زیارت-عاشورا-با-صدای-شهید-محمد-رضا-تورجی-زاده-_-صاحب-نیوز.mp3
3.59M
#ادعیه
📝 زیارت عاشورا
🎤 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
🔅 با خواندن زیارت عاشورا چشم خود را از گناه بیمه کنیم
📱شهید پرویز رحمانی
#چله_زیارت_عاشورا
▫️#خواندن_عاشورا_به_نیت_ظهور
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#یا_رقیه
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫#هر_روز_با_قرآن
✨✨✨✨✨✨
#تلاوت_روزانه_قرآن
💫صفحه_۱۵۳
#استاد_شاکر_نژاد
#قرآن_کریم
🌷هر روز یک صفحه از #قرآن
هدیه به شهدا🌷
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
#هر_روز_حتماً_قرآن_بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شهید_جمهور
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بهشت شهدا🌷
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 رمان شب #بدون_تو_هرگز 47 "سومین پیشنهاد" 🌷 علی اومد به خوابم ... بعد از کلّی حرف، سر
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
رمان شب #بدون_تو_هرگز 48
"کیش و مات"
🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ...
- چرا اینطوری شدی؟ ...
💠 سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ...
- ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ...
شما بشین بانوی من که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ...
🔸رفت سمت گاز
- راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ...
✅ دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوعِ حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ...
🔹- خیلی جای بدیه؟ ...
🔸- کجا؟ ...
🔹- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ...
🔸- نه ... شایدم ... نمی دونم ...
📌 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ...
- توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جوابِ من نیست ...
✳️ چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظرِ یه تکانِ کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ...
💢 اصلاً نمی فهمیدم چه خبره ...
- زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ...
🔶 پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ...
- به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ...
اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ...
🔹 اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسطِ آشپزخونه ...
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
🦋کانال بهشت شهدا:
https://eitaa.com/behshtshohada💝
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز 49
"خداحافظ زینب"
✅ تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ...
🔹اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ... دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- بی انصاف ... خودت از پسِ دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟😭
🔸برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمتِ دستشویی ... پشتِ در ایستادم تا اومد بیرون... زُل زدم توی چشم هاش ... با حالتِ ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ...
🔵 التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفسِ عمیق کشیدم ...
-یادته 9 سالت بود تب کردی ...
سرش رو انداخت پایین ...
منتظرِ جوابش نشدم ...
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ...
🔸التماسِ چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ...
- خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ...
🔷 پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود ...
- برو زینب جان ... حرفِ پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ...
و صورتم رو چرخوندم ... قطراتِ اشک از چشمم فرو ریخت ...😭 نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه ...
❇️ تمامِ مقدماتِ سفر رو مامورِ دانشگاه از طریقِ سفارت انجام داد ...
براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ...
هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ...
✈️ پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدنِ پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ...
بچه ها، حریفِ آرام کردن من نمیشدن....
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
🦋کانال بهشت شهدا:
https://eitaa.com/behshtshohada💝
🕗 #وقت_سلام
به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب
به حس و حال غریبانهی شبیه همش
دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است
برایتان چه بگویم زِ لطف دم به دمش
با یک سلام زائر آقا شوید✋
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً*
*مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Doa Faraj.mp3
1.47M
قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور...🤲
هرزمان #جوانیدعای_فرج(عج) رازمزمهکند
همزمان #امامزمان(عج) دستهایمبارکشانرابه
سویآسمانبلندمیکنندوبرایآنجوان #دعا میفرمایند؛
چهخوشسعادت کسانیکهحداقلروزی یکبار
#دعایفرج را زمزمه میکنند؛)♥️🌱!
"بخونیمباهم "
📿پنجمین_روز_#چله_دعای_فرج🕊
#قرار_عاشقی🦋
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
#سید_شهیدان_خدمت
#رئیسی
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝
پنجمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊
🔰امروز پنجشنبه ۲۵مرداد ۱۴۰۳
🌹 «ششمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا
🌷شهیدوالامقام مدافع حرم
#شهروز_مظفری_نیا
❇️لبیک حق:۴۱سالگی
🔷مزار:حرم مطهر حضرت معصومه (علیها السلام)
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#یا_رقیه
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
🌹🕊زیارتنامهی شهدا🕊🌹
🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
💐#شادی_روح_شهدا_صلوات💐
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹یکی از همراهان سپهبد #شهید حاج قاسم سلیمانی در🥀 ترور سحرگاه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ فرودگاه بغداد، سرهنگ پاسدار شهید شهروز مظفرینیا بود.
🌾این شهید اهل روستای کهک در استان قم بود، چند ماهی به پیروزی انقلاب اسلامی نمانده بود که در تیرماه ۱۳۵۷ در این روستا به دنیا آمد.
🍀 در دانشگاه تربیت بدنی خوانده بود و به دلیل علاقهای که به انقلاب اسلامی، مباحث مذهبی و نظامی گری داشت، وارد سپاه شد.
🌷🍃خانواده اش خبر نداشتند شهروز؛ سر تیم حفاظت قویترین فرمانده مبارزه با تروریسم است و او هم هیچگاه سعی نکرد این موضوع را در بین فامیل و جایی مطرح کند و به آن فخر بفروشد که محافظ سردار دلها است.
💐سرتیم حفاظت حاج قاسم بودن؛ با آن روحیه سردار که همیشه مخالف داشتن محافظ بود و دائم در حال تردد بود، بسیار سخت به نظر میرسد چرا که با این اوصاف پروتکلهای حفاظت هم رعایت نمیشد،
🍀 اما #شهروز_مظفری_نیا با این شرایط به مدت چهار سال حفاظت از سردار دلها را بر عهده داشت.
🍀او چندین بار به لحاظ همین روحیه مردمی حاج قاسم که دوست داشت بدون واسطه با مردم در ارتباط باشد و تاکید داشت محافظان در این زمینه نباید مانعی باشند؛ به دلیل ازدحام جمعیت برای دیدن سردار، از ناحیه کمر و پا آسیب می بیند و کارش به عمل جراحی هم میکشد.
📚همسرش در کتاب «همراهی تا آسمان» خاطرات شفاهی پاسدار شهید شهروز مظفرینیا، میگوید،
🗒 «جمعیت زیادی آمده بودند. دور حاج قاسم پر شده بود از جوانهایی که میخواستند با ایشان عکس بگیرند. اینها را شهروز برایم گفت. وقتی آمد، حالش خوب نبود. زیر فشار جمعیت، دیسک کمرش آسیب دیده بود. صبح که بیدار شدیم، گفت نمیتواند تکان بخورد! انگار فلج شده بود. نه میتوانست غذا بخورد، نه میتوانست وضو بگیرد. تا شب همانجور روی تخت ماند و تکان نخورد.
🍀دو، سه روز بعد هم همینطور بود. غذا نمیخورد، چون نمیتوانست دستشویی برود. ضعیف شده بود. گریه میکرد. خیال میکردم از درد است، ولی نبود. از عشق بود. عشق به کارش و ترس از اینکه دیگر نتواند کنار حاج قاسم بماند…»🌹
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#یا_رقیه
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
#محافظ یک حاج آقای مهربانم
🌾پدرش وقتی از کارش میپرسید میگفت، «محافظ یک حاج آقای مهربانم» اما نام آن حاج آقای مهربان را به زبان نمیآورد.
🍀پدر شهید میگوید؛ بعد از شهادت شهروز، عکسش که در کنار سردار سلیمانی بود را برای اولین بار دیدم و در بین تمامی عکسهایی که از شهروز داریم به همین عکسی که دست به گردن حاج قاسم گذاشته بیشتر علاقه دارم.
🌾مادر شهید، از او به عنوان یک رفیق یاد میکند و میگوید، هر وقت کاری داشتم اول به شهروز میگفتم. او سربلندم کرد و از او انتظار شفاعت دارم و میخواهم اگر کوتاهی انجام دادم مرا ببخشد.
🌾مادر شهروز میگوید، او همیشه وقتی به مأموریت میرفت از من میخواست تا برای شهادتش دعا کنم، به او میگفتم این حرف را نزن، تو فرزند کوچک داری، بگذار آنها بزرگ شوند و بعد آرزوی شهادت کن، اما میگفت شهادت در جوانی چیز دیگری است.
💞شهروز مظفری نیا با دختر دایی خود در سال ۱۳۸۳ در ۲۴ سالگی ازدواج میکند، همسرش دلیل ازدواج با او را ایمان این شهید بیان میکند.
💕فاطمه زینلی کهکی میگوید؛ همیشه با رفتنش به مأموریت نگران میشدیم، اما شهید از ما میخواست که نگرانی به دل راه ندهیم؛ اتفاقی نمیافتد، اما اگر اتفاق خاصی بیفتد سریع مطلع خواهید شد.
🍀 با خودم میگفتم همیشه کسی که در این مسیر قدم میگذارد، منتظر شنیدن خبر بد هم باید باشد.
🍃وی با بیان اینکه او با حاج قاسم بود و با حاج قاسم پرواز کرد ادامه داد: همیشه به گونهای برنامه ریزی میکردم که خیال آقا شهروز از خانه راحت باشد، او هم میگفت تو تکیه گاه من هستی و من هم عاشقانه دوستش داشتم.
پسر شهید مظفری نیا، سه ماه و ۱۸ روز بعد از شهادت پدر به دنیا آمد، همسر شهید این فرزند را هدیهای از سوی خداوند برای آرامشش و اعضای خانواده میداند تا یاد و خاطره این شهید هم همیشه ماندگار باشد، شهید شهروز، نام علیرضا را برای فرزندش انتخاب کرده بود.
همیشه سعی میکردم پر پروازش باشم
💞همسر شهید میگوید؛ او عاشق اهل بیت (ع) بود و عشق به زیارت حرم های مطهر داشت و به همین دلیل اهل بیت و امام حسین (ع) دستش را گرفتند. هیچ وقت در زندگی مانع او نبودم و همیشه سعی میکردم پر پروازش باشم و میدانستم اگر کسی شهید نشود خواهد مٌرد و چه بهتر که انسان زندگی اش در مسیر جهاد در راه خدا و با شهادت ختم شود.
💕به گفته فاطمه زینلی کهکی همسر شهید، شهروز هم از زندگی و هم از کارش لذت میبرد و عاشق این مسیر بود. گاهی سه صبح از خواب بیدار میشد و به مأموریت میرفت و نصف شب بر میگشت و این تلاش و روحیه او ستودنی بود؛ اما میگفت سردار سلیمانی از من هم چند رتبه در این زمینه بالاتر است و خستگی ناپذیرتر
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#یا_رقیه
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
برادر #شهید مظفری نیا :
📌 دشمنان ما به فرموده امام راحل از احمقها هستند و این اقدام آمریکاییها در ترور سردار سلیمانی هم باعث ایجاد وحدت داخلی و هم افزایش همبستگی بیشتر ملتهای اسلامی شده است.
#شهید_شهروز_مظفری_نیا
🌾در کارش آنچنان پشتکار داشت که توانست با سختیهای فراوان، مراحل مختلف عرصه نظامی را طی کند و به عنوان سر تیم حفاظت حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس انتخاب شود.
او عاشق کارش بود و از اینکه ساعتی از کنار سردار دلها جدا باشد برایش قابل تحمل نبود و با وجود جسم آسیب دیده اش در معرکههای مختلف، هرگز حاضر نشد حفاظت از حاج قاسم را رها کند و سر انجام همراه این سردار پرافتخار اسلام به دست آمریکاییهای تروریست به شهادت رسید و پیکر مطهرش در صحن امام رضا (ع) حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) که آرزوی آن را در دل داشت آرام گرفت.
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#یا_رقیه
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
زیارت-عاشورا-با-صدای-شهید-محمد-رضا-تورجی-زاده-_-صاحب-نیوز.mp3
3.59M
#ادعیه
📝 زیارت عاشورا
🎤 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
🔅 با خواندن زیارت عاشورا چشم خود را از گناه بیمه کنیم
📱شهید #شهروز_مظفری نیا
#چله_زیارت_عاشورا
▫️#خواندن_عاشورا_به_نیت_ظهور
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#یا_رقیه
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫#هر_روز_با_قرآن
✨✨✨✨✨✨
#تلاوت_روزانه_قرآن
💫صفحه_۱۵۴
#استاد_شاکر_نژاد
#قرآن_کریم
🌷هر روز یک صفحه از #قرآن
هدیه به شهدا🌷
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
#هر_روز_حتماً_قرآن_بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شهید_جمهور
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستید شهید #ابراهیم_همت
متولد کربلاست؟
پیشنهاد میکنم
حتما این کلیپ رو ببینید
خدایا بحق خودت خودت ما رو شرمنده شهداء و خانواده محترمشان نکن 🤲
#حاج_حسین_یکتا
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#یا_رقیه
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
بهشت شهدا🌷
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 #بدون_تو_هرگز 49 "خداحافظ زینب" ✅ تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز 50
"سرزمینِ غریب"
✍🏼 [ از قسمت پنجاهم به بعد خاطره از زبان دختر شهید سید علی حسینی بیان میشود ]
👨💼نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ... وقتی چشمش بهم افتاد، تحیّر و تعجّب... نگاهش رو پر کرد ... 😳
چند لحظه موند ... نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه...
🔷 سوارِ ماشین که شدیم ... این تحیّر رو به زبان آورد ...
-شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردنِ شما اینقدر زحمت کشید ...
🔺زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت ...
- و اولین دانشجویی که از طرفِ دانشگاهِ ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده ...
🔸نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدنِ کلمه اولین دانشجوی مسلمانِ محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...!
✅ ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم ... هزار تا جوابِ مودبانه در جوابِ این اهانتش توی نظرم می چرخید ...
✔️ امّا سکوت کردم ... باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمیدونستم ...
🏡 من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ... یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی... ترکیبی از سبکِ مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب ...
🏢 فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه ...❌
امّا به شدّت اشتباه می کردن ...
❤️ هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود ... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ...
من تا همون جا رو هم فقط به حرمتِ حرفِ پدرم اومده بودم ...
🔶 قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ... خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ ... ❓🤔
- بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا؟ ...
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
🦋کانال بهشت شهدا:
https://eitaa.com/behshtshohada💝
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
رمان شب #بدون_تو_هرگز 51
"اتاق عمل"
🔹دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغازِ دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود ...
❇️ اگر دقت می کردی ... مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن ...
تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصاً یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیسِ بیمارستان و رئیسِ تیمِ جراحی عمومی معرفی کرد ... 😕
💢جالب ترین بخش، ریزِ اطلاعاتِ شخصی من بود ...همه چیز،حتی علاقه رنگی من ...
این همه تطبیقِ شرایط و محیط با سلیقه و روحیاتِ من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود ...
🚫از چینش و انتخابِ وسائل منزل ... تا ترکیبِ رنگی محیط و ...‼️
گاهی ترسِ کوچیکی دلم رو پر می کرد ... 😥
✔️ حالا اطلاعاتِ علمی و سابقه کاری ... چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت ...
🔸هر چی جلوتر می رفتم ... حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ... فقط یه چیز از ذهنم می گذشت ...
- چرا بابا؟ ... چرا؟ ...
🏢 توی دانشگاه و بخش ... مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم ...
و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسبِ علم و تجربه تلاش می کردم ...
🔷 بالاخره زمانِ حضورِ رسمی من،
در اوّلین عمل فرارسید ... اون هم کنارِ یکی از بهترین جراح های بیمارستان ..
همه چیز فوق العاده به نظر می رسید ... تا اینکه واردِ رختکنِ اتاق عمل شدم ... رختکن جدا بود ... امّا ..
🦋کانال بهشت شهدا:
https://eitaa.com/behshtshohada💝