آنقدر که با دل به سوی حرمت پریده ایم
دلی داریم ، سوخته در حسرت دیدار ...
و چشمانی بی تاب ،
در فراقِ ندیدنَت ...
.
#میشه_بیایم؟!
#کربلای_دلم...
🌹❤️🌹❤️🌹
3.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
📺 یک خطشکنیِ ارزشمند
🎙صحبتهای حاج حسین یکتا بعد از تماشای فیلم #منطقه_پرواز_ممنوع درمورد این فیلم
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
HoseinYekta.IRکلیپ صوتی «بوق ممتد» - حسین یکتا.mp3
زمان:
حجم:
3.27M
📻 #پادکست
🔊 بوق ممتد
🎙 به روایت حاج حسین یکتا
Channel: @Pelak_channel
Website: HoseinYekta.IR
instagram.com/pelak_page
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣3⃣
#فصل_ششم
مردم صلوات می فرستادند. یکی از مردهای فامیل، که صدای خوبی داشت، تصنیف های قشنگی درباره حضرت محمد(ص) می خواند و همه صلوات می فرستادند.
صمد رفته بود روی پشت بام و به همراه ساقدوش هایش انار و قند و نبات توی کوچه پرت می کرد. هر لحظه منتظر بودم نبات یا اناری روی سرم بیفتد، اما صمد دلش نیامده بود به طرفم چیزی پرتاب کند. مراسم عروسی با ناهار دادن به مهمان ها ادامه پیدا کرد. عصر مهمان ها به خانه هایشان برگشتند. نزدیکان ماندند و مشغول تهیه شام شدند.
دو روز اول، من و صمد از خجالت از اتاق بیرون نیامدیم. مادر صمد صبحانه و ناهار و شام را توی سینی می گذاشت. صمد را صدا می زد و می گفت: «غذا پشت در است.»
ما کشیک می دادیم، وقتی مطمئن می شدیم کسی آن طرف ها نیست، سینی را برمی داشتیم و غذا را می خوردیم.
رسم بود شب دوم، خانواده داماد به دیدن خانواده عروس می رفتند. از عصر آن روز آرام و قرار نداشتم. لباس هایم را پوشیده بودم و گوشه اتاق آماده نشسته بودم. می خواستم همه بدانند چقدر دلم برای پدر و مادرم تنگ شده و این قدر طولش ندهند. بالاخره شام را خوردیم و آماده رفتن شدیم.
داشتم بال درمی آوردم. دلم می خواست تندتر از همه بدوم تا زودتر برسم.
ادامه دارد...✒️
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
هدایت شده از 🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
21.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببينيد #قسمت_اول
"عاشقانه هاي مذهبي"
❤️ #عاشقانه_های_شهدا ❤️
🎋قسمتي
از گفتگو با همسر بزرگوار شهيد مدافع حرم آقا مصطفي زال نژاد🎋
🍃http://eitaa.com/joinchat/2125529114Cdc33bb954c 🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣4⃣
#فصل_ششم
به همین خاطر هی جلو می افتادم. صمد دنبالم می آمد و چادرم را می کشید.
وقتی به خانه پدرم رسیدیم، سر پایم بند نبودم. پدرم را که دیدم، خودم را توی بغلش انداختم و مثل همیشه شروع کردم به بوسیدنش. اول چشم راست، بعد چشم چپ، گونه راست و چپش، نوک بینی اش، حتی گوش هایش را هم بوسیدم. شیرین جان گوشه ای ایستاده بود و اشک می ریخت و زیر لب می گفت: «الهی خدا امیدت را ناامید نکند، دختر قشنگم.»
خانواده صمد با تعجب نگاهم می کردند. آخر توی قایش هیچ دختری روی این را نداشت این طور جلوی همه پدرش را ببوسد. چند ساعت که در خانه پدرم بودم، احساس دیگری داشتم. حس می کردم تازه به دنیا آمده ام. کمی پیشِ پدرم می نشستم. دست هایش را می گرفتم و آن ها را یا روی چشمم می گذاشتم، یا می بوسیدم. گاهی می رفتم و کنار شیرین جان می نشستم. او را بغل می کردم و قربان صدقه اش می رفتم.
عاقبت وقت رفتن فرا رسید. دل کندن از پدر و مادرم خیلی سخت بود. تا جلوی در، ده بار رفتم و برگشتم. مرتب پدرم را می بوسیدم و به مادرم سفارشش را می کردم: «شیرین جان! مواظب حاج آقایم باش. حاج آقایم را به تو سپردم. اول خدا، بعد تو و حاج آقا.»
توی راه برعکس موقع آمدن آهسته راه می رفتم. ریزریز قدم برمی داشتم و فاصله ام با بقیه زیاد شده بود. دور از چشم دیگران گریه می کردم.
ادامه دارد...✒️
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
1.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
اداي احترام گردشگران خارجی به مزار ساده ژنرال شهید ایرانی.
#حاج_قاسم_سلیمانی
سرباز ولایت
تو با دلها چه کردی سردار دلها 💚
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
.
دلم برای دلِ خالی ز غیرم ، تنگ شده !
قدیم ترها چقدر پریدن آسان بود ...
چقدر سبک بارتر بودیم...
.
هرچه گذشت و گذشت ، هرچه فکر کردیم داناتر شدیم ، هرچه به خیالمان عاقل به نظر آمدیم ، هر چه توهّم #خود_خوب_پنداریمان اوج گرفت ، بیش از پیش آلوده شدیم ، بیشتر خراب کردیم ...
.
الهی به این دلِ زنگار گرفته ی سیاه ،
رحمی نیست؟!
به دلی که القلب حرم الله را پشت گوش انداخت ، ترحمی نیست؟!
به دلی که محلِ آمد و شد تاریکی ها شده ، نوری نیست ؟!
به دلی که جاماند از تمام قافله ها ،امیدی نیست؟!
به دلی که دکّان دنیا شده ، صراط المستقیمی نیست؟!
به دلی که صِبْغَةَ اللّه را به رنگ های دیگر فروخت ، عفوی نیست؟!
.
هست ، می دانم که هست اما
”تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد ”
.
الهی أنت كما أُحبُّ فاجعلني كما تحبُّ ...
خدایا تو همانی که من دلم می خواهد
مرا همان کن که تو ، دلت می خواهد ...
مناجات منظوم/ امام علی علیه السلام
#عبد_تو ...