eitaa logo
بهشت شهدا🌷
132 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
22 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 ✨✨✨✨✨✨ 💫صفحه_103 🌷هر روز یک صفحه از هدیه به شهدا🌷 ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فردا شروع چله هست عزیزان از دست ندید👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️چله‌توسل‌به‌شهدای‌والامقام❤️ 🕊✨🕊✨🕊 🔴دوستان عزیز و بزرگوار ان شاءالله به یاری خداوند و نگاه پر مهر شهدا و ائمه معصومین(ع) "چله صلوات، زیارت عاشورا " در *کانال بهشت شهدا * شروع خواهد شد.. ✨🌺✨🌺✨🌺✨ 💚روال کار به این نحو هست که نام 40 شهید والامقام لیست می شود هر روز یک شهید معرفی میشود ۱۰۰ صلوات و یک زیارت عاشورا (یا یکی ازین دو) را به شهید آن روز و چهارده معصوم(ع) هدیه می کنیم💚 💥معرفی شهید عزیز همراه با زندگینامه، وصیت نامه، خاطرات و... است💥 نیت کنید و با ما همراه شوید🌹🌹🌹 توسل به شهدای والامقام و ائمه معصوم (ع) برای تقرب به خداوند و گره گشایی مشکلات و حاجات بزرگ بسیار موثر هست 🕊🌷 🌿تجربه ثابت کرده که بعد از اتمام چله دوستی و انس و الفتی با شهدا پیدا می‌کنید مثال زدنی! و رفاقت شما با شهدا عمیق و ناگسستنی میشود. 🔴پس این فرصت طلایی را از دست ندهید و عزیزانتان را هم به چله بی نظیر شهدا دعوت کنید حق واسطه گری شما هم در محضر شهدا محفوظ هست❤️ ✨💐✨💐✨💐✨ ✅ هر روز داستان شهدایی... ✅و مطالب تلنگری شهیدانه 💥مدیون شهدائیم تا قیام قیامت 🦋🕊🦋🕊🦋 🔰لطفا در گروه ها برای حاجت دارها بفرستید ❌شروع چله از 5 تیر مصادف با 🎊🎊🎊 ♥️شما دعوت شده ی خود شهدائید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 💫 💚اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ 💚 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🔰لیست اسامی شهدای چهارمین دوره‌ی چله ی کانال 🔰 ✨ شروع از1403/04/05 روز سه شنبه ✨ 🌺مصادف با عید سعید غدیرخم 🌺 🕊شهدای والامقام : 🌷۱. شهدای 🌷۲. شهید 🌷۳. شهید 🌷۴. شهید 🌷۵. شهید 🌷۶. شهید 🌷۷.شهید 🌷۸. شهید 🌷۹. شهید 🌷۱۰.شهید 🌷۱۱. شهید 🌷۱۲. شهید 🌷۱۳. شهید 🌷۱۴. شهید 🌷۱۵. شهید 🌷۱۶. شهید 🌷۱۷. شهید 🌷۱۸.شهید 🌷۱۹.شهید 🌷۲۰. شهید 🌷۲۱. شهید 🌷۲۲. شهید 🌷۲۳. شهید 🌷۲۴. شهید 🌷۲۵. شهید 🌷۲۶.شهید 🌷۲۷. شهید 🌷۲۸. شهید 🌷۲۹.شهید 🌷۳۰. شهیدان 🌷۳۱.شهید 🌷۳۲. شهید 🌹۳۳.شهید 🌹۳۴. شهید 🌹۳۵. شهید 🌹۳۶.شهید 🌹۳۷.شهید 🌹۳۸ شهید 🌹۳۹ شهید 🌹۴۰شهید [💕https://eitaa.com/behshtshohada💕] «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فصیلت زیارت عاشورا از امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) 22 فضیلت برای زیارت عاشورا نقل شده است که اهمیت بالای آن را نشان می‌دهد:  اول: ثواب دوازده هزار حج. دوم : ثواب هزار هزار جهاد. سوم: ثواب دو هزار هزار عمره که همه آن‌ها را با حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار به جا آورده باشد . چهارم: ثواب مصیبت هر پیامبرى از اولین تا آخرین . پنجم: ثواب مصیبت هر رسولى. ششم: ثواب مصیبت هر وصیى تا روز قیامت . هفتم: ثواب مصیبت هر صدیقى تا روز قیامت . هشتم: ثواب هر شهیدى تا روز قیامت . نهم: بلندى مقام او صد هزار هزار درجه . دهم: نوشته شدن هزار هزار حسنه . یازدهم: محو شدن هزار هزار گناه . دوازدهم: رسیدن به درجه شهداى با آن حضرت تا حدى که به هیئت آن‌ها محشور شود و در مقامات آن‌ها داخل شود . سیزدهم: ثواب زیارت هر پیامبرى. چهاردهم: ثواب زیارت هر رسولى . پانزدهم: ثواب زیارت هر کسی که آن حضرت را از روزى که شهید شده‌اند، زیارت نموده است. شانزدهم: جواب سلام از آن حضرت به جهت قبولى زیارت او. هفدهم: برآورده شدن حوائج، هرقدر و هرچند بزرگ باشند . هجدهم: سرور قلب بر وجه دوام و همیشگى و روشنى چشم به واسطه رسیدن به آن‌چه طالب باشد . نوزدهم: فوز به بهشت . بیستم: سلامتى از آتش . بیست و یکم: قبول شدن شفاعت او براى همه، از خویش و بیگانه، گرچه مستحق آتش جهنم باشند، جز دشمنان اهل بیت. بیست و دوم: ضمانت موکد از امام صادق(ع) و از امام باقر(ع) و از امام زین العابدین(ع) و از اباعبدالله(ع) و از امام حسن(ع) و از امیرالمومنین(ع) و از حضرت رسول(ص) و از جبرئیل و از حضرت احدیت جلّ شأنه در حق زائر به این که زیارت او مقبول و سعى او مشکور است، یعنى که هیچ مانعى سبب رد آن نشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
‍ 🌷 #دختر_شینا – قسمت 2⃣4⃣ ✅ فصل یازدهم 💥 یک روز عصر، نان خریده بودم و داشتم برمی‌گشتم. زن‌های همس
🌷 – قسمت 3⃣4⃣ ✅ فصل دوازدهم کمی بعد،از آن خانه اسباب‌کشی کردیم و خانه‌ی دیگری در خیابان هنرستان اجاره کردیم. موقع اسباب‌کشی معصومه مریض شد. روز دومی که در خانه‌ی جدید بودیم، آن‌قدر حال معصومه بد شد که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان.صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود با دو تا بچه‌ی کوچک از این‌طرف به آن‌طرف برویم. نزدیک ظهر بود که از بیمارستان برگشتیم.صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی گرفت و رفت. معصومه بغلم بود.خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می‌آمد و بهانه می‌گرفت. می‌خواست بغلش کنم. با یک دست معصومه و کیسه‌ی داروهایش را گرفته بودم،با آن دست خدیجه را می‌کشیدم و با دندان‌هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم. با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل.در باز نمی‌شد.دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی‌شد.انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم. ترس به سراغم آمد. درِ خانه‌ی همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می‌ترسید پا جلو بگذارد. خواهش کردم بچه‌ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زنِ همسایه بچه‌ها را گرفت. دویدم سر خیابان.هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست. حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمیکرد.آن موقع خیابان هنرستان از خیابان‌های خلوت و کم‌رفت و آمد شهر بود. از آن‌جا تا آرامگاه بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم.از آرامگاه تا خیابان خواجه‌رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی‌توانستم حتی یک‌قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب‌کشی و شب‌نخوابی و مریضی معصومه، و از آن‌طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود؛ اما باید می‌رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی‌آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: « من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.» سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن را برداشت.شماره گرفت و گفت:«آقای ابراهیمی!خانمتان جلوی در با شما کار دارند. صمد آن‌قدر بلند حرف می‌زد که من از آن‌جایی که ایستاده بودم صدایش را می‌شنیدم.می‌گفت:«خانم من؟!اشتباه نمی‌کنید؟!من الان خانم و بچه‌ها را رساندم خانه.»رفتم توی اتاقک و با صدای بلند گفتم: « آقای ابراهیمی! بیا جلوی در کار واجب پیش آمده.» کمی بعد صمد آمد. قیافه‌ام را که دید، بدون سلام و احوال‌پرسی گفت:«چی شده؟! بچه‌ها خوب‌اند؟! خودت خوبی؟!» گفتم:«همه خوبیم.چیزی نشده.فکر کنم دزد به خانه زده. بیا برویم. پشت در افتاده و نمی‌شود رفت تو.» کمی خیالش راحت شد. گفت:«الان می‌آیم. چند دقیقه صبر کن.»رفت و کمی بعد با یک سرباز برگشت. سرباز ماشین پیکانی را که کنار خیابان پارک بود، روشن کرد.صمد جلو نشست و من عقب.ماشین که حرکت کرد، صمد برگشت و پرسید:«بچه‌ها را چه کار کردی؟» گفتم:«خانه‌ی همسایه‌اند.» ماشین به سرعت به خیابان هنرستان رسید. وارد کوچه شد و جلوی در حیاط ایستاد. صمد از ماشین پیاده شد. کلیدش را درآورد و سعی کرد در را باز کند. وقتی مطمئن شد در باز نمی‌شود، از دیوار بالا رفت. به سرباز گفتم:«آقا! خیر ببینید.تو را به خدا شما هم بروید. شاید کسی تو باشد.» سرباز پایش را گذاشت روی دستگیره‌ی در و بالا کشید. رفت روی لبه‌ی دیوار از آن‌جا پرید توی حیاط.کمی بعد سرباز در را باز کرد. گفت:«هیچ‌کس تو نیست. دزدها از پشت‌بام آمده‌اند و رفته‌اند.» خانه به هم ریخته بود.درست است هنوز اسباب و اثاثیه را نچیده بودیم. اما این‌طور هم آشفته‌بازار نبود.لباس‌هایمان ریخته بود وسط اتاق. رختخواب‌ها هر کدام یک طرف افتاده بود.ظرف و ظروف مختصری که داشتیم،وسط آشپزخانه پخش و پلا بود.چند تا بشقاب و لیوان شکسته هم کف آشپزخانه افتاده بود. صمد با نگرانی دنبال چیزی می‌گشت. صدایم زد و گفت:«قدم! اسلحه، اسلحه‌ام نیست.بیچاره شدیم. » اسلحه‌اش را خودم قایم کرده بودم. می‌دانستم اگر جای چیزی امن نباشد، جای اسلحه امنِ‌امن است.رفتم سراغش. حدسم درست بود.اسلحه سر جایش بود. اسلحه را دادم دستش، نفس راحتی کشید. انگار آب از آب تکان نخورده بود. با خونسردی گفت:«فقط پول‌ها را بردند. عیبی ندارد فدای سر تو و بچه‌ها.» با شنیدن این حرف، پاهایم سست شد. نشستم روی زمین. پول ژیانی را که چند هفته پیش فروخته بودیم گذاشته بودم توی قوطی شیر خشک معصومه. قوطی توی کمد بود. دزد قوطی را برده بود. کمی بعد سراغ چند تکه طلایی که داشتم رفتم.طلاها هم نبود. صمد مرتب می‌گفت:«عیبی ندارد. غصه نخور. بهترش را برایت می‌خرم. یک کم پول و چند تکه طلا که این همه غصه ندارد. اصلِ کار اسلحه بود که شکر خدا سر جایش است.» 🔰ادامه دارد...🔰 💟کانال بهشت شهدا: https://eitaa.com/behshtshohada💞