eitaa logo
بهشت ِخانه🇵🇸
653 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
81 فایل
بسم الله✨ به بهشت ِخانه خوش آمدید😍
مشاهده در ایتا
دانلود
چند پرسش و پاسخ از ، پیرامون در این وانفسای ولنگاری افکار عمومی ، شاید خواندن چند خط تحلیل از این نویسنده کمکمون کنه🤝 شروع گپ : اولین تصویر سمت چپ @behesht_e_khane
بخوانیم با هم دعای چهاردهم را به نیت پیروزی جبهه مقاومت ✌️ حتماً با معنی بخونیم که بچسبه به روح و جانمون💚 @behesht_e_khane
16.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: من به شما عرض می‌کنم به حول قوه‌ی الهی گستره‌ی مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت 🔹️رهبر انقلاب اسلامی هم‌اکنون در دیدار اقشار مختلف مردم در سخنان پیرامون تحولات اخیر منطقه: ✏️ مقاومت این است، جبهه مقاومت این است: هرچه فشار بیاورید محکم‌تر می‌شود، هرچه جنایت کنید، پرانگیزه‌تر می‌شود. هرچه با آنها بجنگید، گسترده‌تر می‌شود و من به شما عرض می‌کنم به حول قوه‌ی الهی گستره‌ی مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت. ✏️ آن تحلیلگرِ نادانِ بی‌خبر از معنای مقاومت خیال می‌کند که مقاومت که ضعیف شد، ایران اسلامی هم ضعیف خواهد شد و من عرض می‌کنم به حول و قوه‌ی الهی، به اذن الله تعالی، ایران قوی مقتدر است و مقتدرتر هم خواهد شد. ۱۴۰۳/۹/۲۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir
قلب های ملتهب ما در این روزها، سیل سوالات بی جواب را ، ترس و هراس از آینده ایران و مقاومت را وبغض های فروخورده را و.... شنیدن این یک دقیقه از امام امت، آب شفایی است بر همه ی این آتش ها @behesht_e_khane
همان گلوله‌ای که جان شیرین دو فرزند تو را گرفت، پسر رشید من را هم از پا انداخت. این گلوله از اسلحه‌ی یک دشمن بیرون آمده. با یک هدف مشترک؛ می‌خواهند نباشیم کم بیاوریم کوتاه بیاییم اما ما با همین داغی که در دل داریم تا آخر ایستاده‌ایم تا آخر یعنی تا نابودی کامل دشمن مشترکمان... 🥀 با احترام به حضرت ام‌البنین و به یاد همه مادران شهدا 🇵🇸به مدرسه فلسطین بپیوندید: 🌐|| @palestinestory
ان شاالله خونه هاتون پر باشه از این یاقوت ها 😍 @behesht_e_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱بخشی از کتاب پنجشنبه فیروزه ای🌱 در حال و هوای خودم هستم که یکی از دخترهای دانشکده به طرفم می‌آید. لبخند می‌زند و آرام می‌پرسد: «ببخشید... اشکال نداره با هم بریم؟» چه جوابی باید بدهم؟! بگویم: «چرا، اشکال داره. دلم می‌خواد تنها باشم!» حالا که صدف هم خواب مانده و همراهم نیست، انگار قرار نیست بتوانم برای خودم خلوت کنم. می‌گویم: «بریم!» چشمم به گنبد طلایی است که در میان سیاهی آسمان می‌درخشد و هر چه جلوتر می‌رویم پشت دیوارها پنهان می‌شود و کمتر می‌توانم ببینمش. می‌گوید: «شما باید غزاله خانوم باشین، درسته؟» می‌گویم: «بله، شما چی؟» نگاهش می‌کنم. خال سیاه کنار لبش و ابروهایی که مرتب شده‌اند، اما هنوز پیوستگی‌شان را حفظ کرده‌اند، آدم را یاد زن‌های شعرهای حافظ می‌اندازد. اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را یا این بیت: کمان ابرویش را گو بزن تیر که پیش دست و بازویش بمیرم چند تار موی سیاه از گوشه مقنعه‌اش بیرون ریخته. چادر مشکی طرح دارش را جور خاصی دور خودش جمع کرده و زده زیر بغلش. یک جوری که انگار هنوز نتوانسته با آن کنار بیاید. می‌گوید: «مریم هستم، ترم سه ارشد... فلسفه، دیگه چی بگم؟» پس هم رشته خودمان است. یعنی می‌شود... هم دوره‌ای سلمان! بی‌معطلی می‌پرسم: «پس چطوری از ورودی شما دو نفر آوردن اردو؟» احساس می‌کنم خودم را لو داده‌ام، اما مریم متوجه نمی‌شود چرا این قدر دقیق آمارشان را دارم. ابروهای پیوسته‌اش لحظه‌ای در هم می‌رود و بعد می‌گوید: «آها! به خاطر چیز... آخه تقریباً از ترم دو تا الآن، رتبه اول بین من و سلمان در گردشه، اونم با چند صدم پایین بالا... بچه‌ها کلافه شدن از دستمون! آموزشم هر سال هر دومونو برای اردو دعوت می‌کنه، البته اینو همیشه برای همه توضیح می‌دم که سلمان بدون آزمون اومد ارشد، ولی منِ بیچاره پدرم در اومد برای اینکه دانشگاه خودمون قبول بشم.» چه راحت می‌گوید سلمان! انگار برادرش است... یا... مثلاً نامزدش. کم مانده بگوید سلمان جان، عزیز دلم! خوشم نمی‌آید. - دیگه چه سوالی دارین؟ شانه بالا می‌اندازم و می‌گویم: «هیچی!» می‌خندد. من هم زورکی می‌خندم. - ولی چند صدم پایین بالا در معدل، اصلاً دلیل نمی‌شه که شما خیلی راحت بگی سلمان! در دلم می‌گویم. خیلی وقت است که با آدم‌ها این قدر رک و راحت حرف نزده‌ام. می‌دانم که باید قواعد حرف زدن را رعایت کنم. رک بودن، دلیل خوبی برای «هر چیزی» گفتن نیست، لااقل از نظر من! می‌گوید: «دیروز سر ناهار که درباره زیارت کردن بحث پیش اومد، حرف تو حرف شد، نتونستم بگم. به نظر منم لازم نیست آدم حتماً دستشو برسونه به ضریح، به هر حال اماما که محدود به مکان خاصی نیستن که حتماً مجبور باشیم بیایم اینجا تا بتونن صدای ما رو بشنون. از توی خونه‌هم سلام بدیم می‌شنون. از همون جاام حاجت خودمون رو بگیم اگه برآورده شدنی باشه، مستجاب می‌شه. من هر روز بعد از نماز صبح از خونه به اماما سلام می‌دم، مطمئنم که می‌شنون.» می‌گویم: «خیلی خوبه. ولی خودِ زیارت اومدن هم یه خوبی‌هایی داره دیگه، وگرنه این قدر سفارش نمی‌شدیم به تحمل رنج سفر و زیارت از نزدیک.» همان طور که کنار هم با سرعت قدم برمی‌داریم، نگاهم می‌کند و می‌گوید: «چی بگم!» وارد صحن قدس می‌شویم. از کنار آب‌خوری هشت ضلعی می‌گذریم که یادم می‌آید وضو نگرفته‌ام. در جا می‌ایستم. چرا فراموش کرده‌ام؟! آهان، وقتی دست‌هایم را شستم، یادم افتاد که صدف اصرار کرده بود هر طور شده بیدارش کنم، حتی اگر لازم شد روی صورتش آب بریزم تا خواب نماند. ترسیدم فراموش کنم. با دست خیس رفتم بالای سرش. چند دفعه صدایش کردم. هیچ عکس العملی نشان نداد. یکی دو قطره آب ریختم روی صورتش. او هم میان خواب و بیداری چند تا فحش بی‌ناموسی حواله‌ام کرد. @behesht_e_khane
کتابی لطیف🌸 و سراسر نور✨ است که یک زیارت دلچسب و جست و جو در نیت ها و خواسته ها را نصیبمان می کند🌱 در این رمان جرعه هایی از دعای پرفضیلت جامعه کبیره ، میراث ارزشمند امام علی النقی الهادی (علیه السلام ) به ما نوشانده شده است 👌 به کمک بهره مندی از کتاب که شرح ۱۴ جلدی است بر این دعا. نویسنده : تعداد صفحات : ۲۹۱ انتشارات : نیستان هنر @behedht_e_khane