eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ ♡ســاعت به وقــت دلتنگـے ♡ سَنگَرَت خالے نیست تو خودَت عشقے و کارَت هم عشق تو خودَت بوےبهارے و دلم مَستِ تو است عاشقم عاشقِ لبخندِ تواَم تا به ابد تو سلیمانےِ ایران هستے نه...صبر کن جهان؛مےبالَد به تو اے فرمانده حال که آرام گرفتے به پیشِ ارباب تو بگو...تو بگو...من چه کنم؟ با دلِ ویرانه‌ےخود؛از فِراقَت سردار ابرها میگِریَند آسِمان غُرِّشِ پنهان دارد حالِ من باران است غمِ تو؛تا به ابد در دل من مےماند... ســـــــــــــــــــردار شرح دلتنگےمن باتو فقط یک جمله ست تاجنون فاصله اے نیست از اینجا که منم 🌙 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر با ۵ نفر با اعتماد به نفس دوستی کنی، تو ششمین نفر خواهی شد ..🍃🌸. اگر با ۵ نفر با هوش دوستی کنی،🍃🌸 تو ششمین نفر خواهی شد ... اگر با ۵ نفر میلیونر دوستی کنی، تو ششمین نفر خواهی شد ... اگر با ۵ نفر اهل علم دوستی کنی،🍃🌸 تو ششمین نفر خواهی شد ... اگر با ۵ نفر بیکار دوستی کنی،🍃🌸 تو ششمین نفر خواهی شد ... اگر با ۵ نفر احمق دوستی کنی، تو ششمین نفر خواهی شد ...🍃🌸 مراقب انتخاب هم‌نشین‌هات باش که تو ششمین نفر اون جمع هستی !!!🍃🌸 💖Join👇 🍃🌸 🌸🍃
آخرین شهید مدافع حرم 🌷 : دلم ڪمی آرامش میخواهد ، ڪمی استراحت! دلم از این هاے سه رنگ میخواهد سبز سفید قرمز بڪشند رو بنویسند ❤️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🍃🌷 🌷كےگفتہ من بابانـدارم؟ كےگفتہ من بےكس وكارم؟ باباے مـن قشنگترین باباے دنیاست حتے اگہ توآسمونهاست خوب میدونہ فاطمہ تنهاست...🌷 ۹۶ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت چهل و چهارم: کودک بی پدر 🍃مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها ... می گفت خونه شما برای شیش تا آدم کوچیکه ... پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه ... اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم ... 🍃مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم ... 🍃همه دوره ام کرده بودن ... اصلا حوصله و توان حرف زدن نداشتم ... - چند ماه دیگه یازده سال میشه ... از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم ... بغضم ترکید ... این خونه رو علی کرایه کرد ... علی دست من رو گرفت آورد توی این خونه ... هنوز دو ماه از شهادت علی نمی گذره ... گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده ... دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد ... 🍃من موندم و پنج تا یادگاری علی ... اول فکر می کردن، یه مدت که بگذره از اون خونه دل می کنم اما اشتباه می کردن... حتی بعد از گذشت یک سال هم، حضور علی رو توی اون خونه می شد حس کرد ... 🍃کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم ... همه خیلی حواسشون به ما بود ... حتی صابخونه خیلی مراعات حال مون رو می کرد ... آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود اما بیشتر از همه برای بچه های من پدری می کرد ... حتی گاهی حس می کردم ... توی خونه خودشون کمتر خرج می کردن تا برای بچه ها چیزی بخرن ... 🍃تمام این لطف ها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پر نمی کرد ... روزگارم مثل زهر، تلخ تلخ بود ... تنها دل خوشیم شده بود زینب ... حرف های علی چنان توی روح این بچه 10 ساله نشسته بود که بی اذن من، آب هم نمی خورد ... درس می خوند ... پا به پای من از بچه ها مراقبت می کرد... وقتی از سر کار برمی گشتم ... خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود ... 🍃هر روز بیشتر شبیه علی می شد ... نگاهش که می کردیم انگار خود علی بود ... دلم که تنگ می شد، فقط به زینب نگاه می کردم ... اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو می بوسید ... 🍃عین علی ... هرگز از چیزی شکایت نمی کرد ... حتی از دلتنگی ها و غصه هاش ... به جز اون روز ... 🍃از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش ... چهره اش گرفته بود ... تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست ... گریه کنان دوید توی اتاق و در رو بست ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•💛🕊• اِمـام‌رضا.. قربونِ‌کبوترات.. یـه‌نگاهیم،بکن‌بـه‌زیرِپات 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
شهید تازه تفحص شده نسیم افغانی🥀🥀🥀 تلاش برای پیدا شدن خانواده این شهید بزرگوار 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت چهل و پنجم: کارنامه ات را بیاور 🍃تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها ... 🍃بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره ... - مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه ... 🍃اون شب ... زینب نهارنخورده ... شام هم نخورد و خوابید ... 🍃تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست ... 🍃کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد ... 🍃با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود ... مات و مبهوت شده بودم ... نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش ... 🍃دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست ... - دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ... 🍃مثل ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتی نمی تونستم پلک بزنم ... 🍃بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... قلم توی دستم می لرزید ... توان نگهداشتنش رو هم نداشتم ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘زندگى كن و 🍃لبخندبزن بخاطر آنهایى كه ⚘بالبخندت زندگى میكنند 🍃ازنفست آرام میگیرند ⚘به امیدت زنده هستند 🍃و با یادت خاطره میسازند ⚘عصرتون اینجا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️فنجان طلای شعر ناب آوردم 🌹چای گل سرخ با گلاب آوردم🍃🌸 ☕️برخیز و بنوش زندگی را از نو 🌹در سینی صبح ، آفتاب آوردم🍃🌸 سلام 🌹 صبح تون زیبا ☕️