بهبود رو که دیدم بغضم گرفت
دختر جانباز اعصاب و روان گریه میکرد
پدرش عصبی که میشد دیگه کنترلش دست خودش نبود
دختره میگفت کتک خوردن و شکستن وسایل ناراحت کننده نیست
بعدش بابام بهتر که میشه میفهمه مارو زده، میشینه یه گوشه گریه میکنه از پشیمونی و دعا میکنه بمیره...
#پایتخت۶