eitaa logo
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
573 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
461 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار جبهه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خوش کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
نامیرا نام رمانی ست از . رمان درباره اتاقات پر فراز و نشیب شهر کوفه قبل از حضور امام و شخصیت های تاثیرگذار در واقعه عاشوراست. نویسنده سعی کرده به پشتوانه داستان های ریز و همچنین تکیه بر شخصیت های حاشیه ای، تحلیل جامع و تاریخی درباره رخدادهای پیش آمده قبل و در حین واقعه عاشورا را به مخاطب ارائه دهد. داستان که از شهدای کربلاست شنیدنی تر از دیگر شخصیت هاست. او از سرداران فاتح سپاه عرب در رویارویی با سپاه ایران و روم است که در ابتدا سعی میکند جریان آمدن امام به کوفه را نادیده و حتی از آن به عنوان جنگ برادر با برادر یاد کند. اما با وقوع حوادثی، او حقیقت را یافته و به امام ملحق و نهایتا شهید می شود... "و اما من هرگز! برای امام خویش تکلیف نمیکنم؛ که تکلیف خود را از حسین میپرسم و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت میخواهم" @be_vaghte_del313
۱۶ شهریور ۱۳۹۸
چون علی‌اکبر مرا هم در عبایت جمع کن زخم‌های مختلف را این پریشانی بس است حسین جان @be_vaghte_del313
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
آن قدر حضرت علی اکبر (ع) شفاعت می کند که نوبت به امام حسین (ع) نمی رسد آیت الله کوهستانی @be_vaghte_del313
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
یک سال منتظر امشبیم... رسید و آماده نیستم... باور نمیکنم امشب قرار است بخوانیم... @be_vaghte_del313
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
آب پاکی روی دستش ریختند یا دستان پاکش را روی آب؟ 🖤 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 @be_vaghte_del313
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
‌ زینب، فصاحت: وا أخاه! وا عباساه! وا ضیعتنا بعدک! و بکین النسوة، و بکی الحسین معهن قال: وا ضیعتنا بعدک ... بارها خواندم. بارها خواندمش. اولش مثل همه صحنه های دیگر بود. مرد تنهایِ مهربانِ من داشت از دنیای نامهربان ها باز می گشت. مثل این همه بار که رفته بود و تنهاتر بازگشته بود ... این بار اما مثل آن بارها نبود آن بارها به زنان گفته بود که گریه نکنند. سیلی به صورت نزنند. گریبان پاره نکنند. این بار اما زینب(س) فریاد زد: برادرم!...عباسم! پس از تو ما از دست رفتیم. و زنان با او گریستند و او هم با زنان گریست و گفت : بعد از تو ما از دست رفتیم این بار نگفت گریه نکنید. سیلی به صورت نزنید. گریبان پاره نکنید ... سید الشهدا جان نشست پای روضه زنان و بسیار گریست ... بسیار ... حالا ... امروزها ... حرف عباسِ تو که می شود این لحظه هایت آتشم می زند تنهایِ مهربانِ من ... 🖤 @be_vsghte_del313
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
یکی از میان لشکر فریاد زد: چشمهایش را بزنید تا راه خیمه ها را گم کند 🖤 @be_vaghte_del313
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
خواستم از شما بنویسم دیدم نوشتن از دستهای آسمانیِ‌تان کار دستهای زمینی من نیست ... 🖤 @be_vaghte_del313
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
خواستم از شما بنویسم دیدم نوشتن از دستهای آسمانیِ‌تان کار دستهای زمینی من نیست ... #فنعم_الاخ_المواس
شبایِ تاسوعا ... شبایِ عاشورا ... دلم میخواد زنده نباشم😭 غمِ عباس، غمِ ارباب، میکُشه... آبم میکنه😭
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
. میگـن آقـا تُو هیئتش گفٺ: میخـوام اربـا اربـا رو معنےڪنم ..؛ تسبیحشـو در آورد، بنـد تسبیـح و پاره ڪرد ایـن دانہ هـآےتسبیـح روےزمین بہ هر سـو افتاد ..! گفتـن بـدن علےاڪبراینطورے... @be_vaghte_del313
۱۷ شهریور ۱۳۹۸