eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۹۱۶) «علم نافع» 👈یکی نوشته بود: «یه ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ... ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯ کتانژانت ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﺮﺩﻡ! پَر پَر بشی ریاضی✋😂» 🔹راستی آیا بعد از عمری که از ما گذشت دیگر وقتش نرسیده دمی هم علم نافع بیاموزیم؟! گوشی که فهمیده از چه عوالم پاکی به این اسفل سافلین هبوط کرده و از چه نیستانی ببریده شده دیگر هر چیزی نمیشنود: «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ‏ النَّافِعِ‏ لَهُمْ» و افسوس از عمری که بیهوده گذشت ... از زندگیانیم گله دارد جوانیم شرمنده جوانی از این زندگانیم گوش زمین به ناله ی من نیست آشنا من طایر شکسته پر آسمانیم 🔸شنونده عاقل است. غرضم این نیست که این علوم را نیاموزیم. چیزی که میگویم حتّی شامل الهیّات و اخلاقیّات و فقهیّات هم میشود. نکند بعد از عمری سواد آموزی آخر الامر چیزی بیرون بیاید که ذوق نکند که: «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ‏ إِلَّا قَلِيلا» 🔹بعد از سالها عطش علم آموزی و چشیدن وادی های مختلف به این باور رسیده ام که صادقانه بگویم هر تلاشی اگر آخر الامر ما را به انس و تواضع و دلدادگی نسبت به قرآن کریم و کلام نورانی آن انوار پاک عرش نشین صلوات الله علیهم اجمعین نزدیک نکرد برای ما علم غیر نافع و تلبیس ابلیس شقی بود. 🔹در هر کاری هستیم و هر چه می آموزیم این ذکر و دعای مبارک را حفظ کنیم و زیاد بخوانیم. تلاشهایمان را در قالب آن ببینیم و معنا کنیم: 📖«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي‏ غَداً عَنْهُ‏، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَه‏»
باسمه تبارک و تعالی (۹۱۷) «تواضع بیشتر علامت معنویت راستین و میوه ی عبادت واقعی» 👈جایی نوشته بود: «نمیدونم چرا هر وقت پدال مازراتی رو فشار میدم ... پام از زیر پتو میزنه بیرون😂😂😂» 💭به یاد این فراز از دعای ابوحمزه افتادم که: 📖«ما لِي كُلَّما قُلْتُ‏: قَدْ تَهَيَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ‏ ... أَلْقَيْتَ عَلَيَّ نُعاساً إِذا أَنَا صَلَّيْتُ ... ما لِي كُلَّما قُلْتُ‏: قَدْ صَلُحَتْ سَرِيرَتِي، وَ قَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوَّابِينَ مَجْلِسِي، عَرَضَتْ لِي بَلِيَّةٌ أَزالَتْ قَدَمِي، وَ حالَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَ خِدْمَتِك‏» ✔همانطور که فشار دادن پدال ماشین گران قیمتی مثل مازراتی برای ماها نشانه ی خیال بافی است و باید آن را در خواب دید فشار دادن پدال أنانیّت و عجب و تکبّر در محضر خداوند متعالی نشانه ی خیال بافی است و باید آن را در خواب دید! هیچ نسبتی با واقعیّت ندارد. 🔻معنویّت واقعی و نه تخیّلی یک ملاک قطعی و بسیار مهم دارد. اینکه هر چه بیشتر میشود انسان را متواضعتر میکند. انسان را از خودش گرفته و مدام او را از توجّه به خودش دور و دورتر میکند! چون میخواهد او را به آن لحظه ی ناب خود ندیدن نهایی و آن فنای کلّی و طلوع سلطان معرفت و ظهور حقیقت آن نسبت شریفه ی الهیّه و ذوق حقیقت فقری نزدیک و نزدیکتر کند🔺 ✔آری پلکان تقرّب و معنویّت صحیح بالا رفتن از مراتب تواضع و دورتر شدن از قعر ظلمات تکبّر و خود دیدن است. ✋راستی مگر میشود انسان مراتب تقرّب را طی کند و مدام متواضعتر نشود؟! مدام از خودش غروب نکند؟! رفقا هر جایی دیدیم عبادتی برایمان عجب و تکبّر آورد بدانیم اصلا عبادت نبود! رجس شیطان بود.
باسمه تبارک و تعالی (۹۱۸) «عظمت تاریخ اسلام» «به تاریخ اسلام مانند قرآن و حدیث اهمیت دهیم» 🔹از اوایل طلبگی علاقه ی خاصّی به مطالعه ی تاریخ داشتم. شاید بیشتر از روی کنجکاوی بود و یا پیدا کردن یک سری اطلاعات در مورد شخصیتهای ممتاز و محبوب اسلامی. ولی خداوند متعال توفیق داد و کم کم فهمیدم نه! داستان خیلی عمیقتر از این حرفهاست. ✔اساسا باید به تاریخ اسلام وزنی مانند وزن قرآن و روایات داد. ما معمولا یاد گرفته ایم که منبع و مرجع اساسی دینی قرآن و حدیث است. ولی باید به این دو تاریخ را هم افزود. 👈تاریخ پیامبر و اهل بیت علیهم السلام خیلی عظمت دارد. مناسبتهایی با این انوار پاک رخ داده و رفتارهایی را دامن زده که باید وجب به وجبش را با دقّت مرور کرد. اینها دیگر در ظاهر در قرآن و حدیث نیست. با نگاه تاریخی باید این بعد از نورانیّت آن انوار پاک را دریافت کرد. 👈اهل بیت علیهم السلام برای رقم زدن و خلق این تاریخ هزینه ی هنگفتی پرداخت کرده اند. دریایی از نکات است که هنوز بسیاری از آن بکر مانده است. 👈رفقا طوری تاریخ را بخوانیم که گویا همین الآن در صدر اسلام و زمان اهل بیت علیهم السلام زندگی میکنیم. طوری تاریخ بخوانیم که گویا همه ی وقایع زمانمان را با نوعی ارجاع و تأویل تاریخی معنا میکنیم. احساس کنیم مدام دارد تکرار میشود. 👈وقتی تاریخ میخوانیم تا اندازه ای امور را از آن بستر اوّلیه اش اگر تجرید و تقشیر کنیم میبینیم همیشه در حال تکرار است. راستی ما الآن چه نقشی را داریم بازی میکنیم. ⬇
👈آیا جزء مرتدّین و اصحاب سقیفه ایم؟! آیا از آن زهّاد و عبّاد طرفدار خلفاء هستیم؟! آیا از آن علمای بستر حاکم هستیم؟! آیا از مردم عادی هستیم؟! آیا از طرفداران امیر المؤمنین هستیم یا از قاسطین و ناکثین و مارقین؟! آیا مشغول زندگی خودمان هستیم یا در قافله ی حسینی یا از لشگر عمر سعد یا از مردم کوفه یا از توّابینیم؟! 🔹اگر تاریخ را اینطور زنده نخوانیم از منبعی بسیار بزرگ محروم شده ایم. مدام نگوییم قرآن و روایت. تاریخ اسلام خودش چیز کمی نیست. بُعدی دیگر از نورانیّت را در خود جلوه داده است. همانطور که باید قرآن خواند و روایت خواند باید تاریخ اسلام را هم با عنایت و دقّت خواند. ✔ولی با این درک انسان شناسانه و جامعه شناسانه که اینها تعیّنهای همین انسانی است که در خودمان و جامعه ی خودمان با آن مواجهیم! 👈تخیّلی تاریخ نخوانیم! آن را از حیّز انتفاعش ساقط نکنیم! اگر برخی قرآن خواندنشان از حنجره شان بالاتر نمیرود و قرآن آنها را لعن میکند در تاریخ هم همینطور است. 👈چه بسیاری که تاریخ خواندنشان گویا بر گوش کر خواندن است. چه بسیاری که بر سر روضه ی امام حسین گریه کرده اند و خودشان در عالم باطن از لشگر عمر سعد بوده اند. ⚪طوری تاریخ را بخوانیم که در هر زمانی انتظار داشته باشیم که الآن آن نقشها را چه کسی دارد بازی میکند؟! اگر اینطور بشویم یعنی کم کم داریم وارد دنیای با عظمت تاریخ میشویم. آن وقت است که مختصّات خود را در پهنه و جغرافیای تاریخی یافته و میفهمیم در چه جریانی قرار گرفته ایم. میفهمیم راه به چه سمتی پیش گرفته ایم. همه ی امور معنای دیگری برایمان پیدا میکند. 👈راستی رفقا الان در زمان ما اگر با همین دنیا و تعیّنات حیات نوین بشری باز امیر المؤمنین و شیخین و معاویه و ... می آمدند و میخواستند نقش خودشان را دوباره ایفا کنند چگونه میشد؟! 🚫اگر تا کنون به این پرسشها عمیقا فکر نکرده ایم یعنی هنوز وارد دنیای واقعی تاریخ نشده ایم. 🔻آری تاریخ را باید زندگی کرد. تاریخ را باید تاریخ خواند. به این نسبت اضافی تاریخ به ذوات نورانی باید عنایت ویژه ای داشته باشیم. تاریخ زید و عمرو که نیست! تاریخ رسول الله است! تاریخ امیر المؤمنین است. خیلی با عظمت است. انسان باید با دید عظمت به آن نگاه کند. گویا احساس کند یک عقل عرش نشین و قدسی خود را پایین کشیده و میخواهد اینبار خودش در این سرا نقش بازی کند. همه اش نکته است. همه ی مناسبتهایی که در مواجهه با ایشان رخ میدهد دیگر معنای عظیمی پیدا میکند🔺 ✋برخی طوری تاریخ میخوانند و حتّی به شکل جزئی و تخصّصی که شبیه کسی است که خودرویی بسیار پیشرفته خریده ولی سوارش نمیشود. گویا نمیداند که باید با آن حرکت کرد و به مقصدی رسید. یا شبیه کسی که نان را بر شیشه ی عسل میکشید و میخورد! 🔹اصلا اگر در قرآن کریم دقیق شویم متوجّه میشویم که بخش قابل توجّهی از قرآن همین تاریخ است. برایمان قصّه میگوید. سرگذشت بنی اسرائیل را میگوید. تا حالا فکر کرده اید چرا اینگونه است؟! اگر آنها قومی بوده اند که منقرض شده اند پس چرا من باید احوالات آنها را بدانم؟! 👈آیا جز این است که اینها برای ما هم تکرار میشود. همه ی داستانهای موسی و نسبتهایی که این ذات نورانی با پدیده ها برقرار کرد باز هم تکرار میشود؟! 👈همین است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در احادیث معتبری از آن پرده برداری کرد که والله وجب به وجب و متر به متر آنچه بر بنی اسرائیل گذشت بر امّت من هم خواهد گذشت. 👈دیگر انسان عادت میکند تاریخ اسلام را با تأویل به تاریخ بنی اسرائیل بفهمد و رمزگشایی کند. درک بسیاری از امور برایش آسان میشود. به راحتی دیگر میتواند از شبهه ای مانند ارتداد صحابه عبور کند. 👈تازه میفهمد چرا پیغمبر صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین فرمودند تو هارون من هستی! همانطور که تاریخ اسلام مهم است تاریخ بنی اسرائیل هم خیلی مهم است. 👈قدر تاریخ را بدانیم. به آن وزنی در حدّ قرآن و روایات بدهیم. حقایق بسیاری را اساسا باید در جلوه گاه تاریخی اش درک کرد. بسیاری از شبهات را تاریخ پاسخ میدهد. باید منطق فهم تاریخی را استنباط و استخراج کرد. 👈این اصول فقهی که میخوانیم چندان به درد استنباط تاریخی نمیخورد. چون چندان به تاریخ از منظر منبع بودن نگاه نشده است. داستان تاریخ بسی عمیقتر از صرف این است که بگوییم فعل لسان ندارد و حجّت نیست. گاهی لسانی دارد که از دهها دلیل لفظی قوی تر است. خیلی چیزها را حل میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۹۱۹) «فیش برداری» (۴) «بیرون رفتن از زندان شرطها برای یک فیش برداری موفّق و مفید» «ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» 🔹یکی از اموری که فیش برداری ما را با اختلال مواجه میکند قرار گرفتن در زندان شرطها است (بذل الخاطر ۵۰). بسیاری به خاطر شرطی سازی های بی سبب خودشان را از امواج بسیاری از فیشهای ناب محروم میکنند. 🚫عادت کرده اند تنها مطلبی در موضوعی خاص و آن هم در شرایطی خاص مثل اینکه پشت میز کار یا در حال مطالعه یا سر کلاس درس باشند آن را دریافت کنند و بفهمند! ✔یک فیش بردار قهّار کسی است که خودش را از زندان این شرطها رها کرده. طوری خود را تنظیم و تربیت کرده که هر مطلب مفیدی را در هر زمینه ای از هر کسی در هر شرایطی بیاموزد. از یک بچه یا یک تصویر یا یک کارتون یا روزنامه یا سر سفره ی غذا یا معاشرت با دوستان یا ... . ✔تور شکار فیشهای خوب آزاد کردن انتظار از شرطها و پیدا کردن یک تواضع واقعی است. اینکه انسان درونش را مانند یک کاسه ی گدایی تمییز کرده و رو به آسمان نگاه دارد که در اثر مواجهه با پدیده ها معلّم غیب هر چیزی که خودش صلاح میداند در آن بیاندازد. 🙏زبان حالش با یک فروتنی و افتاده حالی این است که: «ربِّ إنّی لما أنزلتَ الیَّ من خیرٍ فقیرٌ» و چون این گونه است غرور هم که مایه توقّف است سراغش نمی آید و مدام پیش میرود. میفهمد اینها از خودش نیست. 👈همین میشود که همه جا برایش کلاس درس میشود. اشیاء با او به نطق می آیند و او هم آنها را استنطاق میکند. ⬇️
👈همین روحیه بسیار قوّت استنباط گری شخص را بالا میبرد و این قدرت و قوّت سرمایه ی بسیار بزرگی برای بررسی های قرآن و حدیثی و تاریخی میشود. دلالتهایی را دریافت میکند که دیگران فرسنگها با درکش فاصله دارند. قرآن خواندن انسان را عوض میکند و عجیب انسان را اهل تدبّر میکند. حالا اینها دیگر امتدادهای دیگر این روحیه ی فیش برداری و تقیید العلم است که فعلا در صدد بیانش نیستم. 🔹چه بسیاری را دیده ام که به خاطر همین زندان شرطها از مطالب بسیار مهمّی محروم میشوند. زمانی بود که تدریس میکردم. مطالبی که برایم بسیار مهم بود ولی خیلی ارزان و سریع در اختیار آنها قرار میدادم میدیدم در این مخاطبین اصلا اثر نمیکند! متوجّه شدم اینها خود را تربیت نکرده اند که همه چیز را متواضعانه بگیرند. مشکلی اخلاقی دارند. 🚫خودشان را شرطی کرده اند که فقط مطلب خاصی را در فضای همان دانش و تازه آن هم در مورد همان بحث و همان مطلب بیاموزند! به خاطر همین به خودشان اجازه میدادند که از مطالب بسیاری که بسیار مهمتر از موضوع بحثشان هم بود راحت عبور کنند و اصلا به آنها توجّه نکنند! شاید گمان میکردند بعدا زمانی میرسد که اینها را می آموزند ولی من میدانستم اینها را دیگر عادتا نخواهند شنید! 💭یادم هست وقتی درس خارج فقه و اصول شرکت میکردم به خاطر همین روحیه ی فیش برداری آنچنان غرق خفایا و زوایا و روش و ورود و خروج و نوع تصوّرات ظاهر و پنهان بیان آن استاد بزرگوار میشدم که تنها چیزی که برایم مهم نبود اصل بحث ایشان بود. 👈گاهی اصلا نمیدانستم سر چی بحث دارد میشود و اگر کسی میپرسید با خجالتی میماندم چه بگویم! فقط کارم روانکاوی شیوه ی تفکّر علمی ایشان و فیش برداری از ادوات تصوّری و تصدیقی کار ایشان و این قبیل کارها بود. 👈اصلا برایم مهم نبود چه نتیجه ای قرار است بگیرند و یا فتوایشان چه میشود. آنها را کار خودم میدانستم. کسی که این روحیه را داشته باشد برداشتهای بسیار زیادی خواهد داشت. حتّی از کلاسهایی که در ظاهر چندان قابل استفاده نیستند. 🔹همین حالت تواضع و فروتنی ناشی از این نوع فیش برداری متواضعانه و بیرون از زندان شرطهاست که به مرور انسان را وارد عالم جدیدی از لطافتهای دریافتی میکند. روح حسّاسی نسبت به دقایق و ظرایف و نفحات علمی پیدا میکند. نکته سنج میشود. چون عطش دارد و احساس نیاز دارد و خودش را نبسته و باز نگاه داشته و از هرگونه تعصّبی کنار کشیده زود فوائد و نکات جدید را بو میکشد و میگیرد. 👈شاید دیگران اصلا نفهمند ولی او میفهمد و قدر میداند. آدم را اجمالا وارد حالتی از یقظه ی علمی میکند. نوعی حالت خافضة رافعة برایش پیدا میشود! انسانهایی که قبلا برایش برجسته نبود میبیند بسیار قابل استفاده و پر فائده اند ولی انسانهایی که قبلا برایش اعجاب آور بود به مرور می فهمد چیز خاصی ندارند و بیشتر از امور غیر علمی آنها منفعل بوده! 🔹این نوع فیش برداری بیرون از زندان شرطها به مرور انسان را به فضایی دیگر از عالم علوم رسمی میکشاند! فضایی بکر و ناب! حقیقت آن است که آنچه ما می آموزیم مانند آبی روان شده در قالب ساختارها و جدولهایی خاص است. عالم علم نکات و محصولاتش را در قالب بسته های خاصی برجسته کرده و در اختیار مشتریانش میگذارد. 👈ولی بسیاری از نکات علمی است که با نگاهی فراساختاری میتوان آنها را دید و شکار کرد. بسیاری از نکات است که اصلا قرار نیست با طرّاحی کنونی و ساختارهای علم ورزی موجود به چشم بیاید. 👈ولی یک فیش بردار قهّار از موضعی دانش را رصد میکند که دیگر این ساختارها و کلیشه ها و جبرها و شرطهای مخفی نیز فرو ریخته و چیزهایی را میفهمد که قرار نبود اصلا اینها را بفهمد! از جبر کتابها و مقاصد گویندگان خارج میشود و در فضای بسیار پهناورتری با عالم دانش مواجه میشود. 🔹یکی از حالات خوبی که فیش برداری در این سطحی که عرض کردم در انسان ایجاد میکند این است که او را از شیطانی به نام کمال گرایی افراطی نجات میدهد. یادم می آید زمانی طوری بودم که دوست داشتم همه چیز را کامل بفهمم و الّا دوست نداشتم اصلا بفهمم! مثلا اگر نکته ای را در یک سخنرانی یا یک کتاب میدیدم که جالب است میگفتم بعدا از ابتدا میخوانم تا به آن برسم و همه را بفهمم! ✋همین من را مدام محروم میکرد. تا اینکه فهمیدم این نوعی تکبّر و خود برتر بینی است. همین است که باعث حرمان است. 👈دیگر به مرور یاد گرفتم که در برابر عروس پر ناز و کرشمه ی علم متواضع باشم و الا میرود که برود! تا حدودی یاد گرفتم هر چیزی هر زمانی آمد آن را رزقی آسمانی بدانم که شاید دیگر نیاید و زود آن را سعی کنم بفهمم و ثبت کنم. 👈دیگر دغدغه ی اینکه خیلی چیزها را نخواندم و بلد نیستم را چندان ندارم. نوعی ناشکری بود. حالا به خاطر اینکه خیلی چیزها را بلد نیستی که نباید این نکته ای که الآن آمده را از دست بدهی و قدرش را ندانی! ⬇⬇
🔹باز یکی از اموری که برای یک فیش بردار مهم است این است که بد بین و انتقادی نباشد! خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا باشد. بسیاری را دیده ام که از بسیاری از امور و فوائد به خاطر برخی نواقص آن گوینده یا آن کتاب محروم میشوند. مثبت بین باشیم. 👈مانند زنبور عسل به دنبال فوائد و نکات خوب آن باشیم و حالت الحکمة ضالة المؤمن را داشته باشیم. با چنین حالتی حتّی آتش ضال ترین کتب ضلال برای ما گلستان و بَرد و سلام میشود. 💭یادم هست چقدر فیشهای خوب از کتاب پندار خدای یکی از ملحدین معروف معاصر برداشت کردم. یا چقدر فیشهای خوبی از کتاب و سخنرانی ... . ✋ولی جرأت نمیکردم به دیگران معرّفی کنم. چون میدیدم اینها میروند سراغ نقاط ضعف کلام اینها. ولی برای من مفردات و مصالح و پیچ و مهره‌ی کار علمیشان اهمیت داشت نه آن سازه ای که معمولا با آن میسازند. 👈رفقا برای خودم و شما عزیزان باز تکرار میکنم؛ همیشه با خودمان قلم و کاغذ داشته باشیم. اهل تقیید العلم و استعانت به یمین و کتابت دانش و حفظ آن باشیم. همانکه مولایمان به ما سفارش کرد. در زمان ما دیگر با گوشی زود مطلبی مفید در هر جایی و شرایطی شنیدیم یادداشت کنیم و بعد در اوّلین فرصت در برنامه ی فیش نگاری مانند وان نت وارد کنیم و دیگر بگذاریم آنجا دم بکشد. 👈همین امشب که مسجد مشرّف شده بودم از آن یک صفحه ای که بعد از نماز قرآن کریم تلاوت میشد یعنی آیات ۶۶ تا ۷۴ سوره مبارکه نساء چند فیش برداشتم. به مرور که انسان وارد این دنیا شود دریافتهایش زیاد میشود لذا فعلا نپرسید چه چیزی را فیش برداری کنم. ✋بحث در این زمینه ها بسیار است و فرصت کوتاه ...
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۰) «درسی از بازار بورس» «کوچکهای بزرگ» 🔹با یکی که اهل بورس بود صحبت از این شد که چرا سرمایه ی بیشتری وارد بورس نمیکند؟! گفت زود است. بورس معادلات ثابتی دارد که باید آنها را یاد گرفت. اگر توانستی ۵۰ میلیون را تبدیل به ۱۰۰ میلیون کنی و خودت را در این توانایی تثبیت کردی یعنی میتوانی ۵۰۰ میلیون را هم تبدیل به ۵ میلیارد و ۵ میلیارد را تبدیل به ۵۰ میلیارد کنی! 💡به ذهنم خطور کرد که در تجارتهای کلان معنوی نیز همین است. کسی که اهل مراقبتهای ریز مانند پرهیز از اسراف و نگاه و کلامش نیست در کارهای بزرگ هم خسارات بزرگتری خواهد داشت. 👈کسی که ملکه ی تقوا را در محیط خانواده پیدا نکرده در مقیاسهای بزرگ هم مشکلات بزرگ خواهد داشت. روشن ماندن بی دلیل لامپ اتاق برای اهلش خیلی پر معناست. یا کم توجّهی و بی مبالاتی در برخورد با فرزند و... ✔️ریزه کاری هایی که به چشم نمی آید ولی واقعا باطن بزرگی دارد. اینها را «کوچکهای بزرگ» مینامم. برای بزرگ بودن باید کوچک بود. 🔹مرحوم کلینی از شخصی نقل میکند که روزی نزد اسحاق بن عمّار صرّاف بودم. درب مغازه را بست که برویم که دیدم شخصی برای یک معامله ی خیلی جزئی آمد. او هم با حوصله ی بسیار دوباره درب را باز کرد و معامله کرد. 👈به او گفتم: «ویحَک» من خودم گاهی با کشتی برای تو الف الف درهم می آورم. چطور اینگونه خودت را برای این نوع معاملات خرد کوچک میکنی؟ اسحاق گفت از مولایم امام صادق علیه السلام شنیدم کسی که در روزی اندک سهل انگاری کند از روزی زیاد هم محروم میشود: 📖«مَنِ اسْتَقَلَّ قَلِيلَ الرِّزْقِ حُرِمَ‏ كَثِيرَهُ‏»
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۱) «روز معلّم» «دنیا تشنه ی عالم ربّانی است» 🔹علم برای انسانها ارزشمند است. مخصوصا اگر علم نافع باشد. مخصوصا اگر علم به حقائقی باشد که زندگی جاودانه انسان ارتباط تنگاتنگی با آن دارد. مانند علم به مبدأ و معاد و خداوند و اولیاء خداوند و روش صحیح زندگانی. از اینجاست که ارزش عالم مخصوصا عالم ربّانی که رئیس و قلّه و غایت همه ی علمها و علم ورزی هاست روشن میشود که: «الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْغَازِي فِي سَبِيلِ اللَّه‏» 👈انسان آمده تا در این دنیا عالم ربّانی شود. همه ی این کرّ و فرها و کش و قوسها و حوادث برای آن است که میوه ای به نام عالم ربّانی به بار بیاید. و ما غافلین و بطالین دار ظلمت چه میدانیم عالم ربّانی که «دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيما» چه جایگاهی در عالم دارد؟! 👈اگر میدانستیم اینگونه غرق این دنیای فانی نبودیم وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ‏ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ در پی این علم و تبعیّت از این عالم ربّانی می افتادیم که: «مُحَادَثَةُ الْعَالِمِ عَلَى الْمَزَابِلِ خَيْرٌ مِنْ مُحَادَثَةِ الْجَاهِلِ عَلَى الزَّرَابِي‏» ⚪️آدمی موجودی حس گرا است. تا نتیجه ی امری را احساس نکند به این سادگی ها وهمش به او اجازه ی تصدیق و باور به او نمیدهد. علم هم امری محسوس نیست که فضیلت آن و فضیلت عالمش را ببیند. مگر اینکه به شکلی در قالب صنعت یا امر محسوسی ظاهر شود. همین است که اینگونه دانشهای جزئی مانند پزشکی و هوافضا و... برای مردم در زمان ما جلوه کرده. 👈ولی عالم ربّانی چه؟! مگر صنعتی دارد که به شکل محسوس جلوه کند؟! راستی اگر علم دین اینقدر ارزشمند است چرا بازار حوزه ها در زمان ما کساد شده؟! شک نکنید اینها به عواملی بیرون از این ارزشمندی برمیگردد. ✔️جهان تشنه ی عالم ربّانی است. لذاست که بازار چنین عالمی کساد شدنی نیست. چون از سنخ عمیقترین لذّتها و غایت سیر انسانی است. 1️⃣مشکل آن است که برخی در ظاهر لباس اهل علم عمل به آن نمیکنند و همین باعث دور شدن مردم از درک فضیلت دانش میشود: «إِذَا ضَيَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْكَفَ الْجَاهِلُ أَنْ يَتَعَلَّم‏» وقتی به علم، عمل نشود ارزش خودش را نشان نمیدهد بلکه بالاتر از آن به خاطر دلالت فعل نوعی تبلیغ تهاون در علم توسّط این عالمان بی عمل رخ میدهد؛ لذاست که امام صادق علیه السلام فرمود: «يَعْنِي بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَيْسَ بِعَالِمٍ» 2️⃣آن احترام اجتماعی که نوعی تدبیر حکیمانه برای تألیف قلوب و تسکین اوهام مردم نسبت به ارزش این علوم است هم به خاطر عواملی و دشمنی هایی خدشه دار شده است. از دیرباز یکی از تدبیرهای حکیمانه برای متوجّه کردن مردم به ارزشمندی علم و عالم که در ظاهر برای آنها محسوس نیست اینگونه انتخاب شده بود که در فرهنگ انسانی احترام ویژه ای برای عالم قائل شوند و با این تدبیر نوعی برجستگی محسوس برای علم و عالم پیدا شده و برای انسانها از جهت جاه و مقام ارزشمند جلوه کند. 3️⃣در ادامه الگوهای برجسته ی این علوم الهی به خوبی به مردم ارائه نشده یا مورد هجوم تبلیغی قرار گرفته اند تا مردم متوجّه نورانیّت آنها نشوند. در هر زمانی همینکه برخی متوجّه نورانیّت برخی از علمای ربّانی شده اند میبینیم جذبه ی شدیدی نسبت به ورود به وادی علم و حوزه های علمیّه پیدا میکنند. در برهه ی اندکی که جامعه ی ایرانی نورانیّت امام خمینی را تا حدودی درک کرد دیدیم چگونه شیفته ی آن شد. ✋ولی بدانیم این موانع و قسرها همه عارضی و رفتنی است. انسانها در باطن شیفته ی عالم ربّانی اند. اصلا همه در فعالیتهایشان به دنبال او میگردند. فطرتها گرایش به شنیدن نوای دلنشین چنین عالمی را دارد. جای دیگری چنین نوای توحیدی فطرت پسندی که با صدق و طهارت و زلالی به گوش برسد پیدا نمیکنند. زانکه جنس بانگ او اندر جهان از کسی نشنیده باشد گوش جان 👈دیری نیست که مخصوصا در عصر ظهور با عیان شدن جهانی نورانیّت این علم خواهیم دید که چگونه از اقطار و ممالک مدام درخواست عالم ربّانی خواهند کرد. خود را برای آن روز آماده کنیم تا به درد حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف بخوریم. 👈حوزه های علمیه خود را برای آن روز آماده کنند. نگران کم رونقی های عارضی نباشیم. گاهی باید خانه تکانی شود و یا به سبب این امور عارضی زمینه برای اصلاحاتی در جامعه و همینطور حوزه ها رخ دهد. تا هم جامعه آماده تر شود و هم حوزه ها تکانی خورده و بالغتر و چابکتر گردد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۲) «آیینه شو جمال پری طلعتان طلب» 🔹بعد از نماز در مسجد مدرسه ی معصومیه نشسته بودم. با مقداری دقّت اثر بازتاب یک رنگهای مبهمی را در این کاشی های محراب دیدم. چیزی مهم و معناداری نبود و به آن توجه نکردم. یک دفعه از سقف یک صفحه ی سفیدی شروع کرد به پایین آمدن و محلّ محراب را فرا گرفت. 🔸تصویری که اصلا در کاشیهای محراب قابل تشخیص نبود حالا چقدر واضح و پر معنا آشکار شده بود. قبلا هم بود و چقدر هم از جانب خودش واضح بود ولی این کاشی ها ظرفیّت و لطافت نشان دادنش را نداشتند! ویدئو پروژکتور را روشن کرده بودند و فرازی از یک سخنرانی اخلاقی را پخش کردند. 💡به ذهنم خطور کرد نکند در عالم هم خورشید حقیقت مدام در حال خودنمایی و جلوه گری است و این قلب تاریک توست که آن را خوب نشان نمیدهد؟! 💡تا این قلب را صاف و خالص و پاک و زلال نکنی و از انانیتها نرهانی و بی صورتش نکنی آیینه ی آن حقائق پاک و بکر نخواهد شد. 🔻آری اگر سلامت این قلب را حفظ کنی و مانند پرده ی سفیدی آن را از کدورت گناهان و غفلتها پاک کنی و سپس آن را به سمت خورشید حقیقت بگیری و رویش حجاب تقلید و تعصّب نیاندازی آن وقت است که خواهی دید در عالم چه خبرهاست!🔺 📖«لولا أن الشياطين يحومون على قلوب بني آدم لنظروا إلى ملكوت السماوات‏» 🔹رفقا راستی از دست خودمان به چه کسی شکایت ببریم؟! هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست 💭به یاد مکاشفه ی یکی از خوبان افتادم که امام رضا علیه السلام به او این بیت صائب تبریزی را فرموده بودند: آیینه شو جمال پری طلعتان طلب اول بروب خانه دگر میهمان طلب
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۳) «تأمّلی در نسبت دانش بدیع با بلاغت» «تفسیر به رأی بلاغی» «تفسیری بلاغی از روایت إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ‏ بِالْحُزْنِ‏ فَاقْرَءُوهُ بِالْحُزْن» «اهمیت یادگیری هنر صوت حزین برای مؤمنین» 🔹در مسجد بین نماز یکی از عزیزان با صدای زیبا و هنرمندانه ای این دعای مشهور را میخواند که: 📖«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مُوجِبَاتِ‏ رَحْمَتِكَ‏ وَ عَزَائِمَ مَغْفِرَتِكَ وَ الْغَنِيمَةَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ السَّلَامَةَ مِنْ كُلِّ ...» 👈به عزیزی که کنارم بود عرض کردم به نظرت زیبا میخواند؟! گفت آره حاج آقا خیلی! گفتم ولی من هر وقت میخواند حالم گرفته میشود! هر چند زیباست ولی زشت است! او هم تعجّب میکرد! آخر زیباست یا زشت است؟! و اصلا چطور میشود چنین صوت زیبایی را کسی خوشش نیاید؟! 💭به یاد سالها قبل و زمانی افتادم که بلاغت میخواندیم. به ذهنم خطور کرد از منظر دانش بلاغت اشکال این دوست عزیزمان را پاسخ بدهم. 👈راستی چرا زیباست؟ چون واقعا زیبا میخواند و موسیقی زیبایی را اجرا میکند. این تألیفِ ویژه یِ نغمه ها ملائم طبع و لذّت بخش است. اگر چنین است چرا برای من زشت است؟ 👈در اینجا سه اصطلاح وضع میکنم که گویا در دانش بلاغت مقداری جایشان خالی است. یکی بدیعِ قبیح و دیگر بدیع حسن و در انتها بدیع مطلق. 🔸«مختصری پیرامون دانش بدیع»🔸 برای توضیح مطلب باید وارد دانش بدیع بشویم. از نگاه دانشمندان علم بلاغت یک سری امور لفظی و معنوی وجود دارد که بعد از اینکه کلامی بلاغت خود را با طی کردن ضوابط دانش معانی و بیان احراز نمود اگر واجد اینها هم باشد زیبایی بیشتری پیدا میکند. ⬇️
👈از همینجاست که معمولا دانش بدیع را از توابع بلاغت میدانند. یعنی اوّل باید بلاغت کلام محقّق شود و سپس وارد حوزه ی بدیعیات بشویم. 👈به عبارت دیگر نباید زیبایی های حاصل از ویژگی های فصاحت و بلاغت کلام را با زیبایی های مکتسب از وجوه بدیعی اشتباه گرفت. اینها دو مرحله ی جداگانه از زیبایی در نگاه دانشمندان علم بلاغت هستند. 👈این را به خوبی سکاکی در کتاب معروف خود مفتاح العلوم بیان نموده است. به عبارت دیگر بدیع تحسین بعد التحسین است. یعنی اوّل باید کلامی با بلاغت زیبا شده باشد و سپس این زیبایی بدیع وقتی روی زیبایی آن بیاید اثر مضاعف خود را میگذارد. 👈همچنین برای اوّلین بار هم سکاکی بدیعیات را بر خلاف دیگر تقسیمات به لفظی و معنوی تقسیم کرد و بعد از او شایع شد. 👈همین اشاره ی لطیف را خطیب قزوینی در تلخیص مشهور خود از کلام سکاکی دریافته و دانش بدیع را اینگونه معنا میکند: 📖«هو علم یعرف به وجوه تحسین الکلام بعد رعایة المطابقة و وضوح الدلالة» 👈این قید «بعد رعایة المطابقة ...» قید مهمی برای شناختن ماهیت دانش بلاغت است. متأسّفانه سبکی شارح معروف تلخیص المفتاح معنای مهم این عبارت را درک نکرده ولی تفتازانی شارح بزرگ و پیشتاز علوم بلاغی در مطوّل به خوبی آن را دریافته و میگوید: 📖«للتنبيه على ان هذه الوجوه انما تعد محسنة للكلام بعد رعاية الامرين و الا لكان كتعليق‏ الدرر على اعناق الخنازير» 👈یعنی اساسا زیبایی امور بدیعی اعمّ از محسّنات لفظی یا معنوی برای وقتی است که کلام خودش بلیغ باشد والّا افزودن این زیبایی ها بر کلام غیر بلیغ خودش باعث زشتی کلام میشود. ولی چگونه؟! مگر زیبایی میتواند تبدیل به زشتی شود؟! 👈تعبیر تفتازانی این است که همانطور که اگر یک گردنبند در و جواهر را بر گردن یک خنزیر و خوکی آویزان کنند به جای زیبا کردنش بیشتر آدم از این بی سلیقگی و اسراف مشمئز شده و بدش می آید در اینجا نیز آویزان کردن گردنبند زیبای محسّنات بدیعی بر گردن یک کلام غیر بلیغ به جای زیبایی ایجاد تنافر و زشتی میکند. 👈این یک نکته ی کلیدی برای درک دانش بدیع از منظر دانشمندان بلاغت است. البته میشود این دانش را به خودی خود هم بررسی کرد ولی اگر بخواهیم از آن در کلام زیبایی بیافرینیم باید آن را بعد از بلیغ بودن اصل کلام استفاده کنیم. لذاست که تعریف ابن خلدون از این دانش که در آن این قید نیست را باید با قطع نظر از مقام کاربرد برای غرض زیبایی آفرینی توجیه نمود: 📖«هو النظر في تزيين الكلام و تحسينه بنوع من التنميق، إمّا بسجع يفصله، أو تجنيس يشابه بين ألفاظه، أو ترصيع يقطع أوزانه، أو تورية عن المعنى المقصود بإيهام معنى أخفى منه، لاشتراك اللفظ بينهما، أو طباق بالتقابل بين الأضداد، و أمثال ذلك‏» 🔹حالا به دنبال نقد این نظرات نیستم ولی به صورت کلّی دیدگاه دانشمندان بلاغت این است که هر بدیعی مستلزم معانی و بیان است و هر بیانی مستلزم معانی است ولی معانی مستلزم بیان و بدیع نیست و مستقل از آنها است چون بدون آنها هم میتواند محقّق شود و بیان هم هر چند مستقل از معانی نیست ولی مستقل از بدیع بوده و مستلزم بدیع نیست. 👈و از همینجا متوجّه میشویم که چون بدیع وجوه تحسین کلام بعد از بلاغت آن است علمی بسیار قابل پیشرفت است و در طول تاریخ هم بسیار بسیار به محسّنات لفظی و معنوی افزوده شده است. 👈خود این زمانی مورد بحث دانشمندان بوده که آیا ما اجازه داریم چنین محسّناتی را با ذهنمان کشف یا اختراع کنیم و با آن کلام را زیبا کنیم؟! آیا خود این زیبایی است یا بدعتی زشت و نشانه ی تکلّف است؟! 👈در البدیع ابن معتز چنین مباحثی هست. گویا توجّه تفصیلی به دنیای بدیعیات با مسلم بن ولید شاعر آغاز شد و با ابوتمّام به یک پدیده ی جدید و سؤال برانگیز در فضای اسلامی در آمد. طرفداران و مخالفان سرسختی پیدا کرد. 👈ولی به مرور دیگر برای جامعه ی علمی این دانش بدیع هم مشروع قلمداد شد و به شکلی گاهی به مبالغه و اسراف کاری و تزیینهای عجیب کشید که شاید افراطی بعضا مشمئز کننده در این زمینه قلمداد شود. وقتهای گرانبهایی نیز در این زمینه اتلاف شده است. 👈وجوه فضل و برتری در جامعه ی علمی به اموری کشانده شده بود که چندان ربطی با حقیقت نداشت و رایحه ی فضل و برتری جویی و تکلّف گاهی از آن به مشام میرسید. ⬇⬇