🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼
زندگی آنقدر ارزش دارد که به خاطر آن از همه هستی خود مایه بگذاریم تا قصری باشکوه از مهربانی ،محبت ،عشق و دوستی بنا کنیم و زندگی آنقدر بی ارزش است که نباید به خاطر آن دلی را بیازاریم و برای رسیدن به قله های فانی دنیا دست به هر کاری بزنیم …
🌹تقدیم بہ قلب مِهربانتان🌹
🌷آدیــنــهتــون گــلـبــارون🌷
〖 🌿♥️'! 〗
#رهـبرانهـ
ماعــڪـ📸ــسټــۅرآ بــهـ ڪــ🗻ــوےومــیدآݩزدهـ ایمـ
تصــویر طُ رآبــهپـ✨ـردهجـ❤ـاݩزدهــ ایم
درصــفحهـقــاݦـ📚ـۅسݪــ🖋ـغـتبعدازتو
بــرݦعڹـــۍعشــ♥ـقــ ݕــطݪـآنـــ زده ایم
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼
زندگی آنقدر ارزش دارد که به خاطر آن از همه هستی خود مایه بگذاریم تا قصری باشکوه از مهربانی ،محبت ،عشق و دوستی بنا کنیم و زندگی آنقدر بی ارزش است که نباید به خاطر آن دلی را بیازاریم و برای رسیدن به قله های فانی دنیا دست به هر کاری بزنیم …
🌹تقدیم بہ قلب مِهربانتان🌹
🌷آدیــنــهتــون گــلـبــارون🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان آنلاین #اوهام
از نویسنده محبوب و مشهور
#مرضیه_یگانه
پارت235
با ناراحتی چرخیدم سمتش .حالا دستانش دو طرف کمرم را گرفته بود که گفتم :
_خیلی لوسی ....میترسم خب .
_از چی میترسی ؟
_از تو ... از دخترایی که دور و برت میچرخند ... من نمیخوام از دستت بدم .
لبانش نیم دایرهی کامل شد که انگشت سبابه اش را به نوک بینیام زد:
_پس قدرمو بدون ،خاطرخواه زیاد دارم .
_من نمیدونم ؟...میگم عقد کنیم میگی نه ... میگم چشم ، میگم به مادر بگیم میگی نه ... میگم چشم ، میگم بگو چکار میکنی میگی نه ... راضی میشم ، خب من نباید نگران بشم ؟!
خندید :
_خیلی خب بامزه ...مثل کارگاه گجت میمونی از بس خنگی ...اون تعقیب چند روز پیشت ، اینم از در باز کردن و دویدنت روی کف راهرو که بیدارم کرد.
اَه لعنت به من که همچین فرصت مناسبی را اینطوری خراب کردم .
دستم را کشید و گفت :
_بریم بخوابیم حالا.
_هومن بگو دیگه .
دستم را کشید و بیتوجه به اصرارهای من ، مرا برد سمت اتاقمان . در را که بست گفت :
_اَه...کلهی منو خوردی بابا...شرکت زدم .
_چی ؟!
_شرکت زدم .. همون شرکتی که آرزوشرو داشتم .
_واقعا!
_نه خیالی...واقعا دیگه .
_بابا کیه ؟
_بابای شریکم .
_شریکت کیه ؟
_یکی از بچههای دانشگاه .
نفسم بالا آمد و همراه با یک نفس عمیق خیرهاش شدم .
از نگاهم فرار کرد و گفت :
_حالا میذاری بخوابم یا نه .
فوری گفتم :
_من میخوام توی شرکت تو کار کنم .
_چی ؟!
_میخوام پیش تو باشم .
چرخید سمتم و کلافه گفت :
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان آنلاین #اوهام
از نویسنده محبوب و مشهور
#مرضیه_یگانه
پارت236
_هتل چی پس ؟مگه هتل رو نمیخواستی ؟!
_نه دیگه.
خندید:
_بگیر بخواب بابا قاطی کردی نصفه شبی.
بعد روی تخت دراز کشید که جلو رفتم و گفتم :
_هومن میخوام پیش تو باشم گفتم .
_بیخود ...دختر خنگی مثل تو کنار من باشه که همه به من بخندند.
با دلخوری صدایش زدم :
_هومن!
دستم را گرفت و کشید سمت خودش :
_بخواب بابا نصفه شب ،چه وقت این حرفاست .
دراز کشیدم روی تخت و گفتم :
_ازت دلخورم ... من اگه با تو حرف نزنم پس لال میشمها.
خونسرد درحالیکه چشم بسته بود گفت :
_حالا امشبه رو لال شو ، فردا حرف بزن .
و خوابید ...ولی من گولهای از آتش بودم .
جرقهای از افکار منفی به سرم افتاده بود که داشت موجب ایجاد هزاران شک و بدبینی دیگر میشد و هومن اصلا درکم نمیکرد .
نه قانعم میکرد تا آرام بگیرم و نه میشد که از رفتارش چشمپوشی کنم .
آنشب تا نزدیکای نماز صبح بیدار ماندم و فقط فکر کردم که چکاری انجام بدهم که لااقل خیالم از بابت هومن راحت شود.
اگر شرکت دروغ بود و نقشهای داشت چکار باید میکردم .
میترسیدم حتی اعترافش به عشق هم دروغی باشد که برای خلاصی از شر من گفته باشه ، یا پای زنی در میان باشد .
حتی در مورد سایه هم دو دل شدم .این افکار پوچ و بیپاسخ ،تنها باعث سردرد و بیخوابیم شد و هیچ ثمری جز این نداشت .
🍁🍂🍁🍂
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درود🥒بوی صبحانه مےآید ، عطرچایے☕️
صفای سفره صبح ، چند لقمه زندگے کافیست
تا انرژی جاودانگے🍅در وجودمان شکوفا شود🧀
و برای خلق ثانیههای آفتاب طلوع کنیم
🍳بریم صبحانه
همیشہ مےگفت :
کار خاصے نیاز نیست بکنیم
کافیہ کارهاےِ روزمـرهمـونُ
بہ خاطر خدا انجام بدیم
اگہ تو این کار زرنگ باشے
شڪ نکن شهید بعدے تویے!
#شهید
محمد ابراهیم همت
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای اینکه بچهش از بمب
نترسه بهش یاد داده هر وقت صدای بمب شنید بخنده 💔💔😔
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
تُـو که باشی
دلم دیگه نمیلـرزه :)💚
- یاصآحب الزمان -
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
مےگفت:
«سختترین واجبِ خدا
نماز و روزه نیست
زنده نگہ داشتن امید تو قلبہ..💙»
پ.ن :
و طُ هرگز ناامید مـباش🍃
حجر/⁵⁵
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝