#سقا
خاطرهای از برادر شهید:
🌼🍃باعدهای از پاسداران بیجار که در پایگاههای عملیاتی نجفآباد و جعفرآباد مستقر بودند. مأموریّت پیدا کردیم تا برای مقابلهی با گروهکهای ضدّ انقلاب به منطقهی تکاب از توابع آذربایجان غربی عزیمت نماییم.
🌼🍃برادرم علیاکبر هم همراه گروه خدمه کالیبر 50 بود. قبل از عملیات در حالی که همه در نمازخانهی سپاه تکاب استراحت میکردیم،
🌼🍃 علیاکبر حال و هوای خاصّ خود را داشت و گاهی با شوخی و خنده به دوستانش میگفت: من تنها امشب مهمان شما هستم و فردا من رفتنی هستم.
🌼🍃آن شب تا دیر وقت با آب از بچهها پذیرایی کرد و دوستان به او لقب #سقا داده بودند. پس از کمی استراحت راهی منطقه شدیم
🍃 و روستایی که گروهکهای ضدّ انقلاب در آن پناه گرفته بودند را به محاصرهی خود در آوردیدم.
🌼🍃بعد از چند ساعت درگیری، روستا به تصرّف رزمندگان سپاه درآمد و پس از تصرّف روستا به من خبر رسید که برادرم علیاکبر از ناحیهی چشم مجروح شده است.
🌹 سریع خود را به بالیناش رساندم. او در بین پیکر شهدا و دیگر مجروحین افتاده بود.
🌼🍃دوستان نقل میکردند که یک لحظه اسلحه کالیبر 50 که علیاکبر خدمه آن بود گیر کرد و در همان لحظه که میخواست اسلحه را مجدداً راهاندازی کند تیر به چشمش اصابت میکند.
🍂تنها کاری که از دستمان ساخته بود با سپاه تکاب هماهنگی شد و فوراً یک فروند بالگرد جهت اعزام مجروحین به محل درگیری فرستاده شد و مجروحین را به سنندج انتقال
دادیم.
🌼🍃 مداوای علیاکبر در سنندج امکانپذیر نبود و او را به کرمانشاه اعزام کردند و در آنجا بعد از یک بار عمل جراحی برای ادامهی درمان از طریق هوایی به تهران فرستاده شد.
🌷 در تهران تحت عمل جراحی قرار گرفت و ده روز تمام در حالت کما و بیهوشی به سر میبرد.
🥀روز یازدهم به هوش آمد. در حالی که دستش را در دستم گرفته بودم تبسمی کرد و کمی دست مرا فشار داد و من امیدوار شدم که عمل نتیجهبخش بوده است،
😔 اما در همان روز یازدهم روح بلندش به آسمانها پر کشید.💕 در حالی که کمتر از دو ماه از مراسم عقد و نامزدی او میگذشت.
🕊🌹 #برادر دیگر این پاسدار شهید اسلام به نام #علیاصغر با عضویّت بسیجی در سال 1366 در منطقهی عملیاتی جنوب به درجهی رفیع شهادت نائل گردید و مزار هر دو برادر در زادگاهشان در کنار هم آرام گرفته است
https://eitaa.com/behshtshohada
#هر_روز_با_شهدا
#شهیدمدافع_حرم_احمد_اسماعیلی 🕊
حاج احمد دغدغه دار بود، همیشه در حال جمع کردن خاطرات از خانواده شهدا بود، ( احمد بعد از اینکه از پهلو تیر میخوره ، خودشو یک کیلومتر میکشه عقب.
۱۰ روز تو بیمارستان حلب بستری میشه،
و کلیه هاشو از دست میده..
شب آخر میگفت قربون حضرت_زهرا برم چی کشیدی ؛
تا لحظه آخر داشت زیارت عاشورا میخوند..
#نقل_از_فرمانده_شهید
🌸روزی که #احمد داشت میرفت گفتم #مادر کجا داری میری
با خنده گفت معلومه دیگه
گفتم میدونم ولی تو چهارتا بچه صغیر داری اینا تکلیفشان چی میشه؟ گفت از شما بعیده ، خدایی که * ساره و اسمعیل* وسط بیابان نگهداشت یه فکری به حال بچه های منم میکنه
#نقل_از_مادرشهید
#احمد و #برادر شهیدش امیر به فاصله ۳۰سال هر دو شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها سال ١٣٩۴ شهید شدند.
#هدیه_به_روح_شهدا_صلوات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#هرروزباشهدا
#شهیدمدافع_حرم_احمد_اسماعیلی 🕊
حاج احمد دغدغه دار بود، همیشه در حال جمع کردن خاطرات از خانواده شهدا بود، ( احمد بعد از اینکه از پهلو تیر میخوره ، خودشو یک کیلومتر میکشه عقب.
۱۰ روز تو بیمارستان حلب بستری میشه،
و کلیه هاشو از دست میده..
شب آخر میگفت قربون حضرت_زهرا برم چی کشیدی ؛
تا لحظه آخر داشت #زیارت_عاشورا میخوند..
#نقل_از_فرمانده_شهید
🌸روزی که #احمد داشت میرفت گفتم #مادر کجا داری میری
با خنده گفت معلومه دیگه
گفتم میدونم ولی تو چهارتا بچه صغیر داری اینا تکلیفشان چی میشه؟ گفت از شما بعیده ، خدایی که * اسمعیل ومادرش* وسط بیابان نگهداشت یه فکری به حال بچه های منم میکنه
#نقل_از_مادرشهید
#احمد و #برادر شهیدش امیر به فاصله ۳۰سال هر دو شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها سال ١٣٩۴ شهید شدند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊.