❤️ساعت صفر 00:00 عاشقی❤️
مسابقه بزرگ #عهدی_با_جان 🤝
با شرکت در این چالش برنده واقعی شما باشید👌
در شامگاه میلاد امام زمان، عهد می بندیم از امروز تا روز میلاد عموی بزرگوارشان کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) در نیمه رمضان هر روز یک کار نیک را به نیت تعجیل در ظهور ایشان انجام دهیم😊
از کارهای کوچک تا کارهای بزرگ...
جدولی شبیه این جدول تهیه بفرمایید و هر روز یک کار را هدیه ای برای حضرتش در نظر بگیرید و یادداشت بفرمایید🌹 و تصویر آن را برای آی دی @maryam_2a بفرستید...
چشم به راه آثارتان هستیم❤️❤️❤️
خانه امن ترین جای دنیاس❤️
@behesht_e_khane
اولین شرکت کننده ما در مسابقه #عهدی_با_جان ، زهرا پورعابدی ، یه برنامه یک ماهه برای خودشون نوشتن 👏👏👏
عزیزان همراه، جدول ارسالی صرفا یک پیشنهاد بود، هر مدل جدولی که دوست دارین طراحی بفرمائین😊
میشه مثل دوستمون برای یک ماه برنامه ریزی کنین و میشه هر روز یه کار خاص انجام بدین و یادداشت کنین🌹🌹🌹
خانه امن ترین جای دنیاس🧡💛💚
@behesht_e_khane
همراه عزیز کانال با آی دی سرباز، سه تا جدول تهیه کردن و برامون فرستادن، یه جدول نمازهای یومیه، جدول کارهای شایسته و جدولی از نام گناهان، پایبندی به این جدول ها یه راهکار خیلی خوبه برای شادی قلب امام زمان(عج)😍 ممنون از ایشون👏👏👏
با شرکت در مسابقه #عهدی_با_جان برنده واقعی شما باشید😊
@behesht_e_khane
✍ وقتی توی یه خانواده چهار نفری زندگی کنی👨👩👧👦 حتما شده که دلت یه برادر، یه هم زبون بخواد، برای همینه که شنیدن خبر یه داداش تو راهی حتما خیلی خوشحالتون میکنه😍
رسیدگی به درس و مدرسه من📝، خرده فرمایشات خواهر کوچیکترم،🙇♀ کارهای خونه و صدالبته ضدعفونی خونه بخاطر کرونا😷، خستگی اضافه وزنی که این چند ماهه بهش اضافه شده و لحظه لحظه نزدیک شدن به اومدن داداش کوچیکم، همگی باعث شده رمق مادرمو بگیره😔
امروز عصر وقتی که داشت ظرفای ناهار رو میشست با اصرار روی مبل نشوندمش و ازش خواستم به انشایی که نوشتم گوش بده و نظرشو بهم بگه؛ وقتی سرمو از روی دفتر برداشتم دیدم همونجوری روی مبل خوابش برده😴 خیلی دلم براش سوخت، دست خواهرمو گرفتم و بردمش تا سروصدا نکنه تا از خواب نپره، یه عصرونه به خواهرم دادم که نگام به انبوه ظرفای تو سینک افتاد، همیشه شستن ظرفها از خط قرمزای من بوده🚫، آخه کی دیده یه پسر آستینهاشو بزنه بالا و ظرف بشوره؟! ظرف شستن کار دختراس نه من!😏 همه اینها باعث میشد که حتی تا این لحظه از کنار سینک ظرفشویی خونمون رد نشم ولی...
وقتی خستگیهای این چند روزه مادرم و قولهایی که مردونه پاش میایستاد تو ذهنم اومد فهمیدم میتونم یه مرد باشم حتی کنار سینک آشپزخونه...💪
دستکشهای مامانمو پوشیدم با وجود اینکه تو شستن ظرفها ناشی بودم😅 ولی بالاخره تمومش کردم. همینکه خواستم دستهامو خشک کنم دیدم مادرم داره با یه لبخند نگام میکنه،☺️ نگو از همون اول بخاطر سروصدای شستن ظرفها از خواب پریده بوده ولی بهم چیزی نگفته، خوشحالم که تونسم مرد کوچیک مادرم بشم و یه باری از روی دوشش بردارم.😍 لبخند خدارو توی صورت مادرم میبینم منم ثواب این کارمو هدیه میکنم به امام مهربونم...❤️
#عهدی_با_جان
بخش #عهدی_با_جان رو که فراموش نکردین. @maryam_2a
با ما همراه باشید
#مسابقه_مجازی_به_وقت_قرنطینه
@behesht_e_khane
حتی فکر مرور دیروز هم وحشتناکه! همین دیروز بود که حرص مامانمو درآوردم، نه درس میخونم و نه وضعیت روحیم تعریفی داره.
یکی نیست که به مادر من بگه: آخه مادر من! چرا فکر میکنی من هنوز بچهام؟ چطور با این وضعیت استرسی که کرونا به راه انداخته من میتونم روی درس خوندنم تمرکز کنم؟ چرا چند لحظه از ضدعفونی کردن دست بر نمیداری و بیای ببینی داره چی توی ذهن من میگذره تا با هم بتونیم این مرحله رو طی کنیم؟
امروز بازم که اومدی توی اتاقم و دیدی خیره شدم به یه نقطه، کلی حرص خوردی. میدونم این روزا بخاطر کارهای زیاد خونه یکم خستهای، برای همینم منو سرزنش کردی برای درس نخوندنهام.
اما من جوابی جز سکوت براتون نداشتم چون خدا خودش گفته من اجازه ندارم بهتون بی احترامی کنم. شاید تا امروز گاها منم بدخلقیهایی کرده باشم ولی مگه تو دلت میاد که منو نبخشی؟!!
منم پاداشِ سکوتِ از سر احترامم رو هدیه میکنم به امام مهربونم...❤️ #عهدی_با_جان
بخش #عهدی_با_جان رو که فراموش نکردین. @maryam_2a
با ما همراه باشید
#مسابقه_مجازی_به_وقت_قرنطینه
@behesht_e_khane
برنامه های ویژه کودکان کانال به وقت قرنطینه:
✅#کاردستی_سرا (کودکان 3-8 ساله ) https://eitaa.com/behesht_e_khane/1283
✅#نقاشی مفهومی (8-12 ساله) https://eitaa.com/behesht_e_khane/1344
برنامه های ویژه نوجوان کانال به وقت قرنطینه:
✅مسابقه #بشنو: 🎧✏️
📝مرحله اول
https://eitaa.com/behesht_e_khane/1326
🗣📜 مرحله دوم
https://eitaa.com/behesht_e_khane/1327
✅مسابقه #شادزی #من_و_دوستام 📞⏱
این مسابقه برای نوجوانان ۱۳ تا ۱۸ ساله ست😊
https://eitaa.com/behesht_e_khane/1210
✅استعداد یابی یه بخش ویژه و جدید برای نوجوون های عزیز💎💎
البته دوستای نوجوانی داریم که درمسابقه نمی از یمی شرکت می کنن که برای ما خیلی ارزشمنده 🌹❤️
برنامه ی خانواده محور:
#بیا_بازی (بدون شرط سنی)
https://eitaa.com/behesht_e_khane/1359
https://eitaa.com/behesht_e_khane/1360
https://eitaa.com/behesht_e_khane/1361
#عهدی_با_جان
#نمی_از_یمی
خانه امن ترین جای دنیاست 😍
ما باشید👇
@behesht_e_khane
شغل بابام رو خیلی دوست دارم. شاید خیلی از ساعتهای روز نمیبینمش ولی به واسطه شغلش همیشه فیلمهای روی پرده سینما رو زودتر از همه دوستام میبینم، گاها حتی یه فیلم رو چندبار میبینم، برای همین همیشه یه سری از دوستام دور من جمع شدن و من با هیجان از فیلم جدیدی که دیدم براشون میگم.
اوایل که کرونا اومده بودخیلی خوشحال بودم، آخه بابام بیشتر روز کنار ما بود،ولی کم کم این پچ پچ ها بود که داشت توی خونمون جاشو به صداهای بلند میداد، چند روزی میشه که غذا فقط سیب زمینی داریم، غذا رو که میبینم که باز سیب زمینیه و مادرم سعی داشته یکم متفاوتش کنه ولی چندان موفق نبوده، توی دلم میگم آخه چقدر سیب زمینی؟این که نشد آدم هرروز سیب زمینی بخوره؟! اصلا من دلم پیتزا، از همون پیتزاهای خونگی مامان رو میخاد! من اصلا این رو نمیخورم.
تا میام همه این حرفا که در کسری از ثانیه از ذهنم گذشته رو به زبون بیارم نگام به چشمای بابام میفته که زل زده به من، چشماشو که میبینم همهی اون فکرها از سرم میپره!
کرونا چشم نداشت لذتهای کوچیک دیدن یه سینمایی داغ، روی پرده سینمای منو ببینه حتی اگر به جای نشستن روی یکی از صندلیها روی زمین نشسته بودم، آخه بابای من فروشنده ی بلیت سینماست و حالا بابای من چندین روزه که بیکاره!
یه لبخند به بابام میزنم و جوری غذامو میخورم انگار که دفعهی اولیه که سیب زمینی میخورم. لبخند روی لبهای بابام برام یه دنیا میارزه. من شادی این لبخند رو با امام مهربونم شریک میشم، حتما او هم الان داره بهم لبخند میزنه...❤️
#عهدی_با_جان
#رزمایش_مواسات
خانه امن ترین جای دنیاست 😍
@behesht_e_khane
بزرگتر بودن تو خونه گاهی میشه تفاوت۱۳ساله با خواهرکوچیکترت، خواهرکوچیکتری که هرروز صبح اسباب خاله بازیش رو میزده زیر بغلش و روونه حیاط میشده ومنتظر دوستش میمونده تا در رو براش باز کنه.
ما با اومدن کرونا اولین چیزی که دیدیم لبهای آویزون خواهرم بود که مادر زهرا، اومدن زهرا روبه خونهی ما منع کرده بود، ولی بازم خواهرم هر روز اسبابش رو میزنه زیر بغلش میره تو حیاط و بساط چایی خاله بازیش رو به راه میندازه تا شاید زهرا از راه برسه. آخه عروسکهای زهرا فقط عادت دارن چایی صبحونشون رو از دست او بخورن.
تا موقع ناهار چشماش به در سفید میشه ولی کسی در نمیزنه.
امروز به سرم زد مهمون خاله بازیش بشم، اونقدر خوشحال شد که میشد خنده رو از چشمای مهربونش ببینی. برای همین به خودم قول دادم هرروز حتی به اندازه یک ربع هم که شده مهمون خاله بازیش بشم و ثواب شاد کردن دل یه بچه چهار ساله رو هدیه بدم به امام مهربونم...❤️ #عهدی_با_جان @behesht_e_khane
امید روکه میشناسین؟! نه؟! پس بذارین ازش براتون بگم، یه پسرفوق العاده که همکلاسی منه.گاها هم بخاطر شیطنتهای توی مدرسه به دفترمدرسه احضارمیشه. شاید کادرمدرسه از دست کارهای امید خسته شده باشن ولی دلیل نمیشه من ازش خوشم نیاد. همین ماه پیش وقتی داشتم درباره گوشی جدید و بازیهایی که روش نصب کرده بودم براش میگفتم نمیدونین با چه هیجانی به حرفام گوش میداد! تازه اون موقع بود که خودشو لو داد و من فهمیدم هیچکدوم از اعضای خانوادش گوشی اندروید ندارن، خیلی تعجب کردم آخه ما توی خونمون هرکدوم یکی گوشی داریم ولی اونها... باورش برام سخت بود! بعد از مدرسه یک روز که دعوتش کردم خونمون، وقتی گوشیمو بهش نشون دادم از طرز دست گرفتن ناشیاش فهمیدم نه راست میگه!
این روزا که حتی یادگرفتن درس هم باگوشی شده، دائم باخودم میگم یعنی امیدداره چیکارمیکنه؟ ازمعلممون هم که پرسیدم چراامیدسرکلاسها نمیاد گفت فکرکنم ازویروس جدیده گرفته دعاکنین هرچه زودتر خوب بشه. ولی من میدونم امید همون پسرشیطون کلاس که نمیذاشت کسی از زندگیش خبردار بشه امکانات اومدن سرکلاس رو نداره.
گرچه مادرم هیشوقت حس خوبی نسبت به امیدنداشته ولی من تصمیممو گرفتم امشب درباره امیدباهاش حرف بزنم، وقتی شرایط امید و وضع زندگی و درسش رو برای مادرم میگم هنوزم اخمای مادرم توی هم گره خورده، جوابی بهم نمیده منم سرخورده میرم توی اتاقم.
ساعت کنار تختم هنوز برای صبح زنگ نخورده که صدای مامانم رو میشنوم که میگه: یالله پاشو تنبل خان! چقدر میخوابی؟ نکنه نمیخوای همون گوشی قدیمیات که داره خاک میخوره رو نرسونی به دست امید؟ امید که از امروز برای نیومدن سر کلاس دیگه بهونهای نداره...
امید با یه صورت برافروخته جوری در روباز کردکه واقعاترسیدم، ولی به روش نیوردم عوضش گوشی رو بهش نشون دادم وفقط گفتم سر کلاس منتظرتم...
منتظرنموندم چیزی بگه، تموم راه تاخونمون رو دویدم، اونقدرخوشحالم که میخام شادی این لحظمو شریک بشم با امام مهربونم...❤️
#عهدی_با_جان
@Behesht_e_khane