eitaa logo
بهشت شهدا🌷
145 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
728 ویدیو
15 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گوشه‌ای از کرامات مزار شهید نظری که از زبان پدر و مادر او نقل شده است؛ شهیدی که به یکی از کسانی که خوابش را دیده بود این طور می‌گوید: «توی دنیا فامیلی من نظری ثابت بود اما در این دنیا علوی صدایم می‌کنند». مقام والای شهید نظری و شفای یک مادر شهید پدر شهید علی‌اکبر نظری ثابت نقل می‌کند به گلزار شهدا که رسیدم دیدم خانم مسنّی دارد سنگ قبر فرزندم را می‌شوید. بالای سرش رسیدم گفتم: «خانم شما این شهید را می‌شناسید؟ گفت: تا یک هفته پیش او را نمی‌شناختم. گفتم: پس چی شد که شناختید؟ در پاسخ گفت: من خودم سیده‌ام و مادر شهید هستم. فرزندم در ردیف دوم پیش پای شهید زین‌الدین مدفون است. بیماری لاعلاجی گرفتم و مدت‌ها دنبال مداوا بودم. هرکاری کردم خوب نمی‌شدم؛ خیلی ناراحت بودم. از خدا خواستم تا حداقل خواب فرزند شهیدم را ببینم. وقتی به خوابم آمد، به پسرم گله کردم که مگر تو شهید نیستی؟ من مادرت هستم و سیده‌ام! کاری بکن و از خدا بخواه شفا بگیرم. پسرم گفت: برو سر قبر علی‌اکبر. گفتم: کجاست تا پیدا کنم؟ گفت: عصر پنج‌شنبه پدرش می‌آید سر قبرش، بگرد پیدا می‌کنی. چند بار آمدم تا پیدا کردم. به شهید شما متوسل شدم و شفا گرفتم. بار دیگر از خدا خواستم تا خواب پسرم را ببینم. به خوابم آمد. از او پرسیدم: چرا مرا به آن‌ شهید حواله دادی؟ گفت: در این عالم شهداء درجه و جایگاه‌های متفاوتی دارند. هرکسی در دنیا اخلاص و تلاش بیشتری داشته در اینجا درجه و مقام بالاتری دارد. به همین خاطر شما را به ارجاع داد 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
 🤲🌸🌺🤲🌸🤲🌺 ☘ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ☘ ترجمه: «مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم. 💫 73 💫 💕به نیت رفع موانع ظهورامام زمان (عج) وحاجت روایی 💕 ✨یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّین»✨ ای خدایی که دعای مضطرین را اجابت می‌کنی، دعای ما را هم مستجاب کن.🤲 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹 من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذّات را سه‌طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غم‌های این دل‌شکستگان باز کنم. دائماً در خطر مرگ، زیر بمباران‌های اسرائیل به سر آورم، لذّت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آه‌های سوزان خود کنم. به طور مختصر اگر نمی‌توانم این مظلومین داغ‌دیده را کمکی کنم، لااقل در میان آنها باشم، مثل آنها زندگی کنم و دردها و غم‌های آنها را به قلب خود بپذیرم. می‌خواستم که در این دنیا با سرمایه‌داران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آنها نفس نکشم از تمتعات حیات آنها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذّت زندگی خوش به آنها نفروشم. 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت هشتاد و شش 📝وساطت حضرت زهرا (ص)♡ 🌷محمّد تازه از جبهه برگشته بود و یک دست او هم از ناحیۀ کتف مجروح بود. دلشورۀ عجیبی داشتم و این حسّ، آرامشم را به هم می زد، از فراقش می ترسیدم محمّد خودش را برای رفتن مهیّا می کرد ♻️ من هم کنار ساک دستی اش نشسته بودم و لباس هایش را تا می زدم   اصلا حال روحی مناسبی نداشتم و بغض گلویم را می فشرد، نفس هایم به شماره افتاده بود، از سلاحی که همیشه محمّد را تسلیم خود می کردم استفاده کردم و اشک ریختم تا مانع از رفتن او شوم 🌷 ولی محمّد تصمیم خود را گرفته بود، وقتی دیدم اشکهایم راه به جایی نمی برد با عصبانیّت بندِ ساک را به طرف خود کشیدم و گفتم: نمی گذارم این بار به جبهه بروی گفت: بار اوّلم که نیست، چرا این بار مانعم میشوی؟ گفتم: تو پنج بار به جبهه رفته ای و به سهم خودت خدمت کرده ای. خندید و گفت: مگر جبهه رفتن کوپنی است؟ 🔸️ مادر جان! کسی مرا اجبار به رفتن نکرده من به میل و اختیار خودم عزم جبهه کرده ام. دستم را بوسه زد و ساک دستی را از من  گرفت و روی دوشش انداخت و به طرف در حرکت کرد، با تمام قوا فریاد زدم، اگر بروی شیرم را حلالت نمیکنم، هنوز جمله ام تمام نشده بود که محمّد پاهایش سست شد و برگشت رو به رویم مؤدّبانه زانو زد و نگاهی به من انداخت، گفت: اشک هایت را پاک کن 🌷مادر محمّد بی اجازه و رضایت شما جایی نمی رود ولی از شما سؤالی دارم که جوابش را به خودتان موکول می کنم. گفتم: بپرس. گفت : مادر! اگر روز قیامت با حضرت زهرا(س) که هم نام شماست رو به رو شوید بی بی از شما بپرسد که چرا آن روز اجازه ندادی فرزندت در راه پاسداری از اسلام  و فرزندم حسین یاری کند؟ آن وقت جواب شما چه خواهد بود 🔹️تمام نقشه هایم نقش بر آب شد، اشک از چشمانم سرازیر شد، در حالی که بدنم می لرزید گفتم: پسرم تا دیر نشده برخیز به دوستانت ملحق شو. پرسید: چه شد مادر! به یک باره تصمیمت عوض شد؟ لبخند تلخی زدم و گفتم: دست روی نقطه ضعفم گذاشتی، من نمی توانم جوابِ دختر  پیغمبر ،را بدهم و رضایتم را با وساطت حضرت جلب کردی، مطمئنّ باش چه برگردی یا برنگردی به خدا می سپارمت، حضرت فاطمه بهتر از مادر خودت برایت مادری خواهد کرد 🌷 محمّد با شادمانی رفت و از ناحیۀ پهلو به شهادت رسید و همانند مادرش فاطمۀ زهرا .جاویدالاثر شد 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند😒 ***************  😞 وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود. *************  🤬اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که... *************  🤔از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود... ***************  🙄دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست! **********  😶باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از بر‌می‌آمد... ************   🤲سپردم به خودشان و شروع کردم. ❣گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! 🤣خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ 🙂گفتم: آره!!!  🙃گفتند: حالا چه شرطی؟ 🔰گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. 🤨گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟  😑گفتم: هرچه شما بگویید.  😲گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!!  ⚡️اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به 🩸شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم. ☺️دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... ❣در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...  ☘می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است...  ✨از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!   🌈به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷  کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، 😡 یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید...  🤲برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب💦 بدهد.  💧💧💧💧💧💧💧 آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...  💐تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸   😢همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ...   🚌به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند.  💫💫💫💫💫💫💫 هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند...  🔰پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.  🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ❣سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند ..." https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ساعت به وقت عاشقی🍃🌺 08:00 🌹السلام علیک یا امام الرئوف🌹 یه سلام دوباره براے کسایے که قلبشون کبوتر حــــرمه* 🕊 *کسایے که* *دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره* 💚💜 *عاشقانه و با شوق،* *زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (علیهالسلام) *اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً* *مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
49.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌مقام معظم رهبری: 🌹امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . 📽 کلیپ توسل به چهل گرانقدر در دومین چله ی زیارت عاشورا وصلوات 💌دعوتنامه ای از طرف شهدا 🔰در کانال منتظر عزیزان هستیم [🌷https://eitaa.com/behshtshohada🌷]
💫 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 💫 💚اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ 💚 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🔰لیست اسامی شهدای سومین دوره‌ی چله ی کانال 🔰 ✨ شروع از1403/02/21 روز جمعه ✨ 🌺مصادف با ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺 🕊شهدای والامقام : 🌷۱. شهدای 🌷۲. شهید 🌷۳. شهید 🌷۴. شهید 🌷۵. شهید 🌷۶. شهید 🌷۷.شهید 🌷۸. شهید 🌷۹. شهید 🌷۱۰.شهید 🌷۱۱. شهید 🌷۱۲. شهید 🌷۱۳. شهید 🌷۱۴. شهید 🌷۱۵. شهید 🌷۱۶. شهید 🌷۱۷. شهید 🌷۱۸.شهید 🌷۱۹.شهید 🌷۲۰. شهید 🌷۲۱. شهید 🌷۲۲. شهید 🌷۲۳. شهید 🌷۲۴. شهید 🌷۲۵. شهید 🌷۲۶.شهید 🌷۲۷. شهید 🌷۲۸. شهید 🌷۲۹.شهید 🌷۳۰. شهید 🌷۳۱.شهید 🌷۳۲. شهید 🌹۳۳.شهید 🌹۳۴. شهید 🌹۳۵. شهید 🌹۳۶.شهید 🌹۳۷.شهید 🌹۳۸ شهید 🌹۳۹ شهید 🌹۴۰شهید [💕https://eitaa.com/behshtshohada💕] «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 🍃 آماده سازی مقدمات گل آرایی حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها 🌸توسط خادمین امام رضا و حضرت معصومه سلام الله علیهما🌸 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت هشتاد و هفت 📝عکس یادگـــــاری♡ 🌷یک شبِ سرد زمستانی بود، کسی از سوز و سرما جرأت بیرون آمدن از خانه را نداشت، تمام اعضای خانواده در یک اتاق کوچک دور بخاری نفتی جمع شده بودیم. 🔹️هر از گاهی که از پنجره نگاه می انداختم. زمین را پوشیده از برف می دیدم. شیر آب هم یخ زده بود، وضعیّت رفاهی جالبی نداشتیم، در همین سوز و سرما درِ منزل به صدا در آمد، اوّلش فکر کردیم صدای باد است و خیالاتی شده ایم ولی نه ،انگار کسی با مشت به در می کوبید، 🌷همسرم نگاهی به من انداخت و گفت: شاید کسی مشکلی برایش پیش آمده و کار واجبی دارد، بروم در را باز کنم، ببینم کیست؟ شوهرم از جا برخاست جُبّه اش را پوشید و با پاروی چوبی به زحمت راه باریکی را تا رسیدن به درِ منزل باز کرد 🔹️همه با کنجکاوی از نیم دایرۀ غبارگرفتۀ شیشۀ پنجره به در چشم دوخته بودیم .برایمان جالب بود بدانیم این کسی که این وقت شب پشت در آمده کیست و با ما چکار دارد 🌷همسرم در را باز کرد، مردی که چهره اش را پوشانده بود وارد منزل شد و پس از مکثی کوتاه با شوهرم به سمت اتاقمان حرکت کرد با دستپاچگی گفتم: مهمان آمده، بچه ها! چادر سر کنید 🔹️آن شخص پشت سر همسرم وارد اتاق شد، شال و کلاهش را که برداشت تازه متوجّه شدم او برادرم محمّد است، لبخندی زد و سلامی داد و همه را بوسید ، مثل همیشه دست پُر آمده بود، وقتی وسایل را به دستم میداد از سوز سرما انگشتانش یخ زده بود، 🌷دستش را گرفتم و کنار بخاری :نشاندم، گفتم: چه اجباری بود خودت را این قدر به زحمت بیندازی داداش جان! لبخندی زد و گفت : آبجی! اگر خدا بخواهد فردا صبحِ زود عازمم . پرسیدم: کجا به سلامتی؟ گفت: جبهه. 🔹️گفتم: در این هوای سرد!! مگر مجبوری؟! بگذار سرما بشکند بعد برو. گفت: چه اشکالی دارد، من که تنها نیستم خیلی ها جلوتر از من رفته اند آنها هم جان و خانمان دارند و عزیز خانواده شانند، بالاتر از رزمندگان دیگر که نیستم، هر چه خدا بخواهد همان می شود 🌷 ساعتی نشست و قدری با بچه ها بگو و بخند کرد چایش را که خورد زیپ کاپشن اش را باز کرد و عکسی را از جیبش بیرون آورد و به من داد، خوب نگاه کردم، عکس خودش بود، خندیدم و گفتم از شوخ طبعی های تو چه کنم؟!! این چه کاریست که می کنی؟ 🔹️ سرش را پایین انداخت و گفت: آبجی لحظات سختی در پیش دارم، احساس می کنم این بار خدا مرا به آرزویم می رساند، ولی به مادر چیزی نگو دلش می گیرد، این عکس را نزد خود نگهدار؛هر وقت دلتنگم شدی با او سخن بگو، 🌷زبانم بند آمده بود، گریه کردم. از جایش برخاست و نگذاشت حتّی همسرم او را تا درِ منزل بدرقه کند. برادرم رفت و تصویر زیبایش را در قاب چشمانم به یادگارگذاشت... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساعت به وقت عاشقی🍃🌺 08:00 🌹السلام علیک یا امام الرئوف🌹 یه سلام دوباره براے کسایے که قلبشون کبوتر حــــرمه* 🕊 *کسایے که* *دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره* 💚💜 *عاشقانه و با شوق،* *زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (علیهالسلام) *اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً* *مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹