eitaa logo
بهشت ِخانه🇵🇸
647 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
81 فایل
بسم الله✨ به بهشت ِخانه خوش آمدید😍
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از افراد فلسطینی اهل غزه(مهدی صالح) که الان ساکن قم است وهفته قبل هم پدرشان در این بمبارانهاشهیدشد ند کانالی در ایتا تاسیس کردند تا تازه ترین اخباررا ازطریق خانواده ودوستانشان و به صورت دست اول ازغزه منتشر کنند. 👇👇 @SalehGaza @behesht_e_khane صالح، غزه
امام خامنه ای: "باید تربیت دینی فرزندان به عنوان نمونه‌هایی از فرهنگ غنی اسلامی در میان مردم گسترش یابد.» (۱۳۸۷/۰۷/۲۲) 💎 دوره رایگان تربیت دینی 💎 🔰 ویژه والدین، طلاب، معلمان، فعالان فرهنگی و عموم علاقه مندان حوزه تعلیم و تربیت 🔹 مدرس: استاد علیرضا پناهیان شروع دوره: از سه شنبه 9 آبان 🔻همراه با اعطای مدرک (بعد از ارسال خلاصه مطالب) ❣️شرایط شرکت در دوره رایگان: ➖بنر دوره را برای ده نفر از دوستانتون ارسال کنید ➖و ده تا صلوات برای سلامتی امام زمان(عج) و پیروزی جبهه مقاومت بفرستید ⭕️ نیازی به ثبت نام نیست ⭕️ 📌دوره در کانال سخن سدید برگزار می شود @sokhanesadid 🌱🌱🌱🌱🌱 خانه امن ترین‌ جای دنیاست👇 @behesht_e_khane
Panahian-TarbiateDini.mp3
550.3K
🎙تیزر جلسه اول دوره رایگان «تربیت دینی» 🔹استاد پناهیان 🔰جلسه اول این دوره، امشب بارگذاری می شود 📌اطلاعات بیشتر درمورد دوره: https://sokhanesadid.ir/blog/post/10010 🔺سخن سدید؛ مرجع دوره‌های رایگان کاربردی @sokhanesadid 🌱🌱🌱🌱🌱 خانه امن ترین‌ جای دنیاست👇 @behesht_e_khane
🌹هفته کتاب رو به همه کتاب خون ها، کتابدارها ،کتابفروش ها همه کسانی که تو حوزه کتاب فعال هستن تبریک میگیم. این هفته بهانه ای هست تا بتونیم بیشتر برای ترویج فعالیت کنیم. ☄ما گروه بهشت خانه هم تلاش کردیم تا سهم کوچکی در جریان کتاب داشته باشیم. 🎉ایده ی ما دعوت از بانوان فروشنده بود برای کتابخوانی درزمان های کوتاهی که فرصت مطالعه براشون ایجاد میشه. 📚کتاب ها به صورت امانی در اختیار بانوان عزیز قرار می گیره و یک هفته بعد هم برای گرفتن کتاب و تحویل کتاب جدید به مغازه شون سر می زنیم. ⭕️اگر شما بانوی فروشنده ای رو می شناسین که دوست دارن در این طرح مشارکت کنن و یا اگر کتاب هایی دارین که علاقه دارین در این طرح گردش کتاب به اشتراک بگذارین اینجا @saeidi4066 به ما معرفی کنین . @behesht_e_khane
✅برای شروع سراغ فروشگاه لوازم قنادی دونات رفتیم . 📚با کتاب از چیزی نمی ترسیدم ✍بازخورد خانم محترم فروشنده از این کتاب رو با شما در کانال به اشتراک می گذاریم . @behesht_e_khane
♦️"خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند" من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه سال مریض بودند و هردو در یک سال مردند. در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر، علی! میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد! حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف گدایی می کردم. علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد. شب می گفت مامان! چرا پاهایت تاول زده؟ می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست مادر ! وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم. علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!" یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم مادر سردت نیست؟ می گفت نه، کدوم سرما ؟! وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب میگذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان! کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟ با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوی نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم... مستاصل آمدم در خیابان گفتم خدایا امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟ برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل... علی بعد از چند دقیقه امد گفت مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده! خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ... علی که بزرگ شد جنگ شد می رفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد، به چشم حاج قاسم که فرمانده لشکر کرمان بود آمد و او را با خودش به جبهه برد و جزو فرماندهان محوری لشکر ثار الله شد و شهید شد... بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر ! یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت منم قاسم! دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟ حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد... حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است... علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد... و قاسم پسر دیگرش از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است... بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا مادر لشکری از شهیدان راه خداست... هدیه به روح بی بی سکینه پاکزاد عباسی و فرزند شهیدش سردار شهید علی شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و شهید حاج قاسم سلیمانی رحمت الله علیهم بخوانید فاتحه ای همراه با صلوات @rismansanj @behesht_e_khane
بسم‌الله الرحمن الرحیم کاش زنی بودم که به شمعدانی‌ها آب می‌داد. روی صندلی مشرف به ایوان می‌نشست و نخ ارغوانی را کنار برگ سدری گلدوزی‌ می‌‌کرد. بوی کیک توی خانه‌اش پیچیده‌بود و آفتاب ملایم از پنجره روی قالی خانه‌اش می‌ریخت. صدای گنجشک‌ها و کودکانش به هم آمیخته‌بود و زندگی برایش خانه بود. همه زندگی. همه آن چیزی که از زندگی می‌خواست. رادیو را روشن نمی‌کرد و اگر همه عالم می‌سوخت به او مربوط نمی‌شد تا وقتی آتش به لانه‌‌اش نیفتاده‌بود. کاش زنی بودم که هر غروب جلوی آینه می‌ایستاد. به قوس ابروهای وسمه کشیده‌اش دست می‌کشید و با صدای زنگ خون زیر پوستش می‌دوید. لب‌هایش را بهم می‌فشرد تا سرخ شوند. به سمت حیاط آرام می‌رفت و سر راه گلدان کج شده روی پله را صاف می‌کرد. کاش زنی بودم که تنباکو توی دست‌های ظریفش می‌فشرد و استکان کمر باریک را پر می‌کرد. روزنامه‌ها را بی آن که بخواند روی رف مرتب می‌کرد. آنقدر دل نازک بود که روزنامه نمی‌خواند تا خبرها دلش را آشوب نکنند. آخر شب پا روی پا می‌انداخت و خودش را مشغول می‌نمود اما سایه مردش را می‌دید که به سمت اتاق می‌لغزد. توی قاب در، آن حجم تنومند نجیب که می‌ایستاد زندگی زن در کمال خود بود. اما من آن زن نیستم. من زن دیگری هستم. من سمت دیگر این زندگی ایستاده‌ام. اینجا که منم مدام توی سرم جایی منفجر می‌شود. و صدای همهمه می‌پیچد. صدای ضجه و بعد شبیه صدای پر زدن پرنده صدای لرزش یک کودک که استخوان های تردش تریک تریک بهم می‌خورند. و من گوشه‌ی ناخنم را می‌کنم قلبم تند می‌زند و برای بار هزارم از خودم می‌پرسم از من چه کاری بر می‌آید؟ و این نادانی تاوان ناپرهیزی است می‌دانم که خدا گفته بود  «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»  ✍معصومه امیرزاده @behesht_e_khane
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ ‌« بزرگ بانوی آل حیدر... » ولادت حضرت زینب سلام الله علیها مبارک @behesht_e_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ما دامت الغزه فی الغصب لا لنّفتح هذا الاباب 🌱🌱🌱 تحقیری که این انیمیشن یمنی برای اسرائیل داره یه چیز تو مایه‌های کورنت تو سر سربازای جهوده :) 🗣 آزوف @twtenghelabi 🌱🌱🌱 *کورنت: نوعی موشک هدایت شونده @behesht_e_khane
وزیر ارشاد: جمعه جشن خودکفایی کاغذ در مازندران برگزار می‌شود 🔹از ۵ هزار تن کاغذ در سال ۱۴۰۰، امروز به ۸۰ هزار تن رسیده‌ایم و تمام کتب درسی با کاغذ کشور تولید شده است. @Farsna - Link 🌱🌱🌱 @behesht_e_khane