#اطلاع_رسانی
به اطلاع مشترکان محترم منطقه بهشهر
محدوده خیابان فرودگاه، خیابان گلستان و سیمتری آیتالله کوهستانی
می رساند:
به دلیل اجرای طرح فنی با هدف تقویت و افزایش قابلیت اطمینان شبکه توزیع برق شهرستان بهشهر و بهبود روند ارائه خدمات به مشترکین محترم، روز سهشنبه مورخه ۱۴۰۳/۰۸/۲۹، برق مشترکین در محدوده صبح از ساعت ۰۹:۰۰ تا ۱۳:۰۰ با یک مرحله قطعی احتمالی و موقت برق مواجه خواهند شد.
✅ ضمن قدردانی از همراهی مشترکان محترم ساکن در این محدوده، خواهشمندیم با صبر و بردباری، نیروهای عملیاتی این شرکت را در ارائه خدمات هرچه شایستهتر به خود، یاری کنید.
🤝🏻 *روابط عمومی امور توزیع نیروی برق بهشهر*
#بهشهر_اشرف_البلاد
@BehshahrCity
تعویض و تقویت ترانس برق در روستای #امیرآباد با همکاری اداره برق زاغمرز
#اخبار
#بهشهر_اشرف_البلاد
@BehshahrCity
هدایت شده از کانال بهشهر؛ اشرفالبلاد
کانال #بهشهر_اشرف_البلاد در دوم مهرماه ۱۳۹۴ در تلگرام ایجاد و سپس در ۲۲ فروردین ۱۳۹۷ در ایتا ایجاد شد و در این کانال، فقط اخبار و مطالب مرتبط با شهرستان بهشهر منتشر میشود.
لطفاً دوستان خود را به کانال بهشهر؛ اشرف البلاد دعوت کنید.
منتظر حضور همه همشهریان عزیز هستیم.🌷
لطفاً اخبار و مطالب مرتبط با بهشهر را برای ما ارسال بفرمایید.
ارتباط با ادمین: @smbehshahri 📲
آیدی کانال:
🆔 @BehshahrCity
لینک کانال:
🌐 https://eitaa.com/behshahrcity
https://eitaa.com/joinchat/426639363C6413704c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوری
لاریجانی: ظرف ۲۴ ساعت میتوانیم به بازدارندگی نظامی هستهای برسیم.
✅ داداش بگو داریم، خوبشو هم داریم.💪🚀
وسط جنگ که حلوا خیرات نمیکنن
#اخبار
#بهشهر_اشرف_البلاد
@BehshahrCity
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیبایی_ببینیم
طبیعت زیبای منطقه گردشگری #عباس_آباد بهشهر
#گردشگری #طبیعت #توریسم
#بهشهر_اشرف_البلاد
@BehshahrCity
«هر روز تلاوت یک صفحه از قرآن کریم»
آیات«٨تا١٢» سوره «تحریم»
ثواب تلاوت صفحه «۵۶١» قرآن کریم، هدیه به ارواح همه علما و شهدا و درگذشتگان
🌷به برکت صلوات بر محمد و
آل محمد🌷
#بهشهر_اشرف_البلاد
@BehshahrCity
#حدیث_روز
۲۹ آبانماه
قرآن کریم:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا ...»
سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۲
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه پاره اى از گمانها گناه است و تجسس مكنيد و غیبت یکدیگر را ننمایید.
#بهشهر_اشرف_البلاد
@BehshahrCity
#سالگرد_شهادت ۲ شهید والامقام ۲۹ آبانماه شهرستان بهشهر را گرامی میداریم.
🌷شهید عبدالصادق اکبریان
🌷شهید علی بلوچی
برای مشاهده اطلاعات بیشتر از شهدا، نام مبارک شهید را لمس بفرمایید.
#بهشهر_اشرف_البلاد
@BehshahrCity
8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
صبحتون بخیر
سر صبحی یکمی آرامش ببینیم.
#بهشهر_اشرف_البلاد
@BehshahrCity
( این ۵ نفر را خوب به خاطر بسپارید)
به قلم: جواد صحرایی رستمی
جنگ تمام شد و 5 نفرشان برگشتند سر خانه و زندگی ولی با زخمهایی که با خود از جنگ، سوغات آورده بودند.
در این بین حسین مایلی و فرامرز فرحی و میررحمان لطیفی علاوه بر زخم جنگ، حالا داغ برادر هم به دل داشتند.
رمضان حقگو و اسماعیل حسامی هم حالا می بایست خاطرات تلخ و شیرین، کنار فرمانده اسودی، صحرایی و دیگر همرزمان را مرور میکردند.
شب میزبانی از جوانهای رزمنده رستمکلایی که حالا گَردِ سپیدِ میانسالی روی موها و صورتشان نشسته بود، به خاطره گویی گذشت.
با بذله گویی که از فرامرز سراغ داشتم، بغض یواشکی اش موقع خاطره گفتن، من را یاد ترانه محمد اصفهانی انداخت:
پشت این چهره خندون / اون همیشه غصه داره
فرامرز گریه اش را پنهان کرد تا ضیافت آن شب ما، رنگ غم نگیرد.
فرامرز از تلاشش برای نجات دو اسیر عراقی گفت که دو رزمنده اصفهانی بنا داشتند دخل جفتشان را به خاطر جنایتهاشان دربیارند اما پادرمیانی فرامرز، زندگی دوباره ای را به آن دو عراقی که از ترس، داشتند زهره ترک می شدند، بخشید.
حسین هم از دلتنگی برای دیدن نامزدش گفت و از فرمانده صمد که شرط مرخصی و رفتن به رستمکلا را گذاشته بود، بیدارشدن حسین راس ساعت ۴ صبح.
حسین از شوق وصال "سکینه" که فقط چندماهی از عقدشان گذشته بود، دو ساعت زودتر از ۴ بیدار شد تا بهانه دست فرمانده ندهد.
رمضان، اسماعیل و میررحمان هم هر از گاه، وسط چرخاندن سیخ های کباب، سر می رسیدند و از این سو و آن سوی جنگ میگفتند.
رمضان در حجم دود کباب که چشم، چشم را نمی دید، از فرمانده صمد گفت و از بساط سیگار کشیدنهایش که بیشتر وقتها، دور از چشم فرمانده پهن بود.
رمضان گفت:
(یک روز از بخت بدم، سایه صمد را با آن قد بلندش، نزدیک خودم احساس کردم. در پلک به هم زدنی، سیگار روشن را توی جیب لباسم فرو کردم. سرخی سیگار، لباس و پوست تنم را سوزاند.)
سیگار، تن رمضان را سوزاند، اما نگذاشت خط و خش به حرمت و اقتدار فرمانده صمد بیفتد.
▪️جنگ تمام شد و چند درصد جانبازی، سهم آنها از جنگ شد؛ عوض همه جوانی که پای خاک و مردم رفته بود.
▪️جنگ تمام شد و پُشته پُشته انتظار از آنها که قد یک وجب هم نباید پایشان را از راه و مرام جبهه بیرون بگذارند و اگر گذاشتند، تاوان آن، انگشت ملامتی است که به سویشان نشانه می رود.
■جنگ تمام شد و پیری که زود جای جوانی شان نشست.
▪️و جنگ تمام شد و خوره ی فراموشی که افتاد به جان حافظه ی آدمهای جنگ برگشته و جنگ نرفته که جنگ را فقط از قاب تلویزیون دیدند و شنیدند؛ فراموشی روزهایی که این پنج نفر و پنج نفرهای دیگر این مرز و بوم، از عافیت، خوشی زندگی و لذت یک عاشقانه ی آرام گذشتند تا ما ... .