نیز به اولیائشان وحی میکنند! راستی احوال و افکار ما خیلی بیش از آنکه فکر میکنیم به آسمانها مرتبط است!
⚪️از منظر عقلی اساسا همه ی فیوضات از جانب خداوند متعال به مخلوقات میرسد. اگر چنین است پس رابطه ی اعمال ما با جلب این فیوضات چیست؟! مثلا ما گمان میکنیم وقتی کتاب میخوانیم یا مدرسه میرویم یا فکر میکنیم به علوم و حکمتها میرسیم. ولی آیا واقعا اینگونه است؟
👈از منظر عقلی هیچگاه اعمال و رفتار ما نمیتواند علّت پیدایش این کمالات و علوم باشد. چون اینها امور برتر است و روشن است که یک امر سافل نمیتواند سبب هستی بخش برای یک امر عالی باشد.
👈اگر چنین است پس رابطه ی اعمال ما با این علوم و معارف چیست؟ اینجاست که در نگاه حکما اساسا ما با کارهایمان تنها به گونه ای رفع مانع یا ایجاد مقتضی میکنیم تا از خزانه ی غیب چیزی به ما عطا و عنایت شود.
👈این علوم و معارف اساسا اموری اعطائی است. به زبان ساده تر ما با همه ی تلاشهایمان تنها به نوعی دست گدایی را به سوی عالم غیب بلند میکنیم تا چیزی به ما از روی فضل عنایت کند.
👈از همینجاست که روح چنین اعطائی به نوعی ابراز فقر وجودی و گدایی و تضرّع عقلی و دعای فکری و مسألت وجودی برمیگردد. ما تنها کاری که میکنیم آب و جاروب کردن است تا عروس خوش نشین حکمت در نفسمان حاضر شود. کار ما از سنخ دعاء و طلب است.
👈از اینجاست که اساسا همه ی عنایاتی که به ما میشود به نوعی با تواضع و مراتب آن گره میخورد و همهی کم توفیقی ها و جهلها هم به نوعی به لایه هایی از تکبّر گره میخورد.
✔️اگر چنین نگاهی داشته باشیم دیگر هیچگاه مبتلا به تکبّر و غرور نشده و این دارایی ها را برای خود نمیدانیم. بلکه ادب تواضع بعد از عطاء، شکر است و از اینجاست که شکر باعث تثبیت و ازدیاد نعمت است زیرا روح آن باز به همین تواضع برمیگردد.
👈از همینجا میتوانیم حدس بزنیم بالاترین شکارهای معرفتی و حکمی نصیب متواضع ترین و پاکترین و زلالترین نفوس خواهد شد. نصیب بنده ترین بنده ها میباشد.
👈از همینجاست که شاید وجهی از معنای این روایت شریف از ابوهاشم جعفری را میفهمیم که از امام رضا علیه السلام نقل کرده است؛ اینکه عقل برخلاف ادب امری اعطائی است و از آن چیزهایی نیست که خودمان بتوانیم به خودمان ببندیم. آنچه از ما برمی آید فقط همین ادب است:
📖«كُنَّا عِنْدَ الرِّضَا فَتَذَاكَرْنَا الْعَقْلَ وَ الْأَدَبَ فَقَالَ يَا أَبَا هَاشِمٍ الْعَقْلُ حِبَاءٌ مِنَ اللَّهِ وَ الْأَدَبُ كُلْفَةٌ فَمَنْ تَكَلَّفَ الْأَدَبَ قَدَرَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَكَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ يَزْدَدْ بِذَلِكَ إِلَّا جَهْلًا»
باسمه تبارک و تعالی (۸۵۱)
«مرحوم علی صفائی حائری و توصیف زیبای مرگ»
«جوری زندگی کن که مرگ مزاحم زندگی تو نباشد»
🎬یکی از زیباترین و تکان دهنده ترین صحنه هایی که در پویانمایی ها دیده ام صحنه ای است که جو گاردنر در پویانمایی «روح» درست زمانی که قرار بود به آرزوی بزرگ زندگیش یعنی اجرای موسیقی سر صحنه برسد یکباره در اوج شادی در خیابان درون گودالی افتاد و خود را در عالم دیگر دید!
🎬جایی که انسانهایی در یک مسیر بی پایان در دل تاریکی در حال ملحق شدن به نوری بی مانند هستند. اینجاست که به بهترین شکلی نسبت میان زندگی دنیا و زندگی پس از آن تصویر شده است؛ صحبتهای جو گاردنر که آمادگی مرگ را نداشت در این فراز به یاد ماندنی اینگونه است:
🎬«این چیه دیگه؟! من اصلا نباید اینجا باشم. گیتی پسین؟! من امشب یک اجرا دارم! الآن چه وقته مردنه؟! قرار نیست همون روزی که شانس در خونه ام رو زده بمیرم! من کلّی کار دارم! اصلا وقت مردن ندارم!
🎬نه! من دارم میرم خداحافظ! من نمیمیرم! درست وقتی که زندگیم شروع شده بمیرم؟! کارم تموم نشده! باید برگردم! نمیخام بمیرم! بدوید! چرا فرار نمیکنید؟!»
🔹حقیقتا چه زیبا تعارض و تنافی بین دو زندگی را در نهاد نوع انسانها تصویر کرده است. وقتی این صحنه را میبینم به یاد جملات زیبا و عمیقی می افتم که یکی از مجهول القدرهای آسمانی معاصرمان مرحوم حجة الاسلام علی صفائی حائری بیان کرده بود.
👈حکمتهایی در توصیف «مرگ» و توصیه هایی در این زمینه که چگونه زندگی کنیم تا مرگ برایمان معنای دیگری داشته باشد. حقیقتا توصیف مرگ در زبان این مرد نازنین و بلیغ، عمق و شکوه دیگری دارد.
⬇