کتاب بهترین دوستِ آدمه!
وسط حرف زدنش پا میشی میری
چند روز بعد برمیگردی میگی خُب میگفتی...
ناراحتم نمیشه😍
آدم کجا از این دوستا پیدا میکنه آخه... 🤩
#کتاب
#ازدوستداشتنیها
#بانوطلبه
@be_vaghte_del313
با وضو بخوابید!
کسی که بی وضو بخوابه مثِ مُرداریه که بسترش قبرستانش میشه.
کسی که با وضو بخوابه بسترش مثِ مسجد میشه و تا صبح براش حسنه مینویسن.. 🍃
#نگیدنگفتم
#بانوطلبه
@be_vaghte_del313
به نظرم
خوشگلی از قلب شروع میشه
بعد میاد میرسه به روح
بعدش میاد تو صورت :)
#بانوطلبه
@be_vaghte_del313
امام صادق عليه السلام نه تنها ديگران را دعوت به كار و تلاش مي كرد، بلكه خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و ... در روزهاي داغ تابستان، در مزرعه اش كار مي كرد.
يكي از ياران حضرت مي گويد: آن حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن بر تن و بيل در دست، باغ را آبياري مي كرد و عرق از سر و صورتش مي ريخت،
گفتم: اجازه دهيد من كار كنم.
فرمود: من كسي را دارم كه اين كارها را بكند ولي دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزي حلال از گرمي آفتاب آزار ببيند و خداوند ببيند كه من در پي روزي حلال هستم..
#بحارالانوار
#امامصادقعلیهالسلام
#بانوطلبه
@be_vaghte_del313
امام همانند مردم معمولي لباس مي پوشيد و در زندگي رعايت اقتصاد را مي كرد.
مي فرمود: بهترين لباس در هر زمان، لباس معمول همان زمان است.
گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار بر تن مي كرد.
وقتي سفيان ثوري به وي اعتراض مي كرد كه: پدرت علي لباسي چنين گرانبها نمي پوشيد، فرمود: زمان علي عليه السلام زمان فقر و اكنون زمان غنا و فراواني است و پوشيدن آن لباس در اين زمان، لباس شهرت است و حرام ... پس آستين خود را بالا زد و لباس زير را كه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زير را براي خدا و لباس نو را براي شما پوشيده ام..
#اعیان_الشیعه
#امامصادقعلیهالسلام
#بانوطلبه
@be_vaghte_del313
حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمي داد، امتيازي براي وي و خانواده اش در نظر گرفته شود. و اين ويژگي هنگام بروز بحران هاي اقتصادي و اجتماعي بيشتر بروز مي يافت.
در سالي كه گندم در مدينه ناياب شد، دستور داد گندم هاي موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم كه خوراك بقيه مردم بود، تهيه كنند..
و فرمود: «فان الله يعلم اني واجدان اطعمهم الحنطه علي وجهها ولكني احب ان يراني الله قد احسنت تقدير المعيشه.»
خدا مي داند كه مي توانم به بهترين صورت نان گندم خانواده ام را تهيه كنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزي صحيح زندگي ببيند.
#اعیان_الشیعه
#احادیث
#امامصادقعلیهالسلام
#بانوطلبه
@be_vaghte_del313
وقتی که فصل میوه می شد و خرماها می رسید امام دستور می دادند که بخشی از دیوار باغ را خراب کنند و شکافی ایجاد نمایند تا مردم بتوانند از آنجا وارد شوند و از میوه باغ بخورند...
و برای همسایگان باغ، پیر مردان، کودکان، بیماران و زنان که نمی توانستند به باغ بیایند، برای هر نفرشان به اندازه یک مشت پُر، خرما ببرند.
#امامصادقعلیهالسلام
#بانوطلبه
@be_vaghte_del313
ای محاسن سپيد آل الله!
دست بسته تو را کجا بردند
تن تو در مدينه بود اما
دلتان را به کربلا بردند!
#شهادت_امام_صادق(ع) 🖤
@be_vaghte_del313
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
ای محاسن سپيد آل الله! دست بسته تو را کجا بردند تن تو در مدينه بود اما دلتان را به کربلا بردند! #ش
آنکه یک عمر پای مکتب خود،
روضه میخواند و عاشقانه گریست،
گریه هایش شبیه باران بود،
آن امامی که صادقانه گریست...
#شهادت_امام_صادق(ع) 🖤
@be_vaghte_del313
برسد به دست #آقاے_طبرے
جناب آقاےحاج اکبر طبرے
سلام...
✍توی اردوگاه موصل ۲ که بودیم اسرا همیشه از بی لباسی در رنج بودند.
لباس هایشان آنقدر وصله خورده بود که دیگر جای وصله جدید نداشت.
سالی یکبار لباس زیر می دادند. مثلا در آنجا یک زیرپوش نو حکم یک واحد از برج مجلل روما را برای ما داشت و پیراهن و کفش کتانی ارزشی به اندازه کل املاک لواسان!
خیلی وقت ها زیرپوشمان را می شستیم می انداختیم روی بند، زیر پوش ها در اثر باد از روی بند می افتادند و با هم قاطی می شدند و چون دوهزار نفر بودیم، نمی دانستیم کدامیک از آن زیر پوش ها یا پیراهن ها مال ماست. غصه ای می افتاد روی دلمان. یا باید تا سال بعد انتظار می کشیدیم که لباس نو بدهند یا هم که باید یک زیر پوش که معلوم نبود مال کیست را بر می داشتیم و می پوشیدیم، اما چیزی بنام شرم و حق الناس جلو مان را می گرفت و به مال مردم دست نمی زدیم.
این زیر پوش ها و لباس های گم شده تعدادشان هر روز زیاد می شد، مسول نظافت اردوگاه همه آنها را گوشه ای جمع می کرد تا اگر کسی مال خودش را می شناسد بردارد ولی آنهایی که نمی شناختند دست نمی زدند. شاید بپرسید خب چرا بر نمی داشتند در حالی که می دانستند بالاخره یکی از آن همه زیرپوش که روی هم جمع شده اند مال اوست. بله حق با شماست، می دانستند که یکی از زیرپوش ها مال آنهاست، مسئله این بود که می ترسیدند زیر پوشی که بر می دارند نو تر از زیرپوشی باشد که گم کرده اند، فلذا راه اول را انتخاب می کردن، یعنی برهنگی را تا سال بعد به جان می خریدند ولی دست به مال غیر نمی زدند.
آقای طبری، زخم تبری که به کمر اعتمادمان زدی التیام ناپذیر است مگر آنکه همدستانت را بی ملاحظه معرفی کنی، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
#دلنوشته👇
#اسیر_۸_سال_اسارت_اردوگاه_موصل۲
#بانوطلبه
@be_vaghte_del313