eitaa logo
بذل الخاطر
1.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵در انتها حیفم آمد نکته ای را در زمینه خوارج عرض نکنم. 🔹مطلبی در الهدایة الکبری اثر حسین بن حمدان خصیبی دیدم که در جای دیگر ندیده ام لذا مناسب دانستم که آن را به اشتراک بگذارم. 🔹وی در نقل حوادث جنگ نهروان مطلبی آورده که بر اساس آن قبل از شروع جنگ حضرت علی علیه السلام از خوارج خواست استدلالهای خود را برای مباح شمردن جنگ با خود بیان کنند؛ 🔹 خوارج در این نقل بسیار مهمّ 5 اشکال از حضرت گرفتند که هر کدام باعث مباح شمرده شدن خون ایشان به زعم آنان است! در ادامه امیرالمؤمنین علیه السلام به پاسخ تفصیلی این شبهات میپردازند. 🔹عجیب آنکه اشکال نخست آن است که چرا بعد از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله تو را به عنوان خلیفه بعد از خود انتخاب کرد از آن کنار کشیدی؟ این کفر و باعث مباح شدن خون توست! 🔹این نقل بسیار مهمّ تاریخی نشانگر آن است که ورای شهرت این امر در تاریخ جریان خوارج به نوعی منتقد اساس پدیده خلافت از همان ابتدا بوده و دنبال طرحی نو برای خلافت اسلامی بوده و با خلافت شیخین نیز مشکل داشته است. 🔸 البته در صحّت و سقیم این نقل فعلا تحقیقی نکرده ام ولی بسیار جای تأمّل دارد: قَالُوا: أَنْكَرْنَا أَشْيَاءَ يَحِلُّ لَنَا قَتْلُكَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهَا. 👈أوَّلُهَا: أَنَّكَ كُنْتَ أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِيَّهُ، وَ الْخَلِيفَةَ مِنْ بَعْدِهِ، وَ قَاضِيَ دَيْنِهِ، وَ مُنْجِزَ عِدَاتِهِ، وَ أَخَذَ لَكَ رَسُولُ اللَّهِ الْبَيْعَةَ فِي أَرْبَعِ مَوَاطِنَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ: فِي يَوْمِ الدَّارِ، وَ فِي بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ، وَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ، وَ فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ، وَ سَمَّاكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تَشَاغَلْتَ بِوَفَاتِهِ، وَ تَرَكْتَ قُرَيْشاً وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارَ يَتَدَاوَلُونَ الْخِلَافَةَ، وَ الْمُهَاجِرُونَ يَقُولُونَ: الْخِلَافَةُ لِمَنِ اسْتَخْلَفَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ أَخَذَ لَهُ الْبَيْعَةَ مِنْهَا، وَ سَمَّاهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ قُرَيْشٌ تَقُولُ لَهُمْ لَا نَرْضَى وَ لَا نَعْلَمُ مَا تَقُولُونَ، فَقَالَ لَهُمُ الْأَنْصَارُ: إِذَا مُنِعَ عَلِيٌّ حَقَّهُ فَنَحْنُ وَ أَنْتُمْ أَحَقُّ بِهَا فَتَعَالَوْا نَنْصِبْ مِنَّا أَمِيراً وَ مِنْكُمْ أَمِيراً فَجَاءَتْ قُرَيْشٌ فَقَامَتْ قَسَامَةٌ أَرْبَعُونَ شَاهِداً يَشْهَدُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ: الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ فَأَطِيعُوهُمْ مَا أَطَاعُوا اللَّهَ، فَإِنْ‏ عَصَوْهُ فَالْحُوهُمْ لَحْيَ هَذَا الْقَضِيبِ، وَ رَمَى الْقَضِيبَ مِنْ يَدِهِ، وَ كَانَتْ هَذِهِ أَوَّلَ قَسَامَةٍ، أُقْسِمَتْ بُهْتَاناً وَ زُوراً وَ أُشْهِرَتْ فِي الْإِسْلَامِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَ عَقَدُوا الْأَمْرَ بِاخْتِيَارِهِمْ لِأَبِي بَكْرٍ وَ دَعَوْكَ إِلَى بَيْعَتِهِ، فَخَرَجْتَ مُكْرَهاً مَسْحُوباً بَعْدَ أَنْ هَيَّأْتَ يُقِيمُ لَكَ فِيهَا عُذْراً، وَ تَقُولُ لِلنَّاسِ: إِنَّكَ مَشْغُولٌ بِجَمْعِ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ تَعْزِيَتِهِنَّ وَ تَأْلِيفِ الْقُرْآنِ، وَ مَا كَانَ لَكَ فِي ذَلِكَ عُذْرٌ فَلَمَّا تَرَكْتَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَكَ وَ أَخْرَجْتَ نَفْسَكَ مِنْهُ أَخَّرْنَاكَ نَحْنُ أَيْضاً وَ شَكَكْنَا بِكَ. 👈و الثَّانِيَةُ أَنَّكَ حَكَمْتَ يَوْمَ الْجَمَلِ فِيهِمْ بِحُكْمٍ خَالَفْتَهُ بِصِفِّينَ، قُلْتَ لَنَا يَوْمَ الْجَمَلِ: لَا تُقَاتِلُوهُمْ مُوَلِّينَ وَ لَا مُدْبِرِينَ، وَ لَا نِيَاماً وَ لَا أَيْقَاظاً، وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ، وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ كَمَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِ، وَ أَحْلَلْتَ لَنَا فِي مُحَارَبَتِكَ لِمُعَاوِيَةَ سَبْيَ الْكُرَاعِ وَ أَخْذَ السِّلَاحَ وَ سَبْيَ الذَّرَارِيِّ فَمَا الْعِلَّةُ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ إِلَى أَنَّ هَذَا حَلَالٌ وَ هَذَا حَرَامٌ؟ 👈و الثَّالِثَةُ أَنَّكَ الْإِمَامُ وَ الْحَاكِمُ وَ الْوَصِيُّ وَ الْخَلِيفَةُ وَ أَنَّكَ أَجَبْتَنَا إِلَى أَنْ حَكَّمْنَا دُونَكَ فِي دِينِ اللَّهِ الرِّجَالَ فَكَانَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ لَا تَفْعَلَ وَ لَا تُجِيبَنَا إِلَى ذَلِكَ وَ تُقَاتِلَنَا بِنَفْسِكَ وَ نُطِيعَكَ، أَوْ تُقْتَلَ وَ لَا تُجِيبَهُمُ عِنْدَ رَفْعِ الْمَصَاحِفِ إِلَى أَنْ يَحْكُمَ فِي دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّجَالُ وَ أَنْتَ الْحَاكِمُ.
👈و الرَّابِعَةُ أَنَّكَ كَتَبْتَ كِتَاباً إِلَى مُعَاوِيَةَ تَقُولُ فِيهِ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ صَخْرٍ، فَرَدَّ الْكِتَابَ إِلَيْكَ وَ كَتَبَ فِيهِ يَقُولُ: إِنِّي لَوْ أَقْرَرْتُ أَنَّكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَاتَلْتُكَ فَأَكُونُ قَدْ ظَلَمْتُكَ، بَلِ‏ اكْتُبْ بِاسْمِكَ وَ اسْمِ أَبِيكَ فَكَتَبْتَ إِلَيْهِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ صَخْرٍ، فَلَمَّا أَجَبْتَ مُعَاوِيَةَ إِلَى إِخْرَاجِ نَفْسِكَ مِنْ إِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ كُنَّا نَحْنُ فِي إِخْرَاجِكُمْ، عَنِ الْآمِرِيَّةِ أَوْلَى. 👈و الْخَامِسَةُ أَنَّكَ قُلْتَ: هَذَا كِتَابُ اللَّهِ فَاحْكُمُوا بِهِ وَ اتْلُوهُ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَى خَاتِمَتِهِ فَإِنْ وَجَدْتُمْ مُعَاوِيَةَ أَثْبَتَ مِنِّي فَأَثْبِتُوهُ وَ إِنْ وَجَدْتُمُونِي أَثْبَتَ مِنْهُ فَأَثْبِتُونِي فَشَكَكْتَ فِي نَفْسِكَ فَنَحْنُ فِيكَ أَعْظَمُ شَكّاً.
.
باسمه تبارک و تعالی (14) «قبیله شناسی عرب، حلقه مفقود در درک عمیق تاریخ صدر اسلام» 🔵صوتی را از استاد پاکتچی در موضوع: «معصومین علیهم السلام و ساختار قبیله ای» در مسیر رسیدن به مباحثه گوش کردم. 🔷گویا ایشان در تاریخ 10 خرداد 95 این مطالب را بیان کرده اند. مطالبی به ذهن خطور کرد که به شکل خلاصه آن را تقدیم میکنم. 🔶قبل از آن لازم است از تلاشهای پر ثمر و نافع استاد پاکتچی قدردانی کنم. ایشان در عرصه های مختلف سعی نموده اند پیشرفتهای علوم بشری را خوب درک و هضم کرده و ناظر به علوم و فرهنگ اسلامی و شیعی به شکل تطبیقی و بومی شده اعمال کنند. حقّا تلاشی ستودنی در ارتقاء بخشیدن به سطح تحقیق و باز نمودن افقهای جدید برای عموم علاقه مندان فرهنگ اسلامی و خصوصا طلّاب علوم دینی نموده اند. 🔵با دیدن حجم تلاشها و خدمات ایشان به علوم حوزوی انسان بهتر کم کاری خودش و همینطور اهمیت نخبه گرایی را درک میکند.
🔵بگذریم! ایشان نکات در زمینه اهمّیت احاطه به قبیله شناسی عربی بیان میکنند. این پیوندها خیلی قوی و عمیق بوده و مناسبات اجتماعی حاکم در ظرف نزول دین خاتم را نشان میدهد. 🔻ما نباید با ذهن خود که با پیش فرض انسان شهری و ملّی خو گرفته دست به تحلیل جامعه ای مبتنی بر انسان قبیله ای بزنیم.🔺 👈از دید ایشان معصومین علیهم السلام هرگز تلاشی برای از میان برداشتن فرهنگ قبیله ای هم نکردند و دغدغه هدایت داشتند که با چنین فرهنگی نیز قابل وصول بود. 👈 مناسباتی که با ظهور اسلام از میان نرفت بلکه به شکل دیگری صورت بندی نوینی یافت. 👈مثلا از دید ایشان دعوای قبیله ای بین هاشم با امیّه بعدا خود را در ساختار کلان کلامی دعوا بین عثمانیه و علویه نشان داد. اینها خیلی زیاد است. 👈همچنین ایشان بر این نکته تأکید کرد که باید دقّت داشت قبایل عربی هر چند در ظاهر به شکل شجره و به آباء خاصّ ختم میشوند ولی اساسا قبیله یک اتحادیه سیاسی بوده است و ورای اهمّیت پیوندهای اوّلیه خونی نباید آن را در این حدّ تقلیل داد. 👈اگر چنین درکی از قبایل داشته باشیم در تبیین بسیاری از پدیده های ناظر به حیات اجتماعی عرب باز میمانیم. اموری مانند تک فرزندی بودن شجره انساب و وجود اعرابی به عنوان اعراب بائده و پیوند ولاء و... جز با اتحادیه سیاسی بودن این قبائل قابل تبیین نیست. 👈یادم هست آیت الله مددی حفظه الله تعالی نیز در درس به اهمیت قبیله شناسی اشاره کرده و انتساب به قبیله را مانند شناسنامه برای افراد و یا آبی که ماهی در آن زنده است میدانستند. یعنی تمام حیثیات یک شخص در انتسابش با قبیله معنی پیدا میکرد. 🔵با توجّه به اهمّیت موضوع مخصوصا برای طلّاب عزیز و عموم اسلام پژوهان به نظر رسید خوب است تأکید مجدّدی بر این موضوع داشته و سه نکته نیز که به ذهن خطور کرد را تقدیم کنم: 🔵«نکته نخست» از آنجا که ما در نظامهای روستایی و شهری و ملّی رشد یافته ایم درک صحیحی از نظام قبیله ای نداریم. 👈درست درک نمیکنیم که در این جوامع مناسبات انسانی و سیاست ورزی چگونه است و به این سبب بعد مهمّی از تاریخ اسلام و سیره را درک نخواهیم کرد. 👈سرّ کم هزینه بودن اسلام آوردن یمنی ها و همینطور تشیّع آنها چیست؟ سرّ انتخاب یثرب توسّط پیامبر صلی الله علیه و آله در بین عرب چه بوده است؟ 👈چرا قریش اینقدر مخالف حضرت بود؟ نکته عام الوفود و سپس الردّه چه بود؟ سرّ وقوع سقیفه چه بود؟ مگر هر صحابه یک رأی نداشت؟! چرا میگوییم کوفیان بی وفا بودند؟ سؤالات در این زمینه بسیار زیاد است. 👈علم تفصیلی به قبیله شناسی عرب زمینه مهمّی برای درک بعد سیاسی جنبش اسلامی در سیره نبوی و علوی علیهما السلام است. 👈یکی از مهمترین اموری که انسان را وارد دنیای عجیب سیاست و اسلام سیاسی میکند. 👈این را نمیشود با روایت خوانی و فقه و اصول رایج دریافت. 👈باید مناسبات جدّی سیاسی آن زمان را به خوبی دریافت و سپس نحوه تعامل و ساسة العباد بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام را با آن به خوبی درک و استنباط نمود. 🔻حقیقتا درک انسان را تا اندازه زیادی از تاریخ اسلام متحوّل میکند. ما را وارد پارادایم دیگری از درک تاریخ میکند. روی نقاط و نکاتی حسّاس کرده و فرضیات و انگیزه های ویژه ای برای بررسی میدهد که فعلا آن را نداریم. انصافا تا کنون خیلی کم کاری کرده ایم و از بسیاری از حقایق تاریخ اسلام محروم مانده ایم🔺 🔸در نوشته ی قبلی بیان کردم که چطور برخی به واسطه همین نکات به خوبی فرضیه نفاق خوارج و برخواستن آنها از نوع مناسبات قبیله ای را تبیین نموده اند.
🔵«نکته دوم» 👈قبائل عربی قبل از اسلام برخی به تجربه نسبی رسیدن به پادشاهی نیز رسیده بودند. مانند قبیله کنده در یمن که اشعث تقریبا حالت پادشاهی پیدا کرده بود و با این حالت وارد اسلام شد و یا همچنین عرب حیره و جنوب شام. 👈شهرهای محدود عرب نشین نیز ساختار قبیله ای داشتند یا کاملا از یک قبیله مانند ثقیف در طائف و یا از چند قبیله خویشاوند مانند یثرب یا از چند قبیله اجمالا غریبه مانند مکّه. ولی ساختار قبیله ای بود. 👈با فتوحات اسلامی نیز شهرهای اسلامی نظیر کوفه و بصره و ... با ساختار قبیله ای به وجود آمد که شرح آن و تأثیر آن در تاریخ بعدی اسلام مفصّل است. 👈نکته جالب اینجاست که در جمل نوعی نزاع شهری بین کوفه و بصره ورای نزاع قبیله ای ایجاد شد یعنی مثلا ربیعه کوفه با ربیعه بصره درگیر شد و در جنگ صفّین نوعی نزاع منطقه ای بین عراق و شام. مدّتها طول کشید که مخصوصا با مخالطه با عجم و روی کار آمدن حکومتهای عجمی و اختلاط نسب کم کم حالت شهری و روستایی بین اعراب رواج یافته و مناسبات دیگری حاکم شود. 🔵«نکته سوّم» 👈بخشی از تلاش بسیاری از نسب نگاران عرب معطوف به صحّت و سقم این انساب شده است. تحقیق در باره این آباء و اسماء آنها و تاریخ آنها و اسطوره ای بودن آنها و... . 👈نکته مهمّی که در اینجا به نظر میرسد آن است که چندان نباید روی این نقطه متوقّف شد هرچند بحث از آن در مواضع دیگر سودمند است. آنچه خیلی اهمّیت دارد این است که چنین باور و چنین نظامی در صدر اسلام محقّق شده بوده و ورای صحّت و سقم ادّعاهای مطوی در این سلسله نسبها اجمالا امری مقبول بین عرب شده و منشأ آثار فراوان گردیده بوده است. 👈حقیقتا تقسیم عرب به عدنانی و قحطانی و یا تقسیم آنها به یمنی و ربعی و مضریّ تقسیم بسیار مهمّی در ارتکاز آنها بوده است. این برای ما خیلی مهمّ است. 👈ما اگر دنبال قبیله شناسی عرب هستیم و کاری به قبیله شناسی مغول و برخی قبائل آفریقایی نیستیم به دلیل پیوند این دانش با فهم تاریخ و روایات اسلامی است. 👈چند هفته پیش دو کتاب از آقای محمّد علی امیر معزّی به نام «تشیّع؛ ریشه ها و باورهای عرفانی» و «راهنمای ربّانی در تشیّع نخستین» میخواندم. 🙏همین جا تشکر میکنم از آقای گیلانی که این دو کتاب را همراه کتب دیگری برای مطالعه به بنده قرض دادند. 👈در آنجا اوایل گله میکردم که چرا ایشان اینقدر از روایات ضعیف برای معرّفی شیعه و شناخت آن استفاده کرده است. بعد متوجّه شدم که آنچه برای وی شاید مهمّ باشد و یا در کلّ میتواند جنبه ای از اهمّیت داشته باشد این است که تشیّع چیست و تاریخش چه بوده است. 👈 همینکه این روایات هر چند بسیار ضعیف در این فرهنگ مقبول واقع شده و یا تولید شده میتواند پیامهای خاصّی را در بر داشته باشد. 👈یکبار میگوییم تشیّع ناب چیست و واقعا ورای آنچه به این مذهب در تاریخ چسبیده چه بوده و امامان آن علیهم السلام میخواستند چه باشد و یکبار میپرسیم تشیّعی که در تاریخ محقّق شده چیست. در اینجا نیز در زمینه قبیله شناسی یکبار میخواهیم خودمان تحقیق کنیم که چقدر اینها صحیح است و چقدر اسطوره و دروغ و جعل و یا دنبال اختلافات آن برویم و یکبار میگوییم این اطّلاعات تا چه میزان و به چه شکلی در ذهن عرب صدر اسلام ورای صحّت وسقم آن جریان داشته و منشأ آثار بوده است. 🔵«نکته چهارم» 👈بحث در زمینه قبیله شناسی عرب بسیار است و حقیر توفیق داشتم چند سال پیش چندین کتاب را در زمینه انساب عربی مطالعه و تلخیص کنم و با همین دید مدّتی کتب تاریخی را تتبّع و بررسی کنم. 👈البته تتبع و تحقیق را در این زمینه به غایت مطلوب نرساندم؛ خلاصه ی این تلاش را به بهانه میزان پراکندگی پدیده فصاحت بین این قبائل و ناظر به فرهنگ شیعی در انتهای کتاب «مغنی الأریب فی تهذیب مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب» آوردم. شاید حدود 50 صفحه یا مقداری بیشتر که مطالعه آن به گمان بنده میتواند برای شروع خیلی مفید باشد. 👈 این دانش باید به شکل یک ابزار مهمّ همواره در کوله پشتی اسلام پژوهان و طلّاب باشد تا از آن در مطالعه احادیث و تاریخ اسلام و فهم ظروف تأثیر گذار در این زمینه کمک گیرند. مطالب دیگر را در آن نوشته آورده ام و دیگر کلام را طولانی نمیکنم.
.
باسمه تبارک و تعالی (۱۵) «ادبی مهم از آداب دعا» «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليما» 🔵خداوند متعال توفیق داد مشغول تلاوت قرآن کریم بودم که توجّهم به این آیه شریفه جلب شد. گویا توجّه به یک ادب مهم در دعا است. 👈انسان به سبب محبّت به نفس محبّت طبیعی به کمال خود دارد. از اینجاست که دغدغه یافتن مزایای بیشتر و به تعبیر دیگر وجود وسیعتر دارد؛ 👈به این ترتیب در خودآگاه و ناخودآگاهش درخواستهای زیادی برای رسیدن به برخی امور پیدا میکند. اهدافی برای خود تشخیص داده و تمنّای وصول به آن را میکند. 👈معمولا هم انسان در جامعه وقتی واجد بودن برخی افراد را نسبت به چیزهایی میبینند که خود فاقد آنهاست و آن را برای خود کمال میبینند از اینجا برایش به شکل طبیعی حالت درخواست شکل میگیرد. 👈گاهی نیز مؤمنین معتقد باور ایمانی خود را وارد این مقوله طبیعی نموده و در دعای خود از خدا وصول به آن چیزهایی را میخواهند که برای خود کمال تشخیص داده اند. برای خدا تعیین تکلیف کرده بلکه تعیین مسیر هم میکنند!
😢«فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ وَ لَعَلَّ الَّذِي أَبْطَأَ عَنِّي هُوَ خَيْرٌ لِي لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ فَلَمْ أَرَ مَوْلًى كَرِيماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِيمٍ مِنْكَ عَلَيَّ يَا رَبِّ إِنَّكَ تَدْعُونِي فَأُوَلِّي عَنْكَ وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَ تَتَوَدَّدُ إِلَيَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْكَ كَأَنَّ لِيَ التَّطَوُّلَ عَلَيْك‏!» 🔶 برداشتم از این آیه شریفه آن بود که آیه شریفه یک نکته مهمّی را به مؤمنین در این زمینه گوشزد میکند. 👈اینکه یک سری چیزها وجود دارد که انسانها در جامعه و در ویژگی های طبیعی تفضیل داده شده اند ولی نباید چندان دغدغه ی این کمبودها را داشته باشند. 👈اصلا چه کار دیگران داری؟! انسانها بر اساس حکمت مختلف آفریده شده اند و از هر کسی به اندازه عقلش و امکانات و نعمتهایی که به او داده شده حسابرسی میشود. 👈مهمّ آن است که هر کسی نقش خودش را خوب بازی کند! به تعبیر امروزی ها جایزه اسکار را به کسی که پولدارتر یا زیباتر یا قویتر باشد نمیدهند بلکه به آن کسی میدهند که به بهترین وجه نقشش را بازی کرده است! 👈چه بسیاری زندگی و اعصاب خود را سر این چیزها هدر میدهند! نه خود را شناخته اند و نه خدایشان را! 👈امتداد باور توحیدی در مقام درخواست و دعا در این آیه شریفه تعلیم داده شده است. 👈یعنی از خدا بخواهید و مصداق خاصّ را معیّن نکنید همیشه و راهی را نیز برای خدا مشخّص نکنید! 👈انسان وقتی اینطوری دعا کرد اعصابش راحت میشود و حسادت و ناراحتی و دلتنگی سراغش نمی آید. سرش در لاک خودش میرود! 🙏بگذارید یک زبان حال بگویم: 🔻«خدایا به من از فضل خودت که بی پایان است از آن راهی که خودت میدانی آن چیزی که صلاح میدانی بده! من چه میدانم؟! ربّ إنّی بما أنزلت الیّ من خیر فقیر! اصلا من میخواهم نباشم! اصلا من چیزی نیستم که چیزی بخواهم! خدایا خودت انتخاب کنی زیباتر نیست؟! همانطور که برای اولیائت انتخاب کردی! خدایا اصلا من خود این نیاز به تو را دوست دارم! من از دیدن اینکه اینقدر زیبا و کامل و غنی هستی لذّت میبرم. من از دیدن اینکه اینقدر فقیرم و به تو نیاز دارم لذّت میبرم چون در دل فقر خود زیبایی و غنای تو را میبینم! اصلا راستش من نیاز دیگری جز نیاز به توجّه تو ندارم! درخواست میکنم تا به من توجّه کنی! درخواستها بهانه است!»🔺 🔵البته این منافات ندارد که گاهی انسان برخی مصادیقی که قطعا مطلوب است را به صورت خاصّ طلب کند. مانند دوری از گناهان و زیارت و مقامهای معنوی و توحیدی. 🔵بعد به تفسیر شریف المیزان رجوع کردم و دیدم ایشان نیز از آیه شریفه آداب دعا کردن را استنباط نموده اند. عین عبارات مرحوم علّامه طباطبایی را در اینجا نقل میکنم. 📖«فيه من الفائدة أولا التعليم بأدب الدعاء و المسألة من جنابه تعالى فإن الأليق بالإنسان المبني على الجهل بما ينفعه و يضره بحسب الواقع إذا سأل ربه العالم بحقيقة ما ينفع خلقه و ما يضرهم، القادر على كل شي‏ء أن يسأله الخير فيما تتوق نفسه إليه، و لا يطنب في تشخيص ما يسأله منه و تعيين الطريق إلى وصوله 📖، فكثيرا ما رأينا من كانت تتوق نفسه إلى حاجة من الحوائج الخاصة كمال أو ولد أو جاه و منزلة أو صحة و عافية و كان‏ يلح في الدعاء و المسألة لأجلها لا يريد سواها ثم لما استجيب دعاؤه، و أعطي مسألته كان في ذلك هلاكه و خيبة سعيه في الحياة 📖و ثانيا: الإشارة إلى أن يكون المسئول ما لا يبطل به الحكمة الإلهية في هذا الفضل الذي قرره الله تعالى بتشريع أو تكوين، فمن الواجب أن يسألوا شيئا من فضل الله الذي اختص به غيرهم فلو سأل الرجال ما للنساء من الفضل أو بالعكس ثم أعطاهم الله ذلك بطلت الحكمة و فسدت الأحكام و القوانين المشرعة فافهم 📖فينبغي للإنسان إذا دعا الله سبحانه عند ما ضاقت نفسه لحاجة أن لا يسأله ما في أيدي الناس مما يرفع حاجته بل يسأله مما عنده و إذا سأله مما عنده أن لا يعلم لربه الخبير بحاله طريق الوصول إلى حاجته بل يسأله أن يرفع حاجته بما يعلمه خيرا من عنده»
🔶چند سالی هست موفق به خواندن دعائی میشوم که آن را به خودم اولا و به سائر عزیزان توصیه میکنم. راستش جوری بار آمده ام که برایم مهمّ است که به اسناد توجّه زیادی کنم و حتّی المقدور تراث صحیح السند و معتبر را مورد توجّه ویژه قرار دهم. دعائی که با آنچه گذشت مناسبات تامّ دارد. 🔶امام باقر علیه السلام آن را به زراره تعلیم فرموده اند؛ مرحوم کلینی در کافی با سندی صحیح نقل کرده اند: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ أَحَاطَ بِهِ‏ عِلْمُكَ‏ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَحَاطَ بِهِ‏ عِلْمُكَ‏ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَافِيَتَكَ فِي أُمُورِي كُلِّهَا وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ خِزْيِ الدُّنْيَا وَ عَذَابِ الْآخِرَةِ.
.
باسمه تبارک و تعالی (16) «منظری دیگر از بحث پیرامون اختلافات درباره دختر سه ساله ای به نام رقیه سلام الله علیها» 💔امروز سالگرد روز منتسب به حضرت رقیه سلام الله علیها است. 🔴صبح دیدم در بعضی گروه های طلبگی بحثی مفصّل در زمینه صحّت و سقم انتساب دختری سه ساله به نام رقیه به امام حسین علیه السلام بین طلّاب در جریان است. 🔴برخی ادله نافین را ذکر کرده و برخی ادله مثبتین را. از هر دو طرف نیز نام رجال بزرگ دین ردیف شده بود! 🔴به نظرم دیگر بحث از حالت عادی خودش بیرون آمده و باید با نگاهی بیرونی ورای صحّت و سقم اصل مطلب یکبار در مورد اینگونه پرونده ها بحث کرد و پرونده را تا حدودی مختومه نمود. 🔵قبل از آن یک مقدمه ای بگویم؛ بحث علمی به خودی خود حساسیت آفرین نیست و افراد میتوانند با ادله علمی یا شبه علمی نتایجی بگیرند. ولی به محض اینکه این آراء امتدادهای سیاسی و اجتماعی و عاطفی و مانند آن پیدا کند بسیار حسّاس میشود. 🔷بنده همانطور که در شماره 14 بیان کردم یک نوشته ای در زمینه قبایل عربی چند سال پیش نوشتم و در انتهای مغنی الأریب چاپ شد. تا کنون اصلا بازخورد و نقد یا تقدیری ندیدم. انگار نه انگار! 🔹ولی همان روزهای اوّل در اثر یک غفلت نقشه ای که در انتها آوردم و در آن جای قبائل عربی مشخص شده بود به جای خلیج فارس نام خلیج عرب نوشته شده بود. همان روزهای اوّل از اساتید و بزرگان و مسئول تدوین متون و رئیس حوزه های علمیه و وزارت اطّلاعات سراغم را گرفتند! انسان واقعا تعجّب میکند! 🔹یک امتداد سیاسی ساده اینقدر مطلب را مهم کرده بود.
🔵در زمینه بحث از حضرت رقیّه سلام الله علیها نیز مطلب از همین قرار است. 👈 یک امتداد عاطفی واقعا سنگین و برخی مصلحت بینی های مهمّ پیرامون آن قرار گرفته است. 👈غرضم از بیان این مطلب آن بود که نسبت به ماهیت مسأله خودآگاه شده تا بتوانیم قضاوتی منصفانه و به دور از حبّ و بغضها داشته باشیم. 👈به تعبیری ابتدا باید چاه منزلمان را ببندیم بعد احکام بئر را استنباط کنیم! ✋ممکن است مثبتین، نافین را متّهم کنند که به دستگاه امام حسین توهین شده و یا باورها و عواطف مؤمنین جریحه دار شده و یا شروع راهی است که پایان خوبی برای آن متصوّر نیستند! ✋نافین هم ممکن است مثبتین را متّهم کنند که با نوعی عوام زدگی و اصالت دادن به اموری غیر از محض واقعیت بالمآل از مکتب اهل بیت دور شده و با ترویج امور غیر واقعی مخصوصا در دنیای کنونی که اطّلاعات نزد همگان در جریان بوده و مناهج تاریخی قوّت گرفته مورد سوء استفاده معاندین قرار خواهد گرفت. 🔵با دقّت کردن در طور استدلال مثبتین و نافین میتوان آسیبهایی را در کار هر دو طیف مشاهده نمود؛ ⚠[آسیب شناسی کلام مثبتین] 👈مثبتین معمولا دچار پدیده قضاوت قبل از تحقیق و نوعی رویکرد کلامی به مسأله میباشند که در هر حال گویا از قبل تصمیم گرفته اند مطلب را هر جور شده اثبات کنند! 👈البته این امر منافاتی با صحّت فرضی مدّعای آنها در واقع ندارد ولی رویکرد آنان قابل نقد است. 👈کلام ایشان شامل استدلالهایی است که در اغلب موارد قابل دفاع نبوده و یا در نهایت به نوعی تقلید و حسن ظنّ برگشته که مصادره به مطلوب میشود و یا مشتمل بر تحکّمات و اموری از این دست میباشد که قابل تأمّل است. 👈همچنین به جای ابطال ادله نافین معمولا با تکرار ادّعای خود به دنبال شواهد اثباتگر مدّعای خود بر اساس مشهورات مقبول بین عوامّ میباشند. 👈همچنین مثبتین گاهی به ادله غیر تاریخی مانند کثرت کرامات و نتیجه گرفتن در توسّلات و توصیه علما استدلال میکنند. 👈نافین نیز اینگونه استدلال را متقن ندانسته و در فرض صحّت این کرامات آن را مولود عوامل دیگری مانند توسّل و صدق نیّت و دعا و مانند آن میدانند. هنوز هم مردم افغانستان در شهر بزرگ مزار شریف بارگاهی باشکوه را زیارت کرده و از آن حاجت میگیرند و آن را مرقد امیر المؤمنین علی علیه السلام میدانند! 👈همچنین روح قالب بر ادله مثبتین معمولا مبتنی بر درک خاصی از فنّ تاریخ و روشهای پژوهش و شخصیت شناسی رجال بزرگ شیعه مانند علامه مجلسی و شیخ عبّاس قمی و دیگر علما میباشد که معمولا نافین چنین درکی را قبول ندارند. این خود جای بررسی دارد که ما باید چگونه به تاریخ و روشهای پژوهش در آن و شأن علمای خود در اینگونه تحقیقات بنگریم. قبلا در زمینه هوش منحطّ در مورد شأن علما مقداری سخن گفتیم. 👈 همچنین مثبتین گاهی به گونه ای فنّ تاریخ و روشهای دقیق پژوهش و شواهدیابی را که معمولا در این بحث به نفع نافین تمام میشود مورد وهن قرار میدهند که ممکن است به فنّ تاریخ و پژوهش تاریخی در حوزه علمیه لطمه بخورد! 👈طوری میشود که طلاب مستعدّ جذب این پژوهشها نشده و آنها را خطری برای عقاید مشهور احساس می کنند و عرصه را برای نقّادی این نقاط حسّاس برای دیگرانی که تعهّد خاصّی نداشته و در جوامع دانشگاهی و در غرب به این مسائل میپردازند خالی می کنند! 👈همین امر باعث میشود شبهات بیشتر شده و اگر درصدی از واقعیت نیز در کلام آنان یافت شود با توجّه به کتمان آن توسّط علمای بزرگ خود بر شبهه می افزاید! 🔻باید بدانیم هر جا از اندیشه و تعقّل صحیح منع شود ما بالمآل لطمه خواهیم خورد. مهمترین سنگر دفاع از عقاید دینی و شیعی عقل است.🔺 👈از برکات همین تعیّن عقل پژوهشگر در باب تاریخ است که در قرن نوزدهم مخصوصا توسّط دانشمندان آلمانی به صورت قطعی، وقوع دستبرد بشری در نقد کتاب مقدس اثبات شد. امری که بر اساس آن امروزه در فضای علمی غرب جای هیچ گونه تردیدی برای قابل دفاع نبودن عهدین به عنوان آثار وحیانی به تمام معنی باقی نمانده است. 👈همین عقل ببینید چه برکاتی را میتواند به دنبال داشته باشد! آیا صحیح است که از رشد و شکوفایی این عقل جلوگیری کنیم؟ آیا اساسا میتوان از این رشد با توجّه به رشد علوم بشری و آسانی آگاهی و آگاهانیدن جلوگیری نمود؟!
⚠[آسیب شناسی کلام نافین] 👈در مورد استدلالات و طور بحث نافین نیز میتوان نکاتی را بیان نمود. یکی تاریخ زدگی و غرور تاریخی است. بر آگاهان در عرصه منقولات مخفی نیست که گاهی صرف پیدا کردن یک قرینه کوچک عقاید بزرگ تاریخی را نزد ایشان دگرگون میکند. یعنی اینقدر اینگونه مباحث بعضا آسیب پذیر است. 👈از اینجاست که باید دید آیا نافین احتیاط کافی را در این مسأله حسّاس معمول داشته اند؟! 👈همچنین واقعا تدبّر در کتب نشانگر آن است که نوشته ها از ذکر بسیاری از احوالات حضرات علیهم السلام و اولاد آنها از دیرباز کاستی داشته اند. از اینجاست که ابراز نظر قطعی مبتنی بر اطّلاعات موجود تاریخی در زمینه تعداد دقیق و احوالات اولاد امام حسین علیهم السلام دور از انصاف است. کاملا محتمل است که امام حسین دختری داشته باشد که مورّخین آن را ذکر نکرده باشند. 👈این را یک مورّخ آشنا با فنّ منقول بعید نمیشمارد. لذا اصرار بر انکار تداعی گر نوعی لجبازی و یا تازه به دوران رسیدگی در فنّ منقول و نپختگی در آن و یا اغراض نامطلوب دیگر است. 👈برخی نیز بر اساس پاره ای از حماسه های اصلاح طلبی دینی و توهّم خرافه زدایی از عقاید و وظیفه دانستن آن بر خود به شکل غیر عادّی دست به مبارزه! با کلام مثبتین میزنند! 👈آیا واقعا ورای قابل نقد بودن کلام مثبتین ادّعای آنان در این باره مصداق خرافه و امری است که بدعتی بد را در دین سبب شده است؟! 👈آیا ردّ صریح و تبلیغ آن و مبارزه در راه آن مخصوصا بعد از آنکه بدانیم آنها با شرایط یا ادله موجود زیر بار نرفته و باعث تفرقه و سوء تفاهم بین مؤمنین شده و مستلزم مصلحت لازم التحصیلی نیز نمیباشد، مصداق ایذاء و تفرقه افکنی نیست؟! 👈در هر حال شاید اگر هم نافین راست بگویند زمان تبلیغ اندیشه شان فرا نرسیده باشد! باید با مؤمنین در هر حال مدارا نمود. بله در برابر سوء استفاده برخی از جاهلین یا مغرضین و سعی در تبدیل این موارد مورد نزاع به دهه های عزاداری جدید باید ایستادگی نمود. 👈 نهایت چیزی که نافین میتوانند بگویند آن است که بر اساس شواهد موجود این باور با توجّه به ادله مثبتین قابل نقد است ولی آیا میتوان گفت که قطعا چنین فرزندی در واقع هم وجود نداشته است؟ البته شاید این احتمال در مواطن دیگر که اینقدر حساس نیست مصداق وسواس فکری باشد ولی توجه به این احتمال در اینگونه موارد به طور خاص چندان ناروا نیست. 👈یکی از مغالطات رائج در فنّ تاریخ خلط بین حدّ علم با حدّ واقع است. البته این به معنای شکاکیت تاریخی نیست و برخی امور خود را به نعت ضرورت یا اطمینان تاریخی به انسان اثبات میکند. 👈خلاصه اینکه نافین میتوانند اینطور کلام خود را بیان کنند که برایشان وجود این فرزند با توجّه به اطّلاعات موجود ثابت نشده و ادله مثبتین برای آنها هنوز قانع کننده نیست هر چند در واقع شاید واقعا چنین امری رخ داده باشد.
📢البتّه نگارنده در این نوشته کاری به اینکه آخر الأمر مثبتین در این مسأله درست میگویند یا نافین ندارم و رد هم نمیکنم که با توجّه به ادله موجود بتوان حق را به یک طرف خاصّ داد 👈ولی میگویم اگر تحقیقات علمی واقعا به نحو غیر قابل انکاری کلام نافین را اثبات نمود به گونه ای که ردّ آن وهن به حقیقت و چهره ی عقلانی و حق طلب مذهب شیعه در نگاه دیگر فرق و مجامع آکادمیک در دنیای کنونی باشد علمای ما باید یک صدا و در جلسات مشترک به این جمع بندی رسیده و شهامت آن را داشته باشند که به مردم صادقانه مطلب را با رعایت مصلحتهای لازم بگویند و همینطور دلیل رواج این باور از سوی علمای پیشین را نیز تبیین نمایند تا شبهه رخ ندهد! 👈نه اینکه مانند مسیحیت روی دنده لجبازی افتاده و در برابر علم ایستادگی کنند و باعث دینگریزی و دین ستیزی شوند! 👈اگر هم تحقیقات علمی به این درجه از وضوح نرسید نافین باید با تقوای مناسب و احتیاط لازم در این زمینه قلم بزنند و برای خود رسالتهای عجیبی در نفی این امور قائل نشوند! اینها حقیقتا از اولویتهای امروز ما نیست. 😭مصیبت امام حسین علیه السلام آن قدر بزرگ و عظیم است که اگر هیچ چیز از جزئیات آن نقل نمیشد نیز انسان با دانستن برخی مسلّمات این واقعه مانند بریده شدن سرها و اسارت کاروان حسینی و به شام فرستاده شدن ایشان به عنوان خارجی میتوانست بسیاری از جزئیات را خودش حدس بزند و از عمق مصیبت متعجب شده و بسوزد! 💔مصیبتی که در دل خود هزاران جزئیات غمبار دارد که تاریخ هیچگاه آن را ضبط نکرده است. 👈مسأله اصلی ما راه امام حسین و احیای معالم دین و بغض طاغوت و مبارزه با آن است. 👈مثبتین این قضیه باید بدانند که نافین آن خود از محبّین بلکه بعضا از عرفای مکتب اهل بیت علیهم السلام بوده و لزوما در اینباره غرض ورزی نمیکنند و منکر امری ضروری نبوده و با دلیل حرف خود را بیان میکنند لذا به هیچ روی توهین و تبرّی از آنان وجه مقبولی ندارد. 👈مقام معظّم رهبری یادم هست که در یک سخنرانی در مورد اینکه گاهی برخی با بهانه اینکه فلانی خلاف رهبری حرف میزند افراد را تخطئه میکنند فرمودند: هیچ حرفی که به شکل کارشناسی شده بیان شود مخالف کلام رهبری نیست! چقدر منطق جذابی را بیان فرمودند! 👈 همچنین نافین این قضیه باید بدانند که در مورد چه مسأله حسّاسی اظهار نظر میکنند لذا باید به صورت ویژه احتیاط لازم و مصلحت سنجی مناسب را اعمال نمایند و آن را مانند دیگر مباحث ساده تاریخی ندانند که به راحتی نظرات خود را در آن بتوانند ابراز کنند.
.
باسمه تبارک و تعالی (1-17) «بنیادگرایان رافضیان دنیای مدرن»! «تنابز بالالقاب در عصر جدید» 🔴کتاب یکی از تکاملگرایان معاصر غربی را میخواندم؛ در جایی اینگونه بیان میکند که اصرارش بر داروینیسم و شور و هیجانش برای اثبات آن را کسی نباید با حالات بنیادگرایی اشتباه گرفته و او را نوعی بنیادگرای علمی تلقّی کنند! 🔵دو سه باری هم در طول کتاب با طعنه ای تحقیر آمیز از حکومت آیت الله ها در کنار طالبان یاد کرد! گویا از مشتی مغز کوچک زنگ زده یاد میکند! 🔵آنقدر دفع این برچسب برایش مهمّ است که گویا خطر بزرگی او را تهدید میکند؛ برچسب بنیادگرایی برای وی بیانگر یک ننگ عظیم است! 🔹آدم یاد شعر نابغه ذبیانی خطاب به نعمان بن منذر می افتد: فلا تترکنّی بالوعید کأنّنی الی النّاس مطلیّ به القار أجرب 🔹گویا وی نیز از جامعه علمی ملتمسانه میخواهد نکند به او برچسب بنیادگرایی بزنند! 🔵قسمتی از عبارات وی را در ردّ این اتّهام می آورم: 📖«بنیادگرایان میپندارند که بر حق هستند چون حقیقت را در کتاب مقدسی خوانده اند و از پیش میدانند که هیچ چیز نمیتواند شالوده ی باورهایشان را سست کند. 📖حقیقت کتاب مقدس برایشان یک اصل خدشه ناپذیر است و نه حاصل یک فرآیند استدلال.
📖کتاب مقدسشان عین حق است و اگر شواهدی خلاف آن یافت شود شواهد را به دور می افکنند نه کتاب را. 📖برخلاف دانشمندان که که باورهایشان را از خواندن یک کتاب مقدس نیاموخته اند بلکه این باورها را به این خاطر درست میدانند که شواهد درستی آنها را بررسی کرده اند. 📖این دو رویکرد کاملا با هم فرق دارد. باور به درستی مثلا تکامل داروینی به خاطر قداست این کتاب نیست بلکه بدان سبب است که شواهد فراوان و قاطع و بی ابهام دارد ولی با این وجود اگر خطای آن اثبات شود به راحتی از این باور دست شسته میشود. 📖وقتی دانشمند میگوید تکامل درست است بنیادگرایی اش بیش از این نیست که بگوید نیوزلند در نیمکره ی جنوبی قرار دارد. 📖ما به این دلیل تکامل را درست میدانیم که شواهدمان مؤیّد آن است و اگر ببینیم که شواهد جدیدی خلاف تکامل یافت شوند فورا این نظریه را دور می اندازیم. 📖هیچ بنیاد گرای واقعی چنین کاری نمیکند. در واقع بنیادگرایی مبتنی بر ایمان است و علم مبتنی بر استدلال!... 📖 [بنیادگرایان] از گهواره چنین بار آمده اند که مطلقا و بی چون و چرا مؤمن باشند!» 🔵گویا مرتکز این شخص از بنیادگرایی طیفی از خرافه گرایان دینی در برابر دانشمندان و آزاد اندیشان است. 👈افرادی که به ادیان ایمان دارند و این ایمان برخواسته از استدلال ورزی نبوده و همه اندیشه هایشان را از متنی مقدّس وام میگیرند! 👈اساسا ایمان دینی در تنافی با عقلانیت و استدلال فرض شده است! از اینجاست که به زعم وی بنیادگرایی مستلزم از دست دادن عقل انتقادی و پیدا کردن رویکرد کلامی غیر فیلسوفانه به امور است. 👈به عبارت دیگر اینکه وحی و عقل دو روی یک سکه باشند و یا بتوانند باشند منتفی است! 👈بنیادگرایی در اندیشه وی همان حمیة جاهلیة و همان حالتی است که «إنّا وجدنا آبائنا علی أمة» را تداعی میکند. بنیادگرایی در یک کلمه به معنای تحجّر در نظر گرفته شده است. 🔶«تنابز بالالقاب در فضای علمی»🔶 🔵به همین مناسبت به ذهنم خطور کرد جملاتی در زمینه تنابز بالالقاب در فضای علمی و در ادامه لقب بنیادگرایی بیان کنم؛ 🔷امروزه از این مفهوم به شکل گسترده ای برای تشویش چهره دین در برابر مدرنیسم استفاده میشود. 🔹لقبی که بر اساس آن حوزه های علمیه و رهبران بزرگ انقلاب اسلامی مانند امام خمینی ره از زمره بنیادگرایان معاصر محسوب میشوند. 🔹از این رو مناسب است بدانیم که به ما با چه عینکی نگریسته میشود و درصدد تحمیل چه لقبی به ما هستند و چه نیاتی پشت آن وجود دارد؟! 🔵برچسب بد زدن و یا لقب بد دادن که به عربی به آن نبز گفته میشود همواره ساده ترین راه برای خراب کردن چهره ی اندیشه ها و تنفیر اذهان از آن بوده است. 👈عنوان هایی حاوی پیش داوری های سوء قبلی پیرامون اندیشه ها. گاهی این لقبهای بد به صورت فحش و ناسزای عرفی نیست ولی نوعی فحش علمی بوده و به صورت نامحسوسی اذهان را جهت دهی میکند. 👈از دیرباز این مغالطه در عالم تصوّرات رایج بوده و حتّی بر فضلا نیز اثر میگذاشته است. 👈به عنوان مثال اهل سنّت و زیدیه برای تنفیر مردم از امامیه آنها را با عنوان رافضه که در آن نوعی نفرت ناشی از ادّعای رفض جماعت اشراب شده بود لقب داده بودند. برخی امامیه نیز گاهی برای دفاع از خود بر بسیاری از غیر خود لقب ناصبی میدادند. 🔸مؤلف کتاب تبصرة العوامّ در قرن هفتم میگوید: 📖«بدان که اصل این هفتاد و سه فرقت دو است و هر یک را دو نام است؛ یکی محمود و دیگر مذموم. اما اصل اول، قومی که ایشان خود را اهل سنت و جماعت خوانند، این نام محمودست و خصم ایشان را نواصب خوانند و این نام مذموم است. 📖اصل دوم قومی که ایشان خود را شیعه و اهل ایمان خوانند و خصم ایشان را روافض خوانند و این اسم نزد خصم، اسم ذمّ است». 👈در درون فضای شیعه نیز به عنوان مثال برخی افرادی که اهتمام ویژه ای به جایگاه عظیم اهل بیت علیهم السلام داشتند را غالیه میشمردند و از آن سو آنان نیز افرادی که چنین اهتمامی نداشتند را مقصّره لقب میدادند!👈
🔶«منشأ ظهور عناوین»🔶 🔵انسان به صورت ذاتی از ابهام در مورد اموری که ناگزیر از نوعی واکنش در برابر آن است گریزان است. 🔷از اینجاست که برای تحلیل و قضاوت سریعتر بر اساس عافیت طلبی ذاتی اش روشی جالب و کاربردی و البته احتمالا پر آسیب به نام طبقه بندی تحت عناوین و القاب آموخته است. 🔹این روش هم به قضاوت کردن سرعت میدهد و هم به شخص، احساس شناخت بهتر از محیط هدیه میکند. 🔹این لقبها و برچسبها بهترین شیوه ای است که ذهن آدمی برای کاستن از ابهام دنیای اطراف خود و تفسیر تجربیات خود از محیط فرا گرفته است. 🔹عناوینی مانند دهاتی و شهری و بالاشهری و شمالی و جنوبی و دکتر و مهندس و چادری و نمازخوان و... که برای هر کدام هم احکام نه چندان دقیقی مترتّب میکند و بر اساس آن نوع معاشرت و افکار خود را با دیگران سامان میدهد. 🔹این القاب و دقّت و ضیق و سعه و درصد توجّه و ترتّب آثار و قضاوت بر اساس آنها را میتوان ملاکی برای سنجش سطح تجارب و تعقل اجتماعات در نظر گرفت. 🔹معدود افرادی هستند که سعی میکنند حقائق را ورای این ادبیّات زبانی و اصطلاحی نیز دیده و از تحویلی نگری و غفلت از جوانب دیگر و دقائق امور باز نمانند. 🔵امروزه با رشد نگاه های درجه دوم و جریان شناسی زمینه برای برچسب زدن ها در فضای علمی بسیار زیاد شده است. 🔹 این امر خود گویا مولود مؤلفه های کلان مدرنیسم مانند انسان محوری و فرد گرایی و تغییر گرایی است که بهترین ابزارش برای تحقق اهداف مدّ نظر همین نگاههای بیرونی است که به شخص قدرت عبور از سنّت، ابتکارات فردی و تغییر میدهد. 🔹انواع و اقسام برچسبها و القاب که از زوایای مختلف وضع شده و برای اشاره به طوائف خاصی از آنها استفاده میشود. در قالب آنها نیز یکسری قضاوتهای قبلی اشراب شده که باید مورد دقّت قرار گیرد. 🔻اصل کلّی نیز در اینگونه موارد همان انظر الی ما قال و لا تنظر لی من قال است که امیرالمؤمنین علیه السلام تعلیم فرمودند؛ «ان دین الله لایعرف بالرجال بل بآیة الحق فاعرف الحق تعرف اهله».🔺 🔶«تحمیل لقب بنیادگرا به وحی باوران فقه مدار»🔶 🔵امروز نیز که صف بندی های عقیدتی با ظهور مدرنیته تغییر یافته جریان سنّتی دینی از جانب مدرنیته یکسری برچسبها و القاب جهت دار پیدا کرده است. 👈القابی مانند: راست اندیش و جزم اندیش و سخت کیش و محافظه کار... . 👈 یکی از مهمترین این القاب که اخیرا در سطح وسیع در مباحث علمی از آن استفاده میشود و میتوان آن را با عنوان رافضه در قدیم برای اشاره به امامیه مقایسه نمود لقب بنیادگرا است. 👈این لقب هم متضمّن ناسزا و نبز نسبت به وحی باوران فقه مدار است و هم متضمّن نوعی تزکیه نسبت به تفکّر لیبرال که خود را تلویحا آزاد اندیش و پیشرفته معرّفی میکند و هم متضمّن نوعی ارتجاع طلبی و تحجّر بنیادگرایان و بالتبع دوری گزینی از محسّنات دنیای نوین است. 👈در هر حال با همان لحن همیشگی تحقیری و پیش داورانه نسبت به اندیشه های دینی وحی باورانه فقه مدار آنها را موصوف به بنیادگرایی میکنند! 👈یکی از مکائد دیرین در مواجهه با آیین حقّ استهزاء و تحقیر بوده است. 👈در قرآن کریم هم از قول جاهلیّت عرب نقل شده که در مواجهه با منطق قرآن و دین مبین اسلام از آن به عنوان افسانه های قدیمی یا همان اساطیر الاوّلین یاد نمودند! 👈دقّت کنید! بت پرستان جاهلیّت عرب دین توحیدی اسلام را کهنه پرستی اساطیری معرّفی میکردند! 👈تدبّر در آیات شریفه قرآن کریم بیانگر آن است که گویا منطق کفّار در برابر پیام وحی همواره یکسان بوده و این نبز و اتّهام و استهزاء مختصّ کفّار صدر اسلام نبوده و با فعل مضارع گویا رویه دائمی جبهه کفر در برابر جبهه ایمان است. 👈 «یقول الّذین کفروا إن هذا الّا اساطیر الاوّلین» و «ما یکذّب به الّا کلّ معتد أثیم* إذا تتلی علیه آیاتنا قال أساطیر الأولّین» و «یقول ما هذا الّا اساطیر الاوّلین» 👈همچنین این آیات بیانگر قدمت اندیشه های توحیدی و آشنا بودن آن برای جوامع مختلف و مبطل ادّعای افرادی است که مدّعی آنند که ادیان توحیدی مولود تکامل گرایی در عالم ادیان و چیزی پیش از عالم فلسفه و بعد از بت پرستی و چند خدایی جای دارند!
🔴البته نباید در برابر این تنابزات علمی منفعل بود بلکه باید با آگاهی بخشی پیرامون آن سعی در تولید عناوین مناسب و بهتر برای معرّفی طوائف و همچنین تعریف منصفانه آن نمود. 🔴به عنوان نمونه باید خوب فکر کرد که در تقابل سنّت و مدرنیته جایگاه دین کجاست و اگر کسی دغدغه وحی و دین حقّ را داشته باشد با توجّه به فضای موجود مناسب است خود را با چه عنوانی معرّفی کرده و بنامد. امام باقر علیه السلام در روایتی فرمودند: (انّا لنکنّی اولادنا فی صغرهم مخافه النبز أن یلحق بهم) 🔴حکما از دیرباز بر اهمیّت این عناوین تأکید کرده و یکی از رؤوس ثمانیه علوم را سمة و دقّت در نامگذاری بیان نموده بودند. 🔴ائمه علیهم السلام نیز در برابر این برچسب زنی ها از خود حسّاسیت نشان داده اند. 🔶امام صادق علیه السلام در واکنش به شهرت امامیه به رافضه در بصائر فرمودند: «مَا لَهُمْ وَ لَكُمْ وَ مَا يُرِيدُونَ مِنْكُمْ وَ مَا يَعِيبُونَكُمْ يَقُولُونَ الرَّافِضَةَ نَعَمْ وَ اللَّهِ رَفَضْتُمُ‏ الْكَذِبَ وَ اتَّبَعْتُمُ الْحَق‏» و در مورد دیگر در کافی به ابوبصیر فرمودند: «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ رَفَضُوا الْخَيْرَ وَ رَفَضْتُمُ الشَّر». 🔴مقام معظّم رهبری نیز در دیدار جمعی از روحیانیون در بهمن 1371 میفرمایند: 📖 «بنیادگرایی یعنی چه؟ برداشت من و شما از بنیادگرایی، غیر از متفاهم توده‌ی مردم و فضای ذهنی مردم در غرب است. بنیادگرایی از نظر ما، یعنی پایبند بودن به اصول و بنیادهای دینی. این‌که چیز بدی نیست؛ ما افتخار هم می‌کنیم. وقتی هم می‌گویند «آقا، شما بنیادگرا هستید»، می‌گوییم «البته که ما بنیادگرا هستیم.» انکار و نفی هم نمی‌کنیم. پایبندی به اصول که بد نیست! شرافت اخلاقی هم یک اصل است؛» 📖 ایشان در سخنرانی به مناسبت چهلم حضرت امام در سال 68 نامیده شدن ما به اصولگرا و بنیادگرا را دسیسه ای سیاسی از جانب رسانه های صهیونیستی میداند و در موضع دیگر میفرمایند: 📖 «این‌که می‌بینید نسبتِ مرتجع و بنیادگرا می‌دهند و مرتب آمار شکنجه و اعدام را از کشور ما پخش می‌کنند، برای این است که ملتهای دیگر در کشورهای مسلمان و غیرمسلمان، نسبت به ملت ایران و حکومت اسلامی دلسرد شوند» 📖و در موضع دیگر میفرمایند: «خشم و غیظ عنادآمیزی که در به‌کاربردن واژه‌ی «بنیادگرایی» در اظهارات خصمانه‌ی رسانه‌های دشمن، از اول انقلاب تا امروز محسوس است، ناشی از درماندگی و سراسیمگی آنان در برابر پایبندی رهبر و ملت و نظام ما به اصول اساسی انقلاب است» 📖در موضع دیگر به علما و روشنفکران مؤمن هشدار میدهند که عنوان بنیادگرا و متحجّر و سنت گرا آشفته نشوند و آن را یک ترفند روانی از جانب دشمن میدانند! 📖در سال 71 در حرم رضوی نیز میفرمایند: «ابتدا می‌گفتند ما با «بنیادگرایی» مخالفیم. بنیادگرایی اصطلاحی است که آنها در خصوص پایبندی ایمانی ملت مسلمان به قرآن و اسلام به کار می‌برند. به همین که شما اسلام و قرآن را دوست می‌دارید بنیادگرایی می‌گویند و در دنیا آن را یک دشنام می‌دانند! بعضی بی‌عقلها هم در گوشه و کنار دنیا باورشان شده است و تا می‌گویند «شما بنیادگرایید»، فریاد برمی‌آورند: «ما بنیادگرا نیستیم!» انگار بنیادگرایی خصوصیت بدی است! بنیادگرایی یعنی پایبندی به اصول درست و متقن. این، بنیادگرایی است» 📖در سال 71 نیز این نامگذاری را دسیسه ای برای تفرقه بین مسلمین بیان نمودند که ما اسلام را قبول داریم ولی بنیادگرایی را نه!: «یکی از موضوعاتی را که به شدت تبلیغ کردند بنیادگرایی اسلامی است! گفتند: «اسلام، غیر از بنیادگرایی اسلامی است. ما با اسلام مخالف نیستیم؛ بلکه با بنیادگرایی مخالفیم!... در تداول فرهنگی غرب، بنیادگرایی را با تحجر و حالت بسته بودن برروی حرف حساب و نفهمیدن منطق برابر می‌دانند و در حقیقت ما را به این متهم می‌کنند! نمی‌گویند اینها پایبند به توحیدند. وقتی می‌گویند بنیادگرا هستند، معنایش این نیست که اینها پایبند به توحید و صدق در کلام و زهد نسبت به پدیده‌های مادی‌اند. می‌گویند اینها متحجرند! اینها چشم برروی پیشرفتهای دنیا می‌بندند! یعنی یک تهمت و یک دروغ. به این وسیله می‌خواهند اسلام را از چشم جوامع مسلمان بیندازند و توده‌های مسلمان را نسبت به دینشان بی‌اعتقاد کنند. همچنین می‌خواهند بی‌اعتقادی را در توده‌های غربی که به اسلام گرایش دارند، بیشتر کنند. این، از جمله کارهایی است که همراه با تبلیغات می‌کنند» 📖در اسفند سال 71 نیز ایشان اشاره میکنند که دشمن با این لقب سعی دارد اینطور القاء کند که این اندیشه از مد افتاده و منسوخ شده و طرفداری ندارد! 📖در آبان 76 نیز ایشان این لقب را ابزاری برای غرب برای اغفال مردم خود در درک جنبشهایی مانند انقلاب اسلامی میدانند که آن را در قالب اصولگرایی و ارتجاع و ضدّیت با حقوق بشر معرّفی میکنند!
📖در بهمن 81 یک مقایسه جالبی مطرح میکنند و آن هم اینکه اگر کسی بین اصولگرایی یا همان بنیادگرایی و تحجّر فرقی نگذارد باید او را مجاب کرد که بین آزاد اندیشی و بی بند و باری نیز فرقی نگذارد! 📖و همچنین میفرمایند: «تا گفته می‌شود تحجّر، ذهن بعضی به تحجّر جناحهای دینی می‌رود. در حالی‌که جناحهای به اصطلاح روشنفکر و متجدّد ما در تحجّر دست کمی از متحجّرین دینی ندارند، بلکه در مواردی به‌مراتب از آنها بدترند. من یادم نمی‌رود، دوران قبل از انقلاب در این مجالسی که با دانشجویان و بعضی از فعّالان سیاسی چپ تشکیل می‌شد، اگر کسی حرفی می‌زد که با مبانی مارکسیسم اندک مخالفت و مساسی داشت، استدلال لازم نبود، می‌گفتند این حرف باطل و غلط است!» 📖همچنین در سال 88 در دیدار با ستاد اعضای ستاد برگزاری سالگرد ارتحال امام راحل ره فرمودند: «پروردگار حکیم، آن بنده صالح خود را به گونه ای آفریده و پرورش داده بود که بدون کوچکترین احساس حقارت، در مقابل هجوم گردنکشان سیاسی جهان می ایستاد و در مقابل سیل تهمت هایی که اصول او را ارتجاعی و بنیادگرایی می خواندند با افتخار و عزت کامل، از اسلام ناب دفاع می کرد و به همین دلیل به نماد حقیقی عزت ملی مردم ایران تبدیل شد». انشاء الله تعالی در نوشته دیگری نکاتی در زمینه بنیادگرایی بیان خواهم کرد.
.
باسمه تبارک و تعالی (18) «خدمات متقابل اسلام و مدرنیته» 🔵به ذهنم مطلبی خطور کرد که بد نیست آن را بذل کنم! خدا رحمت کند شهید متفکّر مطهرّی را. کتاب ارزشمند ایشان به نام خدمات متقابل اسلام و ایران هنوز هم مورد توجّه علاقه مندان است. 🔵بر اساس همان نوع نگاه هنگامی که سخنرانی یکی از فضلا را گوش میکردم نکته ای به ذهنم رسید. 🔵معمولا در مباحث علمی یک دوگانه ای بین سنّت و مدرنیته ایجاد میشود. در ادامه ادیان و از آن جمله دین اسلام جزء مقوله های عالم سنّت محسوب میشود و این دوگانه به گونه ای غلیظ تصویر میشود که یا باید مدرنیته با محسّناتش را بپذیرید یا به عالم سنّت برگردید. 🔷کاری فعلا به نقد این دوگانه انگاری و القاء ارتجاعی بودن سنّت ندارم. 👈اساسا سنّت و مدرنیته دو پارادایم فکری هستند که ربطی به مقوله زمان و تقدّم و تأخّر زمانی ندارند لذا برای اشاره به ذات این دو عالم نباید از عناوین مشعر به عنصر زمان استفاده کرد. 👈بد نیست این تقابل را اگر بپذیریم از آن به تقابل عالم تعالی گرا و مادی گرا یا اموری از این دست یاد کنیم. 🔵نکته ای که اینجا هست آن است که حقیقت اسلام چیزی نیست که حتّی در پاداریم تعالی گرایی که در تاریخ سابقا بر جوامع حکمرانی مطلقی داشت خود را به شکل مطلوبی ظهور داده باشد. 👈اسلام یک حقیقت ذو ابعادی است که خدمات متقابلی با آن پارادایم و عالم داشته است. 👈ظرفیتهای عالم تعالی گرا باعث شکوفایی درک انسانها از ابعاد متناظر اسلام بوده و ابعاد ناظر به ولایت و معنویت و مانند آن را برجسته نموده است؛
👈از طرفی برخی کاستی های این عالم نیز در درک افراد از اسلام و شکوفایی مفاهیم آن در جوامع سنّتی اثر زیادی گذاشته است. 👈نکته اینجاست که ما هنوز با عالم اسلامی و تمدّن واقعی اسلامی مواجه نشده ایم تا دقیقا درک صحیحی از آن داشته باشیم. فقط میدانیم که این عالم اجمالا چه شعارهایی دارد و چه آثاری بر آن مترتّب است و اینکه و لو أنّ اهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض. 👈آنچه از آن به عنوان تمدّن اسلامی در تاریخ یاد میشود تمدّنی است که بر اساس برخی مفاهیم اسلامی متناسب با ظرفیتهای عالم سنّتی ظهور یافته و نباید آن را با تمدّن واقعی اسلامی اشتباه گرفت. 👈از اینجاست که اگر برخی مانند مرحوم علامه طباطبایی سخن از سقوط تمدّن اسلامی با ظهور تمدّن غرب گفته اند مرادشان این معنی از تمدّن اسلامی است و الا از مسلّمات اسلامی است که إنّ الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. 🔻نکته ای که به ذهنم خطور کرد آن است که ما باید اسلام را چیزی ورای سنّت و مدرنیته در نظر بگیریم و به صورت تاریخی سخن از خدمات متقابل اسلام و سنّت و خدمات متقابل اسلام و مدرنیته داشته باشیم.🔺 🔶 آیا مدرنیته ورای آسیبهای جدّی که به دین و دینداری وارد نموده است برکاتی نیز با خود داشته است؟ 🔶آیا خدماتی به اسلام و شکوفایی آن و تعمیق درکهای ما از حقیقت اسلام داشته است؟ 👈روشن است مرادمان درکهای واقعی و ازدهار دلالتهای استبطانی است نه درکهای انضمامی و تأویلات باطل مبتنی بر تفسیر به رأی. 👈به نظر میرسد این سؤال خوبی باشد. همانطور که میتوان از خدمات متقابل اسلام و فلسفه غربی یونانی در نهضت ترجمه سخن گفت. 👈بحث از خدمات اسلام به مدرنیته فعلا مدّ نظر نیست و عمدتا آثار خوب مدرنیته برای اسلام شناسی و شکوفایی ابعاد اسلام مدّ نظر است. 👈معمولا در بررسی نسبت اسلام با مدرنیته از آسیبهای مدرنیته برای تفکّر دینی سخن گفته میشود. این امر گاهی معلول همان یکسان پنداشتن عالم سنّت با عالم دین و بالتبع عالم اسلامی است. 🔵مدرنیته مبتنی بر اومانیسم است و اومانیسم در هر حال نوعی باور به توانمندی های انسان و توجّه به نعمت عقل و ادراکات او را به همراه داشته است. 💣البته آسیب آن سوق یافتن بشر به انسان پرستی و غفلت از محدودیتهای خود و نیازش به وحی بوده است که اسلام میتواند این ابعاد نیازی او را به وی گوشزد کرده و آن را برطرف نماید. 👈در هر حال این اومانیسم یکی از ثمرات خوبی که برای اسلام داشته همین توجّه مجدد به عقل انسان است. 👈این توجّه خودش یکی از مفاهیم و ارزشهای اسلامی است که در این سطح در جامعه سنّتی محقق نمیشد. 👈در نسبت ذهن مدرن با متون اسلامی نقطه عزیمت برای درک متون مقدّس به جای آنکه ادرکات ساده عرفی و یا تنگ نظری های بدوی باشد عقل شد. 👈همین امر باعث رواج نوعی باز اندیشی و عبور از کلیشه ها و تقلیدها در فهم اسلام شد. 👈اینها را میتوان در این سطح گسترده کنونی از آثار انسان محوری عالم مدرن دانست. انسان محوری باعث رواج این نوع باز اندیشی مبتنی بر عزیمت انسان از عقل خود به متن بوده است. 👈در ادامه فرد گرایی موجود در عالم مدرن باعث رواج پدیده تدبّر مستقلّ و انحصار زدایی از فهم شده و تغییر گرایی مدرن نیز مسبب فاصله گیری از محافظه کاری های موجود در کهنه گرایی و کهنه پرستی عالم سنّت بوده است. 👏اینها همه به نوعی باز اندیشی در اسلام و قرآن و نوعی «یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم» و ازدهار اموری مانند اصالت ظهور و بناء عقلاء و توجّه به علوم انسانی و توسعه یافتن مبدأ قابلی اذهان در درک عمق مراد کمک شایانی نموده است.
👈امروزه تفسیر قرآن کریم برخلاف تفاسیر رایج در عالم سنّت آزادگی و ازدهار بسیار بهتری را تجربه میکند. 👈خود را محدود به تفاسیر سنّتی ندیده و تنها به تدبّر در حیطه تفاسیر سابق دلخوش نمیکند. 👈مفاهیمی مانند تدبّر شخصی به جای تفاسیر جمع محور رواج یافته است. یعنی به جای اصالت دادن به جمع باور مند با ابتناء به اتوریته های القاء کننده فهم مرجع زمینه برای تدبّرهای فردی در مدرنیته بسیار مهیّا شده است. 👈البته نباید این امر را لزوما رواج فهم میلی دانست. بین تدبّر و تفسیر فرق هست. 🔵در اینجا باید بین سه مفهوم باز اندیش و نو اندیش و دگر اندیش تفکیک نمود. 🔹عالم مدرن گاهی با خود میل به دگر اندیشی و تغییر افراطی با اصالت دادن به خود تغییر آورده و همینطور نو اندیشی یا همان مطالعه متون مقدّس با اصالت دادن به بافتهای مدرن برای استنطاق از متون را در پی داشته است. 👈 امری که به تفسیر به رأی متون مقدّس انجامیده است. 🔹ولی همینطور ظرفیتهای بی پایانی از باز اندیشی را با خود به ارمغان آورده که ورای دگر اندیشی یا نو اندیشی در پی تحقیق مجدد در باب مراد واقعی دین است. 👈البته همین باز اندیشی که نوعا از آثار مدرنیسم است میتواند افراطی بوده و به نوعی باز اندیشی سلفگرا ختم شود که در آن به فهم مخاطبین اولیه اصالت داده شود و یا به باز اندیشی معتدل که در آن به مراد واقعی خود متن مقدّس ورای فهمهای مختلف در زمانهای مختلف توجّه ویژه میشود. 🔻در هر حال اگر بحث از منزلت عقل در هندسه معرفت دینی میکنیم و میدانیم در دنیای مدرن عقل از یک منظر شأن والایی یافته که در عالم سنّت چنین شأنی نداشته میتوانیم حدس بزنیم عقل مدرن میتواند ورای آسیبهایی که احتمالا برای فهم دینی دارد برکات بسیاری نیز به دنبال داشته باشد.🔺 🔶در عصر جدید با توجّه به توسعه علوم انسانی و رواج روشهای پژوهش بسترهای نوینی برای برقرار ارتباط پویا با متون اسلامی مهیّا شده که در عالم سنّتی این بسترها در این سطح و گستردگی هرگز سابقه نداشته است. 🔸در اینجا عمدتا به تاثیر مدرنیته در تحول مثبت پیرامون فهم متون مقدس اسلام اشاره نمودیم. تاثیرات مثبت دیگر فراوان است مانند: سهولت تبلیغ با ابزارهای نوین و بالا رفتن سطح درک طبقه عوام و آشکار شدن حکمت بسیاری از احکام و بیانات دینی با توجه به علوم جدید و... 🔸این بحث را میتوان از اینجا ادامه داد و صرفا در این قسمت به همین حدّ اکتفا میکنم.