eitaa logo
🇮🇷 بدون مرز 🇮🇷
34.4هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
12.7هزار ویدیو
417 فایل
قصدروشنگری داریم وآتش به اختیارعمل میکنیم ارتباط بامدیریت کانال: @alamsoz @abo_abas93 انتقادات.پیشنهادات⬅️ @Zollfaghar کانال نذر #حضرت_زهراست تبادلات: @RAYAHYIN
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 بدون مرز 🇮🇷
دو روزپیش سالروز شهادت شهید بود و می‌خواستم مطلبی بنویسم ولی... . رسول و پسرش مهدی از مقیم شهر قم بودند اوائل ناآرامی‌های ، پدر و پسر عازم جبهه شدند فروردین سال ۹۴ پدر را با داغ خودش تنها گذاشت و در کربلای فاطمیون() آسمانی شد . بعد از رسول طولانی در جبهه می‌ماند و کمتر مرخصی می‌رفت، وقتی می‌پرسیدیم چرا بیشتر منزل نمی‌مانی، می‌گفت؛ از مادر مهدی خجالت می‌کشم... . سال ۹۶ شده سه تیپ از با قدرت مناطق شمال‌شرق سوریه را فتح و پاکسازی می‌کنند تیپ امام‌حسین(ع) در مستقر شده خبر آمد در یکی از محورها درگیری شدید است و نیاز به نیرو دارند سلیمان(فرمانده تیپ) دستور داده بود رسول‌جعفری(پدر شهید) را به هیچ عنوان خط نبرند خودروها آماده حرکت شدند، رسول جعفری ناپدید شده! حاج‌سلیمان مضطرب به‌دنبالش می‌گردد ولی کسی او را ندیده... فرمانده نیروهایش را می‌شناسد، دو سه نفر از راننده‌ها سرشان پایین است و به چشمانش نگاه نمی‌کنند سلیمان می‌گوید؛ کربلایی رسول کجاست؟ مثل اینکه بین دو راهی مانده باشند، به پشت تویوتا اشاره کردند، پر از لوازم بود، سلیمان بالای ماشین رفت و از زیر وسایل پیرمرد را در آورد... کسی نمی‌توانست اشک‌های رسول را روی ریش سفیدش ببیند، همه سرها را انداختیم پایین... . رسول را هیچ‌کس آنطور ندیده بود، حرف‌هایی زد که سلیمان تاب نیاورد و(با چشمان اشک‌بار) گفت برو، فقط مراقب خودت باش... . چند شب درگیری ادامه داشت توان بچه‌ها تحلیل رفته بود کربلایی رسول مثل پدر از بچه‌ها توی خط خبر می‌گرفت وقتی دید بچه‌های دیدبانی خیلی خسته شدند گفت امشب من بجای شما مراقبم . نزدیکی‌های صبح یکباره صدای گلوله بلند شد با عجله سمت خط رفتیم جسد چند داعشی روی خاکریز بود . صدای آرامی از سینه شکافته خارج می‌شد که با مهدی صحبت می‌کرد به استقبال آمده... 🌷 🇮🇷بدون مرز @bedonimarz @bedonimarz