eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 آمادگی برای مرگ در کلام امام سجاد علیه‌السلام 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ 🌸یا صاحب الزمان(عج) ای واژه ی "انتظار" هم منتظرت ای گردش روزگار هم منتظرت فریاد"لثارات"،بلند است،ببین ای قبضه ی ذوالفقار هم منتظرت
جلسه هشتم تفسیر سوره مبارکه حمد توسط آیت الله جوادی آملی.mp3
37.05M
✴️ شماره 8️⃣ 🎧 تفسیر صوتی سوره مبارکه 🎙 آیت الله (دامت برکاته) 🔺 روزم را با روشنای سخن خدای مهربانم، آغاز می کنم. ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🖊 بعون الله و توفیقه 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
هدایت شده از 💚 تبلیغات فاطمی 💚
از وقتی با این کانال آشنا شدم دیگه دنبالِ آدرسهای مختلف واسه و و و نمیگردم😍😍😍 باورت میشه همه را یکجا از میخرم؟ ✅قیمتهای بی نظیر تولیدی ✅شیک و شایسته ی بانوی ایرانی اسلامی ✅جذاب برای نوجوانان ✅ارسال به سراسر ایران ✅فروش حضوری در مشهد مقدس شما هم دعوتید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3531735076C5eb640fe01
•🥀• پسر طلحه در کوچه‌های شام به "علی‌بن‌الحسین؏" با نیشخند گفت: "چھ کسی پیروز شد؟" آقا با سربلندی جوابش داد؛ "در اذان و اقامه‌ۍنمازت خواهی فهمید!" 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
رفـت رفـت در برخی موارد عکـس پروفایل‌ها عوض شد اسـم گروهها تغییر کرد خیلی‌ها از کانال‌های مذهبی لفت دادن پیـراهـن مشکیا دراومد جوک‌ها شروع شد آهنـگ گوش کردن‌ها شروع شد ولی غـم‌های زینـب تـازه شـروع شـد یتیـمی تـازه شـروع شـد اسیـر بودن تـازه شـروع شـد کتـک خوردن تـازه شـروع شـد 💔 فقط یادمون باشه هی نگیم ان شاءالله بریم کربـلا چون کربـلا رو باید از بی‌بی زینـب خواسـت که پیشش رو سیاهیـم! التمــاس تفکــر ... 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
‍ سلام بر رفیق شهیدم...🌹 سـلام بر هـدایتگـر دلهاي بی قرار..❤️ برادرم ! ایـن روز هـا دلم آرام وقـرار نـدارد.. یاد گفتگوهای دوستان شهیدمون... و شرمندگـے چـون خـوره بـه جـانم افتـاده است..🥀 شـرمنـده ام از نگـاهت...از نگـاه خانواده ات...از نگاه فرزند چندساله ات..😔 بـراے مـن ڪه خـود را رفیـق تو میدانـم شـرمنـدگـے هـم دارد... ڪه اسمت را همـه جـا بـه دنبال خـودم یـدڪ بڪشم... آنـوقت پـاے عـمل ڪه بـه میـان مـیرسـد جـا مـیزنم...😔 دلـم میگـیرد از ایـن ڪه تو را برادرم میـدانم ولـے بارهـا دلت را شڪانده ام...💔 دلی گـرم ڪه با اعمـالـم راه را براے خـودم بستــه ام... 💞 بـرایـم دعا ڪن دعـا ڪن رهـا شـوم از ایـن باتلاق دنـیا... ڪه مـن را سخت در خـود فـرو برده است .... شنیده ام ڪه داشتـه باشـے نمیـگذارد بمیـرے، دستتـ را میگیـرد وآخـر میڪند.... دلـم عجیب به ایـن گفتـه خـوش است. گـاه گـاهـے هـم سـوے مـن بـینوا نگـاهـے ڪن.... سختـ محتاج نـگاهـے ام ڪه رنگـ و بـوے شهـادتـ میـدهد... تـو شهـیدانه نگـاهـم ڪن..🌷 شـایـد مـن هـم لایق شـدم...به ... ؛ 🕊🥀🥀 ارسالی از: اعضای محترم جانباز مدافع حرم و شهید مدافع امنیت میثم علیجانی 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سینه زنی مدافعان حرم در سوریه با مداحی 🕊🥀 در کنار 🕊🥀 🕊🥀 🕊🥀 جانباز مدافع حرم و شهید مدافع امنیت میثم علیجانی 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
✍لـیـلــے سـلـطـانــے 🌹قـسـمـت ســے و هــفــتـم (بــخــش دوم) با مادرم از خونہ خارج شدیم،دڪمہ آیفون رو فشردم! بدون اینڪہ بپرسن در باز شد! وارد حیاط شدیم،خالہ فاطمہ بـے حال سلامے ڪرد و رفت سمت امین ڪہ گوشہ حیاط نشستہ بود! ڪنارش زانو زد:امین جان پاشو الان آژانس میرسہ! امین چیزے نگفت،چشم هاش رو بستہ بود! مادرم با ناراحتے رفت بہ سمتشون و گفت:چے شدہ فاطمہ؟ خالہ فاطمہ با بغض زل زد بہ بہ مادرم و گفت:هیچے نمیخورہ نمیتونہ سر پا وایسہ!ببین با خودش چے ڪار ڪردہ؟ و بہ دست امین ڪہ خونے بود اشارہ ڪرد! مادرم با نگرانے نگاهے بہ من ڪرد و گفت:برو پیش عاطفہ! همونطور ڪہ زل زدہ بودم بہ امین رفتم بہ سمت خونہ ڪہ امین چشم هاش رو باز ڪرد و چشم تو چشم شدیم! سریع نگاهم رو ازش گرفتم،چشم هاش ناراحتم مے ڪرد،پر بود از غم و خشم! قبل از اینڪہ وارد خونہ بشم عاطفہ اومد داخل حیاط،هستے ساڪت تو بغلش بود! خالہ فاطمہ با عصبانیت بہ عاطفہ نگاہ ڪرد و گفت:ڪے گفت بیاے اینجا؟باز اومدے سر بہ سرش بذارے؟ عاطفہ چیزے نگفت،خیرہ شدہ بودم بہ هستے،خیلے تپل شدہ بود،سرهمے سفید رنگش بهش تنگ بود! با ولع دستش رو میخورد! مادرم با لبخند بہ هستے نگاہ ڪرد و گفت:اے جانم،عاطفہ گشنشہ! عاطفہ سر هستے رو بوسید و گفت:آب جوش نیومدہ! امین از روے زمین بلند شد،رفت بہ سمت عاطفہ،با لبخند زل زد بہ هستے،هستے دستش رو از دهنش درآورد و دست هاش رو بہ سمت امین گرفت،با خندہ از خودش صدا در مے آورد،لبخند امین عمیق تر شد،با دست سالمش هستے رو بغل ڪرد و پیشونیش رو بوسید با صداے بمش گفت:جانم بابایـے! هستے رو بہ سمت خالہ فاطمہ گرفت و گفت:میرم آمادہ شم! خالہ فاطمہ با خوش حالــے گفت:برو قربونت بشم. صداے زنگ در اومد و پشت سرش صداے بوق ماشین! عاطفہ همین طور کہ بہ سمت در مے رفت گفت: حتما آژانسہ! خالہ فاطمہ رو به من گفت:هانیہ جان مراقب هستے،هستے؟ هستے رو ازش گرفتم و گفتم :حتما! وارد خونه شدم، همینطور که راه مے رفتم هستے رو تکون میدادم،ساکت زل زده بود بہ صورتم! با لبخند نگاش کردم :چیہ خانم خانما! لبخند کم رنگے زد. دستش رو بوسیدم:دوست دارے باهات حرف بزنم؟سنگ صبور خوبـے هستے؟ با خنده جیغ کشید! گونہ ش رو بوسیدم. -خب بابا فهمیدم راز دارے،چرا داد مےکشے؟ سرم رو بلند کردم ،امین زل زده بود بهم!همونطور کہ ازپلہ ها پایین مے اومدگفت چقدر بزرگ شدے! نفسے کشیدم وزل زدم به صورت هستے. رسید،به چند قدمیم! -اونقدر بزرگ شدے کہ مامان شدن بهت میاد! با تعجب سرم رو بلند کردم،زل زدم بہ یقہ پیرهنش! حرفاے جالبـے نمے زنید! چیزے نگفت و رفت بیرون! نفسم رو با حرص دادم بیرون،چراها داشت بیشتر مے شد! هستے مشغول بازے با گوشہ شالم بود. صورتم رو چسبوندم بہ صورتش:نکنہ چون تکہ اے از وجود امینےدوستت دارم؟! ادامــه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma💞
🏴 کربلای جبهه‌ها، یادش بخیر ... 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
جلسه هشتم تفسیر سوره مبارکه حمد توسط آیت الله جوادی آملی.mp3
37.05M
✴️ شماره 8️⃣ 🎧 تفسیر صوتی سوره مبارکه 🎙 آیت الله (دامت برکاته) 🔺 روزم را با روشنای سخن خدای مهربانم، آغاز می کنم. ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🖊 بعون الله و توفیقه 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃