eitaa logo
بهشت شهدا🌷
145 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
719 ویدیو
15 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 اعمال مخصوص شب و روز 🌙اعمال شب : ۱.دعای اَللّهُمَّ یا شاهِدَ کُلِّ نَجْوی وَ مَوْضِعَ کُلِّ شَکْوی... ۲.تسبیحات عشر که همان تسبیحات حضرت رسول علیه السلام می‌باشد ۳.دعای اَللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وتَهَیَّاَ... ۴.زیارت امام حسین علیه السلام 🔆اعمال روز : ۱.غسل قبل از زمان زوال و غروب آفتاب ۲.زیارت امام حسین علیه السلام ۳.دو رکعت نماز و اقرار به گناهان و توبه ۴.روزه اگر زمان دعا ضعف پیدا نکند ۵.تسبیحات عشر ۶.سوره توحید و آیت الکرسی و صلوات هرکدام صد مرتبه و... 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
 🤲🌸🌺🤲🌸🤲🌺 ☘ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ☘ ترجمه: «مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم. 💫 8 💫 💕به نیت رفع موانع ظهورامام زمان (عج) وحاجت روایی 💕 ✨یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّین»✨ ای خدایی که دعای مضطرین را اجابت می‌کنی، دعای ما را هم مستجاب کن.🤲 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝 سومین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊 🔰امروز یکشنبه 27 خرداد ماه 1403(مصادف با روز عرفه) 🌹 «سی و هشتمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 🌷 شهید والامقام 💠لبیک حق:41سالگی 💠 مزار: 🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🕊زیارتنامه‌ی شهدا🕊🌹 🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 💐💐 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
؟ 🥀19 دی 1384 یک هواپیمای فالکن-20 متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شمال غرب ایران در حوالی ارومیه سقوط کرد و تعدادی از مقامات ارشد سپاه، از جمله: 🌷حاج احمد کاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه 🌷 🌷شهید سعید مهتدی جعفری  🌷 شهید نبی‌الله شاه‌ مرادی  🌷 سردار حنیف  🌷شهید غلامرضا یزدانی  🌷شهید سعید سلیمانی  🌷 شهید عباس کروندی مجرد  🌷 شهید صفدر رشادی  🌷 شهید احمد الهامی‌ نژاد 🌷و... به شهادت رسیدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگینامه سردارسرتیپ دوم پاسدار 🌹🍃حمید آذین‌پور فرزند علی، مشاور و رئیس دفتر فرماندهی نیروی زمینی سپاه در سال ۱۳۴۲ در محمودآباد شاهین‌دژ استان آذربایجان‌غربی متولد شد. 🌹🍃 آذین‌پور هم‌زمان با اوج‌گیری مبارزات انقلابی مردم به رهبری حضرت امام، همگام با سایر همشهریانش پا به عرصه جهاد و مبارزه نهاد و به سهم خود از هیچ کوششی در این راه دریغ نورزید. **************** 🌹🍃پس از به ثمر نشسن انقلاب اسلامی در ایران، آذین‌پور به خیل نیرو‌های جهادگر پیوست و در فعالیت‌های مردمی مشارکتی خودجوش داشت و در اواخر سال ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و با جدیت و درایت کم‌نظیر به خدمت در این نهاد مقدس مشغول شد. ☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆ 🌹🍃وی بخش زیادی از سال‌های دفاع‌مقدس را در جبهه‌های جنگ گذراند و در تیرماه سال ۱۳۶۶، زمانی‌که در منطقه سردشت حضور داشت 😔حادثه وحشتناک بمباران شیمیایی این شهر توسط متجاوزین بعث عراق به وقوع پیوست و 🍂بیش از هشت هزار نفر از مردم این خطه مظلوم مصدوم شدند. ✨آذین‌پور با از خودگذشتگی فراوان به سرعت به کمک مصدومین و انتقال آنان به مناطق امن می‌شتابد ☆و در این حین یکی از مجروحان تقاضای ماسک وی را می‌کند که این بزرگوار با ایثار تمام ماسک را به وی داده و خود بر اثر استنشاق گاز‌های سمی به مقام والای جانباز شیمیایی (۲۶ درصد) نائل می‌آید. ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ 🌹🍃آذین‌پور دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت دفاعی با رتبه ممتاز و معدل ۴۶/۱۹ بود و در طول خدمت صادقانه‌اش در پاسداران انقلاب اسلامی در پست‌های مسئول واحد نیروی انسانی و ❣ فرماندهی گردان سیدالشهدا (ع) سپاه سردشت ❣ مسئول مدیریت مردمیاری قرارگاه حمزه (ع)، ❣ جانشین معاونت نیروی سپاه دوازدهم ❣مسئول دفتر و مشاور فرماندهی قرارگاه حمزه (ع) ❣ مدیر تجزیه و تحلیل و ارزشیابی بازرسی ستاد کل نیرو‌های مسلح ❣و در نهایت مشاور و رئیس دفتر فرماندهی نیروی زمینی سپاه انجام وظیفه کرده است. ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ 🌹🍃تدین و تقوا، ایثار، بزرگ منشی و اخلاص، ادب و معرفت، نظم و انضباط، جدیت، رعایت حق‌الناس و ... از فضائل و ویژگی‌های اخلاقی این شهید است که زبانزد همرزمان، دوستان و آشنایان است 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
💕 در سال ۱۳۶۷ ازدواج کرد که ثمره آن، دو فرزند است. 💌وی در قسمتی از نامه حکیمانه خود به پسرش می‌نویسد: 🌿«پسرم رازی را با تو در میان می‌گذارم که اگر آن را در درون خود بپرورانی، جواب چرا‌های خود را پیدا می‌کنی. 📌 در یک کلام، علی (ع) و فاطمه (س) ☆رمز ☆همه کار‌ها هستند 💫و توفیق در راه پیوستن به سلسله طیبه امامت و ولایت از الطاف خفیه الهی است. 🔎 اگر یافتی و راه رفتی با آن‌ها، در دنیا با عزت و آخرت با سعادت‌خواهی بود و گرنه خدا می‌داند. 💚 پس علی (ع) را بشناس 💜فاطمه (س) را بشناس 💗فرزند آن دو را پیدا کن و در زندگی آن‌ها و ائمه اطهار (ع) دقت کن و بعد از عمر شریف آن‌ها، 💝 وجود نازنین حضرت بقیه‌الله‌الاعظم (عج) را جویا باش ☆و از آن طریق ولایت را پیدا کن ☆و خود را بیمه کن ☆ و آن‌گاه چه شیرین در شب ظلمانی‌ای که سراسر دنیا را تاریکی فراگرفته با مشعل فروزان ولایت به سوی تکامل راه درست را خواهی پیمود و ...»💚💚💚💚 💓همچنین در تاریخ ۸۳/۱۱/۴ در قسمتی از نامه خود به دختر کوچکش می‌نویسد: ♡ "فرزندم بکوش تا صاحب خرد شوی،♡ ☆ اگر بخواهی به سعادت دست پیدا کنی باید همواره خود را برای رویارویی با مشکلات راه آماده کنی☆ 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_- Ziyarat Ashoura 15 (320).mp3
11.84M
زیارت عاشورا با صدای حاج میثم مطیعی (با روضه) 🌷ثواب آن هدیه به ارواح مطهر چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام ↙️ 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 ✨✨✨✨✨✨ 💫صفحه_95 🌷هر روز یک صفحه از هدیه به شهدا🌷 ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ فضیلت شب و روز 🎙استاد شهید مرتضی مطهری 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ ربط روز عرفه به امام حسین علیه السلام 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
‍ 🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣2⃣ ✅ فصل هشتم فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گ
‍ 🌷 – قسمت 7⃣2⃣ ✅ فصل هشتم از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: « اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچه‌ها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. این‌ها را با یک عشق و علاقه‌ی دیگری خریدم. آن روز آن‌قدر دلتنگت بودم که می‌خواستم کارم را ول کنم و بی‌خیال همه چیز شوم و بیایم پیشت. » بعد سرش را پایین انداخت تا چشم‌های سرخ و آب‌انداخته‌اش را نبینم. از همان شب، مهمانی‌هایی که به خاطر برگشتن صمد برپا شده بود، شروع شد. فامیل که خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان می‌کردند. خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زن‌برادرها. صمد با روی باز همه‌ی دعوت‌ها را می‌پذیرفت. شب‌ها تا دیروقت می‌نشستیم خانه‌ی این فامیل و آن آشنا و تعریف می‌کردیم. می‌گفتیم و می‌خندیدیم. بعد هم که برمی‌گشتیم خانه‌ی خودمان، صمد می‌نشست برای من حرف می‌زد. می‌گفت: « این مهمانی‌ها باعث شده من تو را کمتر ببینم. تو می‌روی پیش خانم‌ها می‌نشینی و من تو را نمی‌بینم. دلم برایت تنگ می‌شود. این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را بدانم. بعداً که بروم، دلم می‌سوزد. غصه می‌خورم چرا زیاد نگاهت نکردم. چرا زیاد با تو حرف نزدم. » این خوشی یک هفته بیشتر طول نکشید. آخر هفته صمد رفت. عصر بود که رفت. تا شب توی اتاقم ماندم و دور از چشم همه اشک ریختم. به گوشه‌گوشه‌ی خانه که نگاه می‌کردم، یاد او می‌افتادم. همه چیز بوی او را گرفته بود. حوصله‌ی هیچ‌کس و هیچ کاری را نداشتم. منتظر بودم کسی بگوید بالای چشمت ابروست تا یک دل سیر گریه کنم. حس می‌کردم حالا که صمد رفته، تنهای تنها شده‌ام. دلم هوای حاج‌آقایم را کرده بود. دلتنگ شیرین جان بودم. لحافی را روی سرم کشیدم که بوی صمد را می‌داد. دلم برای خانه‌مان تنگ شده بود. آی... آی... حاج‌آقا چطور دلت آمد دخترت را این‌طور تنها بگذاری؟! چرا دیگر سری به من نمی‌زنی. آی... آی... شیرین جان چرا احوالم را نمی‌پرسی؟! آن شب آن‌قدر گریه کردم و زیر لحاف با خودم حرف زدم تا خوابم برد. صبح بی حوصله تر از روز قبل بودم .زود رنج شده بودم وانگار همه برایم غریبه بودند .دلم میخواست بروم خانه ی پدرم ،اما سراغ دوقلوها رفتم وجایشان را عوض کردم ولباسهای تمیز تنشان کردم .مادرشوهرم که به بیرون رفت شیر دوقلوها را دادم خواباندمشان وناهار را بار گذاشتم و ظرفهای دیشب راشستم وخانه راجارو کردم .دوقلوها را برداشتم بردم اتاق خودم.بعد از ناهار دوباره کارهایم شروع شد ظرف شستن،جارو کردن حیاط ورسیدگی به دوقلوها.آنقدر خسته بودم که سرشب خوابم برد. انگار صبح شده بودبه هول از خواب پریدم طبق عادت گوشه ی پرده را کنار زدم هوا روشن شده بود حالا چکار باید میکردم نان پخته شده در تنور گذاشته شده بود .چرا خواب مانده بودم !چرا نتوانسته بودم به موقع از خواب بیدار شوم حالا جواب مادر شوهرم را چه بدهم ؟هرطور فکر کردم دیدم حوصله وتحمل دعوا ومرافعه را ندارم به همین خاطر چادر سر کردم وبدون سر وصدا دویدم به طرف خانه ی پدرم... 🔰 ادامه دارد 💟کانال بهشت شهدا: https://eitaa.com/behshtshohada💞
‍ 🌷 – قسمت 8⃣2⃣ ✅ فصل هشتم با دیدن شیرین جان که توی حیاط بود بغضم ترکید .پدرم خانه بود.مرا که دید پرسید:چی شده کی اذیتت کرده ،کسی حرفی زده طوری شده چرا گریه میکنی ؟نمیتوانستم حرفی بزنم فقط گریه میکردم .انگار این خانه مرا به یاد گذشته انداخته بود دلم برای روزهای رفته تنگ شده بود.هیچ کس نمیدانست دردم چیست.روی آنرا نداشتم بگویم دلم برای شوهرم تنگ شده تحمل تنهایی را ندارم دلم میخواهد حالا که صمد نیست پیش شما باشم . یک هفته میشد در خانه پدرم بودم.هرچند دلتنگ صمد میشدم امابا وجود پدر ومادر ودیدن خواهر وبرادرها احساس آرامش میکردم.یک روز در باز شد وصمد آمد بهت زده نگاهش میکردم باورم نمیشد آمده باشد اولش احساس بدی داشتم حس میکردم الان دعوایم میکند .یا اینکه اوقات تلخی کند که چرا به خانه ی پدرم آمده ام اما او مثل همیشه بود میخندید و مدام احوالم را میپرسید.از دلتنگی اش میگفت واینکه دراین مدت چقدر دلش برایم شور میزده میگفت حس میکردم شاید خدایی نکرده اتفاقی برایت افتاده که اینقدر دلم هول میکندو هرشب خواب بد میبینم. کمی بعد پدر و مادرم آمدند. با آن‌ها هم گفت و خندید و بعد رو به من کرد و گفت: « قدم! بلند شو برویم. » گفتم: « امشب این‌جا بمانیم. » لب گزید و گفت: « نه برویم. » چادرم را سر کردم و با پدر و مادرم خداحافظی کردم و دوتایی از خانه آمدیم بیرون. توی راه می‌گفت و می‌خندید و برایم تعریف می‌کرد. روستا کوچک است و خبرها زود پخش می‌شود. همه می‌دانستند یک‌هفته‌ای است بدون خداحافظی به خانه‌ی پدرم آمده‌ام. به همین خاطر وقتی من و صمد را با هم، و شوخ و شنگ می‌دیدند، با تعجب نگاهمان می‌کردند. هیچ کس انتظار نداشت صمد چنین رفتاری با من داشته باشد. خودم هم فکر می‌کردم صمد از ماجرای پیش‌آمده خبر ندارد. جلو در خانه که رسیدیم، ایستاد و آهسته گفت: « قدم جان! شتر دیدی ندیدی. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. خیلی عادی رفتار کن، مثل همیشه سلام و احوال‌پرسی کن. من با همه صحبت کرده‌ام و گفته‌ام تو را می‌آورم و کسی هم نباید حرفی بزند. باشد؟! » نفس راحتی کشیدم و وارد خانه شدیم. آن‌طور که صمد گفته بود رفتار کردم. مادرشوهر و پدرشوهرم هم چیزی به رویم نیاوردند. کمی بعد رفتیم اتاق خودمان. صمد ساکی را که گوشه‌ی اتاق بود آورد. با شادی بازش کرد و گفت: « بیا ببین برایت چه چیزهایی آورده‌ام. » گفتم: « باز هم به زحمت افتاده‌ای. » خندید و گفت: « باز هم که تعارف می‌کنی. خانم جان قابل شما را ندارد. » دو سه روزی که صمد بود، بهترین روزهای زندگی‌ام بود. نمی‌گذاشت از جایم تکان بخورم. می‌گفت: « تو فقط بنشین و برایم تعریف کن. دلم برایت تنگ شده. » هر روز و هر شب، جایی مهمان بودیم. اغلب برای خواب می‌آمدیم خانه. کم‌کم در و همسایه و دوست و آشنا به حرف درآمدند که: « خوش به حالت قدم. چقدر صمد دوستت دارد. » دلم غنج می‌رفت از این حرف‌ها؛ اما آن دو سه روز هم مثل برق و باد گذشت. 💟کانال بهشت شهدا: https://eitaa.com/behshtshohada💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱°• آماده شوید گریه کنان حسین، ارباب به سمت کربلا راه افتاد💔 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِالله 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 حال و هوای حرم امام حسین علیه السلام در روز عرفه 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▫️دست نوشته شهید محسن حججی در روز عرفه: خدایا معرفتم ده تا حسینی شوم و حسینی قربانی ات... خدایا شهیدم کن 🔹چند سالی است که روز عرفه، این دستنوشته محسن حججی در روز ‎عرفه سال۹۴ دائم جلوی چشمم رژه میرود. نکته اش اینجاست که امثال ما معمولا وقتی دعا می‌کنیم دنبال حاجات شخصی و دنیوی خودمان هستیم اما امثال محسن حججی، دعا کردن شان هم فرق میکرد که شهادت شان آنطور یک مملکت را تکان داد. 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
🕗 بخوان زیارت نامه در امتداد کلیم که باز کرده در اینجا خدا بیانش را با یک سلام زائر آقا شوید✋ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً* *مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا