#عاشقانه_شہدا 🌹
محمـد آقا با برادرم دوست بود و با هم هیئت میرفتند☺️
خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن
خیلےتمایل داشتند وصلتےصورت بگیره😌
اما چون فاصله سنےمن و محمد آقا زیاد بود قبول نمےکردم😕
من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆
محمد آقا تو سفرے که به کربلا 🕌داشته در حرم #حضرت_عباس(ع) متوسل به این بزرگوار شده و از ایشون همسر #مؤمن و محب اهلبیت(ع) را میخواد💞✌️🏻
همزمان با این موضوع بـرادرم یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر کنم🙂
نمیدونم چیشد که موافقت کردم که بیاد🙄☺️
از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و صلاحه پیش روم بذاره😢😇
وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از کربلا برگشته بود💐❤️
اول صحبتهامون یه روایت برام گفت:
« نجات و رستگاری در راستگویی است.»
تا این حرف رو شنیدم
یه کم دلهره ای رو هم که داشتم برطرف شد😇
گفت من خواب دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو میبخشه😍👭
و همسری خوب و مهربان دارم،
ولےهمه این چیزها رو میگذارمو #شهادت در راه خدا رو انتخاب میکنم. خوابهای محمد آقا همیشه رؤیای صادقه بود....💚😔
#شهید_محمد_پورهنگ🌸
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :4⃣0⃣1⃣
#فصل_یازدهم
معصومه را زمین گذاشتم و دوباره بغلش کردم، دست خدیجه را گرفتم و التماسش کردم راه بیاید. تمام آرزویم در آن وقت این بود که ماشینی پیدا شود و ما را برساند قایش. توی مینی بوس که نشستیم، نفس راحتی کشیدم. معصومه توی بغلم خوابش برده بود، اما خدیجه بی قراری می کرد. حوصله اش سر رفته بود. هر کاری می کردیم، نمی توانستیم آرامَش کنیم. چند نفر آشنا توی مینی بوس بودند. خدیجه را گرفتند و سرگرمش کردند. آن وقت تازه معصومه از خواب بیدار شده بود و شیر می خواست. همین طور که معصومه را شیر می دادم، از خستگی خوابم برد.
فامیل و دوست و آشنا که خبردار شدند به روستا رفته ایم، برای احوال پرسی و عیادت صمد به خانه حاج آقایم می آمدند. اولین باری بود که توی قایش بودم و نگران رفتن صمد نبودم. صمد یک جا خوابیده بود و دیگر این طرف و آن طرف نمی رفت. هر روز پانسمانش را عوض می کردم. داروهایش را سر ساعت می دادم. کار برعکس شده بود. حالا من دوست داشتم به این خانه و آن خانه بروم، به دوست و آشنا سر بزنم؛ اما بهانه می گرفت و می گفت: «قدم! کجایی بیا بنشین پیشم. بیا با من حرف بزن. حوصله ام سر رفت.»
بعد از چند سالی که از ازدواجمان می گذشت، این اولین باری بود که بدون دغدغه و هراس از دوری و جدایی می نشستیم و با هم حرف می زدیم.
ادامه دارد...✒️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
با خنده گفتمش: «به سلامت سفر بخیر»
وقتی که رفت از تو چه پنهان، دلم گرفت!❤️
#شهید_مدافع_حرم
#حاج #اصغر_پاشاپور🌾
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
با خنده گفتمش: «به سلامت سفر بخیر»
وقتی که رفت از تو چه پنهان، دلم گرفت!❤️
#شهید_مدافع_حرم
#حاج #اصغر_پاشاپور🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی از شهید مدافع حرم
#فیروز_حمیدی_زاده❤️
آخرین پرواز.mp3
6.19M
#بشنوید
🎙نمایشنامه صوتی #حاج_قاسم
قسمت۱: ”آخرین پرواز“
🌹دختر شهید مدافع حرم حسین محرابی و حاج قاسم سلیمانی
@ghasem_solaymani
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
هییت بهشت ثامن - بانفس علی مددی.mp3
1.54M
🎤🎧🎤🎧🎤
مداحی
◀️من گم شدم تومنو پیداکن
🍀🌸🍀🌸
#روح_وریحانم
من گم شدم تو منوپیداکن
دربه درم درو به روم واکن
#مداحی_گراف
🍀🌸🍀🌸
یک وقت هایی خنده ام می آید
که خود را شیعه ی تو بدانم ...
گاهی می گویم : واقعا شیعه ایم؟!
.
#امام_زمان
💖...عاشقانه های شهدا...❤️
.
💕❤💕❤💕❤💕💕❤💕❤💕❤💕❤
.
#عشق_دو_طرفه...
.
سالگرد ازدواجمون بود...💕
از بچه ها خواستم...
ساعت ۳ عصر بیان سر مزارش...
تا دور هم باشیم...
ولی خودم...
یه ساعت جلوتر...
قبل اینکه بچه ها بیان...
با جعبه ی شیرینی و شکلات و...
یه شاخه گل…
كه گلفروش روی گل با آبپاش آب پاشیده بود...
رفتم سر خاكش...
وقتی رسیدم کنار مزارش...💔
شاخه گلو رو پرچمی که رو قبرش بود گذاشتم...
"سلام کمیل جان…❤
اینجایی...؟
اگه هستی یه نشونه بهم بده...؟
اگه هستی و صدامو میشنوی...
میخوام بهت بگم که...
من همیشه بیادتم...❤
.
#از_یاد_تو_دست_بر_نداشتم_هنوز...
#دل_هست_بیاد_نرگست_مست_هنوز...
.
حداقل تو هم سالگرد ازدواجمونو بهم تبریک بگو...💕
یه نشونه بده...
که بدونم بیادمی...
که بفهمم تو هم دوسم داری...💕"
.
#دوستت_دارم_جوابش_ساده_و_بی_پرده_است…
#می_شود_واضح_بگویی_همچنین_من_هم_تو_را...
.
کم کم سر و کله ی بچه ها پیدا شد و...
مراسم قشنگی گرفتیم...
آخر مراسم...
چون رو پرچم خورده های شیرینی ریخته بود...
بچه ها خواستن روی پرچمو تمیز کنن...
شاخه گلو که جابجا میکنن...
در کمال تعجب دیدیم...
زیر گل با شبنمی که روش بود...
تبدیل شده به یه قلب...❤
با گذشت یه ماه...
هنوز اون شبنمی که تبدیل به قلب شده بود و…
نشونه ای از عشق کمیل بود...
خشک نشده بود و روش باقی مونده بود...
.
(همسر شهید،کمیل صفری تبار)
#عاشقانه_ها_ی_الهی
#شهید_کمیل_صفری_تبار
#عشق_دوطرفه
#زوج_مذهبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگر تنها ، گریه حالم را می داند
دوستان هدف از گذاشتن چنین مطالبی ترویج و اشاعه ازدواج مذهبی و سبک زندگی ایرانی اسلامی است👆👆👆
🌺پدرانههایی از فرمانده ارشد جبهه مقاومت؛ اصغر را بعد شهادت شناختم
💎پدر شهید : در طول سالهایی که در سوریه برد ۵ بار برای دیدنش راهی سوریه شدم اما هر بار بیشتر از دو ساعت با اصغر دیدار نکردم.
♦️اصغر نزدیک هشت سال در سوریه بود. همسر و فرزندانش را هم با خود به آنجا بود وقتی میپرسیم چرا خانواده را به آنجا میبردی؟ میگفت: "وقتی کسی بخواهد در راه اسلام حرکت کند باید این حرکت کلی باشد و خانوادهاش را همراه کند.
♦️اصغر بعد از شهادت سردار سلیمانی دیگر اصغر سابق نبود. همسرش میگفت: «در مدت یک ماه بعد از شهادت حاج قاسم فقط یک بار پیش ما به خانه آمد و آن یک بار هم با دوستش از حاجی تعریف میکردند و فقط گریه میکردند. و وقتی هم که رفت 15 روز او را ندیدیم تا اینکه خبر شهادتش آمد.» اصغر شاگرد حاج قاسم بود و نهایتاً با فاصله یک ماه بعد از او نیز به شهادت رسید.
♦️من قبلاً نمیدانستم که اصغر چقدر به حاج قاسم نزدیک است وقتی بعد از شهادت فیلمهایش را دیدم متوجه این علاقه شدم و آن موقع تازه انگار اصغر را شناختم. خبر شهادت حاج قاسم بیشتر از شهادت اصغر ناراحتم کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جز تو خریدار ندارم ...
وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّه
شما را چه شده که به خدا ایمان نمی آورید؟!
حدید/۸
- چرا باور نمی کنیم؟!
#آیه_های_عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت مجنون ...
- اینجوری می گذرونیم ...
#💔
#پناهیان
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَد - بلد/۴
ما صاحبانِ غَمیم ...
و وارثانِ دلتنگی ...
.
#الحمدالله
@khodahafez_refigh
بهچشمظاهراگررخصٺٺماشا نیسٺ
نبسٺهاسٺڪسےشاهراهدلهارا
شنبه_های_امام_رضایی
#امامرضا
ازدورسلام✋🏻🌹🍃
·