eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|•حاج حسین یکتا: شهادت ، اذانیست به افقِ افول آمریکا!👊 🌺 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🌹🏴از وقتے مادرش را از دست داده بود بیشتر در روضه‌ے حضرت زهرا(س) گریه مےڪرد...🕊 🌷🖤هیچ چیز مانند روضه‌ے حضرت بـے‌تابش نمے‌ڪرد.گاهے آنقدر گریه میڪرد ڪه از حال مے‌رفت...🕊 🥀 الله_قربانے🕊 🦋🦋🦋 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
❁﷽❁ •|بٰــآ نٰـامْـ |• رَفـݓ ولے •|گُمْنـٰآم|• برگشݓ .. نآمَش رااَمـانت داد بہ حَضْرَتِـ مٰـآدَرْ بیادشہداێ‌گمنام ..😔 ☘☘☘ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
ڪهکشـان من ... راه شیـری نیست ! ڪهکشان من ، چشمان توست ؛ ڪہ مرا بہ آسمـــان‌ها می ‌برد ... 🎈🎂🎊🎉🎂🎈 🌹🍃تاریخ تولد : ۱۰ دی ۱۳۵۹ 🌹🍃‌تاریخ شهادت :۲۰ مهر ۱۳۹۴ 🌹🍃مزار : اصفهان 🦋🦋🦋 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین 📿 صدای بلند پدر ، توی کل خونه پیچید: -تو خیلی غلط کردی که جلوی همه گفتی با حسام نامزدی . متعجب نگاهش کردم : _چرا ؟ اول و آخرش که می فهمند. -وقتی جوابت به اون پسره ی بیچاره منفیه چرا گفتی ... باز رسیدیم به همون جایی که لبام قفل می شد . لب پایینم رو به شدت گزیدم و آروم گفتم : _دارم فکر می کنم . اما پدر برخلاف من باز داد کشید : _فکر نکن از من بپرس ... من بیشتر از خودت تورو می شناسم ... تو حسام رو واسه تنبیه آرش می خوای ... می خوای باشه تا آرش حرص بخوره . عصبی شدم . چون گفت منو بهتر از خودم می شناسه ، باهمون عصبانیت گفتم : _حتی اگه بخاطر حرص دادن آرشم بخوامش شما نمی تونی به من بگید که چرا نامزدیمون رو علنی کردم ... این به من و حسام بستگی داره . پدر پوفی کشید و با دست منو نشونه رفت : _بفرما منیژه خانوم ... تحویل بگیر ... دختر خانومت ، پسر مردم رو بازیچه ی دستش کرده . مادر با اخم نگاهم کرد ، اما حرفی نزد که باز گفتم: _من نمی فهمم ... شما چرا اینقدر حرص می خوری ؟ اصلا خود حسام راضیه که بازيچه ی دست من باشه ،... اونوقت شما اینقدر سنگشو به سینه می زنی ! پدر عصبی سرم فریاد زد : _اون پسر بیچاره گناه داره ... الاف خودت نکنش ... اگه جوابت منفیه بهش بگو بره پی زندگیش . مادرجلو اومد و اینبار اون پرسید : _جوابت چیه الهه ؟ هشت ماهه حسام رو شناختی ... هشت ماهه باهم میرید و میآید ، خب بالاخره که چی ؟ ای بابا باز رسیدیم به همون قفلی که می خواستم اولِ اول برای خود حسام بازش کنم . عصبی از روی مبل برخاستم و نگاهم بین مادر و پدر چرخید . _ای خدا ... ولم کنید شماها ... من حرفمو به خودش می زنم وسلام . بعد با چند قدم بلند خودمو رسوندم پشت دراتاقم و خودم رو توی اتاقم انداختم . تکیه به در بسته ی اتاق ، نگاهم توی اتاق چرخید . شاخه های خشک گل حسام رو توی یه گلدون گذاشته بودم که نگاهم رو سمت خودشون کشیدند. باید زودتر این جنجال رو تموم می کردم . چیزی تا پنج شنبه نمونده بود . میگفتم همه چیز رو پنج شنبه بهش می گفتم تا خودش به بقیه بگه .نفس بلندی کشیدم تا قلبم رو آروم کنم .نگاهم به مچ دستم افتاد که دستبند تولدم ، دور اون بسته بود . زبونم زیرلب زمرمه کرد: است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
شب پردﻩرا پَس مےزند وتمامِﺩاشته های فراموﺵشده را عیاﻥمےڪند: خدا… احساس… وجدان… الهے رحمےڪﻥ تابااحساﺱِآرامش ووجدانےراحت بخوابیم آمین 🌟شبتون بخیر🌟 یا علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرزوهایت را صدا بزن خوشبختی نزدیک است مهربانی را بہ قلبت بسپار شادی را بہ خانہ ات دعوت کن و قلبت رو جــایـگــاه عشق و محبت قرار بده دوستی‌هاتو با صداقت رنگ بزن و زیبا زندگی کن 🌹آدینه‌تـون گـلبــارون عزیزان🌹
✍🏻✨ 🌱ـشھیدهـآدۍذولفقآرۍ: ●من مُـطمئن‌هسٺم چشمۍکہ بہ نگاھ حرام عآدٺ‌کُند،خیلۍچیـزهآ رآ ازدسٺ‌میدهَـد.. 🥀 چشم‌گُنھکآرلآیق|شھآدٺ|نیسٺ✋🏻 📿 🦋🦋🦋 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🔰 آملی : ✬ استغفار یا برای دفع است یا برای رفع ، ✩ ما یک بهداشت داریم یک درمان. ↫ بهداشت برای این است که کسی مریض نشود ↫ و درمان برای این است که اگر کسی مریض شد سلامت خود را بازیابد. ✬ استغفار اولیای الهی این است که استغفار می کنند تا بیماری به طرف آنها نرود ✩ و استغفار ما درمانی است ؛ طلب مغفرت می کنیم تا مشکل ما حل شود. 📖 جلسه درس اخلاق 95/09/11 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🔆 ✾ نماز کپسول ذکر خداست. ✩ سرتا پای نماز ذکر الله است. ✾ بزرگ‌ترین خاصیت نماز این است ✩ که یاد خداست. 📚طرح کلی اندیشه اسلامی 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین 📿 _بهت می گم حسام ... می گم که دوستت دارم ... همون شبی که ازت یه دعوتی شام گرفتم . از در جدا شدم و برای رفتن به هیئت حسام آماده . قرار بود دنبالم بیاد. با صدای زنگ در از اتاق بیرون زدم که مادر جلوی من رو گرفت : _وایستا ... پدرت رفته پایین باحسام کار داشته . اخم بی دلیل توی صورت اومد: _چه کاری ؟ -نگفت ... -مامان این بابا مشکوک می زنه ... من از کاراش و حرفاش می ترسم . -نترس ... پدرته ... صلاح تو رو می خواد ... مطمئن باش نظر تو واسش مهمه. چادرم رو سر کردم و گفتم : _تا من برم پایین اونم حرفشو می زنه . رفتم جلوی در که مادر گفت : _این شبا واسه خودت و حسام خیلی دعا کن . از ته قلبم گفتم : _چشم دنبال الهه رفته بودم ولی آقا حمید جلوی در ظاهر شد . با دیدنش تپش قلب گرفتم . جلو اومد گفت : -سلام . -سلام. -حسام جان همین امشب الهه حرفشو به من زد . قلبم ایستاد . دلم ریخت . با اونکه هنوز حرفشو نگفته بود . آقا حمید دستش رو روی دسته ی موتورم گرفت و گفت : _جلوی چشم من و عمه ات گفت که می خواد تو باشی تا آرش رو حرص بده ... من دیگه صلاح نمی بینم ، شما دو تا نامزد بمونید ... به فکر خودت باش حسام .... این دختر کله شق من ، تو رو بازیچه ی خودش کرده ... می خوای با عمه ات حرف بزن ، اصلا از اون بپرس امشب الهه چی گفت ... نمی خوام که من بهت اجازه ندم که اينجا نیای ...خودت کنار بکش . است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝