فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅آموزش کودکانه سورههای منتخب قرآن کریم
🔅سرودهای قرآنی و پیامهای قرآنی بصورت تصویری،گرافیکی و جذاب
🔅تولید کننده فلش آلبوم قرآنی سُرودستان
🍃 وکلی محتوای کودکانه در کانال مجموعه«سُرودستان»
🔻همین الان عضو بشید🔻
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1923153921C4fc44de1cf
💥آشنایی با چهارده معصوم،قرآن،نماز،
حجاب،نعمتهای خدا ، پدر و مادر و ...
💠 سُرودستان ، دوست خوب کودکان
👇عضویت در کانال 👇
💠 @soroodestan
هدایت شده از تبلیغات گسترده اورجینال
دختره محض مسخره کردن پسره مذهبی حرفی زد که باعث شد خودش ضایع بشه و🤣😍
آش و به سمت محمد یاسین گرفتم و گفتم:حاجی ترقه بالله
محمد یاسین آش از دستش افتاد و افشین نگاهی بهم انداخت
شونه ای بالا انداختم که افشین بلند زد زیر خنده و محمد یاسین سرش و تو یقه اش فرو برد و خندید
افشین دستش و به سمت محمد رفیقش گرفت و بلند گفت:ممد بیا منو ببر که پوکیدم،جکی جان میگه ترقه بلله
متعجب گفتم:زهرمار،ترقه بالله کلمه ای است که به افراد ریش دار مذهبی گفته میشود، نفهمی یا خودت و زدی به نفهمی؟
افشین خم شد و مشتاش و به زمین کوبید و هر هر خندید و محمد یاسین خندهاش شدت گرفت....
https://eitaa.com/joinchat/3906798195Ced2e2a761a
محمد یاسین پسری مذهبی و سر به زیر که عاشق یه دختر قرطی میشه و خانوادش با ازدواجشون مخالفت میکنن و خونشون و عوض میکنن تا این دوتا با هم چشم تو چشم نشن...
و محمد یاسینی که از حرص خانوادش تبدیل میشه به یه پسر جذاب و خشک به دور از رفتار مذهبی!
و اما یاسمن...
دختر قرطیمون که به یاد عشقش تبدیل شده به یه دختر آروم و چادری که هزار برابر زیباترش کرده و بدتر از قبل افتاده به جون دل محمد یاسین... 🥲🔥
https://eitaa.com/joinchat/4076011747Cda1df01f58
هدایت شده از دُرنـجف
گویی که در خلقت عباس
خدا از افق ‹ احسن الخالقین ›
خویش هم فراتر رفته است
و عباس را چون نشان افتخاری
بر سینه ‹ احسن الخالقین ›
خویش آویخته است.
📚سقای آب و ادب
#میلاد_حضرت_عباس (علیه السلام)
هدایت شده از حضرت مادر
شب ولادت علمدار حسین اسٺ
ولادت گل فاطمہ سردار حسین اسٺ
لبخند بہ لبهاے مَلڪ، گل ڪند هر دم
زیرا همہ دم خنده بہ رخسار حسین است
#ولادت😍
#ختمصلوات
هدیه به
#بابالحوائجحضرتعباس(ع)
به نیت
#سلامتیوتعجیلدرفرجامامزمانعج
#برداشتهشدنموانعظهور
#سلامتیحضرتآقا
#پیروزیجبههمقاومت
#نابودیاسرائیل
#نابودیآمریکا
#نابودیصهیونیست
#شفایمریضا
#عاقبتبخیریوخوشبختیجونا
#حاجترواییهمگی
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
#باب_الحوائج✨❣️
#ولادت_حضرت_عباس(ع)✨❣️
#مبارڪـباد✨❣️
بعد از عروسی خواهرم و دیدن رفتارخوب شوهرش، چشمش برادرش رو گرفت و برای اینکه خودم رو بهش قالب کنم هر روز به بهانه های مختلف میرفتم خونهی خواهرم و دلبری میکردم. موفق شدم و قرا شد منم بگیرن برای اون یکی پسرشون ولی درست شب خواستگاری وقتی وارد اتاق شد...
از اون به بعد خودم رو مخفی میکردم. دلم نمیخواست هیچ کس من رو ببینه
https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae
باورت میشه اینا طلا نیستن ⁉️😳
#نقره هستن که تو قالب طلا ساخته شدن 🥰
دنیای لوکس جواهرات نقره اینجاست👇
https://eitaa.com/joinchat/1494155780C36cb7330bd
♨️ قیمت منصفانه (عمده فروشیم) 👌
♨️ فاکتور معتبر از اتحادیه 🗒
♨️ شرایط خرید اقساطـی 💰
♨️ ارسال رایگان ✈️
✅ کانال رضایت با بیشتر از ۱۰۰۰ واریزی و رضایت هم داریم💁♀
دیگ چی از این بهتر ؟! 😉
پارت اول
من افسونم، دختر بدبختی که یک شبه زنِ خان روستا شدم! نفهمیدم چطور شد اما به خودم اومدم دیدم کنارش سر سفره عقد نشستم!
مادرم اشک شوق میریخت و خواهرام کِل میکشیدن اما خانم بزرگ، مادر ارباب، با اخم نگاهم میکرد و تو دلش برام خط و نشون میکشید!
اخرشب بود که منو به اتاقی که برامون اماده کردن فرستادن...
تشک سفیدی کف اتاق پهن بود و روش برگ گل ریخته بودن!
گوشه اتاق نشستم و نمیدونستم باید چیکار کنم که درب اتاق باز شد و قامت بلند ارباب وارد اتاق شد و درب رو محکم بست و قفلشو انداخت!
از ترس به خودم میلرزیدم که جلو اومد و گفت: فکر کردی من از تو خوشم میاد؟ توی رعیت زاده فقط یه وسیله ای برام!
زیر بازمو تو دست گرفت و منو روی تشک انداخت اما نمیدونم یهو چیشد که با تعجب و اخم عقب عقب رفت!!!! و با خشم گفت: برو گمشو بیرون!!!
تازه فهمیدم چه بلایی سرم اومده!
عجز و التماسام فایده ای نداشت،زورمم بهش نمیرسید!
درب رو باز کرد و همونجور پرتم کرد تو راهرو!
همون لحظه برادرش که معلوم بود سرو صدامونو شنیده،از اتاقش اومد بیرون
از شرم پیچیدم به خودم!
خان داد زد من این بدرد نخور رو نمیخوام پسش بفرستین!
برادرش کتشو انداخت روم و گفت معلوم هست اینجا چه خبره؟هیچ عروسی از این عمارت بیرون نمیره!
خان فریاد زد:ولی من نمیخوامش!
برادرشوهرم نگاهی به جاریم انداخت و گفت: پس خودم عقدش میکنم!!!
با ترس نگاهش کردم، اون... اون نمیدونست که من.....
ادامه سرگذشت افسون اینجاست👇غــــــــوغـــــــا بـــپا کرده این رمان😱🔥
https://eitaa.com/joinchat/2979005180Cd7f7d53b8d
#برگ284
با صدای عمو محمدعلی که وارد حیاط خونه باغ شد، عمه نتونست ادامه بده ولی دیگه حتی ملاحظهی عمو رو هم نکردم و از بین دندونهای چفت شدهم رو به عمه فرشته با فریاد گفتم:
-عمه تو بیخود کردی از طرف من بله دادی که الان مجبور باشم این حرفا رو بشنوم!
همزمان با تموم شدن جملهم، عمو احمد با قدمهای بلند به طرفم اومد، توجهی به داداش گفتن عمو محمدعلی نکرد، دستش رو بالا برد و به ضرب روی صورتم پایین آورد...سرم خم شد و صدای سیلی زدن عمو همزمان شد با هین کشیدن راضیه و صدای بلند و درمونده امیرصدرا از اون طرف دیوار
-داداش زدش ،بی انصاف بذار برم زدش
بلندتر از قبل فریاد زد:
زدش ،زدش ،زدش
https://eitaa.com/joinchat/2236219683Ca3e8232faa
پسر عاشقمون بدون اطلاع قبلی، دخترعموی بدقلقش رو تو جمع خواستگاری کرد!🙄
https://eitaa.com/joinchat/2236219683Ca3e8232faa
حالا #حورا مونده و نیشوکنایهها و #بلهای که از جانبش به آقا #امیرصدرا داده شده و امیرصدرایی که جلوش رو گرفتند و نمیذارن برای دفاع از عشقش بیاد ...🤕🤭🥺
~~~
داستانیبراساسواقعیت🌱
عاشقانهیمذهبی😍♥️
هدایت شده از دُرنـجف
گویی که در خلقت عباس
خدا از افق ‹ احسن الخالقین ›
خویش هم فراتر رفته است
و عباس را چون نشان افتخاری
بر سینه ‹ احسن الخالقین ›
خویش آویخته است.
📚سقای آب و ادب
#میلاد_حضرت_عباس (علیه السلام)