eitaa logo
بهشت شهدا🌷
130 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
23 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌷ـــــهدا ☑️ شهید حاج قاسم سلیمانے : خــــــــــداوندا ! تو را سپاس ڪه در زمانے اجازهٔ ظهور و وجود دادے ڪه امکان درڪ یڪے از برجسته‌ترین اولیائت‌را ڪه قرین و قریب معصومین است، عبد صالحٺ‌خمینے ڪبیر 🥀، را درڪ ڪنم و رڪاب او شوم. 🏴 ســـــالگرد ارتحال حضرٺ‌امام خمینے(ره) 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹
🌷🌺"تقریباً ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ کندن کانال به اتمام رسید و خاک‌های کنده شده را از جلو با گونی به عقب برمی‌گردوندیم و نامحسوس و آهسته می‌ریختیم توی رودخانه تا کسی نفهمه این خاک از کجا آمده ؛ سه شب مونده به انجام عملیات یک گردان نیرو یعنی حدود ۲۷۰ تا ۳۰۰ نفر بدون این که از نحوه و وضعیت عملیات اطلاعاتی داشته باشند در دارخوئین آماده شده بودند تا شب عملیات به روستای محمدیه بیایند. 🌷🌺روز قبل از عملیات آماده باش دادند هیچکس حتی سه ارتشی دیده‌بان هم اجازه نداشتند از منطقه خارج بشوند اینها از آماده باش فهمیده بودند قرار است عملیاتی بشه ولی از محتوا خبر نداشتند ، سربازی که با ارتشی‌ها بود پیش من اومد و به من گفت : اینجا می‌خواد عملیاتی بشه؟ جواب دادم: نه چطور! سرباز گفت نمی‌دونم اما فکر کنم اینجا می‌خواد عملیاتی بشه میشه منم توی این عملیات شرکت کنم ؟؟ گفتم: آره قراره یه عملیاتی بشه ولی معلوم نیست چه موقع باشه!. گفت: نه، گفتن نزدیکه.... بعد سرباز به من گفت : نمی‌شه با آقای صفوی صحبت کنی که منم بتونم توی عملیات شرکت کنم ؟ 🌷 سرباز چون ارتشی بود و جزو ما نبود و مهم‌تر اینکه بنی صدر اصلاً اجازه نمی‌داد که ارتشی‌ها با ما ارتباط برقرار کنند به همین خاطر من به سرباز گفتم : نه نمی‌شه درجه دارهاتون نمی‌ذارن... خیلی ناراحت شد و رفت... 🌷🌺من که گاهی اوقات درجه‌دارها می‌نشستم چایی می‌خوردیم و حرف می‌زدیم اون روز بهشون گفتم که سربازتون میگه اگه عملیات بشه من هم شرکت می‌کنم!؟ اونا گفتن : که اجازه نداره ایشون شرکت کنه شما بچه‌های سپاه می خواهید عملیات کنید ربطی به ما نداره ... تازه این سرباز یگان و سلسله مراتب داره و باید فرماندهی توپخانه باید اجازه بده. 🌷😭سرباز گریه می‌کرد ناراحت بود که چرا بهم اجازه نمیدن توی عملیات شرکت کند ، از منطقه هم اجازه خروج نداشت ، شب سوم آماده باش بود و نیروها برای عملیات آماده شده بودند که صبح که از سنگر اومدیم بیرون نماز خوندیم و دست و صورتمونو شستیم و چایی درست کردیم دیدیم نیستش ، عدم حضورش تابلو بود چون همیشه نفر اول بود چایی درست می‌کرد؛ رفتم از درجه‌دارها سوال کردم ؟ گفتند نمی‌دونیم کجاست!. خلاصه تا ساعت ۱۱ صبح از او خبری نشد ... 🙄من هم اولین کاری که کردم گزارش دادم به آقای صفوی که سرباز از صبح تا الان نیستش!؟ گفت: یعنی چی نیستش؟ 💐حالا قرار هم هست که فردا شب عملیات بشه سریع پیگیری کرد و از ارتشی‌ها سوال می‌کرد ولی خبری نبود ؟! ترس و دلهره‌ای بین همه افتاد که خدای نکرده عملیات لو رفته باشد و اگر هم عملیات لو بره و نیروها وارد عمل بشوند دشمن با آمادگی همه را قتل عام می کنه.... از سرباز خبری نبود تا ساعت تقریباً یک نیمه شب بود که ایشون پیدا شد .... اسم سرباز جمعه بود ، تا دیدمش بهش گفتم : جمعه کجا بودی از صبح تا حالا؟ گفت : دیشب از توی نخلستان تا خاکریز عراقی‌ها رفتم ... گفت: یک راه پیدا کردم که قشنگ بشه بره توی خاکریز عراقی‌ها ؛ اگر شما عملیات کردین من خودم یه راه بلد باشم..... 😏سریع دستشو گرفتم بردم پیش آقای صفوی و ایشون هم بردش توی اتاق و دو ساعت از جمعه بازجویی کرد و بعد گفت: که جمعه توی سنگر بازداشت باشه تا ببینم چی میشه . 🌼🌹خلاصه فردا شب که قرار بود ساعت ۱ شب عملیات بشه گردان ۳۰۰ نفره در کانال خط شیرحرکت کردند ، تقریبا نفرات آخر بود که داشتند وارد کانال می‌شدند که آقای صفوی به من گفت که به جمعه بگو آماده بشه بره توی عملیات...... من هم رفتم به جمعه گفتم. جمعه وقتی فهمید داشت از خوشحالی بال در می‌آورد ؛ یک ساک کوچیکی داشت اومد باهام روبوسی کرد و گفت : رضا تو مال بهبهانی این ساک رو بگیر، یه دوربین و یه وصیت نامه توش هست اگر رفتی بهبهان با خودت ببرش بده به خانوادم ؛ من دیگه برنمی‌گردم .... 🥀🥀جمعه رجبی سرباز توپخانه ارتش با گردان سپاه رفت که رفت و هیچ اثری هم از او پیدا نشد و هنوز که هنوزه مفقود الاثر است ... تقریباً یک هفته بعد وقتی که جمعه رجبی بعد از عملیات برنگشت من هم ساکی رو که به من داده بود رو بردم دم خونشون و بهشون گفتم: این ساک پسرتونه که در عملیات همراه سپاه شرکت کرد ، این هم ساکشه که رفت ولی برنگشت حالا نمی‌دونم شهید شده یا اسیر ..... ۷ یا ۸ سال از جنگ گذشته بود یک روز داشتم توی گلزار شهدای بهبهان قدم می‌زدم یه قبر دیدم که کاهگلی بود برام سوال شد ؟! بعد که جلو رفتم دیدم نوشته سرباز شهید جمعه رجبی وصیت کرده بود قبر من رو مانند روستاییان با کاهگل درست کنید..................."