eitaa logo
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
584 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
443 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خوش کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ ... شش ماهه را به سمت کوفیان گرفت. داشت می گفت: "ای قوم تنها این کودک برایم مانده ..." که لحنش عوض شد و گفت: "این را هم گرفتید ..." 🖤 @be_vaghte_del313
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ...(احزاب/۲۳) زره برایش بزرگ بود پایش هم به رکاب نمی رسید سیزده سالش بود خب سیزده سال هنوز برای یک مردِ جنگی شدن زود است،نه؟ آن هم مقابل آن لشکر مردانِ نامرد ... تقصیر شما نبود آقا جان شما چند بار مانعش شده بودید این قاسم اما عجیب بوی برادرتان را می داد نمی خواستید پاره های جگر حسن(ع) را دوباره توی تشت ببینید آمده بود پیش سیدالشهدا با تمام هیبت حسنی اش افتاد به پاهای عمو فجعل یقبل یدیه و رجلیه یک مکتوب آورده بود برایتان آقا جان که دل شما لرزیده بود و دیگر نتوانستید چیزی بگویید انگار ... دست خط پدرش بود، برادرتان؛ حسن مجتبی(ع). راوی می گوید: دیدم کودکی سوار بر اسب می آید که به جای کلاه خود ، عمامه بسته بود، به پایش هم چکمه ای نبود فقط کفش معمولی به پا داشت ... کمی بعد ... ناله «یاعماه»ش که بلند شد، خودتان را به بالینش رساندید و فقط خدا می داند بر آن دل تان چه گذشت؟! «یعزّ و الله علی عمّک ان تدعوه فلا ینفعک صوته» من فدای همه آن لحظه های شما ... 🖤 @be_vaghte_del313
ماهِ محرمِ امسال، برای من و خانوادم با تمامِ ماهِ محرم های عمرمون فرق داره... 😭 چون محرم و صفر سالِ گذشته ارباب و اهل بیتش از شش ماهه علی اصغر گرفته تا رقیه خاتون و بی بی زینب و آقا باب الحوائج حضرت عباس معرفت و محبتشون رو در حقمون تموم کردن... می دونید چرا؟ فک کنید یه داداش داشته باشید، حسینی. نوکرِ اباعبدالله اما... اما... همین داداش تو حادثه ای بیناییش ازدست بده... تو باید زینبی کنارش باشی، قَوی و محکم مرحَمِ دردا و زخماش باشی... پدرت که مثلِ کوه می مونه و ذره ذره داره آب میشه از غمِ پِسرِ جوانِش، تو باید همون جور که زینب سلام الله علیها برادرش حسین رو لحظه شهادت اکبر آروم کرد، آروم کنی مادرت که رَمَقی براش نمونده، از آرزوهایی که برای پِسرِ جوانش داشت و میگ تو باید همون جور که زینب سلام الله علیها مادرِ اکبر آروم کرد، آروم کنی خدانکنه... خدانکنه یه دختر بچه داشته باشید و با گریه های وقت و بی وقتش، نیمه شب... سحر‌... بهونه داداش بگیره😭 اینجام باید تو زینب وار، همون جور که رقیه خاتونُ آروم کرد، بچه های کربلا رو آروم کرد، آرومش کنی. اما کی تو رو آروم کنه؟ همه خانواده چِشمشون به توست دوستان و اقوام میگن شما محکم باش‌. زینبی بودنتُ الآن باید نشون بدی. شما طلبه ای... تُ فقط میتونی دور از همه تو خلوتت تو مناجات هات برایِ خودت روضه کربلا بخونی قاسم علی اکبر حضرت ابوالفضل زینب سلام الله علیها تو ندبه های جمعه ات کنار ضجه زدنات از دوری آقا، اینبار کنارش ضجه بزنی برای شفا چشمایِ قشنگِ داداش آخه دکترا جوابش کردن، حتی خارج از کشور هم درمان نداره... تو فقط اهل بیتُ داری . فقط خدا. داداشت با اون چشمایی که کم سو و کم نور شدن با یه کوله با دلی شکسته بدون پاسپورت و ویزا و هیچی فقط با امید و دل شکسته راهی کربلا میشه می رسه نجف... میگه آجی چشمام همونجورِ ...😔 آجی میگه هنوز کربلا نرسیدی، هنوز چشمات به ضریح ارباب و حضرت ابوالفضل نخورده، قدم قدم برس کربلا خوب میشی. 😭😭😭😭 می رسه کربلا ... چشماش😭😭 در صورتیک همه دکترا جواب کرده بودن و گفته بودن مگر معجزه بشه، اون معجزه میشه، اون معجزه تو مسیرِ کربلا تو اربعین میشه و داداشِت همه کَسِت با چشمای پرنورش بر می گرده. پی نوشت: اهل بیت علیهم السلام هیچ وقت، هیچ وقت تنها و به حال خودت نمی ذارنت‌. با مشکلات و مصائب فقط روحِ تو رو بزرگ میکنن. ایمانتُ قوی میکنن. مجالس روضه رو دستِ کم نگیرید. این مجالس خیییلی بزرگن خیییلی. @be_vaghte_del313
نامیرا نام رمانی ست از . رمان درباره اتاقات پر فراز و نشیب شهر کوفه قبل از حضور امام و شخصیت های تاثیرگذار در واقعه عاشوراست. نویسنده سعی کرده به پشتوانه داستان های ریز و همچنین تکیه بر شخصیت های حاشیه ای، تحلیل جامع و تاریخی درباره رخدادهای پیش آمده قبل و در حین واقعه عاشورا را به مخاطب ارائه دهد. داستان که از شهدای کربلاست شنیدنی تر از دیگر شخصیت هاست. او از سرداران فاتح سپاه عرب در رویارویی با سپاه ایران و روم است که در ابتدا سعی میکند جریان آمدن امام به کوفه را نادیده و حتی از آن به عنوان جنگ برادر با برادر یاد کند. اما با وقوع حوادثی، او حقیقت را یافته و به امام ملحق و نهایتا شهید می شود... "و اما من هرگز! برای امام خویش تکلیف نمیکنم؛ که تکلیف خود را از حسین میپرسم و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت میخواهم" @be_vaghte_del313
چون علی‌اکبر مرا هم در عبایت جمع کن زخم‌های مختلف را این پریشانی بس است حسین جان @be_vaghte_del313
آن قدر حضرت علی اکبر (ع) شفاعت می کند که نوبت به امام حسین (ع) نمی رسد آیت الله کوهستانی @be_vaghte_del313
یک سال منتظر امشبیم... رسید و آماده نیستم... باور نمیکنم امشب قرار است بخوانیم... @be_vaghte_del313
آب پاکی روی دستش ریختند یا دستان پاکش را روی آب؟ 🖤 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 @be_vaghte_del313
‌ زینب، فصاحت: وا أخاه! وا عباساه! وا ضیعتنا بعدک! و بکین النسوة، و بکی الحسین معهن قال: وا ضیعتنا بعدک ... بارها خواندم. بارها خواندمش. اولش مثل همه صحنه های دیگر بود. مرد تنهایِ مهربانِ من داشت از دنیای نامهربان ها باز می گشت. مثل این همه بار که رفته بود و تنهاتر بازگشته بود ... این بار اما مثل آن بارها نبود آن بارها به زنان گفته بود که گریه نکنند. سیلی به صورت نزنند. گریبان پاره نکنند. این بار اما زینب(س) فریاد زد: برادرم!...عباسم! پس از تو ما از دست رفتیم. و زنان با او گریستند و او هم با زنان گریست و گفت : بعد از تو ما از دست رفتیم این بار نگفت گریه نکنید. سیلی به صورت نزنید. گریبان پاره نکنید ... سید الشهدا جان نشست پای روضه زنان و بسیار گریست ... بسیار ... حالا ... امروزها ... حرف عباسِ تو که می شود این لحظه هایت آتشم می زند تنهایِ مهربانِ من ... 🖤 @be_vsghte_del313
یکی از میان لشکر فریاد زد: چشمهایش را بزنید تا راه خیمه ها را گم کند 🖤 @be_vaghte_del313