🔸نکته ی دلالی دیگر در مورد «قلّة العیال أحد الیسارین»🔸
با توجّه به آنچه بیان شد روشن میشود که یک روایت اینچنینی هرگز نمیتواند با آن حجم مسلّم و قطعی که تبدیل به سیره نیز شده در تشویق به ازدواج و فرزند آوری و کثرت آن مقابله کند. دلالت آنچه گذشت طوری است که نشان میدهد که حتّی اگر فرهنگ و تمدّنی بر خلاف خانواده و فرزند آوری بنا شد باید با آن مقابله کرد.
8⃣ولی یک نکته ی دیگری هم هست که دلالت این روایت را بر تشویق بر قلّت فرزند آوری مخدوش میکند. آن هم این است که ممکن است ما به شکلی نسبت به دلالت این حدیث غیر مقصود بالافهام شده و برایمان دلالتی غلط به بار می آورد. تبادر در چنین مواردی حجّت نیست. این روایت در بافتی گفته شده که میتواند نقش تعیین کننده ای در بازتاب معنای «قلّة العیال» در ذهن ما داشته باشد. عیال در تعبیر عربی به آنانی گفته میشود که انسان نسبت به تأمین مخارج زندگی آنها وظیفه ی شرعی و عرفی دارد اعم از زن و فرزند و خدم و حشم و دیگرانی که با او زندگی میکنند.
☑ولی باید بدانیم بافت چنین بیانی در شرایطی بوده که سه امر بسیار شایع بوده که در زمان ما اینگونه نیست. یکی تعدّد زوجات و دیگری هم تکثّر اولاد و دیگری هم داشتن برده و خدم و حشم. گاهی شخص با وجود فقر چندین زن یا فرزندان بسیار داشت. و یا غبطه ی دیگرانی که اینطور بودند را میخورد. طوری که اساسا ممکن بود از حدّ عقلانیّت خارج شود. از این جهت شاید بتوانیم ادّعا کنیم در زمان ما اساسا موضوع عوض شده است.
🚫یعنی واقعا این حدیث در فضایی گفته شده که فرهنگ جامعه تعدد زوجات را نداشته و معمولا به یک یا دو فرزند علاقه مند است که بسنده کند؟! برای ذهنی که بافت تاریخی اینها را بیشتر لحاظ میکند این مطلب جدّی تر مطرح میشود که اساسا مراد از عیال اینجا بیش از آنکه فرزند باشد به تعدد زوجات و خدمه برمیگردد.
👈زیرا در دنیای قدیم اساسا فرزند پسر به دلیل کمک کار بودن و بازوان اقتصادی خانواده بودن متضمّن مشکل اقتصادی نبوده بلکه معمولا خودش ثروت بوده: «یمددکم بأموال و بنین» فرزند دختر نیز در روایات روزی تضمین شده ای داشته و به زودی ازدواج میکرده است. عمده چیزی که مخارج آن برای شخص زیاد بود تعدد زوجات و همینطور خدم و حشم میتوانست باشد. لذاست که نمیتوان از بافت صدور این مضمون هم به سادگی چشم پوشی کرد. لااقل با وجود چنین احتمال عقلایی که میتواند دلالت را تغییر دهد نمیتوان به استظهارات و تبادرات زمان خودمان از این مضمون تکیه نمود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۱۹)
«از عاقبت گناه بترس!»
«تحلیلی از گناه صغیره و کبیره و مجازات و تجسّم اعمال»
«الْجَنَّةُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا طَيِّبٌ»
🔹بسیاری در ارتکاب گناهان چوب تصوّر اشتباهشان را از حقیقت گناه میخورند. اگر بدانند گناه چیست شاید رویکردشان عوض شود. ما معمولا گمان میکنیم قبح گناه به خاطر آن است که خلاف دستور خداست. فکر میکنیم تنها با خدا طرفیم! میترسیم که نبخشد و امیدواریم که با عفو و توبه ببخشد. این درک ابتری از ماهیّت گناه است.
☑ذنب با معصیت فرق دارد. ذنب گناه است از آن جهت که دنباله و آثار وضعی داشته و واقعیت انسان را آلوده میکند. به خاطر همین خداوند از روی لطف برای آنکه انسانها انگیزه بیشتری در ترک آن پیدا کنند از مولویّت خود خرج کرد و ارتکاب ذنوب را معصیت خود نیز دانست.
👈مثل پدری که پسرش را تهدید میکند اگر سم بنوشد او را نخواهد بخشید! ما معمولا نگران بخشیدن یا نبخشیدن پدر هستیم ولی غافلیم که نبخشیدن او حکمت داشت! اگر هم ببخشد آن آثار وضعی را چه کنیم؟! اینجاست که باید بدانیم برداشتن آثار وضعی و تکوینی ذنوب از وجود انسان چیزی در حدّ معجزه میخواهد! مسأله بالاتر از این حرفهاست.
👈گویا خداوند میگوید این بنده ی من! گیرم من هم بخشیدم با آن تبعات گناه میخواهی چه کنی؟! میدانی چه آثاری برایت در پی خواهد داشت؟!
🔹یک اختلافی بین علما از دیرباز در زمینه ی تجسّم اعمال وجود داشته است. برخی معتقد بودند که نسبت ما با اعمالمان صرفا نسبت مجازات است. در دادگاه الهی بر اساس اعمالمان داوری و مجازات میشویم. ولی برخی دیگر معتقدند که اساسا جزای اعمال چیزی جز خود اعمال نیست.
⬇
👈همین اعمال به شکل تکوینی باطنی دارد که با آن مواجه میشویم! اساسا رضایت یا قهر الهی در نسبت با اعمالمان چیزی جز ظهور باطن همین اعمالمان نیست.
☑ولی شاید آنچه از تدبّر در متون دینی روشن شود این باشد که ما نسبت به اعمالمان هم تجسّم اعمال داریم و هم مجازات. این هم ریشه در این دارد که خداوند متعال از روی حکمت و لطفش از مولویّت خود نیز خرج کرده است. بسیاری از ما اگر گناهان معصیت خدا نبودند آنها را ترک نمیکردیم.
🔶همه ی اینها را بیان کردم تا روایتی صحیح که مردم کلینی در روایت هفتم باب الذنوب آورده را بیان کنم. مرحوم کلینی با سندشان از مرحوم برقی از پدرشان از سلیمان جعفری که از شیعیان موثّق و از نسل جعفر طیّار بوده و ایشان از عبد الله بن بکیر که از علمای موثّق شیعه بوده و عبدالله از عمویش زرارة که از مراجع بزرگ شیعه است نقل میکند که از امام باقر علیه السلام شنیدم که همه ی گناهان شدید هستند.
👈شاید گناه در نگاه شما کوچک و بزرگ باشد ولی اگر به بزرگی خدایی بنگرید که معصیتش را میکنید دیگر کوچک و بزرگ معنایی ندارد ولی با این وجود بدانید در بین آنها از جهت دیگری میشود کبیره و صغیره یافت. حال که چنین است بدانید که شدیدترین گناهان آن گناهی است که انسان با آن بار آمده است!
👈گویا در گوشت و خونش رفته! یا به خاطر عادت کردن و ملکه شدن و یا اینکه از سنخ خوردن مال حرام و مانند آن است. ولی چرا این نوع گناهان شدیدترین گناهان هستند؟ چون این دسته گناهان دو صورت بیشتر ندارد: یا خدا آنها را میبخشد و یا نمیبخشد و عذاب میکند.
👈ولی بدانید در هر دو صورت مشکل این گناهان حل نمیشود. چون اگر عذاب کند که عذاب کرده و اگر هم ببخشد باید بدانیم خداوند تنها سهم خودش را بخشیده ولی این نوع گناهان آثار تکوینی زیادی دارند که ربطی به بخشش خدا ندارد.
👈ماهیّت این گناهان نوعی آلودگی شدید وجودی با آنهاست و بدانید حتّی اگر خدا هم ببخشد شما با وجود آلودگی این گناهان راهی به بهشت نخواهید داشت. باید عقوبت تکوینی اش را بچشید. میدانید چرا؟! چون بهشت جایی است که جز پاکان را راه نمیدهند. اصلا چنین آلودگی هایی راهی به بهشت ندارد:
📖«الذُّنُوبُ كُلُّهَا شَدِيدَةٌ وَ أَشَدُّهَا مَا نَبَتَ عَلَيْهِ اللَّحْمُ وَ الدَّمُ لِأَنَّهُ إِمَّا مَرْحُومٌ وَ إِمَّا مُعَذَّبٌ وَ الْجَنَّةُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا طَيِّبٌ»
🔹از این روایت چند نکته میشود برداشت کرد:
1⃣ امر و نهی الهی به شکلی با پاکی و ناپاکی نهفته در خود عمل مرتبط است.
2⃣ مجازات خداوند متعال به خاطر امر و نهیش غیر از آثار تکوینی خود عمل است.
3⃣ راه سلوک، راه پاک و زلال و خالص و طیّب و طاهر شدن است. زلال و زلالتر و پاک و پاکتر! و بهشت جایگاه پاکان است. و مراتب بهشت نیز متناسب با مراتب پاکی است، و از آن طرف جهنّم ماهیّتش ناپاکی و آلودگی است. راه سعادت راه صدق و اخلاص و طهارت نفس است.
4⃣دیگر اینکه شاید بتوان گفت بر اساس این روایت گناهان از آن جهت که همه معصیت هستند قابل تقسیم به صغیره و کبیره نیستند چون نسبت یکسانی با نهی خداوند متعال دارند ولی از آن جهت که گناه آلودگی است و با قطع نظر از معصیت بودنش، قابل تقسیم به صغیره و کبیره است.
🔸آری! از گناهان و معصیتها بترسیم! هیچ معلوم نیست خدا ببخشد! و هیچ معلوم نیست اگر بخشید مبتلا به عقوبت تکوینی گناهانمان نشویم! وبالمان نشود که: «ثكلتك أمُّك أ تدري ما الاستغفار؟» گاهی صدها سال برای چیزی انسان را نگه میدارند! در برخی گردنه ها رها میشویم! این رها شدن مجازات الهی نیست! اینها عقوبت و ظهور باطن خود اعمال ماست، هر چند بخشیده شده باشیم!
👈بله به شیعیان وعده ی شفاعت داده شده است، ولی باید بدانیم این شفاعت در مراحل انتهایی است. در برزخ اینطور نیست که چنین وعده ای به کسی داده شده باشد، تازه اگر شیعه محشور شویم...
اگر خودمان را در دنیا با مجاهدتها از آثار وضعی گناهان پاک نکنیم مدّتها هرچند بخشیده شویم در برزخ و در مواقف قیامت درگیر آثار این گناهان خواهیم بود، تا شاید شفاعت یا عفو یا تکفیر نهایی نصیبمان شود یا نه!
🔹در همین باب روایت دیگری مرحوم کلینی با سند خودش از مِسمَع بن عبدالملک از امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند که حضرت فرمودند گاهی انسان مؤمن تنها برای یکی از گناهانش صد سال او را نگه میدارند! اعاذنا الله! ولی چه نگه داشتنی؟!
👈مؤمن کسی است که میداند روحش به سمت بهشت کشش دارد و عاقبت جایگاهش در بهشت است. وقتی او در حبس آن گناه گرفتار میشود در همان حال جایگاهش را در بهشت میبیند که چطور ازواج و خوشی ها در جایگاهش در بهشت موجودند و او اینجاست!
«إِنَّ الْعَبْدَ لَيُحْبَسُ عَلَى ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِهِ مِائَةَ عَامٍ وَ إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى أَزْوَاجِهِ فِي الْجَنَّةِ يَتَنَعَّمْنَ»
رجوع شود به بذل الخاطر ۱۰۰۱ و ۷۸۵ و ۱۱۷.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۰)
«تبریک به مؤمنین تازه طلبه»
«ورود به حوزه ی نور»
🔹در ابتدای سال تحصیل نوجوانان و جوانان مؤمنی که تازه طلبه شده اند را که میبینم لذّت میبرم. با خودم میگویم این عزیزان میدانند که خداوند متعال چه لطف بزرگی در حقّشان کرده؟! در این ظلمات عالم دنیا چه دری را به سوی عوالم نور به سوی آنها گشوده؟! همای سعادت بر روش شانه شان نشسته؟! توفیق بزرگ الهی مشمول حالشان شده؟!
🔸ای کاش زبان حالشان این باشد که: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِباد»! خدایا من وجودم را به تو و بقیة الله الاعظم فروختم! گمشده ام تویی! میخواهم تو را پیدا کنم! میخواهم عمری این درب را بکوبم و با همّتی نورانی در پی تو باشم تا عاقبت به آن سرچشمه ی بهجت و سرور برسم:
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
💭به یاد ابیاتی افتادم که سالها پیش همزمان با ورود به دنیای طلبگی گفته بودم؛ آن زمان نامش را «ورود به حوزه انسانیّت» گذاشته بودم:
در جمع خوب رویان، ما بند دل ببستیم
بنگر که ما خرابِ آن باده ی ألستیم
آسایش جهان را خوش ذبح عشق کردیم
وارسته از تعلّق، روحانیان مستیم
عمری به هر مکانی، منزل همی گزیدیم
تقدیر ما بر آن بود، در این چمن نشستیم
در پرتو عنایت این راه برگزیدیم
ورنه بدست خود ما، آن خاکیان پستیم
مردم چگونه گیرند، بر ما خرده از عقل
در پیشگاه ذاتش، ما همچو موم و دستیم
ابلیس نفس عالم، بر سر بریز ماتم
در راه دین خاتم، از فتنه ات بجستیم
چون بر طریق عشقی، شکرش بگوی سجّاد
در این دیار مکّار، از غیر او گسستیم
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۱)
«حکمتی از فیلم سینمایی هفت سامورایی»
«مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِّ الْمُؤْمِن»
🎬در فرازی از فیلم سینمایی هفت سامورائی کوروساوا در بحبوحه ی نبرد رهبر سامورائی ها کامبئی شیمادا این حکمت را به یکی از اعضاء تعلیم میدهد که: «این طبیعت جنگه، با محافظت از دیگران تو خودت رو نجات میدی، اما اگه تنها به خودت فکر کنی، بدست خودت نابود میشی»
🔹حالا زوایای جامعتر و عمیقتر این نکته اگر از جنبه ی معنوی تر و آسمانی تری بخواهد بیان شود شاید از جهتی مضمون دو باب مهم از ابواب اصول کافی مرحوم کلینی را میتوان در قالب آن فهمید. یکی «بَابُ أُخُوَّةِ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضِهِمْ لِبَعْض» و دیگری هم «بَابُ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَى أَخِيهِ وَ أَدَاءِ حَقِّه». بر اساس روایات این دو باب مؤمنین باید از یکدیگر محافظت کنند.
🔸بدانند که سرنوشتشان به همدیگر گره خورده! «هُوَ أَخُوكَ وَ شَرِيكُكَ فِي دِينِكَ وَ عَوْنُكَ عَلَى عَدُوِّك» و «الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْض»؛ همین است که باید بازوها و کمک کارهای هم باشند: «إِنِ ابْتُلِيَ فَاعْضُدْهُ وَ إِنْ تُمُحِّلَ لَهُ فَأَعِنْه».
🔹مؤمنین نسبت به یکدیگر حقیقتا مانند برادران و خواهرانی هستند که از یک پدر و مادر متولّد شده اند و اگر به یکی صدمه ای وارد شود دیگری هم آسیب میبیند: «سَهِرَ لَهُ الْآخَرُونَ» دو مؤمن باید بدانند که: «أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَة» به خاطر همین است که نسبت به همدیگر ظلم و غیبت و خیانت و غشّ و خلف وعده و خذلان و حرمان نباید داشته باشند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۲)
«در سوگ یاران و تسلّی ایّام»
ز غارتی که خزان میکند مشو نومید
هزار غنچه ی گل در کمینگه خاک است
به یک دو حادثه از جان مشوی دست امید
هزار اختر بختت در اوج افلاک است
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است
🔹از روزی که از آن بهشت برین و جایگاه پاکی و طهارت به این دار ظلمت هبوطمان دادند داستانمان آغاز شد. نبردی ابدی بین جنود نور و ظلمت! پاکی و ناپاکی! صدق و نفاق! زیبایی و زشتی! ایمان و کفر! عقل و جهل! فطرت و طبیعت! ملکوت و ملک! حق و باطل! عدل و ظلم! و صدایی که به نیستی و زوال و دنیا و فنا میخواند و نوایی که به هستی و بقا و آخرت و لقا دعوت میکند! و ما مسکینان آنانی بودیم که با همه ی ناتوانی دعوت منادی ایمان را لبّیک گفتیم:
📖«رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار»
🔸و حمد و ثنا برای آن پروردگار رؤوف و شکوری است که مجاهدت جویندگانش را فراموش نکرده و پاکی و ناپاکی نزد او یکسان نیست؛ همو که این نیّتها و صدقها و سعیها را عاقبت به سرچشمه اش خواهد رساند:
📖«فاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في سَبيلي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّه»
⬇️
🔹راستی دمی در خلوتی به تصویرگریهای آن نقّاش ازل و ابد بنگریم و از حکمت و لطفش به وجد آییم! چگونه با به نبرد انداختن این سفیدیها و سیاهیها در پس حادثه ها نقشی حیرت انگیز نگاشت! آن وقت است که از عمق جان و رضایت به قضا و اطمینان به قَدَر میگوییم: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» آن را به این میزند و این را به آن: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِق»،«يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً»
🔸و کیست که نداند این ظلمتها اگر نبود آن نورها فروغی نداشت، نمودی نداشت. میدانی چرا این زیبایی ها را نمیبینی؟! غم و غصّه داری؟! به قدَر، اطمینان و به قضا رضایت نداری؟! چون هنوز به آن افق عمیق و آرام و بهجت انگیز نرسیده ایم. هنوز به محضر آن نور ازل و ابد بار نیافته ایم. هنوز اوج نگرفته ایم و مانند مورچه ها دلبسته ی این دنیاییم! هنوز به جای آنکه پر بکشیم و در پس این کثرتها مشغول حمد و ثنای آن واحد قهّار شویم مشغول این دنیاییم.
🔹این شهادتها برای اکنون نیست! از همان ازل برای اهل حق رقم خورد. همان زمان که حق و باطل بر خلائق عرضه شد و آن نیکبختان پاک طینت چون عاشقان شیدا پروانه وار به سویش شتافتند و آتش در خرمن هستی خود زدند.
صف عشاق را روزی شکستند
که آن صف های مژگان آفریدند
پریشان زلف تو تا جمع گردید
دل جمعی پریشان آفریدند
زمانی سرو را از پا فکندند
که آن قد خرامان آفریدند
⬜️و سخنی با شما مؤمنین! شما سفید رویان دو عالم! شما بزرگ رهپویان راه بهجت و نور و سرور! ای مؤمنین! چه خبرتان است؟! مگر چه شده که اینگونه احساس سستی پیدا کرده اید؟! قسم به خدای مناجاتهای سحر که عاقبت نیک برای شماست! «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ» ذرّه ای به دل شکّ و تردید و نا امیدی و وسوسه راه ندهید! اینها رجس شیطان است! دل خوش دارید که وعده ها تکذیب نخواهد شد! «فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ ذُو انتِقامٍ»
🔸ماها هنوز از ظلمتهای کفر و دنیازدگی بیرون نیامده ایم. همین است که در این دشواریها دچار غم و اندوه و شک میشویم. فاصله ی دنیا و آخرت کمتر از لحظه ای است. این سرا برای ابتلاء و فتنه بود نه برای تنعّم و بقا! فریب دنیا را نخوریم!
🔹همینکه چشم از این دنیا ببندیم دیگر صحنه ها تغییر خواهد کرد! وقتی با مرگ قیامتمان برپا شود و در عالم ابدیّت و در غیب عوالم وجود طلوع کنیم دیگر داستانها چیز دیگری است! ظلمتها کنار رفته و دیدگان تیز شده و پاکی و ناپاکی جدا خواهد شد! «إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فيهِ الْأَبْصارُ ... فَيَقُولُ الَّذينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَريبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ»
🔸بدانیم که ظلم و تاریکی خلاف حرکت و سیر طبیعی کلّ عوالم وجود به سوی آن کانون نور است. نهایتا آن حقایق نوری درخشان در غیب عوالم وجود دستی محکم بر سینه ی این ظلمتها و بطلانها خواهد زد. ای مؤمنین! مگر کدام یک از اولیاء خدا در این دنیا بدون صدمه بودند که ما هم به آن طمع کرده باشیم؟!
🔹نزد خدا و در مراتب عالیه ی هستی جایگاه هایی است که جز در سایه ی این رشادتها و خونها و صبرها راهی به آن نیست. ما از خیلی قبلترها دیگر انتظاری از دنیا نداریم! اگر دنیا جای خوشی بود سر مطهّر یحیی بن زکریّا به نزد زنازادگان نمیرفت! اگر دنیا نزد خدا ارزشی داشت سر مطهّر مولایمان حسین بر نیزه ها شهر به شهر به گردش نمی افتاد. هیهات! عالَم صاحبی لطیف خبیر دارد! هیچ عجله ای در کار نیست که: «إنّما یعجل من یخاف الفوت»
🔸عالم هستی یکپارچه شعور است. نکند گمان کنیم اینها فراموش میشود! «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُون» هرگز! این سرای هستی بسی پر عظمت تر و حکیمانه تر و پر رمز و رازتر از آن است که به آن چنین سوء ظنی روا باشد! نکند فکر میکنیم این نظم حیرت انگیز و عظمت بی پایان در نهایت با پاک و ناپاک یکجور معامله میکند؟! نکند گمان کنیم که این نظام هستی کر و کور و بی شعور است! قسم به آسمان و زمین و شمس و قمر که خبرها در پیش است:
📖«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّار»
🔹این زلزله ها و سختی ها و دشواری ها همه برای آن است که از آن ریشه های عمیق معرفت شکوفه های زیبای همّتمان جوانه بزند. تا تمحیص شویم. تا پاک شویم. تا صف منافقان و رادمردان جدا گردد؛ تا صف اصحاب«ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً» از صف پیروان «صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُه» جدا گردد. اندکی صبر سحر نزدیک است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۳)
«زور پر زور»
🔻جنگ بخشی از صلح است. نبرد بخشی از زندگی است. جهاد بخشی از رشد و تعالی است🔺
🔹برجام فرزند شوم آن فتنه ی تاریک ۸۸ در تفرقه افکنی و شکسته شدن وحدت میان مؤمنین بود. برجام بدعت بدی بود. خسارت محض بود. ناسپاسی از عزّتی بود که خون شهدا و رشادت مجاهدان و دل دریایی آن امام راحلمان برایمان به ارمغان آورده بود. پیام شومی از ما به دنیای استکبار داد. آن هم این بود که ما از این پس تسلیم زور نمیشویم مگر آنکه زوری پر زور باشد! تازه همان برخورداری اندک خفّت بارش را هم برای ما، دنیای استکبار برنمیتافت؛
👈وقتی وزیر خارجه آمریکا در کنگره مورد انتقاد قرار گرفت به این امر استدلال کرد که اینها ملّتی هستند که از مرگ و شهادت نمیترسند! به جنگ هشت ساله ی ما مثال زد!
👈همان جنگی که پیامش به دنیای استکبار آن بود که مثل سگ از ما بترسند! بدانند که ما مرگ را تحقیر کرده ایم. از هیچ چیزی نمیترسیم! و همین بود که مهابتی بزرگ و ترسی عمیق از ما در دلشان نهاده بود. همان ترسی که با برجام زائل شد. برجام خلع سلاحمان کرد. در نگاه جهانیان اخته مان کرد. فهمیدند نه! دیگر ما هم آلوده به دنیا شده ایم!
📖«أَ لَا أَرَى وَ اللَّهِ أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ، وَ رَكَنْتُمْ إِلَى الدَّعَة»
👈اهل مصلحت سنجی های ذلیلانه ی این دنیای پست شده ایم! برای به دست آوردنش حاضریم زیر بار خفّت برویم. فهمیدند ما هم دیگر از مرگ و فقر میترسیم. و اینجا همان نقطه ای بود که همه ی آن عظمتهای پوشالی اهل دنیا از ثروت و تفوّق اطلاعاتی و نظامی و... همه در چشم آنها و چشم ما بزرگ جلوه کرد.
👈وقتی از مرگ ترسیدیم دنیا را بزرگ دیدم و وقتی دنیا را بزرگ دیدیم قارونها و نمرودهایش هم در دیدگانمان بزرگ شد و عقل شوم دیگری در ما متولّد شد که همان عقل محاسبه گر عافیتطلب دنیاطلب بود. همان عقلی که با خودش هم روراست نیست که طالب آخرت است یا طالب دنیا!
👈و خدا نگذرد از آنانی که سپاهیان ما و سیاسیان ما و مسئولان ما و مردممان را آلوده به زرق و برق دنیا کردند. به پایشان با مانور تجمّل غل و زنجیرهای این دنیای فانی را بستند. اسیر تجمّل و قسط و وام و طول امل کردند. وقتی تعلّق آمد تعقّل میرود و عقل دیگری زاده میشود. دنیا زدگی عافیت طلبی می آورد. عافیت طلبی هم در نهان توجیه گرایی و تصمیم سازی میکند.
👈و برخی ترس از مرگ را در پشت عناوین زیبا و نصیحتهای عالمانه پنهان میکند. عقلش عقل دیگری میشود. میگویند نمیخواهیم در تله ی جنگ و تله ی فتنه بیافتیم؛ میگوییم هیهات که در وسط تله گرفتارید، و چه نزدیک است کلامتان به کلام انصار در سقیفه و پاسخ صدیقه طاهره:
📖«زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِين»
🔹به برخی از این سپاهیان و سیاسیان و تصمیم گیران باید گفت اگر آلوده به محبّت دنیا شده اید نه سابقه ی رشادتهایتان و نه دایره ی علمتان و نه خلوص نصحتان دیگر پذیرفته نیست؛ بروید کنار که با ترسو مشورت کردن جز به خواری کشیده شدن نتیجه ای نمیدهد. نمیگویم بجنگیم یا نه! الآن مصلحت حمله ی مستقیم است یا نه! میگویم اگر رها بودید و برای کشته شدن خود و فرزندانتان و از میان رفتن اموال و مقامهایتان آماده اید و عاشق شهادتید و با این وجود میگویید فعلا مصلحت بر صبر و نجنگیدن است آن وقت است که میتوان به نظرتان خوش بین بود و الّا نه!
📖«إِذَا رَأَيْتُمُ الْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْيَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِكُمْ فَإِنَّ كُلَّ مُحِبٍّ لِشَيْءٍ يَحُوطُ مَا أَحَبَّ»
💭یاد وقتی افتادم که جوانان بعد از فتنه ی سال ۸۸ نزد رهبری از موضع گیری های بزرگان گله کردند. رهبر عزیزمان فرمودند تعجّبی نیست چون شما تعلّقات کمتری دارید راحتتر حقیقت را میبینید و به آن میگروید. کسی که آلوده به محبّت دنیا و تعلّقات فانی آن شده که خودش نمیداند! خودش هم از خودش خودآگاهیِ ناگوار به این تمایل را منافقانه پنهان میکند و گاهی حتّی امر بر خودش هم مشتبه میشود.
👈آری اگر عظمت از دست رفته مان را برنگردانیم دیگر روی عزّت و آرامش نخواهیم دید. اینکه از مرگ نمیترسیم ولو بلَغ ما بلَغ و آماده ی پیکاریم. دشمن بزرگ است ولی نه برای کسی که خدا در قلبش بزرگ است. وقتی خدا در قلب ملّتی بزرگ شد دشمن در نگاهش کوچک میشود و این حقارتش را دشمن در آینه ی نگاهمان به نظاره نشسته و تسلیم عظمت آن روح بزرگ ایمانیمان میشود.
🔹میگویند دشمن نشان داد دست واقعا برتری در تسلیحات و اطلاعات دارد. میگویم مشکل دقیقا همینجاست. دشمن کی چنین دست برتری نداشت که الآن بخواهد نداشته باشد؟! در کجای تاریخ مؤمنین با این حساب و کتابها پیروز شدند که اینبار دوّمش باشد.
⬇️
👈و اگر دشمن این دست برتر را نداشت دیگر با آن منطق سخیفش چه چیزی داشت؟! «وَ قالَ مُوسى رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ» ولی سلاح ما هم عقیده ی راسخ و دعا و اتّحاد و جهاد و نصرت جنود الهی بود.
👈یادمان رفته وقتی را که مسلمین به مبارزه قیصرها و کسراها شتافتند؟! وقتی را که ترس وجودشان را گرفته بود؟! مگر امیر المؤمنین نفرمود:
📖«إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَمْ يَكُنْ نَصْرُهُ وَ لَا خِذْلَانُهُ بِكَثْرَةٍ وَ لَا بِقِلَّةٍ وَ هُوَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي أَظْهَرَهُ وَ جُنْدُهُ الَّذِي أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ وَ طَلَعَ حَيْثُ طَلَعَ وَ نَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ وَ نَاصِرٌ جُنْدَهُ ...
📖فأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِيرِ الْقَوْمِ إِلَى قِتَالِ الْمُسْلِمِينَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَكْرَهُ لِمَسِيرِهِمْ مِنْكَ وَ هُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْيِيرِ مَا يَكْرَهُ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ فَإِنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِيمَا مَضَى بِالْكَثْرَةِ وَ إِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَ الْمَعُونَة»
🙏و سلام و درود بر شیعیان یمن! إِنِّي لَأَجِدُ نَفَسَ اَلرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ اَلْيَمَنِ! همانها که چون کم تعلّقند آزاده ترند. حقیقت را آشکارتر میبینند. سبکبارتر به دنبالش میروند.
🔹مرگ که ترس ندارد! مرگی که آخر روزی یقه ی همه ی ما و فرزندان و عزیزانمان را میگیرد که ترس ندارد. اگر هم ترس داشته باشد به خاطر این زندگی آلوده است و اگر قرار بر مرگی باشد که طاهرمان کند که باید دیگر عاشقش شویم. جنگ بخشی از صلح است. نبرد بخشی از زندگی است. جهاد بخشی از رشد و تعالی است. همانطور که مریضی و فقر و غم بخشی از این دنیاست. جامعه ی ایمانی باید به شهادت عادت کند تا سالم بماند. تا از مرگ نترسد. اینکه فرمودند اهل جهاد باشید برای همین بود که مبتلا به ترس از مرگ نشویم. عقلمان زنده بماند.
🙏ای جانم به این مسلمانان غزّه! ما از بس به راحتی و کنار عزیزان لم دادن خو گرفته ایم اگر صدای یک فشنگی را بشنویم و غم عزیزی را ببینیم تحمّلش برایمان بسیار سخت است. ولی این زن و کودک در میان این انفجارها و با آن همه داغها چه راحت داشتند راه میرفتند! انسان موجود بزرگی است. ظرفیتهای عظیمی دارد.
👈اوّلش سخت است. طبیعی است. ولی وقتی در راه هدفی برتر و با عقلانیّتی صحیح به آن کشیده شوی به آن عادت میکنی! آن را قسمتی از حیاتت میبینی! آن وقت است که به آنچنان مهابتی در سینه ی تاریک ظالمان و مستکبران دست پیدا میکنی که دیگر از گزند سوءشان محفوظ میمانی.
👈در عالم معنا سلاح خانه و انبار مهمّات مؤمنین را هیچ بنی بشری ندارد. آخر کدام از اینها الگوهای کهکشانی مثل حسین بن علی و عبّاس بن علی علیهما السلام دارند؟! همانها که یاد و خاطره شان طوفانی از حماسه در دل مؤمنین به پا میکند.
👈بنده خدایی نیّت کرده بود حضرت عبّاس سلام الله علیه را در خواب ببیند. با همین نیّت زیارتنامه ی ایشان را بعد از نماز صبح خواند و به خواب فرو رفت! با تعجّب شهید سلیمانی عزیز به خوابش آمد. گفتوگوها کردند و در دل آن این عزیز مجاهد شهید فرمود اگر دنبال فضیلت هستید بدانید در ظرف جهاد و مبارزه اینها آسانتر به دست می آیند.
👈ما هم اگر به دنبال رشد و پیشرفت واقعی هستیم بدانیم در ظرف نبرد حتّی زودتر به این اهداف دنیایی مان میرسیم. زودتر بزرگ میشویم و رشد روحی و دنیایی میکنیم. مخصوصا در این زمان که دنیا در اوان پیچ تاریخی بزرگ و تغییر عمیقی در نظم جهانی است.
👈برای آینده ی مؤمنین و فرزندانمان دیگر آماده ی نبرد باشیم و از مرگ نترسیم. اگر به دنبال آرامش و امنیّت و رشدیم دیگر وقت آن است که آگاهانه به استقبال هر مصیبتی برویم. آماده ی مرگ شویم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۴)
«خطوراتی در راهپیمایی شهادت سید حسن نصر الله»
«جهاد علمی در کوه ها و درّه های وادی دانش»
🔹به مناسبت شهادت سید حسن نصر الله رضوان الله علیه به مدرسه فیضیه رفته و از آنجا با جمعیّت به سمت مصلّی حرکت کردم. در طول مسیر مثل همیشه از همان منزل صوتی علمی در گوشم گذاشته و تا برگشت همه اش مشغول گوش کردن و احیانا فیش برداری بودم.
🔸بحثی در زمینه ی نقد عقل عملی ایمانوئل کانت بود. در چنین روزی گوش کردن چنین حرفهایی سخت بود. از مدّتها قبل دیگر نزد خودم شکّی نداشتم که وظیفه ی من جهاد در این کوه ها و درّه ها و صحراها و بیابانهای وادی دانش است. گاهی که خسته میشوم یا از پرتی بحثی اوقاتم تلخ میشود به یاد مجاهدتها و رشادتهای شهیدانی مثل سلیمانی عزیز در این بیابانها و پستی و بلندی ها می افتم و خجالت میکشم. با یاد آنها نیرو میگیرم.
💡اینبار به دلم افتاد اگر کسی گفت چه میکنی؟! بیکاری و دلت خوشست در چنین زمانی اینها را گوش میکنی؟! در پاسخ بگو: دارم آموزش میبینم و سلاح و مهمّات دانشی جمع میکند تا روزی آنها را در راه خدا خرج کنم. در حال جهادم! دارم آبرو جمع میکنم تا روزی همه را یکجا خرج این مکتب نورانی کنم.
💡در همین حال که میرفتم به دلم افتاد ولی خیلی به خودت در این مورد خاص (فلسفه غرب) زحمت هم نده!😃 بخوان و بدان و عبور کن! ولی اینها چندان با بحث و نظر باطل نمیشوند. روزی بشر از همه ی این حرفها و اباطیل بدون آنکه درگیرش شود گذر روان شناختی میکند! تبدیل به خاطرات میشود. دقیق بخوان ولی جدّی شان نگیر! مراقب باش انس متدبرانه ات را با قرآن کریم و روایات و عبادات کم نکند!
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۵)
«حلالیّت یک رو سیاه از سیّد حسن نصر الله»
«ضَع أمرَ أخیکَ عَلَی أَحسَنِه»
❤خدا شاهد است که سیّد حسن نصر الله را خیلی دوست داشتم. او را شیر و یَلِ شیعه میدانستم. بازوی توانمند رهبر عزیزمان و آبرویمان میدانستم. مالک اشتر زمان میدانستم. در نقل آمده وقتی مالک شهید شد امیر المؤمنین به منبر رفت و در مدح مالک حرفها زد و اینکه زنی چون مالک فرزندی به دنیا نیاورده!
💔فرمود به خدا سوگند شهادت مالک اهل مغرب را عزیز و مشرقیان را ذلیل کرد. حضرت چند روز در سوگ مالک گریه میکرد و میفرمود دیگر مانند او نخواهم دید:
📖«أَمَا وَ اللَّهِ هَلَاكُهُ فَقَدْ أَعَزَّ أَهْلَ الْمَغْرِبِ وَ أَذَلَّ أَهْلَ الْمَشْرِقِ وَ بَكَى عَلَيْهِ أَيَّاماً وَ حَزِنَ عَلَيْهِ حُزْناً شَدِيداً وَ قَالَ لَا أَرَى مِثْلَهُ بَعْدَهُ أَبَداً»
😞ولی راستش یک سوء ظن گذرا و دلخوری اندکی از ایشان در دلم ماند! آنهم اینکه چرا اتاقشان را در زیر ساختمانهای مردم قرار داده بود؟! یعنی این مردم مظلوم را سپر خودشان کرده بودند؟! کار بدی بود!
😳تا اینکه متوجّه شدم اتاق آنها زیر یک زمین خالی بزرگ بین آن ساختمانها بوده! این صهیونیستهای ملعون بودند که به خاطر خباثتشان برای اینکه مطمئن شوند آن ساختمانها را هم زدند و مردم مظلوم را شهید کردند.
😓اینجا بود که حقیقتا شرمنده شدم. چرا حسن ظنّ نداشتی؟! چرا اگر چیزی علیه مؤمنی راستین شنیدی بدون تحقیق قبول کردی؟! اینها باطن سیاه خودت را نشان میدهد که چنین به سوی تصدیق و قضاوت با چنین ظنون باطلی سرعت میگیرد. سیّد حلالمان کن! سلاممان را به شهدا و صدّیقان و مولایمان حسین برسان!
باسمه تبارک و تعالی
«سوگنامه ای در شهادت سیّد حسن نصر اللّه»
«غیرت را از حبیب بن مظاهر بیاموزیم!»
🔹شهادت سیّد حسن نصر الله برایم داغ بزرگی بود ولی بزرگتر از آن هتک جایگاه ولایت بود. دشمن اینبار مستقیما پنجه بر روی رهبرمان کشید! اینجاست که میفهمیم برایمان مال و جان و قومیّت و ملّیت و اینها مهم است یا خدا و اهل بیت و ولایت! غیرت کدام یک را داریم. مگر سیّد حسن که بود؟! نماینده ی دموکراسی ها و امیال دنیایی این و آن که نبود. یکی از بازوان توانمند و یکی از شئون و چهره های اصلی ولایت بود. سپر رهبرمان بود.
💔و چه داغ بزرگی است اگر کشته شدن شخصی مانند وزیر خارجه و دیگران در صحنه ای مشابه برای آقایان تحمّلش بسی سختتر از شهادت این مرد خدا و جلوه گاه امر ولایت باشد! و چه داغ بزرگی است اگر برای گرفتن انتقامش خونمان به جوش نیاید:
«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ»
🔸و مایی که نه در شهادت سلیمانی عزیز امتحان خوبی دادیم و نه شهادت هنیّه و حال با شهادت سیّد حسن عزیز امتحان میشویم. شهادتی که گام بعدیش قاعدتا خود رهبرمان است. مگر میشود ولایت رهبری را قبول نمود و در برابر کشته شدن و قطع این بازوانش قیام نکرد. مهیای قیام و جهاد نشد.
🔹رهبر که رهبر است. قرار نیست کار ما را انجام دهد. قرار نیست همه چیز را به ما بگوید. یک چیزهایی هم هست که ما باید خودمان عقل و غیرتمان بکشد. امر ولایت بسی پر نازتر و لطیفتر و پر ارجتر از آن است که زیر منّت ماها بماند. ما باید سراغش برویم. اگر او سراغمان بیاید و اجابتش نکنیم که دیگر بیچاره ایم!
💭وقتی شب عاشورا زینب کبرا در خیمه با برادر خلوت کرد و پرسید آیا از اصحابت مطمئنی، حبیب بن مظاهر که میشنید چه کرد؟! رفت و همه را جمع کرد که خودشان را نشان دهند. یک چیزهایی هم هست که ما باید به میدان بیاوریم تا رهبرمان ببیند. تا اطرافیان رهبرمان ببینند.
💡به ذهنم خطور کرد که اگر تدبیری نشود شرایطمان نه صلح حسنی است و نه قیام حسینی و نه فتح خیبری! شرایط همان غارات بعد از حکمیّت صفّین است.
👈همانجا که معاویه لشگریانش را میفرستاد و عمّال حضرت علیه السلام را در این شهر و آن شهر میکشت و هتک میکرد و جایگاه حضرت را با قطع بازوان مادّی و معنوی اش متزلزل میکرد. محمد بن ابی بکر را ترور کرد! مالک اشتر را ترور کرد!
👈و مردم چه میکردند؟! گرفتار دودستگی و عافیت طلبی و ترس از جنگ با شامیان بودند. هر چه امیر المؤمنین تلاش میکرد کمتر اثر میکرد. تا آنکه عدّه ای در نخیله آماده ی جنگ با شامیان شدند. در همین حال بود که امیر المؤمنین ترور شد و خیانت منافقین علنی تر گردیده و امام حسن علیه السلام مجبور به قبول صلح شد.
👈مراقب باشیم. وقتی اینچنین گستاخانه با ترور سید حسن عزیز بر چهره ی رهبرمان چنگ انداختند و ما همینطور هنوز دست روی دست میگذاریم بعید ندانید که زمینه برای از میان بردن خود ولیّ توسّط شیاطین پیدا شده است. این را که دیگر رهبر نباید به ما بگوید! خودمان باید عقل داشته باشیم.
👈درست است که رهبر میخواهد برای ما ضعیف الایمان ها هزینه نداشته باشد ولی غیرتمان کجا رفته؟! باید خود را برای ولایت هزینه کنیم. مانند حبیب بن مظاهرها دور چادر رهبرمان جمع شویم و بگوییم تا پای جان ایستادگی خواهیم کرد.
👈تا رهبر عزیزمان بینمان زنده است دشمن کاری از پیش نخواهد برد. هم خاری در چشم دشمنان بیرونی است و هم استخوانی در گلوی منافقان درونی. ولی اگر کفران نعمت کنیم به عذاب شدیدی مبتلا خواهیم شد. پروانه وار دور رهبرمان حلقه زده و برای فدا کردن جانمان در راه ولایت که نشانی از آن نور ازل و ابد در این ظلمتکده ی دنیای فانی است آماده شویم.
👈اگر کوتاهی کنیم این نعمت از بینمان در مسجد عبادت با نوای فزت و ربّ الکعبة به سوی ملکوت پر میکشد و ما بیچارگان زیر دست معاویه ها و حجّاجها ذلیل و خوار خواهیم شد و دیگر دعاهایمان هم شتیده نخواهد شد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۶)
«دعا برای رزمندگان و مجاهدان راه حق»
🔹اکنون دیگر برای شیعیان اهل بیت علیهم السلام زمانی فرا رسیده که تا کنون در تاریخ سابقه نداشته! بزرگترین رسانه برای تبلیغ اهل بیت در عالم است. تاریخ ورق خورده و ورق خورده تا نبرد حقّ و باطل به آن جبهه های اصلی اش رسیده. و خداوند را شکر و سپاس که ما شیعیان اهل بیت علیهم السلام را در این دنیای فانی به برکات آن انوار پاک عرش نشین پرچمداران این جهاد مقدس و در خطّ مقدّم مبارزه ی حق علیه باطل قرار داد.
🔸دنیای انسانی تا کنون نمیدانست رهبران بزرگ فطرت حقیقت طلبش این شیعیان اند. هیچ وقت در تاریخ شرایط طوری نبود که چشم کلّ دنیا منتظرانه و کنجکاوانه با نگاهی آکنده از احترام و تعظیم به آنها دوخته شده باشد. شیعیانی که مجرایی برای ظهور بغض فرو خورده ی گلوی بشریّت در برابر ظلم و جنایت صهیونیسم و جنود جهل شده اند.
🔹در کلّ این دنیا این شیعیان اند که در برابر ظلم بزرگ شیطان بزرگ و مستکبران دنیا مردانه قد علم کرده اند و یکی پس از دیگری با نثار لاله های شهید، فطرتهای بشری را بیدار و بیدارتر کرده و حقارت و ذلّت دنیایشان را در دادگاه فطرت و وجدان به آنها نشان میدهند. سجده ی شکر ندارد؟! باعث افتخار و سرافرازی نیست؟!
🔸و ما جاماندگان این جهاد مقدّس و پر افتخار! و ما اسیران این ظلمتهای دنیاگرایی! و ما غل و زنجیر شدگان به این تعلّقات ظلمانی! چه میتوانیم بکنیم جز آنکه خاضعانه و از روی صدق دست به دعا برداریم و رزمندگان مجاهدمان را با همّت معنوی مدد کنیم. دعای بیست و هفتم صحیفه را که برای مرزداران است با قلبی شکسته و دعایی صادقانه زمزمه کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۷)
«وظیفه ی ما در این زمانهایی که رایحه ی جهاد و شهادت بیشتر پیچیده چیست؟!»
«شش دسته ی دیگری که خداوند به آنها نیز ثواب مجاهدان و شهدا را عنایت میکند»
🔹از سوی پروردگار عالمیان در زمانهایی از این دنیای فانی نفحه هایی از عالم غیب وزیدن میگیرد. شتاب دهنده هایی که سرعت سیر اهل حق را به عوالم نور زیاد و زیادتر میکند. انسان زیرک آن است که زود شکارشان کند. سوار بر این همای سعادت شده و سبکبار به ملکوت اعلی پر بکشد.
🔸یکی از این زمانها وقتی است که باز دربهای جهاد و شهادت را به سوی اهل حق میگشایند. ولی گاهی آدمی شمّه ای و کششی از این نفحه ها را در وجودش استشمام میکند اما در خود پر پرواز نمیبیند. آمادگی برای هجرت نمیبیند. گویا غل و زنجیرهایی بر پای کبوتر جانش بسته اند! در این زمانها چه کنیم؟! چاره و وظیفه چیست؟!
🔹در این زمانها با خود خلوت کنیم و یکبار دیگر عمر بر سر گذشته و صحیفه ی اعمالمان را ورق بزنیم. اگر حقوقی از خدا یا بندگان خدا بر گردنمان مانده سریع برایش فکری کنیم. تکلیفمان را با گذشته روشن کنیم. خیالمان از پشت جبهه آسوده شود. وصیّتمان را بنویسیم و بارمان را سبک کنیم.
🔸سعی کنیم اگر کوتاهی میکردیم دیگر دائما با وضوء بوده و نمازهای اوّل وقتمان را ترک نکنیم. با دل و جان زیاد استغفار کنیم. خود را هر لحظه آماده ی سفر ابدیّت و کنده شدن از این عالم ظلمت ببینیم. با اطرافیان مهربانتر شویم و در هر کاری که هستیم چه علمی، فرهنگی، صنعتی، نظامی و... با جدّیت بیشتر برای اتقان آن بکوشیم.
🔹و همینطور مترصّد باشیم تا اگر ملکوت عالم در ما لیاقت و استعدادی دید و از روی لطف و کرم و مصلحت سایه ی فرصتی که مانند ابر گاهی بر سرمان می افتد نصیبمان شد بدون هیچ شک و تردیدی به سرعت به آن چنگ بزنیم. این آمادگی را مخصوصا در این زمانها همیشه با خود داشته باشیم.
⬜حالا به صورت خاص وقتی برادران مجاهدمان را در میدانهای رزم و نبرد میبینیم و دلمان به سویشان پر میکشد ولی کاری نمیتوانیم بکنیم چه کنیم؟! پاسخ این را دیگر از مولایمان زین العابدین علیه السلام در دعای بیست و هفتم صحیفه باید بگیریم. با عمق جان با مضامینی مانند آنچه در این دعای نورانی آمده برایشان دعا کنیم و به نکاتی که مولایمان در فراز شانزدهم این دعا بیان نموده توجّه ویژه داشته باشیم.
⬜مولایمان بعد از آنکه برای مجاهدان و رزمندگان میدان نبرد دعا میکند برای شش دسته ی دیگر هم دعا نموده و ثواب آنها را هم مانند ثواب مجاهدان جبهه ی نبرد دانسته و آنان را نیز در سلک شهدا و صالحان میدانند؛ سعی کنیم اگر توان حضور در جبهه های جهاد را نداریم مشمول دعای حضرت در این فرازها باشیم:
1⃣آنانی که در پشت جبهه رزمندگان را حمایت معنوی نموده و نسبت به خانواده هایشان مطمئن کرده و به آنها رسیدگی و مراقبت میکنند. بانوان محترم به خانواده ی این مجاهدان روحیه صبر و ایثار بدهند و آقایان هم رسیدگی های لازم را در امور معیشتی این عزیزان و احیانا سرکشی به نیازها و ایتامشان بیشتر کنند. آنها را متوجّه ارزش والایشان کنند و فرهنگ جهاد و شهادت را در جامعه زنده و ارزنده کنند. تا دلهای مجاهدان حال و آینده و خانواده هایشان آرام بگیرد و راحتتر به جهاد بپردازند. ثواب بزرگی است. این روزها گویا آوارگانی از خانواده های لبنانی به ایران آمده اند. اگر کسی مسکن مناسبی در دست دارد در اختیار این عزیزان قرار دهد.
2⃣آنانی که در پشت جبهه از جبهه ی حق حمایت مالی میکنند. هر کداممان کم یا زیاد بخشی از درآمد خود را خرج جبهه ی مقاومت کنیم. از هزینه ی غیر ضروری بکاهیم و به حسابهایی که برای کمک در این زمینه اعلام شده واریز کنیم. تا زمان نیاز آن را ماهانه یکی از مخارج اصلی زندگی خودمان بدانیم. مخصوصا بانوان محترم با رضایت و جلب همدلی همسرشان اگر طلایی بیش از مقدار مورد نیاز دارند میتوانند آن را به دفاتری که اعلام شده تحویل دهند.
3⃣آنانی که با علم و زبان و توانی که دارند میتوانند در دلها روحیه ی مقاومت و جهاد دمیده و آنها را برای این مبارزه ی مقدّس آماده کنند. با تولید محتوای مناسب و مبارزه با شبهات و تبلیغ راه حق.
4⃣آنانی که در خلوتها از عمق جان برای مجاهدان دعا کرده و مدد معنوی میفرستند.
5⃣آنانی که در پشت جبهه آبروی مجاهدان را حفظ کرده و در جهت نصرت جبهه ی حقّ از هیچ کاری دریغ نمیکنند. قدر کار ارزشمند آنها را دانسته و آن را ابراز میکنند. تا میتوانیم در تکریم فرهنگ جهاد و شهادت و همینطور تعظیم این عزیزان و روحیه دادن به مجاهدان بکوشیم.
6⃣آنانی که هرچند به دلیل بیماری یا فقر و برخی موانع توان نصرت جبهه ی حق را ندارند ولی در دلشان نگران جبهه ی حق هستند و قلبشان به یاد آنها میتپد و در دلشان قصد قطعی جهاد و نبرد را زنده نگاه داشته اند. با دعا و توجه قلبی این اتصال اسرار آمیز معنویمان را با جبهه های نبرد هر لحظه بیشتر و بیشتر کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۸)
«چرا ایران مداخله ی مستقیم نظامی نمیکند؟!»
«عقل سرد و قلب گرم»
🔹یک پرسشی که این روزها با اوج گرفتن خباثت دشمنان محور مقاومت زیاد به ذهنها می آید این است که چرا ایران تمایلی به جنگ مستقیم ندارد؟! آیا میترسد؟! چرا خودش را پشت حماس و حزب الله و انصار الله و ... پنهان میکند؟!
🔸با حسن ظن آن مقداری از پاسخش که میتواند احتمالا به تدابیر رهبر عزیزمان برگردد را عرض میکنم. پیش فرض شبهه نوعی اندیشه ی تعصّبی قومگرایانه و ملّی گرایانه است. اساسا در منطق دینی مرزها با عقیده ها روشن میشود. دوگانگی بین ما و آنها وجود ندارد که این شبهه مطرح شود! حزب الله و انصار الله به مصالحی بسان مرزداران و خطوط مقدّم نبرد ما با دشمن هستند. بازوهای مستقیم اجرای اوامر رهبری در نبرد هستند.
🔹اما چرا ایران خودش مستقیم به جای آنها نمیجنگد؟ بگذارید برای پاسخ از اینجا شروع کنیم. وقتی ذوالقرنین با سپاهیانش به قومی رسید که از یأجوج و مأجوج به ستوه آمده بودند، آن قوم به ایشان گفتند پول میدهیم از ما دفاع کن! فرمود خیر! باید روی پای خودتان بیاستید. «آتوني بقوّة» من هم کمک فکری و مدیریتی میکنم:
📖«قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا * قالَ ما مَكَّنِّي فيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعينُوني بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً»
🔸این همان منطق بسیج نیروها و سپردن کار به خود مردم منطقه به شکل درونزاست، تا مانند آب چاه باشند نه برکه ی مصنوعی. وقتی با شهادت از آن آب برداشته شود زود جایش پر شود نه اینکه خالی گردد. به تعبیر طلبگی چاه مادّه دارد و به شکل درونزا دوباره آب میآورد.
⬜ولی چرا خود ایران همراه بازوانش جبهه ی دیگری از خودش به سوی دشمن نمیگشاید؟! پاسخ این است که چون به ایران هنوز حمله مستقیم نشده. ایران قلب و رهبر این جریان مقاومت است. امیر المؤمنین به خلیفه فرمود خودت مدینه بمان و به جنگ با اعاجم نرو. چرا؟! چون تو قطب آسیاب اسلامی! تو تکان بخوری همه چیز تکان میخورد! هم فتنه های منافقین درونی از پشت رهایت نمیکند و هم در جلو دشمنت وقتی تو را در صحنه ی نبرد مستقیم ببیند جسورتر و با انگیزه تر میشود. چون با خودش میگوید اصل و ریشه ی مشکلات آمد اگر او را بزنم دیگر کار تمام است. هر چه دور از واقعه بمانی ولی به شکل مستقیمی آن را اداره کنی برای اسلام بهتر است:
«فَكُنْ قُطْباً وَ اسْتَدِرِ الرَّحَى بِالْعَرَبِ وَ أَصْلِهِمْ دُونَكَ نَارَ الْحَرْبِ فَإِنَّكَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِهِ الْأَرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَيْكَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَ أَقْطَارِهَا حَتَّى يَكُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَكَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَيْكَ مِمَّا بَيْنَ يَدَيْكَ إِنَّ الْأَعَاجِمَ إِنْ يَنْظُرُوا إِلَيْكَ غَداً يَقُولُوا هَذَا أَصْلُ الْعَرَبِ فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ فَيَكُونُ ذَلِكَ أَشَدَّ لِكَلَبِهِمْ عَلَيْكَ وَ طَمَعِهِمْ فِيك»
🔹این مطلبی عقلایی است. شیر نر که نماد قدرت جنگل است اتّفاقا نه خیلی اهل ستیزه است و نه خونریزی! وظیفه ی شکار هم بر عهده شیرهای ماده است. شیر نر یک قدرت و ابهت درونی دارد. با صلابت در محدوده قدم میزند و هر از چندی یک غرش عجیبی میکند که طنین عظمتش همه جا را میگیرد! حتّی آمریکایی ها هم حتّی المقدور سعی میکنند آن را رعایت کنند. در همان محور شرارتشان سعی میکنند قطب باشند و با بازوان و وسائطشان کار کنند و خودشان وارد نشوند. البته ولو با حمله مستقیم محدود طوری باید از این نسبت مراقبت شود که توهّم حمایت نکردن از خط مقدّم جبهه و مانند آن رخ ندهد.
🔸ایران رهبر و اصل و قلب محور مقاومت است. معنا ندارد تا جایی که میشود خودش را درگیر جنگ مستقیم کند. هزینه دادن گروه های مقاومت جبران پذیر است چون با منطق ذوالقرنینی بسیج بوده و مانند چاهی مادّه دار است ولی ضربه خوردن قلب مقاومت یعنی ایران و هزینه دادنش به معنای هزینه دادن کلّ محور مقاومت است. ایران حرم است. حتّی خود گروه های مقاومت هم چندان دوست ندارند قلبشان آسیب ببیند. قوّت قلبشان به آن است.
🔹همینطور باید یک نکته ای را در نظر داشت. از لحاظ محاسبات نظامی صهیونیستها را نمیشود ضربه فنّی کرد. باید امنیت که عنصر حیاتی برای مردم بی ریشه ی دو تابعیتی آنان است را از آنها گرفت. باید مدام ضربه زد و اذیتشان کرد تا دیگر ماندنشان برایشان ارزش نداشته باشد. آنها مانند ما نیستند که ریشه در خاکشان داشته باشند. ماندن و نماندشان دایر مدار میزان محاسبه ی سود و زیان است.
👈به قول منقول از شهید عزیز ابومهدی المهندس جنگ و فتنه ای طولانی و شهادتهای زیاد در پیش خواهیم داشت. در چنین صحنه ای به «عقل سرد و قلب گرم» نیاز داریم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۹)
«نگاهی گذرا به تاریخ فلسفه از منظر نظریّه ی کلّیات»
«چرا کلّیات حقیقی خطّ مقدّم نبرد فلسفه و سفسطه است؟»
«بیان اهمیت جایگاه نظریّه کلّی طبیعی ابن سینا در تاریخ فلسفه»
📎در یک نشست دو طرفه مجازی با یکی از اساتید فلسفه مباحثه ای در برخی مباحث فلسفی میکردیم. نکاتی ایشان فرمودند و نکاتی هم از این طرف بیان شد. به ذهنم خطور کرد خلاصه ی رفت و برگشت و جمع بندی که در آن جلسه با این استاد ارجمند داشتیم را با روش بیان دیالکتیکی تاریخی و اضافه کردن برخی نکات افزوده مخصوصا در زمینه ی نقش سقراط در تاریخ اندیشه بذل کنم. شاید به درد کسی خورد.
🔹تاریخ فلسفه را میتوان از پنجره ی مفاهیم مختلفی دید. هر کدام هم منظره ی خاصی را جلوی دیدگانمان میگشاید. مثلا نگاه به فلسفه از افق مفهوم حقیقت یا مفهوم جوهر یا مفهوم اصالت وجود و ماهیّت یا ... . یکی از پنجره های مهم نگریستن به تاریخ فلسفه از منظر نظریّه ی کلّیات است. از جهتی میتوان خطّ مقدّم نبرد میان فلسفه و سفسطه را در انکار یا قبول کلّیات دانست. با توجّه به اهمّیت بحث مناسب است لحظاتی به تماشای تاریخ فلسفه از پنجره ی معنای کلّی بنشینیم.
🔸به منظور پرهیز از اطاله ی بحث خیلی از نکات تاریخی ریز و درشت را فعلا وارد نمیشوم. روش بحث نیز برقرار کردن نوعی دیالکتیک و گفتوگوی تاریخی بین رجال تاریخ اندیشه روی موضوعی حساس است. به دنبال توصیف بوده و از انتقاد و نظر پرهیز میکنیم. مراد اثاره ی مطالب و استنطاق برخی فرآیندهای بنیادی تاریخ فلسفه از این زاویه است.
✔یکی از بهترین روشها برای فهم عمیقتر نظریّات علمی و همینطور پیدا کردن بصیرت پیرامون آنها داشتن افقی اینچنینی در نگریستن به مسائل اساسی است. این امر باعث میشود قدر تلاشهای فکری دیگران را بدانیم. نظریّات علمی را به جای آنکه با استصحابی قهقرایی از افق و بافت اکنون دیده و خوب درک نکنیم در همان گذشته آنها را بفهمیم. آری خوب است عادت کنیم نظریّات علمی مهم را در همان بافت واقعی شان درک کنیم. یعنی آنها را نه از افق حال ببینیم و نه از افق گذشته و زمان بیانشان بلکه از افق گذشته ی گذشته به آنها بنگریم. ابتدا خلاصه ای از محتوای آن را خیلی سریع گزارش میکنم که شمای کلّی مطلب روشن شود.
🔸«خلاصه بحث»🔸
1⃣در این نوشته جلسه ای تشکیل میشود که در آن ابتدا سوفسطاییان طرح بحث میکنند
2⃣و سقراط با طرح نظریّه ی کلّیات عقلی زمینه را برای پاسخ به سوفسطاییان با تاکید بر اشتراک معنوی مفاهیم عقلی و غیر اعتباری بودن آنها و ضرورت تعریف این دسته مفاهیم در بحث، فراهم کرده و فضای فلسفه را در برابر فضای سفسطه میگشاید.
3⃣سپس گرگیاس سوفسطایی اشکالی ریشه ای در زمینه نفس الامر این مفاهیم کلّی مطرح نموده و آنها را اموری اعتباری و متغیر میداند.
4⃣و افلاطون برای دفاع از آن نظریه ی مُثُل را مطرح میکند.
5⃣و ارسطو این پاسخ را به گرگیاس نمیپذیرد و برای دفاع از سقراط در زمینه امکان معرفت ثابت و حقیقی بودن متعلّق آن نظریّه ی جوهر صوری را مطرح میکند.
6⃣و سپس ویلیام اکام اشکال گرگیاس را هنوز بی پاسخ دانسته و کلام سقراط را باطل میداند و قائل به اشتراک لفظی مفاهیم کلّی عقلی و ارجاع آنها به مفاهیم اعتباری میشود؛ امری که ژیلسون متفکّر بزرگ معاصر آن را نقطه ی آغازین فلسفه ی مدرن میداند.
7⃣اینجاست که نظریّه ی کلّی طبیعی ابن سینا را عمیقتر میفهمیم که چند قرن قبل از ویلیام اکام اشکال او را در قالب توجّه دادن به ماهیّت لابشرطی کلّی طبیعی و تحقّق آن در خارج داده است. نظریّه ی کلّی طبیعی آخرین پاسخ فلاسفه در فضای اصالت ماهیّت به اشکال گرگیاس به ابو الفلاسفه یعنی سقراط بود.
8⃣البته تمام این مباحث در فضای اصالت ماهیّت مطرح شده و در آینده ی تاریخ فلسفه این ملاصدراست که نشان میدهد اساسا آن چیزی که فلاسفه میخواهند در پاسخ گرگیاس به خارج ببرند و خود گرگیاس توقّع داشت آن را در خارج به او نشان دهند اساسا در خارج نیست. اینها همه از جهتی در وادی تیه اصالت ماهیّت به دنبال سراب افتاده بوده اند. خارج را وجود پر کرده و مسأله را باید از راه تطابق عوالم حل کرد.
✋به خاطر مقداری طولانی شدن بحث و همینطور بیرون بودن اینگونه مباحث از حوصله و حیطه ی تخصص بیشتر مخاطبین آن را در قالب یک نوشته برای علاقه مندان ضمیمه میکنم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۰)
«خطر جهاد اصغری که ریشه در جهاد اکبر ندارد»
🔹اگر روحیه ی جهاد با کفر و ظلمتهای بیرونی در امتداد روحیه ی مبارزه و جهاد با کفر و ظلمتهای درون خودمان نباشد خطرناک است. خودش نوعی شهوت و غضب کور است. ریشه نداشته و بلکه آبستن تبدیل شدن به ضد خودش است. نوعی نفاق است. توقع می آورد. آدمی هر چقدر با ظلمها و زشتیهای دیگران باید مبارزه کند باید بیش و پیش از آن با ظلمها و زشتیهای درون خودش به مبارزه برخیزد.
🔸جهاد بزرگتر جهاد با نفس خودمان است. اگر در جهاد اکبر پیشروی کردیم دیگر جهاد بیرونی برایمان اصغر میشود و باعث نور. جهاد اصغر هم جهاد اکبر میشود. آنهایی که در فرهنگ جهاد سقوط کردند نوعا مبارزاتشان ریشه در جهاد با نفس نداشت.
🔹و از اینجاست که جهاد در روز اگر مبتنی بر خلوتی در شب نباشد سرانجام مطلوبش را نخواهد داشت. و از آن طرف جهاد اکبری که در ظرف جهاد اصغر امتداد نیابد ابتر و اصعب است. مبارزه بیرونی ظرف بسیار خوبی برای جهاد درونی است.
🔸جهاد اصغر چون محسوس است گاهی طوری برایمان تسویل داده میشود که دیگر جهاد اکبر و عبادت و خلوت برایمان کوچک میشود. غافل از اینکه اینها همه مقدمه برای خلوتهای ناب و اتّصالهای درونی قوی است. لذاست که مولایمان امام سجاد علیه السلام در دعای بیست و هفتم صحیفه برای مجاهدان و مرزداران بعد از دعاهای بسیار برای موفّقیت در جهاد بیرونی فرمودند:
📖«وَ فَرِّغْهُمْ عَنْ مُحَارَبَتِهِمْ لِعِبَادَتِكَ، وَ عَنْ مُنَابَذَتِهِمْ لِلْخَلْوَةِ بِكَ حَتَّى لَا يُعْبَدَ فِي بِقَاعِ الْأَرْضِ غَيْرُكَ، وَ لَا تُعَفَّرَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ جَبْهَةٌ دُونَك»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۱)
«تفاوت نظر رهبری و تصمیم رهبری»
🔹یکی از مغالطات خلط بین نظر رهبری و تصمیم رهبری است. اینگونه نیست که هر نظر رهبر تبدیل به تصمیم شود و یا هر تصمیم رهبر مبتنی بر نظرشان باشد. رهبر نه معصوم است و نه دیکتاتور! لذا تصمیمات رهبری صرفا برخاسته از نظر خودشان نیست. بلکه بر اساس «و شاوِرهُم فی الأمر» ناظر به نظرات کارشناسان و نهادهای رسمی و همینطور مصالح اجتماعی و افکار عمومی نیز هست.
✋هر چند در مواضع حساسی مثل ماجرای سوریه نظر دقیق خودشان را تبدیل به تصمیم کردند که: «لَوْ يُطيعُكُمْ في كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
🔸اگر چنین است نسبت دادن هر تصمیمی به نظر رهبری و همینطور منتظر ماندن برای ابلاغ تصمیم رهبر در هر امری کار صحیحی نیست. تصمیم رهبر در ظرف قابلیّتهای ما و کارشناسی ما و کنشگری ما و بلوغ ما سمت و سو پیدا میکند. و گاهی برخی به خاطر غفلت مؤمنین از همین امر راحتتر رهبر را مجبور به تصمیم خاصی کرده یا تصمیم خاصی را به نظر رهبری منتسب میکنند.
✋بر چه کسی مخفی است که رهبر موافق برجام نبود ولی ایشان را مجبور به این تصمیم کردند؟!
🔹در سیره ی اولیاء الهی نیز تفاوت بین نظر و تصمیم شایع بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ بدر نظرشان کشتن اسیران بود ولی به دلیل نظر اصحاب تصمیم دیگر گرفتند. در جنگ احد نظرشان دفاع در شهر بود ولی به خاطر مخالفتها تصمیم دیگری گرفتند. امیر المؤمنین نظرشان ردّ حکمیت بود ولی به دلیل مخالفت اصحاب تصمیم دیگری گرفتند. امام حسن علیه السلام نظرشان جنگ با معاویه بود ولی به دلیل ضعف اصحابشان تصمیم به صلح گرفتند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۲)
«محبوبیت در راستای قرار گرفتن در مجرای خیرات»
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»
🔹به دلایلی علاقه نداشتم برای کارهای خیر به این و آن رو بزنم! میگفتم خودشان اگر عقل و شعورشان میکشد کمک کنند. اخیرا متوجّه شدم کار درستی نمیکردم. واسطه در خیر شدن و رو زدن عاقلانه در این امور نه تنها آدم را سبک نمیکند بلکه به انسان آبرو هم میدهد.
🔸اخیرا سر کار خیر قابل توجّهی در یک دو راهی قرار گرفتم. یک دفعه دل به دریا زدم از آن تعلّق گذشتم. در همان لحظه یک لذّت زیادی در خودم احساس کرده و ایمان و علاقه ام به آخرت و مرگ بیشتر شد؛ تازه معنای این آیه ی شریفه را بهتر فهمیدم که: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»
🔹وقتی عاقلانه و در راه خدا از دیگران طلب کمک کنید در واقع آنها را تطهیر و تزکیه میدهید. منت بر سرشان میگذارید. به آنها لذت رهایی میدهید. نه تنها سبک نمیشوید بلکه آبرودارتر هم میشوید. چون به آنها ارزش داده اید. به شما علاقه مند هم میشوند.
🔻آدمی در درون خودش سرمایه ای میبیند که بلا استفاده مانده و در حال تلف شدن است. در باطن باطنش و در فطرتش احساس خسارت میکند. احساس میکند دارد سرمایه اش از دستش میرود. مانند یخ فروشی که آفتاب تموز بر مالش تابیده و التماس میکند یکی از او این یخها را بخرد! وقتی مالش را از عالم فنا گرفتی و به عالم بقا فرستادی احساس آرامش و ثروت میکند. حالت تشکّر از شما پیدا میکند. تا آنجا که اگر احساس اطمینان کرد مالش که هیچ حتّی حاضر است جانش را هم نثار کند. انسان چنین موجودی است!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۳)
«حاج آقا چقدر شبیه سید حسن نصر الله هستی!»
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
🔹بعد از شهادت سیّد حسن نصر الله بارها افراد مختلفی با تعجّب به من نگاه کرده و میگویند حاج آقا چقدر شبیه سیّد حسن نصر الله هستید!😳 امروز هم در مسجد مدرسه معصومیه دو نفر همین حرف را به بنده زدند. یکی هم یکی از طلاب بود که آمد پیشم و گفت مدام فکر میکردم که کجا شما را دیده ام و حالا فهمیدم شبیه سیّد حسن هستید! من هم همینطور تعجّب که اینها چه میگویند!
✋ولی نزدیکان اصلا شباهتی درک نمیکردند. ولی اگر هیچ شباهتی نیست چطور بارها افراد مختلفی با تعجّب احساس شباهت زیاد کرده اند؟!
🔸دیدم یکی از دوستان سرّش را گفت. مضمون حرفش این بود که ما که شباهتی درک نمیکنیم چون خیلی شما را میشناسیم! همین شناخت زیاد باعث میشود همه اش متوجّه تفاوت باشیم. دیدم حرف دقیقی است. مثلا فرزندانم که دو قلو هستند برای ما پدر و مادرش شاید شباهتی با هم نداشته باشند ولی برای دیگران قابل تشخیص از هم نیستند!
💡از اینجا مطلبی به ذهنم خطور کرد. آن هم این است که اگر ما پدیده ها را از قبل به خوبی و واضح نشناسیم ممکن است خیلی زود دچار توهّم یکسانی و شباهت شویم. دچار خطا شویم. اموری برای ما مشتبه میشود که برای کسی که در آن زمینه شناخت دارد هیچ شبهه ای نیست.
☑لذا هم آنهایی که اهل شناخت واضح هستند و تفاوتها را میدانند باید اهل شبهه را درک کنند و هم اهل شبهه بدانند که ریشه ی شبهه در کجاست و برای رفع شبهه به اهلش رجوع کنند که: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»