eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
15.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎍یه سرود زیبا تقدیم نگاه زیباتون 🌸☘🌸☘ 👏👏👏کروناهم نمیتونه رو درهیج جای جهان کمرنگ کنه😍😍 🌹 و امامِ جانمان❤️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣5⃣1⃣ به زور بلند شدم و غذایی بار گذاشتم و خانه را مرتب کردم. کم کم داشت هوا تاریک می شد. دم به دقیقه بچه ها را می فرستادم سر کوچه تا ببینند بابایشان آمده یا نه. خودم هم پشت در نشسته بودم و گاه گاهی توی کوچه سرک می کشیدم. وقتی دیدم این طور نمی شود، بچه ها را برداشتم و رفتم نشستم جلوی در. صدای زلال اذان مغرب توی شهر می پیچید. اشک از چشمانم سرازیر شده بود. به خدا التماس کردم: «خدایا به این وقت عزیز قسم، بچه هایم را یتیم نکن. مهدی هنوز درست و حسابی پدرش را نمی شناسد. خدیجه و معصومه بدجوری بابایی شده اند. ببین چطور بی قرار و منتظرند بابایشان از راه برسد. خدایا! شوهرم را صحیح و سالم از تو می خواهم.» این ها را می گفتم و اشک می ریختم، یک دفعه دیدم دو نفر از سر کوچه دارند توی تاریکی جلو می آیند. یکی از آن ها دستش را گذاشته بود روی شانة آن یکی و لنگان لنگان راه می آمد. کمی که جلوتر آمدند، شناختمشان. آقا ستار و صمد بودند. گفتم: «بچه ها بابا آمد.» و با شادی تندتند اشک هایم را پاک کردم. خدیجه و معصومه جیغ و دادکنان دویدند جلوی راه صمد و از سر و کولش بالا رفتند. صدای خنده بچه ها و بابا بابا گفتنشان به گریه ام انداخت. دویدم جلوی راهشان. صمد مجروح شده بود. این را آقا ستار گفت. پایش ترکش خورده بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
❤️ ❤️ هوای جمڪران تو دل مارا هوایےڪرد دلــــم را گنبد فیروزه‌ای رنگے طلایےڪرد من از شبهای ڪوه خضر زیباتر نخواهم دید از آن جا هم حرم هم جمڪران را مےتوان بوسید
Rafigh Ghadimi! - @khodahafez_refigh.mp3
1.88M
من همون امام حسینِ بچگیهامو می خوام ! ❤️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
⚠️بخون👇💚 ‌ ❤ در جستجوی لغزش هاى مسلمانان نباشید كه هر كس لغزشهاى برادرش را جستجو کند، خداوند لغزش هاى او را مى كند! و هر کسی که خداوند عیب هایش را پیگیری كند، رسوا و بی آبرويش میکند! هر چند در خانه خود باشد. ‌ پیامبر خدا (ص) 💞 ‌ 📚الكافی: 2/355/5 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ‌ ❤ مثل ارباب ها به های ديگران ننگرید، بـلكه مثل بنـده اى متـواضع، عيب هاى خودتان را وارسى كنيد! ‌ (ع) 💞 ‌ 📚تحف العقول: 295
تنها آرزوی او ... در میانِ نخلستان آب شد و به زمین رفت! . برای کرب و بلا رفتنمان یک و بک سلام کافی ست... ... السلام علیک یا اباعبدالله سالام علیکم والرحمة الله والبرکاة 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 شکوفه ها باز شدند سراغ تو را می گیرند اقا بیا که بهار بدون تو رنگ و بویی ندارد... این_صاحبنا؟
. به هنگام خواندن وقتی به "اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَكَ وَجِیها بِالْحُسَینِ علیه السلام فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ" می رسم ، از تمام سطرها میخوانمش و البته ... که تو تمامِ آبروی مخلوق در محضر خالق هستی! که تو ، تمام دلخوشیِ دوستدارانت برای رسیدن به معبود! که تو ، قطب نمای مسیرِ ظهور ... که تو ، حسین(علیه السلام) ، سیدالشهدایی ... که تو ، امضا کننده ی سند مایی... ‌‎دریاب... . ‌‎پ.ن : ‌‎فرازهای زیارت عاشورا واقعا نابند... ‌‎علی الحساب آبروی درِ خانه ی خدا را ‌‎به آبروی حسین(علیه السلام) از خودش بخواهیم ... ‌‎ ‌‎ ... . ... . ‏🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 1⃣6⃣1⃣ گفت: «به خاطر این ترکش ناقابل بروم دکتر؟! تا به حال خودم ده بیست تایش را همین طوری درآورده ام. چیزی نمی شود. برو سنجاق داغ بیاور.» گفتم: «پشتت عفونت کرده.» گفت: «قدم! برو تو را به خدا. خیلی درد دارد.» بلند شدم. رفتم سنجاق را روی شعلة گاز گرفتم تا حسابی سرخ شد. گفت: «حالا بزن زیر آن سیاهی؛ طوری که به ترکش بخورد. ترکش را که حس کردی، سنجاق را بینداز زیرش و آن را بکش بیرون.» سنجاق را به پوستش نزدیک کردم؛ اما دلم نیامد، گفتم: «بگیر، من نمی توانم. خودت درش بیاور.» با اوقات تلخی گفت: «من درد می کشم، تو تحمل نداری؟! جان من قدم! زود باش دارم از درد می میرم.» دوباره سنجاق را به کبودی پشتش نزدیک کردم. اما باز هم طاقت نیاوردم. گفتم: «نمی توانم. دلش را ندارم. صمد تو را به خدا بگیر خودت مثل آن ده بیست تا درش بیاور.» رفتم توی حیاط. بچه ها داشتند بازی می کردند. نشستم کنار باغچه و به نهال آلبالوی توی باغچه نگاه کردم که داشت جان می گرفت. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
وقتی مان از چی بپسندد به چی می پسندند تغییر پیدا کرد شاهد آن شدیم که هرکس برای جلب نظر خلق الله ... خویش را هم به گذاشت ! . گذاشتید؟ برای لایک؟ برای تبلیغ حجاب؟ برای تبلیغ دین؟ برای اینکه بگید امّل نیستید؟ ؟! از لذت بردن دیگران ، شمارا چه سود؟! لعنت بر شیطانی که با لباس مجازی وارد می شود و دینمان را به یغما می برد ... . ... !! . 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🔻به این فکر می کردم که مثلا سی چهل سال دیگر! هنگامی که برای مناجاتِ با خدا نیست و برای از نو شروع کردن هم ، خواهد بود آنچه است ، چیست؟! . خوانده ها و شنیده ها و دیده هایم را جمع بندی می کنم و اش می شود: آنچه که در انجام می دهم! هر آنچه که با آنها هستم هر آنچه که با آنها می گذرد هرآنچه که را مشغول خود کرده هر آنچه که از می چشم هر آنچه که ریخته ام برای بندگی هر آنچه که و در جوانی گفتم ! 🔸اینها می شوند سرمایه های دوران از کار افتادگی حال! تمام آنچه که با و پوستت عجین شده اند... هر چه در جوانی و هنگام داشتن قدرت بدنی و فکری انجام دادیم ... می شود خستگیِ دورانِ پیریِ ما! دعا کنید که بدانیم ... ... . ( هیچ گاه دعای شوی جوان برایم دوست داشتنی نبوده ، آنچه که دوست داشتنی است در جوانی ست هنگامی که دنیا هنوز در وجودت ریشه ندوانده) 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹