🌷"بسم رب الشهدا و الصدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اول
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهیدان
#شهید_حسن_شوقی
#سید_جعفر_مظفری
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#روزتون_شهدایی📿
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💕 سلام بر شما بزرگواران و همراهان بهشت شهدا
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💚 ان شاالله فردا لیست اسامی شهدای گرانقدر در کانال بارگذاری میشود
اولین چله زیارت عاشورا روز پنج شنبه 1402/11/12 شروع میشود .💚
قدر دان حضور سبز شما هستیم 💐
کانال ما رو به دوستان خود معرفی کنید 🌹
با سپاس فراوان از عزیزان همراه بهشت شهدا💖
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
May 11
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت چهارم
📝لباس عزا♡
🌷ماه محرم از راه رسیده بود
در روستای ما رسم بود سه روز مانده به ماه محرم پیرغلامی علم را در وسط میدان روستا میگرفت و مردان سینه زنان گِرد عَلَم می چرخیدند و نوایش را تکرار می کردند.
🔸️ زنان محل هم در کناری به تماشا می نشستند و می گریستند، برخی هم برای حاجت گیری روسری دور عَلَم می بستند و از شب اول ماه محرم هر شب بساط عزاداری و اطعام حسینی برگزار می شد.
🌷هرکس به سهم خود مادی و معنوی خدمتی میکرد تا خود را در غم اهل بیت شریک کند.
محمد پنج ساله بود و شب اولی که از مسجد بر میگشت بسیار گرفته بود.
🔸️ از او دلیل ناراحتی اش را پرسیدم محمد خودش را در آغوشم انداخت و با گریه گفت: مادر! من هم دوست دارم مانند بزرگ ترها لباس مشکی بپوشم :
🌷گفتم شهر رفتن کار مشکلی است، ولی قول میدهم تا سال بعد ان شاء الله برايت لباسی مشکی تهیه کنم محمد کمی نگاهم کرد و پرسید: نامت چیست؟
گفتم فاطمه چطور؟
🔸️سرش را پایین انداخت و گفت یعنی من پسر فاطمه ام، امام حسین هم پسر حضرت فاطمه.....؟؟؟؟
امشب شیخ روستا می گفت مادر امام حسین پیراهنی برایش دوخته، خوش به حالش !کاش مادر من هم پیراهنی برایم میدوخت.
🌷با این جمله محمد جگرم آتش گرفت با خود میگفتم حالا که پسرم خواسته به جایی دارد من چرا مانع کارش شوم وقتی همه خوابیدند از جا برخاستم به سراغ صندوقچه چوبی رفتم
🔸️به زحمت چادر مشکی کهنه ام را پیدا کردم و پس از برش زدن پیراهنی مشکی برایش دوختم و فردا شب وقتی آماده رفتن به مسجد میشد صدایش زدم و پیراهن مشکی را نشانش دادم.
🌷غافلگیر شده بود، از خوشحالی زبانش بند آمده بود. با ذوق پیراهن را پوشاندم و خدا را شکر کردم که قواره تنش شده بود.
محمد تا چند لحظه دورم می چرخید و مرا می بوسید و تشکر می کرد.
واین اولین پیراهن مشکی جگرگوشه ام بود...
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹