eitaa logo
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
550 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
430 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
شِنَوائیت سَنگین شده،بایدخیلی بلندصحبت کنیم تابفهمی چی می گیم.تازه این برایِ وقتی بود که حالت اینقدر
مَزه یِ همه یِ نماز صُبح هایی که صِدام می زدی الناز ... الناز ... پاشو نماز زیرِ زبونمه. صدایِ اذان و اقامه ای که نیمه شَب، نزدیکِ سَحَر می پیچید تو خونه و بیدار می شدم برایِ نَماز یادمه. تو چی؟ یادته؟ یه سال دهه اول محرم که تموم شد بهت گفتم: چرا لباس سیاهِتُ دَر نمی یاری؟ چرا مَحاسِنتُ نمی زنی؟ گفتی: من تا چهل روز عزادارِ شاهِ عالمینم. گفتی: مُحَرَّم تازه از فردایِ عاشورا شروع می شه... از هَمون سال تا همین الآن که بیشتر از ده سال می گذره منم ازت یاد گرفتم، یاد گرفتم شَبِ اول مُحَرَّم عزادار شاهِ عالمینم باشم تا اربعین. یاد گرفتم که مُحَرَّم تازه بعد از عاشوراست ...  اون موقع همش دوازده سیزدهم سالم بود. می دونستی من مِثلِ زَمینِ حاصل خیزی ام که هرچی بِکاری برداشت می کنی. بیست و پنج، شِش روزه که دیگه به خاطرِ مصرفِ داروها گوشه ای چُرتِت نگرفته، هَمَش خوابی. وقتی ام بیداری ماها رو حتی مَنَم نمی شناسی. صِدات می زنم، حالت می پرسم اما جواب نمی دی. فقط چند تا چیز می گی! لااله الاالله. اشهدان علیا امیرالمومنین. قدقامت الصلوه. اللهم صل علی محمد وآل محمد ... هِق هِق می زنم زیرِ گریه. بایَدَم اینا رو بِگی. تو یک عُمر بااین چیزها مانوس بودی. می دونی چیه؟ از وقتی تو مریض شُدی شبایی که همه دورِهَم جمع می شیم کَسی نیست برامون دعایِ سُفره بخونه. سُفره هامون بی دعا باز و بسته می شه... امسال دهه اول هیئتم نداریم، آخه تو مریضی، کَسی نیست کمکمون کنه باهَم سیاهی بزنیم. فِکرِ مَنو نَکردی؟ برایِ کی امسال از رویِ مفاتیح اعمال عاشورا بخونم؟ با کی نمازِ ظُهرِ عاشورا بخونم؟ روزِ مباهله ست. روزه ام. از اون روزه مستحبی ها. چه قدر اون موقع ها که کم سن و سال تر بودم دعوام می کردی می گفتی: چه خبره اینقدر روزه می گیری؟ می گفتم: روزه سِپَرِ آتیشِ جَهنَّمِ. می خوام بی سِپَر نباشم. بعدشم مفاتیح دادی دستم گفتی بخون. چِشمم خورد به روزهایی که روزه مستحبی داره. منم گرفتم‌. بعدش از سَرِ ذوق برام به زبان تُرکی می خوندی: سَن مَنیم الناز بالام سان، سَن مَنیم گول ناز بالام سان ... مامان زینبم از راه رسید. اومده بِهِت سَربزنه. صِدات می زنه: بابا ... باباجان خوبی؟ جوابی نمی دی و فقط نگاه می کنی. زندایی پَریسا، خاله سمیه یکی یکی می یان بالاسَرِت، دست رو محاسن و موهات می کِشَن. می بوسَنِت. صدات می زنن اما هیچی نمی گی ... همه بُغض می کنیم و یه گوشه ای می شینیم. باز مَن زُل می زنم بِهِت: بابابزرگم، درسته مریضی، صدات می زنیم و جواب نمی دی، دیگه سَرسُفره باهامون نیستی و غذات تنها شیرِخُشک و داروهاییِ که اونَم نه از دَهَن از شیلَنگی که به بینیت وَصلِ می دیم اما یه چیزی هنوز سَرِجاشِ! . سَرِجاشِ. بچه ها و نَوه ها که از دَرِ خونه وارد می شن چه خواب باشی چه بیدار. چه جواب بدی چه جواب ندی. بشناسیشون یا نشناسیشون به رَسمِ احترام،  اوّل به خودت سلام می دن و حالِتُ می پُرسَن. اصلا همین احترام باعث شد من سَری به فرهنگ نامه لغت بزنم و معنیِ احترام بخونم: رفتار و گفتاری که نشان دهنده ی بزرگداشت و اهمیت دادن به کسی یا چیزی است فقط لازمِ اضافه کنم حتی اگر اون کَس یا شَخص مریض باشه ... @be_vaghte_del313