eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈همین روحیه بسیار قوّت استنباط گری شخص را بالا میبرد و این قدرت و قوّت سرمایه ی بسیار بزرگی برای بررسی های قرآن و حدیثی و تاریخی میشود. دلالتهایی را دریافت میکند که دیگران فرسنگها با درکش فاصله دارند. قرآن خواندن انسان را عوض میکند و عجیب انسان را اهل تدبّر میکند. حالا اینها دیگر امتدادهای دیگر این روحیه ی فیش برداری و تقیید العلم است که فعلا در صدد بیانش نیستم. 🔹چه بسیاری را دیده ام که به خاطر همین زندان شرطها از مطالب بسیار مهمّی محروم میشوند. زمانی بود که تدریس میکردم. مطالبی که برایم بسیار مهم بود ولی خیلی ارزان و سریع در اختیار آنها قرار میدادم میدیدم در این مخاطبین اصلا اثر نمیکند! متوجّه شدم اینها خود را تربیت نکرده اند که همه چیز را متواضعانه بگیرند. مشکلی اخلاقی دارند. 🚫خودشان را شرطی کرده اند که فقط مطلب خاصی را در فضای همان دانش و تازه آن هم در مورد همان بحث و همان مطلب بیاموزند! به خاطر همین به خودشان اجازه میدادند که از مطالب بسیاری که بسیار مهمتر از موضوع بحثشان هم بود راحت عبور کنند و اصلا به آنها توجّه نکنند! شاید گمان میکردند بعدا زمانی میرسد که اینها را می آموزند ولی من میدانستم اینها را دیگر عادتا نخواهند شنید! 💭یادم هست وقتی درس خارج فقه و اصول شرکت میکردم به خاطر همین روحیه ی فیش برداری آنچنان غرق خفایا و زوایا و روش و ورود و خروج و نوع تصوّرات ظاهر و پنهان بیان آن استاد بزرگوار میشدم که تنها چیزی که برایم مهم نبود اصل بحث ایشان بود. 👈گاهی اصلا نمیدانستم سر چی بحث دارد میشود و اگر کسی میپرسید با خجالتی میماندم چه بگویم! فقط کارم روانکاوی شیوه ی تفکّر علمی ایشان و فیش برداری از ادوات تصوّری و تصدیقی کار ایشان و این قبیل کارها بود. 👈اصلا برایم مهم نبود چه نتیجه ای قرار است بگیرند و یا فتوایشان چه میشود. آنها را کار خودم میدانستم. کسی که این روحیه را داشته باشد برداشتهای بسیار زیادی خواهد داشت. حتّی از کلاسهایی که در ظاهر چندان قابل استفاده نیستند. 🔹همین حالت تواضع و فروتنی ناشی از این نوع فیش برداری متواضعانه و بیرون از زندان شرطهاست که به مرور انسان را وارد عالم جدیدی از لطافتهای دریافتی میکند. روح حسّاسی نسبت به دقایق و ظرایف و نفحات علمی پیدا میکند. نکته سنج میشود. چون عطش دارد و احساس نیاز دارد و خودش را نبسته و باز نگاه داشته و از هرگونه تعصّبی کنار کشیده زود فوائد و نکات جدید را بو میکشد و میگیرد. 👈شاید دیگران اصلا نفهمند ولی او میفهمد و قدر میداند. آدم را اجمالا وارد حالتی از یقظه ی علمی میکند. نوعی حالت خافضة رافعة برایش پیدا میشود! انسانهایی که قبلا برایش برجسته نبود میبیند بسیار قابل استفاده و پر فائده اند ولی انسانهایی که قبلا برایش اعجاب آور بود به مرور می فهمد چیز خاصی ندارند و بیشتر از امور غیر علمی آنها منفعل بوده! 🔹این نوع فیش برداری بیرون از زندان شرطها به مرور انسان را به فضایی دیگر از عالم علوم رسمی میکشاند! فضایی بکر و ناب! حقیقت آن است که آنچه ما می آموزیم مانند آبی روان شده در قالب ساختارها و جدولهایی خاص است. عالم علم نکات و محصولاتش را در قالب بسته های خاصی برجسته کرده و در اختیار مشتریانش میگذارد. 👈ولی بسیاری از نکات علمی است که با نگاهی فراساختاری میتوان آنها را دید و شکار کرد. بسیاری از نکات است که اصلا قرار نیست با طرّاحی کنونی و ساختارهای علم ورزی موجود به چشم بیاید. 👈ولی یک فیش بردار قهّار از موضعی دانش را رصد میکند که دیگر این ساختارها و کلیشه ها و جبرها و شرطهای مخفی نیز فرو ریخته و چیزهایی را میفهمد که قرار نبود اصلا اینها را بفهمد! از جبر کتابها و مقاصد گویندگان خارج میشود و در فضای بسیار پهناورتری با عالم دانش مواجه میشود. 🔹یکی از حالات خوبی که فیش برداری در این سطحی که عرض کردم در انسان ایجاد میکند این است که او را از شیطانی به نام کمال گرایی افراطی نجات میدهد. یادم می آید زمانی طوری بودم که دوست داشتم همه چیز را کامل بفهمم و الّا دوست نداشتم اصلا بفهمم! مثلا اگر نکته ای را در یک سخنرانی یا یک کتاب میدیدم که جالب است میگفتم بعدا از ابتدا میخوانم تا به آن برسم و همه را بفهمم! ✋همین من را مدام محروم میکرد. تا اینکه فهمیدم این نوعی تکبّر و خود برتر بینی است. همین است که باعث حرمان است. 👈دیگر به مرور یاد گرفتم که در برابر عروس پر ناز و کرشمه ی علم متواضع باشم و الا میرود که برود! تا حدودی یاد گرفتم هر چیزی هر زمانی آمد آن را رزقی آسمانی بدانم که شاید دیگر نیاید و زود آن را سعی کنم بفهمم و ثبت کنم. 👈دیگر دغدغه ی اینکه خیلی چیزها را نخواندم و بلد نیستم را چندان ندارم. نوعی ناشکری بود. حالا به خاطر اینکه خیلی چیزها را بلد نیستی که نباید این نکته ای که الآن آمده را از دست بدهی و قدرش را ندانی! ⬇⬇
🔹باز یکی از اموری که برای یک فیش بردار مهم است این است که بد بین و انتقادی نباشد! خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا باشد. بسیاری را دیده ام که از بسیاری از امور و فوائد به خاطر برخی نواقص آن گوینده یا آن کتاب محروم میشوند. مثبت بین باشیم. 👈مانند زنبور عسل به دنبال فوائد و نکات خوب آن باشیم و حالت الحکمة ضالة المؤمن را داشته باشیم. با چنین حالتی حتّی آتش ضال ترین کتب ضلال برای ما گلستان و بَرد و سلام میشود. 💭یادم هست چقدر فیشهای خوب از کتاب پندار خدای یکی از ملحدین معروف معاصر برداشت کردم. یا چقدر فیشهای خوبی از کتاب و سخنرانی ... . ✋ولی جرأت نمیکردم به دیگران معرّفی کنم. چون میدیدم اینها میروند سراغ نقاط ضعف کلام اینها. ولی برای من مفردات و مصالح و پیچ و مهره‌ی کار علمیشان اهمیت داشت نه آن سازه ای که معمولا با آن میسازند. 👈رفقا برای خودم و شما عزیزان باز تکرار میکنم؛ همیشه با خودمان قلم و کاغذ داشته باشیم. اهل تقیید العلم و استعانت به یمین و کتابت دانش و حفظ آن باشیم. همانکه مولایمان به ما سفارش کرد. در زمان ما دیگر با گوشی زود مطلبی مفید در هر جایی و شرایطی شنیدیم یادداشت کنیم و بعد در اوّلین فرصت در برنامه ی فیش نگاری مانند وان نت وارد کنیم و دیگر بگذاریم آنجا دم بکشد. 👈همین امشب که مسجد مشرّف شده بودم از آن یک صفحه ای که بعد از نماز قرآن کریم تلاوت میشد یعنی آیات ۶۶ تا ۷۴ سوره مبارکه نساء چند فیش برداشتم. به مرور که انسان وارد این دنیا شود دریافتهایش زیاد میشود لذا فعلا نپرسید چه چیزی را فیش برداری کنم. ✋بحث در این زمینه ها بسیار است و فرصت کوتاه ...
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۰) «درسی از بازار بورس» «کوچکهای بزرگ» 🔹با یکی که اهل بورس بود صحبت از این شد که چرا سرمایه ی بیشتری وارد بورس نمیکند؟! گفت زود است. بورس معادلات ثابتی دارد که باید آنها را یاد گرفت. اگر توانستی ۵۰ میلیون را تبدیل به ۱۰۰ میلیون کنی و خودت را در این توانایی تثبیت کردی یعنی میتوانی ۵۰۰ میلیون را هم تبدیل به ۵ میلیارد و ۵ میلیارد را تبدیل به ۵۰ میلیارد کنی! 💡به ذهنم خطور کرد که در تجارتهای کلان معنوی نیز همین است. کسی که اهل مراقبتهای ریز مانند پرهیز از اسراف و نگاه و کلامش نیست در کارهای بزرگ هم خسارات بزرگتری خواهد داشت. 👈کسی که ملکه ی تقوا را در محیط خانواده پیدا نکرده در مقیاسهای بزرگ هم مشکلات بزرگ خواهد داشت. روشن ماندن بی دلیل لامپ اتاق برای اهلش خیلی پر معناست. یا کم توجّهی و بی مبالاتی در برخورد با فرزند و... ✔️ریزه کاری هایی که به چشم نمی آید ولی واقعا باطن بزرگی دارد. اینها را «کوچکهای بزرگ» مینامم. برای بزرگ بودن باید کوچک بود. 🔹مرحوم کلینی از شخصی نقل میکند که روزی نزد اسحاق بن عمّار صرّاف بودم. درب مغازه را بست که برویم که دیدم شخصی برای یک معامله ی خیلی جزئی آمد. او هم با حوصله ی بسیار دوباره درب را باز کرد و معامله کرد. 👈به او گفتم: «ویحَک» من خودم گاهی با کشتی برای تو الف الف درهم می آورم. چطور اینگونه خودت را برای این نوع معاملات خرد کوچک میکنی؟ اسحاق گفت از مولایم امام صادق علیه السلام شنیدم کسی که در روزی اندک سهل انگاری کند از روزی زیاد هم محروم میشود: 📖«مَنِ اسْتَقَلَّ قَلِيلَ الرِّزْقِ حُرِمَ‏ كَثِيرَهُ‏»
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۱) «روز معلّم» «دنیا تشنه ی عالم ربّانی است» 🔹علم برای انسانها ارزشمند است. مخصوصا اگر علم نافع باشد. مخصوصا اگر علم به حقائقی باشد که زندگی جاودانه انسان ارتباط تنگاتنگی با آن دارد. مانند علم به مبدأ و معاد و خداوند و اولیاء خداوند و روش صحیح زندگانی. از اینجاست که ارزش عالم مخصوصا عالم ربّانی که رئیس و قلّه و غایت همه ی علمها و علم ورزی هاست روشن میشود که: «الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْغَازِي فِي سَبِيلِ اللَّه‏» 👈انسان آمده تا در این دنیا عالم ربّانی شود. همه ی این کرّ و فرها و کش و قوسها و حوادث برای آن است که میوه ای به نام عالم ربّانی به بار بیاید. و ما غافلین و بطالین دار ظلمت چه میدانیم عالم ربّانی که «دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيما» چه جایگاهی در عالم دارد؟! 👈اگر میدانستیم اینگونه غرق این دنیای فانی نبودیم وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ‏ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ در پی این علم و تبعیّت از این عالم ربّانی می افتادیم که: «مُحَادَثَةُ الْعَالِمِ عَلَى الْمَزَابِلِ خَيْرٌ مِنْ مُحَادَثَةِ الْجَاهِلِ عَلَى الزَّرَابِي‏» ⚪️آدمی موجودی حس گرا است. تا نتیجه ی امری را احساس نکند به این سادگی ها وهمش به او اجازه ی تصدیق و باور به او نمیدهد. علم هم امری محسوس نیست که فضیلت آن و فضیلت عالمش را ببیند. مگر اینکه به شکلی در قالب صنعت یا امر محسوسی ظاهر شود. همین است که اینگونه دانشهای جزئی مانند پزشکی و هوافضا و... برای مردم در زمان ما جلوه کرده. 👈ولی عالم ربّانی چه؟! مگر صنعتی دارد که به شکل محسوس جلوه کند؟! راستی اگر علم دین اینقدر ارزشمند است چرا بازار حوزه ها در زمان ما کساد شده؟! شک نکنید اینها به عواملی بیرون از این ارزشمندی برمیگردد. ✔️جهان تشنه ی عالم ربّانی است. لذاست که بازار چنین عالمی کساد شدنی نیست. چون از سنخ عمیقترین لذّتها و غایت سیر انسانی است. 1️⃣مشکل آن است که برخی در ظاهر لباس اهل علم عمل به آن نمیکنند و همین باعث دور شدن مردم از درک فضیلت دانش میشود: «إِذَا ضَيَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْكَفَ الْجَاهِلُ أَنْ يَتَعَلَّم‏» وقتی به علم، عمل نشود ارزش خودش را نشان نمیدهد بلکه بالاتر از آن به خاطر دلالت فعل نوعی تبلیغ تهاون در علم توسّط این عالمان بی عمل رخ میدهد؛ لذاست که امام صادق علیه السلام فرمود: «يَعْنِي بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَيْسَ بِعَالِمٍ» 2️⃣آن احترام اجتماعی که نوعی تدبیر حکیمانه برای تألیف قلوب و تسکین اوهام مردم نسبت به ارزش این علوم است هم به خاطر عواملی و دشمنی هایی خدشه دار شده است. از دیرباز یکی از تدبیرهای حکیمانه برای متوجّه کردن مردم به ارزشمندی علم و عالم که در ظاهر برای آنها محسوس نیست اینگونه انتخاب شده بود که در فرهنگ انسانی احترام ویژه ای برای عالم قائل شوند و با این تدبیر نوعی برجستگی محسوس برای علم و عالم پیدا شده و برای انسانها از جهت جاه و مقام ارزشمند جلوه کند. 3️⃣در ادامه الگوهای برجسته ی این علوم الهی به خوبی به مردم ارائه نشده یا مورد هجوم تبلیغی قرار گرفته اند تا مردم متوجّه نورانیّت آنها نشوند. در هر زمانی همینکه برخی متوجّه نورانیّت برخی از علمای ربّانی شده اند میبینیم جذبه ی شدیدی نسبت به ورود به وادی علم و حوزه های علمیّه پیدا میکنند. در برهه ی اندکی که جامعه ی ایرانی نورانیّت امام خمینی را تا حدودی درک کرد دیدیم چگونه شیفته ی آن شد. ✋ولی بدانیم این موانع و قسرها همه عارضی و رفتنی است. انسانها در باطن شیفته ی عالم ربّانی اند. اصلا همه در فعالیتهایشان به دنبال او میگردند. فطرتها گرایش به شنیدن نوای دلنشین چنین عالمی را دارد. جای دیگری چنین نوای توحیدی فطرت پسندی که با صدق و طهارت و زلالی به گوش برسد پیدا نمیکنند. زانکه جنس بانگ او اندر جهان از کسی نشنیده باشد گوش جان 👈دیری نیست که مخصوصا در عصر ظهور با عیان شدن جهانی نورانیّت این علم خواهیم دید که چگونه از اقطار و ممالک مدام درخواست عالم ربّانی خواهند کرد. خود را برای آن روز آماده کنیم تا به درد حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف بخوریم. 👈حوزه های علمیه خود را برای آن روز آماده کنند. نگران کم رونقی های عارضی نباشیم. گاهی باید خانه تکانی شود و یا به سبب این امور عارضی زمینه برای اصلاحاتی در جامعه و همینطور حوزه ها رخ دهد. تا هم جامعه آماده تر شود و هم حوزه ها تکانی خورده و بالغتر و چابکتر گردد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۲) «آیینه شو جمال پری طلعتان طلب» 🔹بعد از نماز در مسجد مدرسه ی معصومیه نشسته بودم. با مقداری دقّت اثر بازتاب یک رنگهای مبهمی را در این کاشی های محراب دیدم. چیزی مهم و معناداری نبود و به آن توجه نکردم. یک دفعه از سقف یک صفحه ی سفیدی شروع کرد به پایین آمدن و محلّ محراب را فرا گرفت. 🔸تصویری که اصلا در کاشیهای محراب قابل تشخیص نبود حالا چقدر واضح و پر معنا آشکار شده بود. قبلا هم بود و چقدر هم از جانب خودش واضح بود ولی این کاشی ها ظرفیّت و لطافت نشان دادنش را نداشتند! ویدئو پروژکتور را روشن کرده بودند و فرازی از یک سخنرانی اخلاقی را پخش کردند. 💡به ذهنم خطور کرد نکند در عالم هم خورشید حقیقت مدام در حال خودنمایی و جلوه گری است و این قلب تاریک توست که آن را خوب نشان نمیدهد؟! 💡تا این قلب را صاف و خالص و پاک و زلال نکنی و از انانیتها نرهانی و بی صورتش نکنی آیینه ی آن حقائق پاک و بکر نخواهد شد. 🔻آری اگر سلامت این قلب را حفظ کنی و مانند پرده ی سفیدی آن را از کدورت گناهان و غفلتها پاک کنی و سپس آن را به سمت خورشید حقیقت بگیری و رویش حجاب تقلید و تعصّب نیاندازی آن وقت است که خواهی دید در عالم چه خبرهاست!🔺 📖«لولا أن الشياطين يحومون على قلوب بني آدم لنظروا إلى ملكوت السماوات‏» 🔹رفقا راستی از دست خودمان به چه کسی شکایت ببریم؟! هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست 💭به یاد مکاشفه ی یکی از خوبان افتادم که امام رضا علیه السلام به او این بیت صائب تبریزی را فرموده بودند: آیینه شو جمال پری طلعتان طلب اول بروب خانه دگر میهمان طلب
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۳) «تأمّلی در نسبت دانش بدیع با بلاغت» «تفسیر به رأی بلاغی» «تفسیری بلاغی از روایت إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ‏ بِالْحُزْنِ‏ فَاقْرَءُوهُ بِالْحُزْن» «اهمیت یادگیری هنر صوت حزین برای مؤمنین» 🔹در مسجد بین نماز یکی از عزیزان با صدای زیبا و هنرمندانه ای این دعای مشهور را میخواند که: 📖«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مُوجِبَاتِ‏ رَحْمَتِكَ‏ وَ عَزَائِمَ مَغْفِرَتِكَ وَ الْغَنِيمَةَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ السَّلَامَةَ مِنْ كُلِّ ...» 👈به عزیزی که کنارم بود عرض کردم به نظرت زیبا میخواند؟! گفت آره حاج آقا خیلی! گفتم ولی من هر وقت میخواند حالم گرفته میشود! هر چند زیباست ولی زشت است! او هم تعجّب میکرد! آخر زیباست یا زشت است؟! و اصلا چطور میشود چنین صوت زیبایی را کسی خوشش نیاید؟! 💭به یاد سالها قبل و زمانی افتادم که بلاغت میخواندیم. به ذهنم خطور کرد از منظر دانش بلاغت اشکال این دوست عزیزمان را پاسخ بدهم. 👈راستی چرا زیباست؟ چون واقعا زیبا میخواند و موسیقی زیبایی را اجرا میکند. این تألیفِ ویژه یِ نغمه ها ملائم طبع و لذّت بخش است. اگر چنین است چرا برای من زشت است؟ 👈در اینجا سه اصطلاح وضع میکنم که گویا در دانش بلاغت مقداری جایشان خالی است. یکی بدیعِ قبیح و دیگر بدیع حسن و در انتها بدیع مطلق. 🔸«مختصری پیرامون دانش بدیع»🔸 برای توضیح مطلب باید وارد دانش بدیع بشویم. از نگاه دانشمندان علم بلاغت یک سری امور لفظی و معنوی وجود دارد که بعد از اینکه کلامی بلاغت خود را با طی کردن ضوابط دانش معانی و بیان احراز نمود اگر واجد اینها هم باشد زیبایی بیشتری پیدا میکند. ⬇️
👈از همینجاست که معمولا دانش بدیع را از توابع بلاغت میدانند. یعنی اوّل باید بلاغت کلام محقّق شود و سپس وارد حوزه ی بدیعیات بشویم. 👈به عبارت دیگر نباید زیبایی های حاصل از ویژگی های فصاحت و بلاغت کلام را با زیبایی های مکتسب از وجوه بدیعی اشتباه گرفت. اینها دو مرحله ی جداگانه از زیبایی در نگاه دانشمندان علم بلاغت هستند. 👈این را به خوبی سکاکی در کتاب معروف خود مفتاح العلوم بیان نموده است. به عبارت دیگر بدیع تحسین بعد التحسین است. یعنی اوّل باید کلامی با بلاغت زیبا شده باشد و سپس این زیبایی بدیع وقتی روی زیبایی آن بیاید اثر مضاعف خود را میگذارد. 👈همچنین برای اوّلین بار هم سکاکی بدیعیات را بر خلاف دیگر تقسیمات به لفظی و معنوی تقسیم کرد و بعد از او شایع شد. 👈همین اشاره ی لطیف را خطیب قزوینی در تلخیص مشهور خود از کلام سکاکی دریافته و دانش بدیع را اینگونه معنا میکند: 📖«هو علم یعرف به وجوه تحسین الکلام بعد رعایة المطابقة و وضوح الدلالة» 👈این قید «بعد رعایة المطابقة ...» قید مهمی برای شناختن ماهیت دانش بلاغت است. متأسّفانه سبکی شارح معروف تلخیص المفتاح معنای مهم این عبارت را درک نکرده ولی تفتازانی شارح بزرگ و پیشتاز علوم بلاغی در مطوّل به خوبی آن را دریافته و میگوید: 📖«للتنبيه على ان هذه الوجوه انما تعد محسنة للكلام بعد رعاية الامرين و الا لكان كتعليق‏ الدرر على اعناق الخنازير» 👈یعنی اساسا زیبایی امور بدیعی اعمّ از محسّنات لفظی یا معنوی برای وقتی است که کلام خودش بلیغ باشد والّا افزودن این زیبایی ها بر کلام غیر بلیغ خودش باعث زشتی کلام میشود. ولی چگونه؟! مگر زیبایی میتواند تبدیل به زشتی شود؟! 👈تعبیر تفتازانی این است که همانطور که اگر یک گردنبند در و جواهر را بر گردن یک خنزیر و خوکی آویزان کنند به جای زیبا کردنش بیشتر آدم از این بی سلیقگی و اسراف مشمئز شده و بدش می آید در اینجا نیز آویزان کردن گردنبند زیبای محسّنات بدیعی بر گردن یک کلام غیر بلیغ به جای زیبایی ایجاد تنافر و زشتی میکند. 👈این یک نکته ی کلیدی برای درک دانش بدیع از منظر دانشمندان بلاغت است. البته میشود این دانش را به خودی خود هم بررسی کرد ولی اگر بخواهیم از آن در کلام زیبایی بیافرینیم باید آن را بعد از بلیغ بودن اصل کلام استفاده کنیم. لذاست که تعریف ابن خلدون از این دانش که در آن این قید نیست را باید با قطع نظر از مقام کاربرد برای غرض زیبایی آفرینی توجیه نمود: 📖«هو النظر في تزيين الكلام و تحسينه بنوع من التنميق، إمّا بسجع يفصله، أو تجنيس يشابه بين ألفاظه، أو ترصيع يقطع أوزانه، أو تورية عن المعنى المقصود بإيهام معنى أخفى منه، لاشتراك اللفظ بينهما، أو طباق بالتقابل بين الأضداد، و أمثال ذلك‏» 🔹حالا به دنبال نقد این نظرات نیستم ولی به صورت کلّی دیدگاه دانشمندان بلاغت این است که هر بدیعی مستلزم معانی و بیان است و هر بیانی مستلزم معانی است ولی معانی مستلزم بیان و بدیع نیست و مستقل از آنها است چون بدون آنها هم میتواند محقّق شود و بیان هم هر چند مستقل از معانی نیست ولی مستقل از بدیع بوده و مستلزم بدیع نیست. 👈و از همینجا متوجّه میشویم که چون بدیع وجوه تحسین کلام بعد از بلاغت آن است علمی بسیار قابل پیشرفت است و در طول تاریخ هم بسیار بسیار به محسّنات لفظی و معنوی افزوده شده است. 👈خود این زمانی مورد بحث دانشمندان بوده که آیا ما اجازه داریم چنین محسّناتی را با ذهنمان کشف یا اختراع کنیم و با آن کلام را زیبا کنیم؟! آیا خود این زیبایی است یا بدعتی زشت و نشانه ی تکلّف است؟! 👈در البدیع ابن معتز چنین مباحثی هست. گویا توجّه تفصیلی به دنیای بدیعیات با مسلم بن ولید شاعر آغاز شد و با ابوتمّام به یک پدیده ی جدید و سؤال برانگیز در فضای اسلامی در آمد. طرفداران و مخالفان سرسختی پیدا کرد. 👈ولی به مرور دیگر برای جامعه ی علمی این دانش بدیع هم مشروع قلمداد شد و به شکلی گاهی به مبالغه و اسراف کاری و تزیینهای عجیب کشید که شاید افراطی بعضا مشمئز کننده در این زمینه قلمداد شود. وقتهای گرانبهایی نیز در این زمینه اتلاف شده است. 👈وجوه فضل و برتری در جامعه ی علمی به اموری کشانده شده بود که چندان ربطی با حقیقت نداشت و رایحه ی فضل و برتری جویی و تکلّف گاهی از آن به مشام میرسید. ⬇⬇
👈البته در زمان ما دیگر این فضاها خیلی فروکش کرده است. ولی سابقا مثلا تا یک مؤلّف یک خطبه ی مسجّع مشتمل بر انواع فنون بدیعی نمینوشت گاهی چندان مشروعیّت علمی پیدا نمیکرد و یک امتیاز منفی برای کتابش بود. 👈چندان هم این فنّ که بسان خوش خطی متکلّفانه ولی در وادی لفظ بود خدمتی به قرآن و سنّت هم نکرد هر چند میتوانست بکند و یا گاهی هم خدماتی داشت. هنوز هم بسیاری از وجوه بدیعی قرآن کریم به نظر میرسد به خوبی کشف نشده است. 👈باید از قرآن درس بلاغت را بیاموزیم. در عین بهره مندی حدّاکثری از معانی و همینطور استفاده ی معتدل از بیان و صور خیالی از بدیعی که ما میشناسیم استفاده ی چندانی نمیکند. مگر در حدّ نمک غذا! البته گویا یک بدیع دیگری هم هست که چندان ما آن را نمیشناسیم ولی قرآن کریم از آن خیلی استفاده میکند. 👈این را باید پژوهش بیشتری کرد. مانند جناسهای پیشرفته و ناشناخته ی انتهای آیات که باعث تناسبهای صوتی عجیب و ملائمی شده است. 🔸«بدیع حسن و بدیع قبیح و بدیع مطلق»🔸 حالا برگردیم به آنچه در موردش صحبت میکردم. به زعم بنده بدیع را میتوان به بدیع قبیح و بدیع حسن تقسیم کرد. بدیع قبیح خودش دو نوع دارد؛ یا بدیعی متکلّفانه و اسراف کارانه و افراطی است و یا در آن هنوز اصل بلاغت کلام محقّق نشده است. اوّلی را بدیع قبیح مسرف مینامم و دوّمی را بدیع قبیح ضایع! 👈قبح اوّلی از نوع اسرافکاری و افراط است و قبح دوّمی از نوع ضایع شدن و تلف شدن به خاطر عدم کاربرد آن در اصل موضع مناسب است. ✔نوع اوّل یا همان بدیع مسرف شبیه آویزان کردن گردنبندهای گرانبها بر روی سیمایی زیباست ولی آنقدر زیاد و در هم که آدم سرگیجه میگیرد؛ گاهی در یک خانه ی ساده یک شیء تزیینی خیلی نمود دارد ولی در یک خانه ی پر از اشیاء تزیینی که هر کدام در جای دیگر نمود زیادی دارد دیگر هیچکدام نمود چندانی ندارد. ✔نوع دوّم یا همان بدیع ضایع شبیه آویزان کردن گردنبند زیبا بر گردن خنزیر است! یا شبیه آرایش غلیظ پیرزن هاست. یا شبیه ولخرجی و اسراف کاری فقراست. 👈بدیع حسن همان بدیعی است که بعد از رعایت بلاغت کلام، باعث تحسین بعد التحسین است. هم کلام بلیغ است و کتعلیق الدرر علی اعناق الخنازیر نیست و هم متکلّفانه و اسراف کارانه نیست تا آدم سردرد بگیرد و حسن قبلی را هم باطل کند و به جای علامت اقتدار علامت ضعف و صنعت و تکلّف شود. ✔یک قسم بدیع حسن را که باز در کتب رسمی بلاغت گفته نشده هر چند شناخته شده است در اینجا به طور خاص بیان میکنم. آنهم ایجاد یک ناهنجاری در یک کلام بسیار بلیغ است به شکلی که به جای متوجّه کردن انسان به ناهنجاری توجّه را به اوج تناسب و بلاغت متن بیشتر معطوف کرده و شوریدگی دیگری پیرامونش ایجاد کند. اگر قبلی گردنبد بر گردن خنزیر بود این یکی خالی بر صورت زیباست؛ کشامة علی وجه جمیل است. 👈خال خودش زیبایی ندارد بلکه نماد عدم تناسب و زشتی است ولی گاهی خودش باعث توجّه مضاعف به زیبایی یک صورت زیبا میشود. این خودش باب بزرگی در بلاغت است. 👈گاهی چیزی برای انسان بلیغ و مخصوصا یک بزرگ بلاغت نه تنها زشت نیست بلکه زیباست ولی برای دیگران و حتّی دیگر بلیغان زشت است. یکی از ابعاد «إنّ هذان لساحران» همواره برای بنده همین بوده است. حالا بیان بیشترش موضع دیگری میطلبد. 👈حال باید گفت خود یک امر بدیع با قطع نظر از حسن و قبحش به خاطر موضع استعمال آن را اگر در نظر بگیریم میتوانیم آن را «بدیع مطلق» بنامیم. 🔸«بازگشت به تحلیل بلاغی صوت زیبای نا زیبا»🔸 به آن برادرمان گفتم من هر وقت ایشان این دعا را میخواند هر چند صدایش زیباست ولی حالم گرفته میشود. زشت میدانم. ولی اگر این دعا بلاغت دارد که دارد و این صوت هم زیباست که زیباست پس هم بلاغتش و هم بدیعش رعایت شده و تحسین بعد التحسین است. ولی نکته اینجاست که آیا واقعا بلاغت کلام رعایت شده است؟! ✋این مسأله به یکی از ضعفهای بزرگ بلاغت رسمی ما در دانش معانی برمیگردد. 👈دانش معانی قابلیّت پیشرفت بسیاری دارد. مقتضای حالهایی که رعایت آن را برای تحقق کلام بلیغ کشف کرده اند منحصر در اموری مانند تقدیم و تأخیر، حذف و ذکر، تعریف و تنکیر میشود. 👈ولی یکی از بزرگترین ابواب این دانش و مقتضای حالهایی که باید رعایت شود لحن و موسیقی کلمه و کلام است. اینکه متناسب مقام و همینطور محتوا باشد. هر چند این را با ذوقشان میدانسته اند و حتّی گاهی اشاراتی به آن داشته اند ولی به شکل خودآگاه و برجسته تبدیل به بابی مهم که در موردش بحث کنند و اغراضش را استنباط کنند نشده است. 👈همین امر باعث شده که لحن و موسیقی را عمدتا ماهیتی بدیعی برای کلام بدانند که بیرون از بلاغت آن و از محسّنات آن است و عجیبتر آنکه در علم بدیع هم از آن بحثی نکرده اند. ⬇⬇⬇
👈لحن و موسیقی هم از ابواب دانش معانی است از آن حیث که زمینه برای کدگزاری معانی ثانوی است و هم از ابواب دانش بدیع است از آن جهت که میتوان به شکل مطلق از آن استفاده کرده و اگر منافاتی با بلاغت کلام نداشته باشد بر زیبایی آن افزود. ⚪️حال که این مقدّمات را دانستیم باید گفت آن دعایی که مضمون مسألت و تضرّع و درخواست مغفرت دارد یک مقتضای حال خاص خودش را به شکل طبعی در عالم لحن و موسیقی میطلبد. آن هم صدایی محزون و خشیت و گریه آور نه صدایی مفرّح و بهجت افزا که به تعبیری انسان دوست دارد با آن بشکن بزند! این بی سلیقگی بلاغی یا عدم بلاغت است. 🚫چرا این دعا را در قالب این لحن و موسیقی میریزی؟! این یعنی بلاغتش را رعایت نمیکنی! اثرش را خنثی میکنی. طبع سلیقی که حالا این اصطلاحات را بلد نیست فقط این را احساس میکند که این نمیچسبد! ✋ولی اگر اینطور است چرا آن دوستمان میگفت زیبا میخواند؟! به نظرم چون این دوستمان آن را از حیث «بدیع مطلق» لحاظ کرده بود. 👈احتمال میدهم چون چندان به معنا توجّه نمیکرد یا نمیخواست با عمقش ارتباط برقرار کند عمدتا نظرش را خود زیبایی لحن و موسیقی جلب کرده بود لذا درک عدم تناسب نکرده و فقط زیبایی را درک میکرد! بسیاری همینطور هستند. 👈همین است که بازار این نوع بی بلاغتی خیلی داغ است! چون افراد خیلی وقتها در عالم موسیقی و لحن به بدیع مطلق توجّه دارند. آن را خادم و ابزار بلاغت لحاظ نمیکنند. 🔸إنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ‏ بِالْحُزْنِ‏ فَاقْرَءُوهُ بِالْحُزْنِ🔸 حالا که اینها را دانستیم متوجّه میشویم که چرا امام صادق علیه السلام همانطور که در کافی آمده است: «إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ‏ بِالْحُزْنِ‏ فَاقْرَءُوهُ بِالْحُزْنِ» یعنی این قرآن کریم خودش یک موسیقی طبعی دارد. آن هم لحنی محزون است. آنهایی که اهل باطن هستند میفهمند. 👈گویا مانند صدای محزون نی است که از نیستانش بریده شده است و دارد مینالد. از آن بالا بالاها که عالم اتّحاد و عشق و یگانگی و احکام است به پایین نازل شده و مدام از وطنش دور شده و اینگونه دچار جدایی و تفصیل گشته است. گویا محزون است. 👈از آن طرف هم مناسبت حال ما در دوری از معانی قرآنی و سرچشمه ی نور و هبوط در دار ظلمت این است که با صدای محزونی با تلاوت این آیات به یاد آن عوالم نور افتاده و از دوری خود بنالیم و با چنگ زدن به ریسمان آیات بخواهیم به وطن اصلیمان برگردیم. 👈از اینجاست که بلاغت قرآن خواندن تلاوت آن با صوت حزین است. همین است که معمولا ترتیل در مقام صبا یا گاهی بیات را خود انسان هم میفهمد تناسب بیشتری دارد؛ به تعبیر امیر المؤمنین در باب تلاوت قرآن کریم: «أَفْزِعُوا قُلُوبَكُمُ الْقَاسِيَة» 👈در روایت دیگری در کافی امام صادق علیه السلام میفرمایند خداوند متعال به حضرت موسی نیز وحی فرستاد که هر وقت میخواهی تورات را بخوانی مانند یک بنده ی ذلیل فقیر با صوتی حزین برایم بخوان! 📖«إِذَا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَيَّ فَقِفْ مَوْقِفَ الذَّلِيلِ الْفَقِيرِ وَ إِذَا قَرَأْتَ التَّوْرَاةَ فَأَسْمِعْنِيهَا بِصَوْتٍ‏ حَزِينٍ‏» 🔻رفقا هنر با صوت حزین و نغمة رخیمة تلاوت کردن و دعا خواندن را یاد بگیریم. خیلی اثر دارد. قلب انسان را خاشع میکند. به شکلی راهی برای فهمیدن و اثر کردن بیشتر قرآن و ادعیه بر قلبمان است🔺 🔹برخی طوری میخوانند که از نوع بدیع مطلق است. به تعبیر بنده نوعی «تفسیر به رأی بلاغی» میکنند. نوعی تأویل بلاغی است. نباید ترویجش داد و باید از آن حتّی الامکان پرهیز کرد. تفسیر به رأی بلاغی داستان مفصلی دارد که باید جای دیگری در موردش بحث کنیم. 👈سرّ زیبایی تلاوتهای منشاوی همین است. سرّ زیبا بودن برخی تلاوتهای مصطفی اسماعیل همین است. گاهی برخی تلاوتهای سید متولّی عبد العال را که میشنوم هر چند بسیار زیباست ولی به نظرم در بسیاری از مواقع زیباییش از سنخ بدیع مطلق است و ربطی به قرآن کریم و مقتضای حال آیاتش ندارد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۴) «رگ عوامی در آخوند خوب!» «پرهیز از توهّم و علم زدگی روشن فکر مآبانه» 🔹به یکی از طلاب فاضل با توجّه به ملاحظاتی عرض کردم شما بروید از فلان عالم بزرگوار اجازه ی استخاره با تسبیحشان را بگیرید! با توجّه به اینکه ایشان با روحیه ی علمی بنده آشنا بود برایش خیلی تعجّب داشت! ✋آخر شما و استخاره؟! آخر شما و استخاره آن هم با تسبیح؟! آخر شما و استخاره با تسبیح و آن هم اجازه گرفتن برای چنین استخاره ای؟!😀 🔸یک حرف خوبی زد که هر چند در بنده شاید تطبیق نکند ولی کلا جالب بود! گفتند تا کنون پیش چند عالم مهم و مورد اعتمادی که رفته ام در همه شان نوعی به تعبیر ایشان خرافی گری دیده ام! ✋منظورش همین رگ عوامی یا نوعی روحیه ی غیب گرایی در برخی امور معنوی بود. 🔹میگفت فهمیده ام ملاک یک آخوند خیلی ملّا و قابل اعتماد همین رگ عوامانه غیبگرا است والّا خطرناک است. 🚗در ماشین مشغول رانندگی بودم که به یاد کلام ایشان افتادم و به ذهنم وجهی برای آن خطور کرد. 🔻انسان منصف و حق طلب و با جنبه ای که سالها از روی صدق به دنبال دانش باشد خوب ماهیّت و سنخ علم خودش را میشناسد. میفهمد این عظمت عالم هستی و عجایب و غرائب آن تناسبی با کمیت و کیفیت دانسته های او ندارد تا بخواهد آن را به دانسته‌هایش تقلیل داده و تأویل ببرد. این را نوعی تکبر و توهم برای خودش میبیند🔺 💭به یاد ابن سینا آن باهوش روزگاران افتادم که چه زیبا سعی کرده همین روحیه را در نمط دهم اشارات در تبیین اسرار الآیات به فلاسفه‌ی بعضا متوهّم زمان خودش بیاموزد! آخر ابن سینا آن قهرمان عرصه ی برهان کجا و تلاش برای تبیین چشم زخم و ... کجا!
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۵) «آیا ائمه ی اهل سنّت علمشان را از امام صادق علیه السلام گرفتند؟!» «تصحیح تصورات در زمینه جایگاه امام صادق علیه السلام در بین عامه و خاصه» 🔹شب شهادت مولایمان امام جعفر صادق علیه السلام برای عرض ارادت در مراسم عزاداری بعد از نماز نشستم. سخنران محترم در ضمن صحبتهایشان گفتند که برای مجلسی که علمای اهل سنّت بودند ایشان را برای سخنرانی دعوت کرده بودند و ایشان نقش امام صادق علیه السلام را در علم ائمه ی عامّه بیان نمودند. 👈بعد اضافه کردند دیگر این را آنجا نگفتند که اساسا امام صادق علیه السلام مانند بارانی بودند که باعث رویش درختان و گلهای زیبا شدند. در این بین خس و خاشاک و علفهای هرز هم طبیعی بود رشد کنند و این اقتضای عمومیّت بارش بود. اگر آنها علمی هم دارند به خاطر امام صادق علیه السلام است. 💡به ذهنم رسید مطلبی در این زمینه بنویسم. این انگاره عجیب که ائمه ی اهل سنّت مانند ابو حنیفه و مالک و شافعی و ابن حنبل بی واسطه یا با واسطه شاگرد امام صادق علیه السلام بوده اند خیلی شایع شده است. ✋برخی گمان میکنند این نوع نگاه کردن به تاریخ نشانگر عظمت امام صادق علیه السلام و مکتب تشیع خواهد بود. 👈ولی به گمانم اینگونه تصوّرهای خام و دور از واقع نه تنها خدمتی به امام صادق علیه السلام و تشیّع نیست بلکه باعث دورتر شدن از درک واقعیات تاریخ و ریشه ی مشکلات و عمق نورانیت امام صادق علیه السلام هم هست. 🚫ممکن است منصفین و مطّلعین عامّی مذهب هم با شنیدن چنین حرفهای دور از واقعیت و نتایجی که از آن میگیرند آن را نشانه ای بر ضعف شیعه و اهل گزافه گویی بودن آنها بدانند. ⬇️
🔹سالها با تاریخ سعی کردم بدون واسطه انس داشته باشم و مدّتها در رجال شیعه و سنّی مطالعه کنم و سیر شکل گیری مکاتب و علوم را از نزدیک بررسی کنم. خیلی سعی کردم در جزئیات تاریخ غور کنم و دیگر به فضل الهی از این مرحله ای که یک نقلی بشنوم و بخواهم کلّ تاریخ را مبتنی بر آن در ذهنم نقاشی کنم گذشته ام. 👈این درست است که امام صادق علیه السلام از نظر زمانی بر ائمه ی اربعه عامّه مقدّم است و این چهار تن یا بی واسطه مانند ظاهرا ابو حنیفه و تا اندازه ی محدودی مالک بن انس چیزهایی از امام صادق علیه السلام شنیده اند و یا با واسطه مانند شافعی و ابن حنبل مطالبی از حضرت اخذ کرده اند ✋ولی هرگز این را نباید به معنای آن گرفت که علم آنها ربط معناداری به امام صادق علیه السلام داشته است. اساسا مفهوم شاگرد در فضای حدیثی یک مفهوم خاصی است. همینکه کسی از دیگری مقداری حدیث اخذ کند از جهتی در آن چند حدیث شاگرد اوست. 👈لذاست که شاگرد به سادگی میتوانست اعلم از استاد باشد یا بشود. لذاست که به این معنا گاهی یک شخص ده ها استاد میتوانست داشته باشد که گاهی بسیار بیشتر از علومش را از آنها گرفته باشد. ✋نه اینکه معنایش این باشد که این فرزند علمی اوست و چیزی جز آنچه امام صادق علیه السلام گفته نداشته! اصلا اینها در تاریخ گفتن ندارد! اینگونه آبرو ریزی تاریخی نکنیم! 🚫حالا نروید بگردید دنبال کلام فلان آیت الله یا بهمان عالم بزرگوار و نقضش را بیاورید. دیگر با جنبه باشید. و باز نروید بگردید یک لیستی از نام علمای عامّه را بیاورید که میگویند بزرگان ما شاگرد امام صادق علیه السلام بوده اند! مثلا نام ابن صباغ مالکی یا شبلنجی شافعی یا ابن حجر هیثمی تا آلوسی و از معاصرین مثلا محمد ابوزهره را ردیف کنید و بخواهید آنچه گفته شد را ابطال کنید! 👈معنای این شاگردی چیز دیگری است و فضای احترام آمیز این بحثها امری قابل فهم است. عمق اختلاف خیلی عمیقتر از این حرفهاست. ✔کسی اندکی با مذاهب فقهی عامّه و یا کتب حدیثی معتبر آنها مانند صحیح بخاری و مسلم و مسند ابن حنبل و موطأ مالک یا کتب فقهی و اصولی شافعی مانند الامّ و الرسالة آشنا باشد میفهمد ربطی به امام صادق ما ندارد. آنها جریان دیگری را نمایندگی میکنند. ✋برای فهم عظمت امام صادق علیه السلام که نباید تاریخ را بد فهمید و بد گزارش کرد! 👈امام صادق علیه السلام نقش خاصی جز در نقل برخی روایات خیلی جزئی و بعضا مهم در تاریخ دانش اهل سنّت ندارد. آنها تاریخ خودشان را دارند که با سقیفه شروع شد و نسل به نسل علمایی پیدا کردند که کاملا شناخته شده هستند و ابناء علمی آنها چند نسل بعد در نیمه ی دوّم قرن دوّم معاصر امام صادق علیه السلام هستند و در سرتاسر دنیای اسلام پخش شده اند. ✋ابو حنیفه و مکتب فقه قیاسی او آخر چه ربطی به امام صادق علیه السلام دارد؟! حالا مدام تکرار میکنند: «لو لا السّنتان لهلک النّعمان» این مطلب اگر درست باشد باید به عنوان یک تعارف فهمیده شود و یا چیزی که ما نمیدانیم. 👈ولی آن ابوحنیفه ای که میشناسیم و مکتبی که داشته ربطی به امام صادق ما ندارد. همانطور که شاگردان بزرگش مانند ابو یوسف و محمد بن حسن شیبانی هم ربطی به ائمه علیهم السلام نداشتند. 👈اصلا مالک بن انس با وجود اینکه سالها معاصر و هم شهری امام صادق علیه السلام بوده به شکل خیلی معناداری از امام صادق علیه السلام در موطّأ خود نقل حدیث نمیکند. باز نروید یک حدیثی پیدا کنید که مالک در مورد حضرت چنان گفت! چیزی که تاریخ زندگی مالک تکذیبش میکند! 👈مذهب مالکی اصلا ابتنائی به امام صادق علیه السلام ندارد. مکتب شافعی و حنبلی هم همینطور است. 🔴بله چیزی که هست امام صادق علیه السلام نقش بی بدیلی برای شیعه داشتند. بعد از نهضتی که امام باقر علیه السلام در فضای علمی شیعه آغاز کردند امام صادق علیه السلام دیگر کار را در نشر علم بین مخصوصا شیعیانشان به جایی رساندند که از منظر فقهی و علمی و معرفتی از عامّه و رجوع به علمای آنها بی نیاز شده و آنها را به یک استقلال فرهنگی رساندند. 👈کسی که با فضای شیعیان زیدی آشناست میفهمد چه امر مهمی است. زیدیان چنین استقلالی را از فضای فرهنگی علمی عامّه ندارند. چون امام صادق علیه السلام ندارند. این نهضت بزرگ همانطور که خود امام صادق علیه السلام به یکی از اصحابش فرمودند و مرحوم کلینی نقل کرده با امام باقر علیه السلام شروع شد: 📖«كَانَتِ الشِّيعَةُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّى كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ فَفَتَحَ لَهُمْ وَ بَيَّنَ لَهُمْ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّى صَارَ النَّاسُ يَحْتَاجُونَ‏ إِلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا كَانُوا يَحْتَاجُونَ‏ إِلَى النَّاسِ وَ هَكَذَا يَكُونُ الْأَمْر» ⬇⬇