eitaa logo
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
550 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
430 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
شبِ دهم بود؛ تو بیتِ رهبرے یه دختربچه اے بود بنظرم میخورد هشت ، نه سالش باشه ! چادر سرش ڪرده بود مامانش ، یه اضطرابے تو چهرش بود انگار منتظرِ چیزے باشه ها یکے ، اونجورے بود ... از یکے از خادماےِ خانومِ بیت اجازه گرفته بود ڪه بره اونورِ نرده ڪه وایسته و آقا رو ببینه _ نرده ے پشتِ آقایون _ بعد یه صندلے گذاشتن و روش نشست و آقارو میدید ... راستش خیلے نگاش میڪردم ، چشمش اشڪ داشت ! یهویے ڪه میدیدمش انگار قایمڪی اون اشڪاےِ نازِ تا زیرِ چونه اومدشو پاڪ میڪرد !! مامانش پشتِ سرم نشسته بود ، پرسیدم اسمش چیه ... گفت | فاطمه |💚 صداش زدم و گفتم آقا رو دیدے ؟ با یه شوقے ڪه نمیشه بیانش ڪرد گفت اره ... تازه سردار آقا سردار سلیمانے هم هست ! مامانش گفت : همه رو خوب میشناسه ! دو روزه داره گریه میڪنه ببر منو آقا رو ببینم ... از ڪرج میایم از بعد نماز صبحے راه افتادیم !! ... راستش نمیدونستم چیبگم ! از اینهمه معرفتِ این سرباز ڪوچولو مونده بودم ! 💚 فاطمه از مامانش پرسید | مامان پس امام ڪِے صحبت میڪنن ؟| مامانش گفت آقا حرف نمیزنن فقط مراسم روضه ست ... گفت | دلم میخواد صداےِ آقا رو بشنوم | 💚 یه نگاه ڪردم تو چشمایے ڪه برق افتاده بود از اشڪ و سرم رفت پایین و شڪر ڪردم ڪه چقدر آقا دلداده داره ... دلم یه لحظه برا غریبےِ علےِ فاطمه گرفت 😭 . . @be_vaghte_del313
شبِ دهم بود؛ تو بیتِ رهبرے یه دختربچه اے بود بنظرم میخورد هشت ، نه سالش باشه ! چادر سرش ڪرده بود مامانش ، یه اضطرابے تو چهرش بود انگار منتظرِ چیزے باشه ها یکے ، اونجورے بود ... از یکے از خادماےِ خانومِ بیت اجازه گرفته بود ڪه بره اونورِ نرده ڪه وایسته و آقا رو ببینه _ نرده ے پشتِ آقایون _ بعد یه صندلے گذاشتن و روش نشست و آقارو میدید ... راستش خیلے نگاش میڪردم ، چشمش اشڪ داشت ! یهویے ڪه میدیدمش انگار قایمڪی اون اشڪاےِ نازِ تا زیرِ چونه اومدشو پاڪ میڪرد !! مامانش پشتِ سرم نشسته بود ، پرسیدم اسمش چیه ... گفت | فاطمه |💚 صداش زدم و گفتم آقا رو دیدے ؟ با یه شوقے ڪه نمیشه بیانش ڪرد گفت اره ... تازه سردار آقا سردار سلیمانے هم هست ! مامانش گفت : همه رو خوب میشناسه ! دو روزه داره گریه میڪنه ببر منو آقا رو ببینم ... از ڪرج میایم از بعد نماز صبحے راه افتادیم !! ... راستش نمیدونستم چیبگم ! از اینهمه معرفتِ این سرباز ڪوچولو مونده بودم ! 💚 فاطمه از مامانش پرسید | مامان پس امام ڪِے صحبت میڪنن ؟| مامانش گفت آقا حرف نمیزنن فقط مراسم روضه ست ... گفت | دلم میخواد صداےِ آقا رو بشنوم | 💚 یه نگاه ڪردم تو چشمایے ڪه برق افتاده بود از اشڪ و سرم رفت پایین و شڪر ڪردم ڪه چقدر آقا دلداده داره ... دلم یه لحظه برا غریبےِ علےِ فاطمه گرفت 😭 . . @be_vaghte_del313