خواب دیدم که بند آمد برف
باغچه مست بوی شب بو شد
بوسه زد باد روی گونه ی برف
ناگهان کوچه آب و جارو شد
از در خانه آمدم بیرون
خانه رو به رو سلامم کرد
قهر بودیم چند سالی بود
چه شد امروز احترامم کرد
رو به روی فروشگاه محل
دیدم انگار شهر صف بستند
پشت شیشه، درست می خواندم
کل اجناس رایگان هستند
با تعجب گذشتم از آن صف
آمدم داخل صف مترو
جای خود را یکی تعارف کرد
خانه نو کوچه نو خیابان نو
صفحه ی گوشی بغل دستی
داشت اخباری از جهان می داد
یک نفر روی موج آزادی
پرچم صلح را تکان می داد
دائم این بود حرف زیر نویس
همه ی مشکلات ساده شدند
ایستگاه بهار، کل قطار
تا که پلکی زدم پیاده شدند
کاملا حال شهر عوض شده بود
در دل هیچ کس غبار نبود
خبر از کودکان پشت چراغ
خبر از کودکان کار نبود
مسجد شهر مست بانگ اذان
در دلش قند آب می کردند
اهل محراب و خلق بازاری
هر دو با هم ثواب کردند
با خودم گفتم ای خدا شکرت
همه جا مملو از امید شده
ناگهان مادرم صدایم کرد
پسرم صبح عید شده
#امام_زمان
#برف
#موسسه_فرهنگی_تربیتی_دختران_بهشت_ثامن_الائمه
🆔 @beheshtesamen
اين #برف كه مانند نگين ميريزد
بـر پـاي امـام آخـريـن مـيريـزد
نُقلی است كه از يمن وجود #مهدی
بـر روي سر اهــل زمـيـن مـيريـزد
#برف
#نیمه_شعبان
🆔 @beheshtesamen