eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20210131-WA0000.mp3
زمان: حجم: 4.56M
غمِ اینکه چرا من حیوانم... 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘ چه کسانی قشنگ زندگی می‌کنند؟ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین 📿 _زده به سرت تو ! کدوم ناز ! عصبی اشاره ای به من کرد و باز محکم صداشو بالا برد : _همین ...همین لحن حرف زدنت ... یه طوری سینت میزنه که دل لامصب من میره چه برسه به اون عوضی کثافت هیز . میخ شدم روی صندلیم و تکون نخوردم ولی حسام آروم نشد . یه مشت محکم زد روی فرمون و باز هم فریاد زد : _عوضی کثافت جلوی چشمای من ، به تو میگه جیگر!! پدرشو در میآرم . بازم آروم نشد .حتی با اون مشتی که هم دست خودشو داغون کرد و هم فرمون ماشین بیچاره ی علیرضا رو . آروم سرم چرخید سمتش و نگاهش کردم .گوشه ی لبش خونی بود . که زمزمه کردم : _لبت خونی شده . اصلا نشنید دستمالی برداشتم و دستم رو دراز کردم سمتش و خواستم دستمالو بذارم روی لبش که ناگهان چنان فریادی سرم کشید که سکته زدم : _بشین سرجات الهه ....حوصلتو ندارم به قرآن . دلم شکست . از حسام توقع نداشتم. بغض کردم . دیگه هیچ حرفی نزدم که رسیدیم تالار . از ماشین پیاده شدم . بی معطلی رفتم سمت ورودی تالار . اصلا از حسام توقع همچین رفتاری رو نداشتم .حالا با اون اعصاب داغون که حتی فکرشو نمیکردم ، درست روز عروسی هستی رو برام زهرمار کنه ، وارد شلوغی تالار شدم . لباس عوض کردم و توی آینه به صورتم نگاه کردم .آرایشم بهم نریخته بود ولی موهام چرا . چند تا از طره های موهام از سنجاق های بالای سرم جداشده بود و افتاده بود روی گردنم . به بدبختي دوباره یه جوری سرهمشون کردم و لباسم رو پوشیدم . یه ماکسی بلند مشکی و راسته . ساده بود ولی بهم میومد . از اتاق پرو که بیرون اومدم ، زن عمو فرنگیس رو دیدم . است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
ربّنا الهی العفو - @Ostad_Shojae.mp3
زمان: حجم: 12.87M
مناجات بسیار شیرین بنده ی گنه کار با خدای مهربان حتما گوش کنید🎧 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
91.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعا مےکنم براےاونایے کہ خیلےﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻥد خیلے ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻦ خیلےتنهان خیلےﻋﺎﺷﻘﻦ... ﺧﺪﺍیا هواے ﺩﻻﺷﻮﻧﻮ داشتہ ﺑﺎﺵ ﺩﺳﺘﺸﻮﻧﻮ ﺑﮕﻴﺮ وحاجت هاشون رواکن شبتون آروم ✿┅ ❀❤️❀ ┅✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ⇠صُبحَت بخیر♡⇢ دلخواه‌تَرین انگیزه‌ى بیدارىِ صُبح، و شُروعِ هر روز...!🥰🧡🌤🌈 سلام صبحتون بخیر😍♥️
🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
••• و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر شهــر بـی یــار مگـر ارزش دیــدن دارد؟! 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین 📿 -ای جان ... سلام الهه ... چه ماه شدی ! با اخم گفتم : _سلام ...کی به شما اجازه داد آدرس آرایشگاه رو بدی به کوروش ؟ -اِ ... پس اومد دیدنت ؟ باهاش حرف زدی ! مرد خوبیه الهه ... پایبند زن و زندگیشه ... باهاش حرف بزن . با اخم توی صورت زن عمو فرنگیس گفتم : _لازم نکرده شما هر چی مرد هیز و چشم چرونه واسه خوشبختی من رونه ی زندگیم کنی . تابي به گردنش داد: _وا ...قصدم خیره . -شما با اینهمه قصد خیرتون یکی از همین پایبندای زندگی رو واسه نازنین و نازلی جور کنید ، نه من . باچشم نازی اومد و جواب داد: _نازنین و نازلی دخترن ... زن که نیستند . یه لحظه حس کردم تموم عالم روی سرم خراب شد. حتی پاشنه ی کفشم روی سرامیک تالار لغزید .دستم رو گرفتم سمت یکی صندلی های چیده شده ی کنارم و با بغض گفتم : _زن ! حالا چون یه ازدواج ناموفق داشتم ، باید با یه مرد هرزه و هیز ... ازدواج میکردم ! پاهام شروع کرد به لرزیدن که زن عمو سرشو جلوی صورتم آورد و توی گوشم گفت : _الهه ... چنان پولی به پات میریزه که حتی باور نمی کنی ... قبول کن ...تو که ممنوعیت نداری ...حالا سه ماه با کوروش باش ، ببین چی میشه ... بهت بد نمیگذره. حالم بد شد.حس کردم کل تالار داره دور سرم می چرخه . حتی دستم از روی لبه ی صندلی سُر خورد. پس تصور اقوام و نزدیکای دور و برم از من این بود؟! منو یه زن صیغه ای می ديدند برای رفع هوس ! قلبم کند می زد . شایدم نمیزد.یا شاید مثل ساعتی که باتریش به آخر برسه و یکی میزد و یکی نمیزد .نفهمیدم چی شد . بعد از اون دعوای پر استرس حسام و کوروش ، بعد از اونهمه فریادی که حسام سرم کشید و منو شوکه کرد ، حرف های زن عمو فرنگیس رو کم داشتم که بشه تیر آخر و شد . افتادم روی زمین . سرم می چرخید و همه ی تالار دورم . است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🔰 کلام شهید؛ بگذارید گمنام باشم که به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند. 🌷طلبه شهید رضا دهنویان🌷 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
" به وطن نشانگر ایمان است " - پیامبر رحمت (ص) ♥️🌱 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝