📚راض بابا روایت زندگی
#شهیده_راضیه_کشاورز
دختری که در سن ۱۶ سالگی آسمانی شد توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
*****************
📗«راضِ بابا» روایت شخصیت دختری نوجوان است. دختری که تمام تلاشش را به کار میبندد تا در زندگی اول باشد.
🌹🍃 در شانزدهمین بهار عمرش حادثهای رخ میدهد و او را در رسیدن به خواستهاش کمک میکند.
💥 انفجاری که در سال ۱۳۸۷ در حسینیه سیدالشهدای شیراز رخ داد، نقطه اوج زندگی او را رقم زد.
🌹🍃شهیده راضیه کشاورز
۱۱ /شهریور/ ۱۳۷۱
در ظهر گرم تابستانی همزمان با نوای ملکوتی اذان ظهر در مرودشت شیراز به دنیا آمد. 👨👩👧والدینش به خاطر ارادتی که به خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) داشتند نام راضیه را برایش برگزیدند.
🌞روزها یکی پس از دیگری سپری میشدند. راضیه بزرگتر میشد و با وجودش شور و نشاط مضاعفی به خانه میبخشید.
🍃 از همان کودکی روحیهای شاداب و پرشور و نشاط داشت و لطافت و مهربانیاش به وضوح در برخورد با اطرافیان آشکار بود.
🌹🍃 راضیه تا قبل از بهار ۱۶ سالگیش موقعیتهای چشمگیری را در زمینه ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصیل کسب کرد.
💥بعد از انفجار در حسینه سیدالشهداء علیه السلام شیراز ۱۸ روز در کما به نیت مادرمون بود اونهم دقیقا با سینهای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک و ..
🥀سرانجام در سن ۱۶ سالگی در فروردینماه سال ۱۳۸۷ بعد از آنکه از زیارت بارگاه امام رئوف به شهرش بازگشت، آرزویش برآورده شد
💥 و بر اثر انفجار بمب در حسینیه کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی وابسته به غرب، بعد از تحمل ۱۸ روز درد و رنج ناشی از جراحت به جمع شهیدان سرفراز و سربلند که ره صد ساله را یک شبه پیمودند پیوست.
***************
🧕مادر بزرگوارش میگوید: سال سوم راهنمایی راضیه بین خودش و خدا عهدی بسته بود که بعد از شهادتش تو وسایلش، البته تو وسایلش که نه، داخل جعبه اسماء متبرکه پیداش کردم.
📋خلاصه کوتاهی از این عهد نامه: «... بی حساب پیش، انشاء ا.. به امید خدا و توکل به خدا چهل روز تمام کارمو خالصانه انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات ما بگذرد و گناهامو ببخشه.
📂توی این چهل روز که از 1385/03/05 شروع میشه توفیق پیدا کنم مادام العمر دعای عهد و زیارت امین ا.. و... را بخوانم و گریه کنم.
🤲آقا تو رو خدا توفیق اشک ریختن تو این دعاها را به من بده و شب هم به یاد خانم #حضرت_زهرا (س) شبی پنج صفحه قرآن بخوانم؛
🍃 ان شاء الله تکرار آیه الکرسی هم توی بیشتر اوقات نصیبم بشه؛ و همچنین شکر نعمتهای خدا و توفیق آلوده نشدن به گناه و نابود کردن نفس اماره و تقویت نفس لوامه را داشته باشم
📿 و تسبیحات خانم فاطمه زهرا (س) را همراه با الگو برداری از حجاب، عفاف، ادب و اخلاق ایشان را سر لوحه زندگی خودم قرار دهم."
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
1_4162691993.mp3
6.25M
🚩 زیارت عاشورا 🚩
✅ با نوای استاد علی فانی
🌷ثواب آن هدیه به
ارواح مطهر چهارده معصوم(علیهم السلام)
، شهیده والامقام
🩸دانش آموز
#راضیه_کشاورز
وشهدای مقاومت
«لبیک یاحسین جانم»
🩸🍃🩸🍃🩸🍃🩸🍃🩸🍃
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫#هر_روز_با_قرآن
✨✨✨✨✨✨
#تلاوت_روزانه_قرآن
💫صفحه_۲۴۳
#استاد_کریم_منصوری
#قرآن_کریم
🌷هر روز یک صفحه از #قرآن
هدیه به شهدا🌷
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
#هر_روز_حتماً_قرآن_بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچه کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شهیدسیدمحمدتقی_رضوی
🌷مناجاتی از این شهید بزرگوار
🕊️خدایا! عاشق ترم کن به دیدارت
🕊️خدایا! خطا کردم به بزرگی و عظمتت ببخشم
🕊️خدایا! با همه گناهانم ببخش و بیامرزم و شهادت نصیبم گردان
🕊️خدایا! نمیدانم بااین بار گناهان با چه رویی به پیشگاهت برسم .با این همه عشق دیدارت دیگر تحملم را بریده است.
🕊️خداایا! با دیدن یاوران صدیقت احساس حسادت میکنم راه مرا در کنار یاورانت قرار ده.
🕊️خدایا! در این شبهای با عظمت طلوع فجر در کنار رزمندگان اسلام مراهم در کنار یاورانت قرارده
🕊️خدایا! خانواده شهدافرزندان شهدامنتظر پیروزی اسلام هستند نصرت نهایی را هرچه زودتر عطا فرما.
🌷پنج صلوات هدیه به ارواحطیبهشهدا
امروزمون رو مزین می کنیم به نام و یادِ شهیدِعزیز #محمدتقی_رضوی🌷🕊
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
[ASHABOLHOSEIN_IR]1403082204.mp3
19.77M
#روضه
💠در عرش هم گویا غمی برپاست
🎙#حاج_مهدی_رسولی
🏴 شب اول مراسم عزاداری فاطمیه
📆 سهشنبه، ۲۲ آبان ۱۴۰۳
🕌 مسجد دانشگاه تهران
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #رویای_نیمه_شب ❣قسمت صدو پنجاه و دو ✨ایستادم. _سلام! با چهره ای برافروخته از شادی یا خ
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#رویای_نیمه_شب
❣قسمت صدو پنجاه و سه
✨نزدیک خانه ابوراجح رسیده بودیم که بالاخره پدربزرگ گفت: ساعتی پیش، ام حباب، ریحانه را به گوشه ای می کشد و می گوید: برای تو مهم نیست که هاشم به خانه تان نیامده؟
🍁ریحانه از این سوال ناگهانی، دست و پایش را گم می کند و می گوید: شنیدم به مادرم گفتید کسالت دارد. ام حباب انگشت روی قلبش می گذارد و می گوید:کسالت او از اینجاست.
ریحانه می گوید: منظورتان را نمی فهمم. ام حباب می گوید: به نظرم خیلی خوب هم می فهمید. او شما را دوست دارد و چون خیال می کند شما به حماد علاقه دارید و او را در خواب دیده اید، قصد دارد از این شهر برود. اگر او بخواهد برود، ابونعیم و من هم همراه او می رویم؛ شاید برای همیشه.
پدربزرگ کنار ستونی سنگی ایستاد تا نفسی تازه کند.
_می گفتید!
_رنگ از روی ریحانه می پرد. ام حباب به من گفت که ریحانه با شنیدن این حرف، نزدیک بود بیهوش شود. با ناباوری می گوید: هاشم که قرار است با قنواء ازدواج کند. پس چطور به من علاقه دارد؟ ام حباب به ریحانه اطمینان می دهد که تو تنها و تنها به او علاقه داری و بس. ریحانه در حالی که از خوشحالی مثل گل انار، قرمز شده بود، اعتراف می کند که به تو علاقه دارد و تو همان جوانی هستی که او را در خواب دیده.
ام حباب آمد و با چشمان اشک بار، گفتگوی خودش با ریحانه را برای من تعریف کرد.
تا زمانی که از زبان خود ریحانه نمی شنیدم، نمی توانستم حرف های ام حباب را باور کنم.
وارد خانه ابوراجح که شدیم، ام حباب و مادر ریحانه، در حیاط، منتظرمان بودند. بدون مقدمه و آهسته از ام حباب پرسیدم: چیزهایی که از پدربزرگ شنیدم، راست است؟
بدون آنکه حرفی بزند، به مادر ریحانه اشاره کرد تا جوابم را بدهد. او لبخندی شادمانه زد و گفت: من با ریحانه صحبت کردم. آنچه ام حباب گفته، راست است. نفس راحتی کشیدم و خدا را سپاس گفتم. ام حباب آهسته بیخ گوشم گفت: برای حماد هم نگران نباش. او به قنواء علاقه دارد.
احساس می کردم بارهای سنگینی از روی دوشم برداشته شده. قبل از آنکه بتوانم خودم را جمع و جور کنم و از سعادتی که به رویم آغوش باز کرده بود لذت ببرم، پدربزرگ دستم را گرفت و مرا با خود به اتاقی برد که آقایان در آن نشسته بودند. ابوراجح مرا کنار خود نشاند و گفت: تو که حالت خوب است و شاد و سرحال به نظر می آیی. چطور پدربزرگت گفت کسالت داری؟!
گفتم: کسالتی بود و با لطف خدای مهربان برطرف شد.
معلوم بود از گفتگوی ریحانه و ام حباب خبر ندارد.
_فکر کردم شاید ناخواسته کاری کرده ام که دلگیر شده ای.
با خنده گفتم: البته از شما اندکی دلگیرم. همه ساکت شدند و با کنجکاوی به من نگاه کردند. ابوراجح بازویم را فشرد و گفت: می دانی که چقدر به تو علاقه دارم. بگو چه کرده ام؟
_پس از آنکه خداوند به دست مولایمان شما را شفا داد،چنان به عبادت و کار و پذیرایی از مهمان ها مشغول شدید که مرا پاک فراموش کردید.
پدربزرگم گفت: چه می گویی هاشم! ابوراجح دیروز به مغازه ما آمدند و از من و تو تشکر کردند.
گفتم: همین که ابوراجح گرفتاری بزرگی را که دارم فراموش کرده اند، بیشتر ناراحتم می کند.
ادامه دارد...
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝