چند نفری پی وی ازم برنامه خودسازی خواستن برای ماهِ رجب. اول اینکه من خیلی ممنونم بابتِ تمامِ لطف ها و محبت هایی که دارین، دوما من چیزی جز یه بنده روسیاه نیستم، من هیچم هیچ. سوما استادِ اخلاقم نیستم که بخوام درسِ اخلاق بگم برنامه بدم فقط میتونم بگم بچه ها خودسازی این نیست که من انواع و اقسامِ ذکرها رو بگم ریاضت بکشم، خودسازی فقط تو عبادت خلاصه نمیشه، خودسازی از من شروع میشه، از تو، از ما تو روابطِ اجتماعیمون، آداب و رفتارمون، خودسازی یعنی من اول مُجهز باشم به بخشش، گذشت، ایثار، تواضع، تقوا، مهربونی بعد برم سراغِ عبادت و مراحلِ دیگه یِ خودسازی،
بسم الله الرحمن الرحیم ... روزی ده بار نه صَد بار میگیم بسم الله الرحمن الرحیم، درس میخونم میگم، مطالعه میکنم میگم، تدریس میکنم میگم، کار میکنم میگم، خلاصه هرکار میکنم میگم، کنار الله، رحمان و رحیم اومده، مهربان و بخشنده، خدا خودش رو با مهربانی و بخشندگیش معرفی میکنه، از حضرت آدم تا خاتم النبیین حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) از مهربونی خدا وام گرفتن و مردم رو دعوت کردن به یکتاپرستی، خدا پرستی، اصلا اگر مهربانی حضرت رسول نبود کسی اسلام میاورد؟ بیائید یکی از برنامه هایِ خودسازیِ ماهِ رجبمون مهربانی باشه، مهربانی دل رو نَرم میکنه روح رو لطیف میکنه، چرا اینقدر فاصله بینِ آدما بیداد میکنه؟ چرا ما آدما حتی به خودمون هم رحم نمی کنیم؟ چرا از هر فرصتی برای نا مهربونی استفاده میکنیم؟ زلزله میشه قیمت اقلامی که ارسال میشه کرمانشاه میره بالا... اربعین میشه قیمت روادید و ویزا و حمل و نقل میره بالا... کرونا میاد ماسکی که برامون ارزشی نداشته و از کنارش همیشه دقیقا اینجوری 😒گذشتیم قیمتش سَر به فلک می کشه و میشه ۲۵ هزار تومان! حتی احتکار میشه ... پس رُحَماءَبَینَهُم چی میشه؟ چرا خودمون به خودمون رحم نمی کنیم؟ مهربونی از من و شما و ما شروع میشه، مهربونی یعنی خوش اخلاقی با پدر، مادر، همسر، مادرِ هَمسر حتی خواهرِ همسَر 🙄 مهربونی یعنی با کلامَم کسی رو آزار ندم، مهربونی یعنی ما همه مثلِ هَم هستیم و تنها ملاکِ برتریِ ما تَقوایِ ماست. مهربونی یعنی دست گیر باشیم نه مُچ گیر. بِنامِ خدایِ مهربونِ امام رضا، یکی از برنامه های خودسازی ما تو ماهِ رجب تمرین مهربونی باشه. مهربونیاااا، همتون مهربونید، هممون مهربونیم، میخوام مهربون تَر بشیم، یادمه همین دو هفته پیش که مشهد بودم، تمامِ مسیر تهران به مشهد فکر می کردم مُرور می کردم، این آدم منو ناراحت کرده، این یکی با این حرفش منو فلان جا رنجونده، یکی دلمُ شکسته، ... برسم مشهد به امام رضا میگم ... وقتی رسیدم مشهد برایِ هَمَشون دعا کردم، به نیابت از هَمَشون زیارت نامه خوندم، رو به آقا با اشکام گفتم، آقا چرا خبری از کینه نیست؟ پس اون خط و نشون کشیدنام چی شدن؟ من قرار بود گِله کنم آقا، من قرار بود بگم دلمو شکستن، چرا هیچی نگفتم؟ چرا هیچی یادم نمیاد؟ سرمو انداختم پائینُ گفتم مگه میشه در محضرِ امامِ رئوف باشی و رئوف نباشی؟
دوستانِ عزیزم، مگه میشه امام رضا رو دوست داشته باشیم و مهربون نباشیم؟ مگه میشه خدایِ مهربان رو دوست داشته باشیم بپرستیمشُ و مهربون نباشیم؟ به نظرِ من اگر اینطور باشه باید به خداپرستی و محبِّ اهل بیت بودنمون شک کنیم.
#رجب
#رجبتون_مبارک
#دلنوشته
#خودسازی
#تمرین_مهربانی
#یادداشت_ذهن_خستم
#عبد_کوچک
#بانو_طلبه
با کَسبِ اجازه از استادم که کانال هستن، نُطق کردم، بالاخره استاد یه جا باید درس پَس بدیم دیگه، الآن اینجا، یکی از اون جاهاست😊
@be_vaghte_del313
برسد به دست #آقاے_طبرے
جناب آقاےحاج اکبر طبرے
سلام...
✍توی اردوگاه موصل ۲ که بودیم اسرا همیشه از بی لباسی در رنج بودند.
لباس هایشان آنقدر وصله خورده بود که دیگر جای وصله جدید نداشت.
سالی یکبار لباس زیر می دادند. مثلا در آنجا یک زیرپوش نو حکم یک واحد از برج مجلل روما را برای ما داشت و پیراهن و کفش کتانی ارزشی به اندازه کل املاک لواسان!
خیلی وقت ها زیرپوشمان را می شستیم می انداختیم روی بند، زیر پوش ها در اثر باد از روی بند می افتادند و با هم قاطی می شدند و چون دوهزار نفر بودیم، نمی دانستیم کدامیک از آن زیر پوش ها یا پیراهن ها مال ماست. غصه ای می افتاد روی دلمان. یا باید تا سال بعد انتظار می کشیدیم که لباس نو بدهند یا هم که باید یک زیر پوش که معلوم نبود مال کیست را بر می داشتیم و می پوشیدیم، اما چیزی بنام شرم و حق الناس جلو مان را می گرفت و به مال مردم دست نمی زدیم.
این زیر پوش ها و لباس های گم شده تعدادشان هر روز زیاد می شد، مسول نظافت اردوگاه همه آنها را گوشه ای جمع می کرد تا اگر کسی مال خودش را می شناسد بردارد ولی آنهایی که نمی شناختند دست نمی زدند. شاید بپرسید خب چرا بر نمی داشتند در حالی که می دانستند بالاخره یکی از آن همه زیرپوش که روی هم جمع شده اند مال اوست. بله حق با شماست، می دانستند که یکی از زیرپوش ها مال آنهاست، مسئله این بود که می ترسیدند زیر پوشی که بر می دارند نو تر از زیرپوشی باشد که گم کرده اند، فلذا راه اول را انتخاب می کردن، یعنی برهنگی را تا سال بعد به جان می خریدند ولی دست به مال غیر نمی زدند.
آقای طبری، زخم تبری که به کمر اعتمادمان زدی التیام ناپذیر است مگر آنکه همدستانت را بی ملاحظه معرفی کنی، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
#دلنوشته👇
#اسیر_۸_سال_اسارت_اردوگاه_موصل۲
#بانوطلبه
@be_vaghte_del313