eitaa logo
بهشت خانواده💞
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
816 ویدیو
85 فایل
💞بسم الله الرحمن الرحیم💐 💥 با این کانال خونواده خودتون رو وارد بهشت کنید.💞 @beheshtekhanevadeh14 ارتباط با مدیر کانال: نظرات و پیشنهادات @Hassanvand1392 کانال مشاوران تنها مسیر آرامش @MoshaverTM
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت خانواده💞
بسم الله الرحمن الرحیم #از_خانه_تا_خدا.... #درس پنجاه و سوم 👇 💎 " محبت های خیابونی "
سلام و عرض ادب همچنین خوش آمدگویی به اعضای جدید کانال🌹🍃🌹 امشب ساعت ۱۰ درس جلسه ۵۴ "از خانه تا خدا "تقدیم محضر مبارک تون میشه
بهشت خانواده💞
بسم الله الرحمن الرحیم #از_خانه_تا_خدا.... #درس پنجاه و سوم 👇 💎 " محبت های خیابونی "
بسم الله الرحمن الرحیم جهت فرج و خشنودی آقا و مولایمان اجابت حوائج شرعی همه مؤمنین با عافیت رفع مشکلات کشور موفقیت پیروزی دولت انقلابی بر عوامل لیبرال_عاشق غرب دوستی و صمیمیت خانواده ها بخصوص همسران😊 ازدواج مبارک مجردهامون اشتغال جویندگان کسب و کار حلال و حوائج آینده تک تک شیعیان ۵ صلوات + سه مرتبه توحید رو به حضرت امیر و حضرت زهرا حضرت رسول امام رضا امام زمان صلوات الله علیهم هدیه کنیم 🌺🌺🌺
.... پنجاه و چهارم 👇 💎 " نگاه به خود "
🔹یکی از عواملِ رسیدن به آرامش اینه که انسان مدام مشغول "اصلاحِ عیوبِ خودش" باشه. 👈 آدم باید "نگاهِ خودش" رو تغییر بده تا بتونه آرامشِ بیشتری داشته باشه. 🌺 وجود مقدس امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: ✨ یا اَیُّها الناس "طوبی لِمَن شَغَله" عَیْبه عَن عیوب النّاس و بَکی علی خَطیئته✨ { ای مردم! سعادتمند کسی است که "پرداختن به عیوبِ خودش" او را از پرداختن به عیوبِ مردم بازداشته است و برای خطاهای خودش میگرید...} 🔶 حضرت چقدر زیبا و میفرماید که انسان همیشه باید دنبال این باشه که عیوبِ خودش رو اصلاح کنه. 👌"خیلی وقتا اگه آدم خودش اصلاح بشه، دیگران هم اصلاح خواهند شد." در این زمینه باید یه قانونِ مهم رو خدمتِ شما تقدیم کنیم. 🔹این قانونِ مهم اینه که: ✅ هر یک از زن و مرد باید مدام حواسش به توصیه های مخصوص خودش باشه. یعنی وقتی وظایفِ یه خانم و آقا گفته شد، دیگه هیچکدومشون دنبال این نباشن که طرفِ مقابل به وظایفش عمل میکنه یا نه! ☺️ ✔️ بلکه "هر کس فقط به فکر انجامِ وظایفِ خودش" باشه. 👌 همین که آدم "مدام دنبال انجام وظایف خودش" باشه باعث میشه که دیگه انتظار از دیگران نداشته باشه و همین موجب آرامشِ آدم خواهد شد😌💞 👆👆👆✅
🌹مثلاً آیت الله بهجت رحمت الله علیه وقتی میخواستن به یه زوجِ جوان نصیحتی کنن، فرمودن که من یه نصیحتی به آقا میکنم و یه نصیحتی به خانم. 🔹امّا وقتی دارم به آقا نصیحت میکنم، خانم در گوشاش رو بگیره که نشنوه!😊 🔸وقتی هم دارم به خانم نصیحت میکنم، آقا در گوشاش رو بگیره تا نشنوه! ظاهراً ایشون میخواستن شوخی کنن ✔️ ولی عملاً میخواستن این نکتۀ مهم رو یاد بدن که "هر کس باید دنبال وظیفۀ خودش باشه نه اینکه انتظارِ انجام وظیفه از طرفِ مقابل داشته باشه."🔺 ⛔️ اگه خانمی همش انتظار داشته باشه که همسرش تمامِ وظایفش رو انجام بده، 👈 اونوقت اگه شوهرش حتی یه دونه از وظایفِ خودش رو انجام نده، این خانم خیلی عصبی میشه و آرامشِ خودش و شوهرش رو از بین میبره.⚡️ 💢♨️💢 ✅ این که ما انسان ها رو بهشون یادآور بشیم خوبه امّا "مهم تر از حقوق، یادآوری افراد هست." 🔴 اگه به یه نفر فقط حقوقش رو مدام گوشزد کنن این آدم گرگ خواهد شد... - یعنی دنبال حقوقمون نباشیم؟ 🔶 اشکالی نداره امّا "بهتره که دو برابرِ اینکه دنبال حقوقمون باشیم، دنبال وظایفمون باشیم." دنبال این باشیم که ببینیم وظیفمون چیه و بتونیم "به بهترین شکلِ ممکن" اون وظایف رو انجام بدیم.👌✔️ 🔷✅🚥🌺🎗
🕊❤️🕊اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین 🕊❤️🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بزرگواران همراه 🤚 خوب هستین الحمدالله عیدتون خیللللی خیلی مبارک باشه 🥳🥳🥳 انشاءالله عیدمون معرفت صاحب الزمان عجل الله و در مسیر حق بودن و عاقبت بخیری باشه 🥰 بزرگوارانی که پیگیر رمان هستن بابت دیشب خیلی عذرخواهی میکنم گوشیم ایراد پیدا کرد و اصلا نتونستم به کانال دسترسی داشته باشم 😞 امشب جبران میشه و چهار قسمت ارسال میشه 😊 خوبه .....
بهشت خانواده💞
💠#قسمت_دوم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅: مسیحی یا یهودی یه هفته دیگه هم به همین منوال
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠 داستان جذاب و واقعی ✅🌹 🌹✅ : خدایی که می شنود. مسلمانان کشور من زیاد نیستند یعنی در واقع اونقدر کم هستند که میشه حتی اونها رو حساب نکرد ... جمعیت اونها به 30 هزار نفر هم نمیرسه و بیشترشون در شمال لهستان زندگی می کنن ... همون طور که به بالشت های پشت سرش تکیه داده بود ... داشت دونه های تسبیحش رو می چرخوند ... که متوجه من شد ... بهم نگاه کرد و یه لبخند زد ... دوباره سرش چرخوند و مشغول ذکر گفتن شد ... نمی دونم چرا اینقدر برام جلب توجه کرده بود ... - دعا می کنی؟ ... - نذر کرده بودم ... دارم نذرم رو ادا می کنم ... - چرا؟ ... - توی آشپزخونه سر خوردم ... ضربان قلبش قطع شده بود... چشم های پر از اشکش لرزید ... لبخند شیرینی صورتش رو پر کرد ... - اما گفتن حالش خوبه ... - لهجه نداری ... - لهستانیم ولی چند سالی هست آلمان زندگی می کنم... - یهودی هستی؟ ... - نه ... تقریبا 3 ساله که مسلمان شدم ... شوهرم یه مسلمان ترک، ساکن آلمانه ... اومده بودیم دیدن خانواده ام... و این آغاز دوستی ما بود ... قرار بود هر دومون شب، توی بیمارستان بمونیم ... هیچ کدوم خواب مون نمی برد ... اون از زندگیش و مسلمان شدنش برام می گفت ... منم از بلایی که سرم اومده بود براش گفتم ... از شنیدن حرف ها و درد دل های من خیلی ناراحت شد ... - من برات دعا می کنم ... از صمیم قلب دعا می کنم که خوب بشی ... خیلی دل مرده و دلگیر بودم ... - خدای من، جواب دعاهای من رو نداد ... شاید کلیسا دروغ میگه و خدا واقعا مرده باشه ... چرخیدم و به پشت دراز کشیدم ... و زل زدم به سقف ... - خدای تو جوابت رو داد ... اگر خدای تو، جواب من رو هم بده؛ بهش ایمان میارم ... خیلی ناامید بودم ... فقط می خواستم زنده بمونم ... به بهشت و جهنم اعتقاد داشتم اما بهشت من، همین زندگی بود ... بهشتی که برای نگهداشتنش حاضر بودم هر کاری بکنم ... هر کاری ... ⬅️ادامه دارد... 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
بهشت خانواده💞
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠#قسمت_سوم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : خدایی که می شنود. مسلمانان
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠 داستان جذاب و واقعی ✅🌹 🌹✅ : عهدی که شکست چند ماه گذشت ... زمان مرگم رسیده بود اما هنوز زنده بودم... درد و سرگیجه هم از بین رفته بود ... رفتم بیمارستان تا از وضعیت سرم با خبر بشم ... آزمایش های جدید واقعا خیره کننده بود ... دیگه توی سرم هیچ توموری نبود ... من خوب شده بودم ... من سالم بودم ... اونقدر خوشحال شده بودم که همه چیز رو فراموش کردم ... علی الخصوص قولی رو که داده بودم ... برگشتم دانشگاه ... و زندگی روزمره ام رو شروع کردم ... چندین هفته گذشت تا قولم رو به یاد آوردم ... با به یاد آوردن قولم، افکار مختلف هم سراغم اومد ... - چه دلیلی وجود داشت که دعای اون زن مسلمان مستجاب شده باشه؟ ... شاید دعای من در کلیسا بود و همون زمان تومور داشت ذره ذره ناپدید می شد و من فقط عجله کرده بودم ... شاید ... شاید ... چند روز درگیر این افکار بودم ... و در نهایت ... چه نیازی به عوض کردن دینم بود؟ ... من که به هر حال به خدا ایمان داشتم ... تا اینکه اون روز از راه رسید ... روی پلکان برقی، درد شدیدی توی سرم پیچید ... سرم به شدت تیر کشید ... از شدت درد، از خود بی خود شدم ... سرم رو توی دست هام گرفتم و گوله شدم ... چشم هام سیاهی می رفت ... تعادلم رو از دست دادم ... دیگه پاهام نگهم نمی داشت ... نزدیک بود از بالای پله ها به پایین پرت بشم که یه نفر از پشت من رو گرفت و محکم کشید سمت خودش ... و زیر بغلم رو گرفت... به بالای پله ها که رسیدیم افتادم روی زمین ... صدای همهمه مردم توی سرم می پیچید ... از شدت درد نمی تونستم نفس بکشم ... همین طور که مچاله شده بودم یه لحظه به یاد قولی که داده بودم؛ افتادم ... - خدایا! غلط کردم ... من رو ببخش ... یه فرصت دیگه بهم بده ... خواهش می کنم ... خواهش می کنم ... خواهش می کنم... ⬅️ادامه دارد... 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹