eitaa logo
به عشق مهدی فاطمه (عج)
1.2هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
72 فایل
تا میتوانید برای امام زمان کار کنید که فقط همین باقی است💚 🔸️ارتباط با ادمین : @Yamahdi_fatemeh313 تبادل و تبلیغات نداریم❌ 🔹گروه : https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4 اللّهُم عَجّل لوَلـیّکَ اَلفـ♡ـرج💚
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ ماجرای شفاعت حضرت فاطمه(س) نزد رسول الله(ص) برای فرد گرفتار و حواله آن کار به امام زمان(عج) توسط ایشان (تشرّف مشهدی علی اکبر تهرانی‌) 🗂 قسمت اول ☑️ آقا سيّد عبد الرّحيم - خادم مسجد جمکران - می‌گويد: ▫️ در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. ديدم مرد غريبی در آن‌جا نشسته است. احوال او را پرسيدم. گفت: 🔹من ساکن تهران می‌باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خريد و فروش دخانيات داشتم؛ امّا پس از مدّتی سرمايه‌ام تمام شد؛ چون به مردم نسيه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بين رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن‌جا اوصاف اين مسجد را شنيدم. من هم آمدم که اين‌جا بمانم، تا شايد حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمايند و حاجتم را عنايت کنند. 🔘 سيّد عبد الرّحيم می‌گويد: ▫️ مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. رياضتهای بسياری کشيد، از قبيل: گرسنگی و عبادت و گريه کردن. روزی به من گفت: 🔹 قدری کارم اصلاح شده؛ امّا هنوز به اتمام نرسيده است. به کربلا می‌روم. ▫️ يک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می‌رفتم. در بين راه ديدم، او پياده به کربلا می‌رود. شش ماه سفر او طول کشيد. بعد از شش ماه، باز روزی در بين راه، همان شخص را که از کربلا برگشته بود، در همان محلّی که قبلا ديده بودم، مشاهده کردم. باهم تعارف کرديم و سر صحبت باز شد. او گفت: 🔹 در کربلا برايم اين‌طور معلوم شد که حاجتم در همين مسجد جمکران داده می‌شود؛ لذا برگشتم. ▫️ اين بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول رياضت کشيدن و عبادت بود. تا آن‌ که پنجم يا ششم ماه مبارک رمضان شد. ديدم می‌خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن‌جا ماند. در اثناء صحبت گفت: 🔹 حاجتم برآورده شد. ▫️ گفتم: 🔸 چطور؟ ▫️گفت: 🔹 چون تو خادم مسجدی برايت نقل می‌کنم و حال آن‌که برای هيچ‌کس نقل نکرده‌ام. من با يکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی يک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم. روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: ▪️ديگر به تو نان نمی‌دهم. 🔹 من اين مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چيزی نداشتم که بخورم مگر آن‌که از علف کنار جوی می‌خوردم، به‌طوری‌که مبتلا به اسهال شدم. اين باعث شد که من بی‌حال شوم و ديگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می‌آمدم. نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسيد. ديدم سمت کوه دو برادران (نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران) روشن است و نوری از آن‌جا ساطع می‌شود، به حدی که تمام بيابان منوّر شد. (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر(عليه السلام)، صفحات ۹۴ تا ۹۶ 🏷
❇️ ماجرای شفاعت حضرت فاطمه(س) نزد رسول الله(ص) برای فرد گرفتار و حواله آن کار به امام زمان(عج) توسط ایشان (تشرّف مشهدی علی اکبر تهرانی‌) 🗂 قسمت دوم (آخر): ... 🔹 ناگهان کسی را پشت در اتاقم ديدم، مثل اين‌که در را می‌کوبد (منزلم در يکی از حجرات بيرون مسجد بود) با حال ضعف برخاستم و در را باز کردم. سيّدی را با جلالت و عظمت پشت در ديدم. به ايشان سلام کردم؛ امّا هيبت ايشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن‌که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند: 🔶 جدّه‌ام فاطمه عليها السّلام نزد پيغمبر صلّی اللّه عليه و اله شفاعت کرده که ايشان حاجتت را برآورند. جدّم نيز به من حواله نموده‌اند. برو به وطن که کار تو خوب می‌شود. و پيغمبر صلّی اللّه عليه و اله فرموده‌اند: 🟧 برخيز برو که اهل ‌وعيالت منتظر می‌باشند و بر آنها سخت می‌گذرد. 🔹 من پيش خود خيال کردم که بايد اين بزرگوار حضرت حجّت عليه السّلام باشد؛ لذا عرض کردم: 🔷 سيّد عبد الرّحيم خادم اين مسجد نابينا شده است شما شفايش بدهيد. ▫️ فرمودند: 🔶 صلاح او همان است که نابينا بماند. ▫️ بعد فرمودند: 🔶 بيا برويم و در مسجد نماز بخوانيم. 🔹 برخاستم و با حضرت بيرون آمديم، تا به چاهی که نزديک درب مسجد می‌باشد، رسيديم. ديدم شخصی از چاه بيرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهميدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتيم که ديدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به‌ حضرت داد. ايشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: 🔶 با اين آب وضو بگير. 🔹 من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شديم. عرض کردم: 🔷 يابن رسول اللّه چه‌وقت ظهور می‌کنيد؟ 🔹 حضرت با تندی فرمودند: 🔶 تو چه‌کار به اين سؤال ها داری؟ 🔹عرض کردم: 🔶 می‌خواهم از ياوران شما باشم. 🔹 فرمودند: 🔶 هستی؛ امّا تو را نمی‌رسد که از اين مطالب سؤال کنی. 🔹 و ناگهان از نظرم غايب شدند؛ امّا صدای حضرت را از ميان چاهی که پای قدمگاه در صفّه‌ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنيدم که فرمودند: 🔶 برو به وطن که اهل ‌و عيالت منتظر می‌باشند. ▫️ در اين‌جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عيالم علويّه می‌باشد. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر(عليه السلام)، صفحات ۹۴ تا ۹۶ 🏷 ارسالی کاربر
🏴 مصائب امیر المومنین علیه السلام بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ☑️ عمّار می‌گوید: ▫️ به خانه آقا و مولایم امیرالمومنین (ع) رفتم و از ایشان اجازه‌ ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را درحالی که محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن (ع) در سمت راست و حسین (ع) در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیه‌السلام نگاه می‌کرد و می‌گریست و گاهی به حسن علیه‌السلام. هنگامی‌که به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشک‌هایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامی‌که آرام شدم عرضه داشتم: 🔹 اجازه سخن به من می دهید فرمود: بگو ای ابا الیقظان! ▫️ عرضه داشتم: 🔹 شما امر بر صبر کردن در مصیبت می نمائید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالی که شیعیان شما به خاطر خانه‌نشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آن‌ها سخت است. ▪️ می‌گوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود: 🔸 ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست داده ام بسیار سخت است. من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم. او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامی‌که سخن می‌گفت در گوش من صدای رسول خدا می پیچید و هنگامی‌که راه می رفت مثل رسول خدا راه می‌رفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است. هنگامی‌که او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانه ها سیاه شده و او آن را از من مخفی می‌نمود که می‌ترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمی‌نگرم مگر اینکه اشک راه گلویم می‌گیرد و به زینب گریان نگاه نمی‌کنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در می‌آید. ⬅️ انوار العلومة، ص ۲۱۴ برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۲۹ 🏷 https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4 🔺 ✨اللّهمَ‌عَجِلْ‌لِوَلِیِڪ‌الفَـ♡ــࢪَج✨ 👇🏻 💠@be_eshghe_agha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪵 با همان هیزم‌ ... ☑️ امام باقر علیه السلام: 🔥 هیزمی که آن دو نفر برای آتش زدن علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) جمع کرده بودند، نزد ماست و ما آن هیزم‌ را از یکدیگر به ارث می‌بریم، (و دست به دست می‌شود تا برسد به دست قائم علیه السلام). پس او با همان هیزم آن دو نفر را خواهد سوزاند. 📜 ... ثُمَّ يُحْرِقُهُمَا بِالْحَطَبِ الَّذِي جَمَعَاهُ لِيُحْرِقَا بِهِ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)؛ وَ ذَلِكَ الْحَطَبُ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهُ، ⬅️ دلائل الامامة ،ص۴۵۵ و حلية الأبرار: ۲/ ص۵۹۸. 🏷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حکایت کشاورزی که به محضر امام زمان (عج) رسید و خانه ی امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) را به او نشان دادند. 🎙حجت الاسلام مسعود عالی 🏷 ارسالی کاربر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توسل رهبران مقاومت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🎥 یا فاطمة الزهراء (س) 🏷 ارسالی کاربر
💎 رازی که در وجود حضرت زهرا سلام الله علیها به امانت گذاشته شده ❓سؤال: 🔹 « (در صلوات حضرت فاطمه (س))، السرّ المستودع فیها؛ و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی» یعنی چه؟ ❇️ حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔸 شاید سرّ، همین قیام وَلَدش (=فرزندش) باشد که به امانت گذاشته‌اند تا به وقت معین ظهور بکند. خدا می‌داند چه مصائبی می‌رسد. 📜 «صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا / صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَاً »(١)؛ 📃 (بر من مصائبى فرود آمد كه اگر آنها بر روزها آمده بود، شب مى‏‌شدند.) ➡️ https://bahjat.ir/fa/content/12775 ۱. یکی از ابیات شعری که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، بعد از خاکسپاری حضرت محمد (ص) خواندند. 🏷 ارسالی کاربر