eitaa logo
بهشت زندگی
271 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
557 فایل
اخلاق.احکام.عقاید. مهدویت.شهدا.خانواده. انرژی مثبت.امید.تلاش فرزندآوری مطالب گوناگون مفید... ( قدرت ما به اندازه اتکاءمان به خداست.) ارتباط با خادم کانال : @h_salam لطفاکانال رو به دیگران معرفی نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
4.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کانال عمو فلاح(ویژه مربیان،مبلغان ،معلمان و ....) 👇👇👇👇 https://eitaa.com/amoofalah ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀چکار کنیم یک زندگی قشنگ داشته باشیم?? 🌸مرد به خانومش محبت کنه 🔻حجم پایین 🔻 ╭┅─────────┅╮ 🌺 @kalateharabi ╰┅─────────┅╯ عضو شوید🤞🤞🤞 https://eitaa.com/beheshtzendegi
جمعیت1ده اشکال و سوال درمورد فرزندآوری(1).mp3
زمان: حجم: 3.97M
🚨 پاسخ به شبهات مرتبط به جمعیت و فرزندآوری در ۲۰ قسمت ⭕️ قسمت اول 🔶 طرح ده سوال اساسی در مورد فرزندآوری 🔹 چرا با وجود اینکه فرزندخواهی یک مسأله فطری است،برخی از مردم مخالف فرزندآوری هستند؟ 🔸نقش تبلیغات منفی علیه فرزندآوری چیست؟ 🔹 چرا سبک زندگی ما تغییر پیدا کرده است؟ 🔸 مقصر اصلی در کاهش فرزندآوری کیست؟ 🔹و؟؟؟؟؟ ✅ حجت الاسلام محمدمسلم وافی ❇️❇️❇️❇️❇️ کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1432485942C6eea8db2a4
یادت باشد قسمت اول.m4a
حجم: 8.52M
📚 📣 🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 📗 🌷شهید مدافع حرم، حمید سیاهکالی مرادی ✍️ محمد رسول ملاحسنی 🎙راوی: جمعی از بازیگران نمایشی ✫⇠ 🍃 🍃پسر عمه 🍃دختر دائی 🍃درس 🍃امتحان کنکور 🍃جواب کنکور 🍃دانشگاه 🔸…" اثری است پیرامون زندگی "شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی" که "محمدرسول ملاحسنی" آن را به روایت همسر شهید به رشته ی تحریر درآورده است. 🔸محمدرسول ملاحسنی با قلم جذاب خود توانسته روایت فرزانه درباره نحوه آشنایی، ازدواج، دوسال زندگی مشترک و در نهایت شهادت همسرش را به خوبی بنویسد. 🔸اگر دوست دارید از زاویه دیدی جدید با زندگی یک شهید مدافع حرم و همسرش آشنا شوید و از علاقه مندان به ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی هستید، شنیدن این کتاب به شما توصیه می‌شود. ☀️  روایتگری شهدا ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ https://eitaa.com/beheshtzendegi
. ☕️ 📚 خاکهای نرم کوشک سال هزار و سیصد و چهل و هفت بود. روزهاي اول ازدواج، شیرینی خاص خودش را داشت. هرچند بیشتر از زندگی مشترکمان می گذشت، با اخلاقیات وروحیه او بیشتر آشنا می شدم. کم کم می فهمیدم چرا با من ازدواج کرده: پدرم روحانی بود و او هم دنبال یک خانواده مذهبی می گشته است. آن وقتها توي روستا کشاورزي می کرد. خودش زمین نداشت، حتی یک متر.همه اش براي این و آن کار می کرد.به همان نانی که از زحمتکشی در می آورد قانع بود و خیلی هم راضی. همان اول ازدواج رساله ئ حضرت امام را داشت. رساله اش هم با رساله هاي دیگر که دیده بودم، فرق می کرد؛عکس خود امام روي جلد آن بود، اگر می گرفتند مجازات سنگینی داشت.پدرم چند تایی از کتابهاي امام را داشت. آنها را می داد به افراد مطمئن که بخوانند.کارهاي دیگري هم تو خط انقلاب می کرد.انگار اینها را خدا ساخته بود براي عبدالحسین. شبها که می آمد خانه، پدرم براش رساله می خواند و از کتابهاي دیگر امام می گفت. یعنی حالت کلاس درس بود. همینها گویی خستگی یکروز کار را از تن او بیرون می کرد.وقتی گوش می داد، تو نگاهش ذوق و شوق موج می زد. خیلی زود افتاد تو خط مبارزه.حسابی هم بی پروا بود. براي این طور چیزها، سر از پا نمی شناخت. یک بار یک روحانی آمده بود روستاي ما. تو مسجد سخنرانی کرد علیه رژیم. شب، عبدالحسین آوردش خانه خودمان. سابقه این جور کارهاش بعدها بیشتر هم شد. شاید بیراه نباشد اگر بگویم اصل مبارزه اش از موقعی شروع شد که صحبت تقسیم اراضی پیش آمد.آن وقتها بچه دار هم شده بودیم، یک پسر که اسمش را گذاشته بود حسن. بعضی ها از تقسیم ملک و املاك خیلی خوشحال بودند. او ولی ناراحتی اش را همان روزها شروع شد. حتی خنده به لبش نمی آمد. خودش، خودش را میخورد. من پاك گیج شده بودم.پیش خودم می گفتم: «اگه بخوان به روستایی ها زمین بدن که ناراحتی نداره!» کنجکاوي ام وقتی بیشتر می شد که می دیدم دیگران شاد هستند. یک بار که خیلی دمغ بود، به اش گفتم:«چرا بعضی ها خوشحال هستن و شما ناراحت؟» اخمهایش را کشید به هم.جواب واضحی نداد. فقط گفت: «همه چی خراب می شه، همه چی رو می خوان نجس کنن!» بالاخره صحبت تقسیم ملکها قطعی شد.یک روز چند نفر از طرف دولت آمدند روستا. همه اهالی را گفتند:«بیاین تو مسجد آبادي.» خانه ها را یک به یک می رفتند و مردها را می خواستند. نه اینکه به زور ببرند، دعوت می کردند بروند مسجد. تو همان وضع و اوضاع یکدفعه سر و کله عبدالحسین پیدا شد. نگاهش هیجان زده بود. سریع رفت تو صندوقخانه.دنبالش رفتم. تازه فهمیدم می خواهد قایم شود. جا خوردم. رفت تو یک پستو و گفت:«اگه اینا اومدن، بگو من نیستم.» چشام گرد شده بود. «بگم نیستی؟!» «آره، بگو نیستم. اگرم پرسیدن کجاست، بگو نمی دونم.»😒 .https://eitaa.com/beheshtzendegi