eitaa logo
بهشت شهدا🌷
145 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
719 ویدیو
15 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت پنجم 📝بچه گربه ♡ 🌷روزی به کاهدان رفتم تا برای به راه انداختن آتش ،تنور کیسه ای کاه بیاورم. محمد پنج ساله همراهم می آمد. از دیوار کوتاه اصطبل وارد کاهدان تنگ و تاریک شدم و محمد آن طرف دیوار نظاره ام می کرد. با زحمت دست بردم تا یک کیسه را پایین بیاورم 🔸️در این هنگام محمد فریاد زد: مادر! تو را به خدا کیسه را نینداز فکر کردم مار یا عقربی دیده است. از ترس دور و برم را نگاهی انداختم با کمال تعجب سه بچه گربه را دیدم که مظلومانه با صدایی لطیف لا به لای کیسه ها مأوا گرفته اند. 🌷مادرشان نبود و به خواهش محمد از کیسه های کناری کاه برداشتم و به حیاط برگشتیم. مشغول نان پختن بودم که محمد گوشه چادرم را کشید و گفت تنها مادر بچه گربه ها آمد. نگاهی انداختم و دوباره مشغول به کارم شدم 🔸️ولی محمد همچنان پیگیر بچه گربه ها بود و تا کاهدان سراغشان رفت و پس از چند دقیقه به سویم دوید و گفت تنها تکه ای نان میدهی تا به گربه ها بدهم خندیدم و گفتم پسرم بچه گربه ها شیر مادرشان را می خورند محمد گفت: مادرشان هم شیر می خورد؟ 🌷جوابی برای سؤال محمد ، نداشتم گفتم ببین فصل زمستان است و باید آذوقه گندممان را تا فصل بهار برسانیم محمد :گفت از سهم خودم میدهم تا گرسنه نمانیم. تکه ای نان از درون سارق کشیدم و به او دادم محمد با خوشحالی نان را به گربه داد و برگشت. فکر میکردم ماجرا تمام شده است 🔸️ ظهر فردا غذایمان نان سُرخ» بود. همه مشغول غذا خوردن شدیم که صدایی از ایوان در گوشمان پیچید محمد با ذوق قسمتی از غذای درون بشقابش را برداشت و به سمت ایوان دوید هر چه کردم نتوانستم مانعش شوم. 🌷صبح فردا وقتی از شیردوشی گوسفندان بر میگشتم مقداری شیر را برای صبحانه همراهم آوردم. بچه ها نان در پیاله ها ترید کردند و گرم خوردن بودند که باز صدای گربه از ایوان در آمد 🔸️ با عصبانیت از جایم برخاستم تا گربه را دور کنم ولی محمد پیاله اش را برداشت و فوراً خود را به کنار باغچه رساند و نصف پیاله شیر را برای گربه ریخت و بقیه را خودش خورد. 🌷گفتم پسرم او حیوان است و خدا روزی اش را می رساند پاسخی داد که از خجالت آب شدم، گفت: ببین ما آدمها این قدر کیسه آرد را ذخیره می کنیم و باز هم با اضطراب تا فصل بهار زندگی می گذرانیم پس این حیوانات که فصل زمستان است و آذوقه ندارند چه کنند؟ 🔸️من پس از این فقط چند قاشق غذایم را به گربه میدهم تا بتواند بچه هایش را سیر کند و خدا از ما خشنود شود. محمد با این جمله راه اعتراض را رویم بست و دیگر حرفی نزدم. 🌷فصل زمستان گذشت و بچه گربه ها بزرگ شدند فصل بهار شد ولی همه ما را محمد طوری عادت داده بود که هر یک لقمه ای از سهم خود را برای گربه ها نگه میداشتیم. 🔸️پسرم راست می گفت. این طوری غذا راحت تر از گلویمان پایین می رفت و لذت خوردن را چند برابر میکرد. محمد می گفت: انسان با حیوان فرقی نمیکند وقتی گرسنه ای کنارت باشد، نباید از او غافل بمانی... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹رهبر انقلاب: یکی از ابزارهای توسل به پروردگار، توجه به ارواح مطهــر شهیدان است. 👈یعنی اگر می خواهیـم توسل بجوییـم، تضـرع کنیم، دعای مستجاب داشته باشیم، بایسـتی از ارواح متعالی شهــدا استشفاع کنیم و آنهــا را شفیـع قرار بدهیم. https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
💫 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 💫 💚اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ 💚 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
دوستان و همراهان عزیز✋️ از فردا اولین چله شهدایی ما شروع میشه😍 ان شاءالله به حق این شهدای عزیز عاقبت بخیر باشین 🙏 همگی یه یا علی بگیم و چله رو از فردا شروع کنیم التماس دعا🙏
🌷"بسم رب الشهدا و الصدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اول از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهیدان اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 🕊🕊‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹نماز ساده شب بیستم ماه رجب جناب سلمان از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: هر کس در شب بیستم ماه رجب دو رکعت نماز بخواند؛ در هر رکعت، یک بار سوره حمد و 5 بار سوره قدر؛ خداوند ثواب هایی که به حضرات ابراهیم،‌ موسی، و عیسی علیهم السلام داده است به وی اعطا خواهد نمود، و از شرّ جنّ و انس در امان مانده، و خداوند به دید آمرزش و رحمت به وی می نگرد. البلدالأمين، ص169/وسائل الشیعۀ، ج8، ص93 به نقل از مصباح کفعمی 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت ششم 📝حمام خزینه ای♡ 🌷اوضاع رفاهی و بهداشتی مردم قبل از انقلاب کمتر از حد معمول بود دهکده ما تنها یک حمام خزینه ای داشت و به اجبار مردان یا زنان باید ساعت مشخصی به گرمابه می رفتند و تمام حاضران در یک خزینه استحمام می کردند. 🔹️غروب آفتاب، حوض خزینه از آب آلوده و کثیف پر میشد و کسانی که نوبتشان آن وقت بود به ناچار در همان حوض خود را می شستند. بنده متأهل بودم و در منزل پدری مسکن داشتم ولی محمد و رسول خیلی کوچک بودند. پس از مرگ پدر نسبت به این دو برادر احساس مسئولیت می کردم و دوست داشتم جای خالی پدر را قدری جبران کنم 🌷 به این دلیل آنها را چون پسر نداشته ام از خودم جدا نمی کردم. : گرما به نوبت مردانه اش بود هر دو برادرم را به گرما به بردم بسیار شلوغ بود، مشغول شستن بودم که پیرمردی هراسان اعلام کرد چند سکه از همیانش گم شده و همهمه ای داخل گرمابه پیچید همه حضار پیگیر سکه ها شدند ولی فایده ای نداشت 🔹️ پیرمرد بیچاره و نالان چشم می چرخاند تا مالش را پیدا کند تنها کسی که دست از جست وجو بر نمی داشت برادرم محمد بود. او خود را به دیواره خزینه چسباند و خم شد مصمّم دست کوچکش را درون حوض چرخاند. 🌷پس از کمی هم زدن مکثی کرد با شوق به پیرمرد گفت عمو سکه ای پیدا شد و همینطور سکه های آلوده را از خزینه بیرون کشید. پیرمرد با خوشحالی سر محمد را بوسید و گفت: پسرم! خیر از عمرت ببینی، خدا می داند که این سکه ها مرهمی به زخم زندگیم بودند که اگر نمی یافتی معلوم نبود چگونه باید ما يحتاج اهل منزلم را فراهم میکردم 🔹️وقتی به سرحمام آمدم تا لباس به تن محمد و رسول بپوشانم پیرمرد را دیدم که عصا به دست و با بغچه ای در بغل روی سکوی حمّام خستگی در میآورد گفتم: بچه ها! همین جا بنشینید تا برگردم. 🌷وقتی برگشتم بچه ها نبودند چشم گرداندم و پیرمرد هم رفته بود، نگران شدم. با عجله لوازمم را جمع وجور کردم و از گرمابه خارج شدم. به منزل رسیدم بچه ها زیر کرسی کنار مادرم مشغول چای خوردن بودند. 🔹️ با ناراحتی پرسیدم چرا تنهایی از میان برفها آمدید؟ نگفتید راه منزل طولانی است و حیوانی درنده راهتان را ببندد؟ محمد گفت داداش! ما تنها نیامدیم آن پیرمرد التماس کرد و نخواستم دلش را بشکنم. 🌷 رسول گفت: پیر مرد یک سکه هم به ما هدیه داد ولی محمد قبول نکرد با این جمله بقیه سکه ای که از اجرت گرمابه مانده بود را به بچه ها هدیه دادم... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸نماز استغفار؛ نمازی بسیار با ارزش آثار این نماز چیست و چگونه خوانده میشود؟! 🎤حجت الاسلام کاشانی 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وصیت یک شهید زنده تو اعتکاف بودیم یه شهید زنده برامون حرف میزد کسی که به زور میتونست راه بره ازمدافعان حرم بود شیمیایی شده بود میگفت ازتون گله دارم مارفتیم اونجا چه بلاهایی که سرمون اوردند تمام گردان های ماشهید شدند منم که باقی موندم پوستم انقدرحساسه نمیتونم لباس بپوشم یاحمام برم چشمام نمیبینه درماه ده ساعت میتونم بخوابم گاهی شبها دوست دارم یه سیخ بذارم توبینیم راه نفسم بازبشه تمام بدنم سرطانیه ‌.با درد میخوابم ماشهررو سپردیم دست شما خودمون فرسنگ ها رفتیم بخاطر ارامش شما جنگیدیم ازشهادت بچه ها میگفت ازدختربچه ای ۸ساله که بعد از تجاوز بهش سرشو بریدند وسوزندنش خیلی خاطرات گفت... گفت به همه بگید یه شهید زنده داره وصیت میکنه من ودوستانم ازخونمون نمیگذریم شماروحلال نمیکنیم که منکر رو می بینید تذکرنمیدهید‌ بی حجابها بدونن هیچ شهیدی ازخونش نمیگذره .بمیرم چقدرجوان رعنایی بود باری گذاشت روی دوشمون گفت تذکر بدید فوقش کتک میخورید فحشتون میدند نترسید پس ماکه تکه تکه شدیم چی ؟ ازشهادت همرزماش میگفت که با کارتک جسدسوختشو ازماشین جدامیکردند و.....آمدیم دیدیم شهر را بی حجابی گرفته....وای ب حال ما اگر ببینیم وسکوت کنیم آخرت چ جوابی داریم 😔😔😔😔😔😔😔 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌿پنج شنبه1402/11/12 💕اولین روز چله