9.mp3
3.7M
💫☀️یک مسأله شرعی به همراه
شرح دعای #روز_نهم ماه مبارک رمضان
حضرت آیت الله #مجتهدی(ره)☀️💫
🔴 #پیشنهادوییییییژه😍
☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
یکی از خانم ها گفت: «بیایید برویم بیرون. اینجا امن نیست.»
بلند شدیم و از ساختمان بیرون آمدیم. دود و گرد و غبار به قدری بود که به زور چند قدمیِ مان را می دیدیم. مانده بودیم حالا کجا برویم. یکی از خانم ها گفت: «چند روز پیش که نزدیک پادگان بمباران شد، حاج آقای ما خانه بود، گفت اگر یک موقع اوضاع خراب شد، توی خانه نمانید. بروید توی دره های اطراف.»
بعد از خانه های سازمانی سیم خاردارهای پادگان بود. اما در جایی قسمتی از آن کنده بود و هر بار که با صمد یا خانم ها می رفتیم پیاده روی، از آنجا عبور می کردیم؛ اما حالا با این همه بچه و این اضطراب و عجله، گذشتن از لای سیم خاردار و چاله چوله ها سخت بود. بچه ها راه نمی آمدند. نق می زدند و بهانه می گرفتند. نیم ساعتی از آخرین بمباران گذشته بود. ما کاملاً از پادگان دور شده بودیم و به رودخانه خشکی رسیده بودیم که رویش پلی قدیمی بود. کمی روی پل ایستادیم و از آنجا به پادگان و خانه های سازمانی نگاه کردیم که ناگهان چند هواپیما را وسط آسمان دیدیم. هواپیماها آن قدر پایین آمده بودند که ما به راحتی می توانستیم خلبان هایشان را ببینیم. حتم داشتیم خلبان ها هم ما را می دیدند. از ترس ندانستیم چطور از روی پل دویدیم و خودمان را رساندیم زیر پل. کمی بعد دوباره صدای چند انفجار را شنیدیم. یکی از خانم ها ترسیده بود. می گفت: «اگر خلبان ها ما را ببینند، همین جا فرود می آیند و ما را اسیر می کنند.»
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
#رمضان الکریم
در روز نهم از عطش یار بخوانید
"ای اهل حرم، میر و علمدار" بخوانید..
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
هر چه برایش توضیح می دادیم که روی این زمین ها هواپیما نمی تواند فرود بیاید، قبول نمی کرد و باز حرف خودش را می زد و بقیه را می ترساند. ما بیشتر نگران خانمی بودیم که حامله بود. سعی می کردیم از خاطراتمان بگوییم یا تعریف هایی بکنیم تا او کمتر بترسد؛ اما هواپیماها ول کن نبودند. تقریباً هر نیم ساعت هفت هشت تایی می آمدند و پادگان را بمباران می کردند. دیگر ظهر شده بود. نه آبی همراه خودمان آورده بودیم، نه چیزی برای خوردن داشتیم. بچه ها گرسنه بودند. بهانه می گرفتند. از طرفی نگران مردها بودیم و اینکه اگر بروند سراغمان، نمی دانند ما کجاییم. یکی از خانم ها، که دعاهای زیادی را از حفظ بود، شروع کرد به خواندن دعای توسل. ما هم با او تکرار می کردیم. بچه ها نق می زدند و گریه می کردند. کلافه شده بودیم. یکی از خانم ها که این وضع را دید، بلند شد و گفت: «این طوری نمی شود. هم بچه ها گرسنه اند و هم خودمان. من می روم چیزی می آورم، بخوریم.» دو سه نفر دیگر هم بلند شدند و گفتند: «ما هم با تو می آییم.» می دانستیم کار خطرناکی است. اولش جلوی رفتنشان را گرفتیم؛ اما وقتی دیدیم کمی اوضاع آرام شده رضایت دادیم و سفارش کردیم زود برگردند.
با رفتن خانم ها دلهره عجیبی گرفتیم که البته بی مورد هم نبود. چون کمی بعد دوباره هواپیماها پیدایشان شد. دل توی دلمان نبود. این بار هم هواپیماها پادگان را بمباران کردند.
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
ازشهدا به عاشقان شهادت:
برادرا خواهرا به گوشید؟؟؟؟
اومدم بگم
همتون میخواید شهید شید...!
پس کی بمونه جلو دشمن...؟!
#بدونشرح..!
#تلنگر
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#السلام_ایها_غریب
مہدےجانمـ❣
دنیا🌍
بۍ[تو]
فقطیڪفصلدارد!✨
تنهایـــــے…🌱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج•|🌹|•
joze10.mp3
3.65M
ٺوعاشقےیا #شهیداعاشقن؟
حاجآقاماعاشقشهیداییم ...
بابا!!!
عاشقرومعشوقبھخونھدعوٺ میڪنه؟
یامعشوق،عاشقروبھخونھدعوٺ میڪنه؟
اصلاًفهمیدےشهیداعاشقٺشدن؟
حاجاقااینحرفونزن
اینحرفخیلےگندسبھدهنما
ما،یعنےاونامارو ...
آقااز بےڪسےعاشقٺشدن ...
امامزمانبھشهیداگفٺبچھها شما #لٺراببھمقدمهافداشدید
میٺونیدبریدچندٺاجوونبرامنپیدا ڪنین؟ #لمستشهدینبینیدیه ...
مامیخونیمشهیدھٺو بغل #امامحسین جونداد!
بچھهامیدونیدامامزماندارھبرا بغلشادمامادھمیڪنھ؟!
حیفھهابمیرےهاااا
خاڪعالمبرسربچھهاےایندورو زمونھڪھبمیرن
بایدشهیدبشن ...
اونممستشهدینبینیدیھبشن
بچھهاحیفھ!!!
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹