eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
7.5هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
... . 🔸وَاَنـَا اَشْهَدُ يا اِلهى بِحَقيقَةِ ايمانى 🔹معبودا،من به حقيقت ايمانم . 🔸وَعَقْدِ عَزَماتِ يَقينى وَخالِصِ صَريحِ تَوْحيدى وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَميرى وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى 🔹و باور تصميمات يقينم،و يكتاپرستى بى شائبه صريحم و درون پوشيده نهادم،و آويزه هاى راههاى . 🔸وَاَساريرِ صَفْحَةِ جَبينى وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاريفِ مارِنِ عِرْنينى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى 🔹و ام،و ،و پرّه هاى نرمه تيغه بينى ام،و حفره هاى پرده شنوايى ام 🔸وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتاىَ وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ حَنَكِ فَمى وَفَكّی 🔹و آنچه كه ضميمه شده و بر ان بر هم نهاده دو لبم،و حركتهاى ،و جاى فرو رفتگى و آرواره ام،و محل روييدن دندانهايم 🔸وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى وَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى 🔹و جاى گوارايى خوراك و آشاميدنى ام،و بار بر و 🔸وَمَا اشْتَمَلَ عَليْهِ تامُورُ صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتينى وَنِياطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى كَبِدى 🔹و آنچه را در برگرفته،و ،و آويخته هاى ،و قطعات كناره هاى كبدم... 🔸وَما حَوَتْهُ شَراسيفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى 🔹و آنچه را در برگرفته ،و جايگاههاى ،و ،و اطراف ،و ،و ، و ... 🔸وَبَشَرى وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَميعُِ جَوارِحى وَمَا انْتَسَجَ عَلى ذلِكَ اَيّامَ رِضاعى 🔹و پوستم،و عصبم،و ،و ،و ،و و ، و آنچه در ايام شيرخوارگى بر آنها بافته شد . . 🔻 خدایا من گواهی میدهم که حسین علیه السلام تمام داده هایت را به خودَت بازگرداند... ♦️ چقدر درد داشت این فرازهای مناجاتت یا اباعبدالله ... روضه خوانی ات را دوست دارم... دعا کن که ما هم امانت دارهای خوبی باشیم ... دعا کن که ما هم با پوست و گوشت و استخوانمان خدا را احساس کنیم... دعا کن همچون خودت آسمانی شویم... ... .
! ┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- در فضایی که یک سری از به تاییدت می پردازند - و عقیده چندین ساله با چند خط تو تغییر پیدا نمی کند - و هایی که حوصله خواندن و دیدن و شنیدن پست هایت را ندارند! جهاد و کار فرهنگی سیاسی ! . ! یعنی ... . 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
يَقُولُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ(۱۰) آن روز انسان مى‏ گويد راه فرار كجاست كَلَّا لَا وَزَرَ(۱۱) هرگز چنين نيست راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ(۱۲) آن روز قرارگاه نهايى تنها بسوى پروردگار تو است ... سوره القیامة
3.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نقاره‌های حرم مطهر رضوی میلاد فرزند علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را بشارت دادند 🏷 ·🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•~ أَنتَ الجواد و أَنا البَخيل و هَل يَرحمُ البخيلَ إِلا الجَوادَ ~• صحن انقلاب ازدحام حـــرم و صدای بال ملائک... و بزمی که؛ با قدوم دردانه ات ،کامل میشود...! خداوند تمام را همه ی سفره ی دلش را گشود جز بخشش ، هیچ در آن نبود...! تام و تمامش را در جان جوادِ تو ، ریخته است! تولدش مبارک ؛ يا ابالحسن....
خوشبختی یعنی تو کشورت امام رضا❤️داری غریبی ویه آشنا داری،خوشحالی خوشبختی یعنی وقتی که از زمونه دلگیری به سمت مشهدالرضا میری،خوشحالی 🍃🌺🍃🌺🍃🌺
- ناشناس.mp3
زمان: حجم: 5.84M
🎤🎧🎤🎧🎤 مداحی ◀️خوشبختی یعنی تو کشورت امام رضا❤️داری غریبی ویه آشنا داری،خوشحالی خوشبختی یعنی وقتی که از زمونه دلگیری به سمت مشهدالرضا میری،خوشحالی
@Raheorooj ❣مہريہ ے حُسینـے عروس و دوماد بودن ،👰👱 جا اینکه عروسی بگیرن، اومده بودن عسل تو مسیرے شیرین‌تر از عسل... وقتی رفتم پیشش و باهاش هم کلام شدم، دیدم خیلی اهل دلہ میگفت: چن روز قبلِ محرم نامزد ڪرديم و 💍 قرارِ اولین سفرمشترڪمونمو? پیاده‌ روے گذاشتيم. جالب‌ترش این بود که... عروس خانوم شون این بود که⇩ آقا دوماد باید هر سال ایشونو سفر پیاده‌روی اربعین بیاره كربلا...😍❤️😋 تـــــا آخر عُمرش، حالا جالبترش اینجا بود كہ قید کرده بود: اگه بعد ِ١٢٠ سال پیر و ناتوان شد، آقا دوماد باید اگه توانش رو داشت، ایشون رو باز بیارن کربلا...!!! خدایے ،چه زندگی ای بشه😋 وقی عروس خانوم با صورتے که زیر آفتاب داغ کربلا سوخته و... با پاهای پُره آبله بره خونه ے بخت...🏡 ❤أَلَسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَاعَبْدِأَلْلّه...❤
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣1⃣1⃣ ترس به سراغم آمد. درِ خانه همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می ترسید پا جلو بگذارد. خواهش کردم بچه ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زن همسایه بچه ها را گرفت. دویدم سر خیابان. هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست. حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمی کرد. آن موقع خیابان هنرستان از خیابان های خلوت و کم رفت و آمد شهر بود. از آنجا تا آرامگاه بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم. از آرامگاه تا خیابان خواجه رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی توانستم حتی یک قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب کشی و شب نخوابی و مریضی معصومه، و از آن طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود؛ اما باید می رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: «من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.» سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن را برداشت. شماره گرفت و گفت: «آقای ابراهیمی! خانمتان جلوی در با شما کار دارند.» صمد آن قدر بلند حرف می زد که من از آنجایی که ایستاده بودم صدایش را می شنیدم. می گفت: «خانم من؟! اشتباه نمی کنید؟! من الان خانم و بچه ها را رساندم خانه.» ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc