eitaa logo
بهترآفرینی
144 دنبال‌کننده
16 عکس
19 ویدیو
8 فایل
محفلی برای یادگیری بهره‌وری، پربرکتی، زیباآفرینی و بهترآفرینی ارتباط با مدیر کانال @mahmood_yazdani آدرس کانال تلگرام t.me/behtarafariny
مشاهده در ایتا
دانلود
t.me/DrNematallahFazeli 📝 گره کور 🔻نعمت الله فاضلی، 16 شهریور 1401 ✅ گره کور کار کجاست که بعد از صد و پنجاه سال گسترش دانشگاه، هنوز اندر خم یک کوچه ایم؟ و با وجود هفده میلیون دانش آموخته و دانشجو هنوز مکرر در مکرر ساده ترین بدیهیات عقلی نادیده و نقض می شود؟ پاسخ اینست که بحران از آنجا ریشه پیدا کرد که «نقد» را در هسته اصلی سازوکار آموزش و آموزش عالی قرار نداده ایم. اجازه دهید مثل همیشه نپرسیم چکار کنیم بلکه بکوشیم ببینیم نقد چیست و چرا نقد گره کور کار ماست. ✅ رونالد بارنت از برجسته ترین صاحب نظران آموزش عالی و از مراجع عظام این حوزه است. کتابی درباره جایگاه و مفهوم نقد در آموزش عالی با عنوان "آموزش عالی: حرفه ای انتقادی" (Barnett 1997) دارد. عنوان کتاب گویای همه چیز هست: رسالت و حرفه آموزش عالی، چیزی که مفهوم «عالی» در این سیستم را معنا می دهد، نقد است. «عالی» در عبارت «آموزش عالی»، مرتبه بالاتر تحصیلی نیست؛ بلکه «کیفیت ویژه ای» از یادگیری و بالیدن و پرورده شدن است. 🔻بارنت می گوید این کیفیت ویژه با مفهوم «نقد» بیان می شود. استدلال او را بشنویم تا گمان نشود برای جا انداختن بحث، مبالغه می کند یا گزافه می گوید. خلاصه سخن بارنت اینست که برونداد دانشگاه سه چیز است: فرد دانش آموخته؛ اندیشه علمی؛ و شکل دادن جامعه. نقد، هسته اصلی هر سه این مقوله هاست. ✅ بارنت استدلال می کند که هدف دانشگاه تربیت «انسان آکادمیک» است و مهم ترین مولفه وجودی انسان آکادمیک "تفکرانتقادی" است. بارنت "تفکر انتقادی" (critical thinking)، "اندیشه انتقادی" (critical thought) و "نقادی" (criticism) را از یکدیگر تفکیک می کند. 🔻تفکر انتقادی، فرایندی است که فرد طی آن مهارت «انتقادی اندیشیدن» را در دوره تحصیل مدرسه ای و دانشگاهی به دست می آورد. در نتیجه این «آموزش انتقادی» است که «دانش آموخته» یا به تعبیر پیر بوردیو (Bourdieu 2001)"انسان دانشگاهی"(homo academicus) تربیت می شود. از این رو تفکر انتقادی مقوله ای معطوف به فرد است. 🔻اما «اندیشه انتقادی» مفهومی متمایز است و به گفتمان، جریان یا نیروی فکری گفته می شود. این جریان "پدیده ای جمعی" است و ایجاد "هویت جمعی " می کند. برای مثال مکتب فرانکفورت یک جریان یا گفتمان انتقادی است. برخی معتقدند با توجه به هویت انتقادی علم، علم اساسا و دائما به تولید اندیشه انتقادی می پردازد. 🔻هابرماس کارکرد دانش های انسانی را «رهایی بخشی» از راه نقد می داند. برای مثال مایکل فیشر و جورج مارکز در کتاب "انسان شناسی به منزله نقد فرهنگی" (Marcus and Fischer,1999) نشان می دهند که انسان شناسی به مثابه یک رشته دانشگاهی در طول قرن بیستم مجموعه ای از گفتمان های انتقادی در زمینه نقد فرهنگی جامعه غرب تولید کرده است. ✅ بارنت نقد (critique) و "نقادیت" ((criticality را شکلی از فرهنگ می داند؛ مجموعه باورها و ارزش هایی که امکان تفکر انتقادی و تولید اندیشه انتقادی را فراهم می کند. بارنت برای نشان دادن رسالت اصلی دانشگاه یعنی نقد کردن، نظام مفهومی دیگر نیز پیشنهاد می کند که برای شناخت فرهنگ نقد – یا چیزی که او نقادیت می نامد – در اجتماعات علمی ضروریست. 🔻او "خِرد انتقادی"، و "بازاندیشی انتقادی" (critical self – reflection) و "کنش انتقادی" را از یکدیگر تفکیک می کند. هدف خِرد انتقادی، نقد خِرد و محصولات آن یعنی دانش و معرفت در صورت های گوناگون آن است. در باز اندیشی انتقادی ما به نقد "خود" می پردازیم. در حالی که کنش انتقادی ما معطوف به نقد جامعه است. 🔻بنابراین کل نهاد آموزش عالی سه رسالت انتقادی بر عهده دارد: «نقد دانش»، «نقدخود» و «نقد جامعه» ای که ما در آن قرار گرفته و زندگی می کنیم. نقد در رشته های علوم انسانی و اجتماعی در مقایسه با سایر علوم اهمیت بیشتری دارد هر چند همه رشته ها و دانش ها رسالت نقد را در ذات خود دارند.
🏴 فوت مهسا؛ مرگ خردورزی ۵۶ فوت «مهسا امینی» نمادی از مرگ خردورزی در بخش عظیمی از نظام حکمرانی ایران است. مدت زمان خیلی زیادی است که این جمله ی مرحوم حضرت امام خمینی «ره» مدام در ذهنم تکرار می شود : « نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد » و حالا می بینیم چقدر نااهل و نامحرم در نظام حکمرانی ایران زیاد شده اند. دوستی داشتم که چند سال پیش به طنز می گفت که چهل سال است مسئولین می خواهند این انقلاب را ساقط کنند، اما مردم نمی گذارند. اما حالا گویا این دسته از مسئولین دارند موفق می شوند و مردم هم دارند در برابر آنها کم می آورند. ای کاش جهاد تبیینی برای شناسایی و رسواسازی این مسئولین نااهل و نامحرم شکل می گرفت تا کار به آتش گرفتن تر و خشک این نظام نرسد. روزهای سخت تری هم این نظام و هم این ملت در پیش دارند. خداوند عاقبت این ملت را با این دسته از مسئولین نابخرد و جاهل ختم بخیر گرداند. و به همه ما کمک کند و بفهماند و توان بدهد که بدانیم در این شرایط چه کنیم و چگونه این نااهلان و نامحرمان را رسوا کنیم. ✍ محمود یزدانی @shokoofaee
❗️❗️❗️تلنگرهای فوت مهسا برای دوست داران اسلام و انقلاب و ایران ۵۷ 🔔🔔 من آدم سیاسی نیستم  و تا به حال وارد هیچ دسته و گروه سیاسی هم نشدم، و تنها دغدغه اسلام و انقلاب و ایران را دارم، ولی با اندک فهم اجتماعی که دارم، عرض می کنم  مرگ «مهسا امینی» زلزله ای در آبرو و اعتبار جمهوری اسلامی بود. ⏪ همین تک حادثه - که ظاهرا تعمدی هم در کار نبوده - خطرناک تر از حادثه کهریزک ۸۸ ، آبان ۹۸ ، سقوط هواپیمای اوکراینی و برخی حوادث مشابه بود که مردم را در مقابل نظام قرار داد. این حادثه نشان از خشم عمیق مردم از افراط گرایی حکومتی در زمینه‌ی اعمال حجاب است که سایر خشم ها و نارضایتی های مردم را  فعال کرده است. ✔️ برخی تحلیل می کنند که پلیس که باعث مرگ وی  نشده است . همه این ها قبول، اما این حادثه صرفا ماشه چکان بروز خشم  عظیم فروخورده مردم از بخشی از حاکمیت و نحوه حکمرانی است. 🤔🤔 نمی دانم برخی مسئولین و تحلیل گران که می خواهند همه چیز را تا حد یک توطئه خارجی و یا سوءاستفاده چند فرصت طلب داخلی تقلیل دهند، از این همه خشم انباشته مردم از برخی افراط گری ها و سوءعملکردهای حاکمیت خبر دار هستند یا نه ؟ و آیا می خواهند این خشم و نارضایتی را ببینند و درمانی برای آن پیدا کنند یا نه ؟    📣📣 حوادث اعتراضات در  بیمارستان کسری، و تظاهرات در سقز و سنندج و شعارها و توهین های که صورت گرفت، همه و همه گویای این واقعیت هستند که این واقعه را نبایستی دست کم بگیریم و در حد سوءاستفاده چند عنصر فرصت طلب تقلیل دهیم. 📈📈 من فردا روزی را در آینده نظام جمهوری اسلامی می بینم که مسئولین آن روز، از خداشون هست و آرزوی شان هست که حجاب بخش زیادی از دختران جوان جامعه فردا، در حد حجاب مهسا امینی - با تمام کاستی هایش - باشد. چرا که کار از بدحجابی به بی حجابی و برهنگی خواهد رسید. ⬛️ ما با افراط گری ها و نابخردی های مان  در زمینه حجاب کار را بسیار بسیار سخت تر کردیم، و از این به بعد  ترغیب  مردم برای حجاب دهها برابر سخت تر از زمان قبل از فوت مهسا امینی شده است. با افراط گری های عده ای نابخرد و جاهل در حکومت، حجاب از یک امر دینی به یک امر سیاسی تبدیل شده است و برای عده زیادی بدحجابی و بی حجابی نماد مخالفت ورزی با حکومت شده است. بطوریکه در مراسم تشییع جنازه و یا در تظاهرات، و یا به نشانه همدردی، و همچنین به نشانه اعتراض، کشف حجاب می کنند. این افراط گری های عده ای مسئول و مجری جاهل، حتی حفظ حجاب را برای محجبه ها نیز سخت تر کرده است، چون با سیاسی شدن حجاب، عده ی زیادی فکر می کنند که هر کس محجبه است حتما طرفدار نظام و تاییدکننده کارهای نظام است، و لذا از این بعد کار برای محجبه ها هم سخت تر می شود. 📢📢 سخن از فوت مهسا امینی ندای وامهسا کردن و فاجعه سازی و بزرگنمایی یک موضوع کوچک نیست - هر چند مرگ یک هموطن برای همه ما دردآور و ناراحت کننده است - بلکه ندای واعقلا ، و واانقلابا و واسلاما سر دادن است که خردورزی در حکمرانی به کجا رفت ؟ و  اعتبار و آبروی انقلاب دارد از دست می رود!!! سخن از حفظ حیثیت انقلاب است که توسط عده ای افراطی دارد به باد می رود. سخن از نابخردی برخی مسئولین است که چپ و راست با کارهایشان دارند مردم عادی را تبدیل به مخالف انقلاب و انقلاب گریز و اسلام گریز می کنند. ⚫️ من معتقدم نه آمریکا و نه اسرائیل و نه هیچ کشور دیگری با هر حربه ای  توان ساقط کردن این انقلاب را ندارند، اما برخی مسئولین و برخی نهادها و سازمان های همین نظام - اگر جلوی شان گرفته نشود - آخرش این حکومت را -  که چه خون های پاکی برای آن ریخته شده است - به زمین خواهند زد. ❗️برخی مسئولین در جمهوری اسلامی در بدنه نظام رخنه کرده اند که متخصص بحران سازی هستند و قادرند مشکلات کوچک را تبدیل به بحران های امنیتی و بین المللی برای جمهوری اسلامی نمایند که این نظام تا سالها با آن دست و پنجه نرم خواهد کرد و از شر آن خلاص نخواهد شد. ❗️❗️با توجه به این خشم و نارضایتی انباشته شده مردم - که بالاترین میزان از ابتدای انقلاب تا این زمان است - چند نابخردی،  افراط گری و سوءتدبیر دیگر مسئولین برای روشن کردن فتنه ای بزرگ کفایت می کند که بعید می دانم به راحتی موارد قبلی به اتمام برسد. هر چند موارد قبلی هم حل و فصل نشد و صرفا تبدیل به آتشی زیر خاکستر گردید. 🤲🤲خداوند عاقبت این ملت را به حرمت خون شهدا ختم بخیر گرداند. ✍ محمود یزدانی ✅ @shokoofaee
خودی‌های برانداز محمد علی میرزایی 🔸🔸🔸🔸 دست دشمن را اگر در این به آتش کشیدن‌ها نبینیم کوریم. مگر می‌شود راهبری و مدیریت کار را در آمریکا و انگلیس و ریاض و تل آویو ندید؟ انکار بدیهیات نکنیم. تعصب را کنار بگذاریم. دستور آتش و حتی آموزش مستمر و بی‌وقفه تخریب‌کردن و تلفات گرفتن و کشته سازی و...همه و همه توسط دشمنان این ملت و نظام صورت می‌گیرد. نا اینجای مسأله تا حدودی روشن است. اما این، نصف حقیقت است نه همه آن. نیمه دوم این واقعیت تلخ، نقش بی‌لیاقتی، سفاهت سیاسی، بی،تدبیری، بی تقوایی، کله‌شقی و غیر،مردمی بودن بخش قابل توجهی از مدیران و مقامات سیاسی و غیر سیاسی در جبهه خودی است. کسانی که بدون توجه به تبعات وخیم، حرف می‌زنند. بدون فهم شرایط موضع می‌گیرند. از ترس تبعات، حقایق را از مردم پنهان می‌کنند و آنقدر شخصیتشان ضعیف است که بجز به ادامه کرسی و پست خود به چیزی فکر نمی‌کنند. نقش خودی‌های نا‌اهل، خودی‌های نفوذی دشمن، خودی‌های بی‌لیاقت و بی‌خرد در به آتش‌کشیدن خیابان‌ها پر رنگ است، پر رنگ‌تر از ددمنشان، خون‌آشامان و دشمنان قسم‌خورده، زیرا مردم بزرگ و جوانان انقلابی و هوشیار چهل و چند سال است که پوزه دشمن را بخاک مالیده و آنان را سرکوب کرده‌اند اما همین افراد در برابر خودی احمق، خودی بی‌تدبیر و خودی بی‌بصیرت بخاک مذلت افتاده و مچاله می‌شود. رنج بزرگ انقلاب و ملت ما از سفاهت مدیریتی خودی است. برای این باید فکری کرد. اما دشمن عقده‌ای و متوحش چند روزی روی موج سوار است. تعدادی‌بی‌گناه را می‌کشند و بعد هم به زباله‌دانی خود بر‌می‌گردند. اما خودی‌ها تا نابودی انقلاب پیش‌خواهند رفت اگر تدبیری نشود. حکومت‌داری با خودی‌های برانداز بی‌فرجام است. 🆔 t.me/mohamad_ali_mirzaaei
🔲⭕️درد ایرانیان چیست؟ ایرانیان چرا می روند و برنمی گردند؟ مجتبی لشکربلوکی از هر سه ایرانی ۱ نفر می خواهد سرزمین مادری اش را بگذارد و برود. این را من نمی گویم. بلکه نتایج یک نظرسنجی نشان می دهد و متاسفانه نسبت به ۵ سال قبل بیش از ۳٪ رشد نشان می دهد. خب ممکن است بگوییم که مهاجرت امری عادی است. ۷۵۰ میلیون نفر در جهان میل به مهاجرت دارند. بگذارید ایران را با کشورهای دیگر جهان مقایسه کنیم. میانگین تمایل به مهاجرت در جهان برابر با 15% است. در آمریکای لاتین ۲۷٪، غرب آسیا ۲۴٪، اقیانوسیه ۹٪ و جنوب شرقی آسیا ۷٪ است. در نتیجه می‌توان گفت تمایل به مهاجرت ایرانیان (با ۳۳٪)  تقریبا بیش از دو برابر میانگین جهانی است( منبع). آیا فقط همین یک نظرسنجی است؟ نه رصد خانه مهاجرت اعداد وحشتناک تری را منتشر کرده: ۶۶٪ دانشجویان و دانش آموختگان میل زیاد یا بسیار زیادی به مهاجرت دارند. در مورد پزشکان که اوضاع به مراتب خطرناک تر است: ۷۱٪ خب ممکن است بگوییم میل به مهاجرت که مهم نیست. خیلی دوست دارند اما نمی روند. در کنار شاخص میل به مهاجرت، شاخص دیگری وجود دارد به نام تصمیم به مهاجرت یعنی کسانی که دست به اقدام عملی زده اند یا می زنند. فقط ۱۵٪ دانشجویان گفته اند که تصمیم بر ماندن قطعی دارند. ۵۷٪ بقیه گفته اند یا مهاجرت می کنند یا مهاجرت می کنند اما بعدا. بقیه (۲۸٪) هم مردد هستند بین ماندن و رفتن. ۵۰٪ جامعه استارت آپی برای مهاجرت اقدام کرده اند و فقط ۱۶٪ تصمیم گرفته اند در ایران بمانند. خب ممکن است بگوییم بروند ان شاء الله برمی گردند. می دانید شاخص سوم یعنی شاخص میل به بازگشت چه چیزی را نشان می دهد؟ فقط سه درصد پرستاران گفته اند که قطعا به ایران باز خواهند گشت و فقط ۱۲٪ استارت آپی ها گفته اند که قصد قطعی دارند بعد از مهاجرت به ایران بازگردند. همین می شود که رئیس سازمان نظام پزشکی گفته امسال هیچ کس متقاضی رشته جراحی قلب در کشور نشده و با این شرایط مجبوریم با عقب‌گرد ۴۰ ساله واردات پزشک از هند، پاکستان و فیلیپین داشته باشیم. ☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی: هیچ آدم عاقلی وطن اش، ریشه اش، خانواده اش را می گذارد و برود؟ نه! درد ایرانیان چیست؟ بگذارید دوباره برگردیم به پژوهش ها. از افراد خواسته شده بگویند که چرا می روید؟ آیا به خاطر شرایط بیرونی (وضعیت کشور) است یا مسایل شخصی و خانوادگی. ۸۷٪ از کادر درمان و ۸۰٪ دانشجویان علت اصلی تمایل خود به مهاجرت را شرایط کشور دانسته‌اند. مسایل فردی و خانوادگی نقش بسیار کمی بر میل به مهاجرت دارند. بر اساس نظرسنجی، اصلی‌ترین علل افزایش میل به مهاجرت در چهار گروه مختلف یعنی جامعه دانشگاهی (اساتید و محققان)، کادر درمان (پزشکان و پرستاران)، دانشجویان و دانش آموختگان و فعالان استارت آپی این موارد است: بی ثباتی، ابهام، ناامیدی و نارضایتی از شیوه حکم‌رانی و مملکت‌داری. ایرانیان خسته شده اند از حکمرانی که منجر به بی ثباتی و آینده مبهم شده است. بنابراین تصمیم گرفته اند که بروند گوشه ای از جهان را پیدا کنند که ثبات و آرامش و آینده روشن تری به آنان نوید دهد. حالا کاری نداریم که واقعا آن سوی مرزها چقدر این هدف محقق می شود یا نه؟ عادت ندارم تلخ بنویسم. دوست هم ندارم با سیاه نمایی و نقد کردن، لایک بخرم! این آمارهای نگران کننده را نگفتم که ناامید شویم، گفتم که بدانیم همه ما تکلیف بزرگی داریم و علاوه بر تلاش برای بهبود زندگی شخصی در حوزه جمعی و عمومی نیز باید باید باید تلاش کنیم. از دست ما کاری برنمی آید؟ باید برویم سراغ کارهای شدنی تر. از بزرگ شروع نکنیم. دو مثال می زنم: بهبود شیوه حکمرانی و حل مسایل در سطح استان یا شهرستان (مانند کمک نخبگان و ذینفوذان محلی به استانداری برای بهبود حل و فصل مسایل استانی) و یا ایجاد جزیره های ثبات در یک دریای طوفانی (مانند ایجاد کسب وکارهایی پابرجا در شرایط عدم قطعیت محیطی که به کارکنان آن اجازه می دهد که به آینده فکر کنند و رشد کنند، تحقیق کنند و آینده بهتری بسازند). همین دو کار کمک می کند که چراغ امید در ایران روشن بماند. البته در این میان نقش اصلی به عهده زمام داران، تریبون داران، مجلسیان و کارگزاران است. یادشان باشد هر حرفی که می زنند، هر اقدامی که انجام می دهند هر طرحی که تصویب می کنند، هر محدودیت جدیدی که ایجاد می کنند باعث می شود که چند نخبه، چند پزشک و پرستار و چند جوان خوشفکر استارت آپی از کشور بروند. خیانت همیشه فروش اطلاعات محرمانه به کشور بیگانه نیست. خیانت به کشور گاهی اوقات در قالب یک بیانیه نادرست، یک قانون ناروا و یک تصمیم ناکارآمد است. فراموش نکنیم جاده‌ جهنم با نیت‌های خیر سنگ‌فرش شده است. حواسمان باشد با نیت های خوب کشور را به روزگار بد نکشانیم. کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی t.me/Dr_Lashkarbolouki
با عرض سلام خدمت اعضای محترم کانال بعد از حدود ۲ ماه از اعتراضات و اغتشاشات که هم خودم خیلی گرفتار و تا حدی آشفته حال بودم، و هم‌ تقریبا غالب مواقع دسترسی به فضای مجازی نداشتم، فعلا تا حدی فارغ البال تر شدم. ان شاءالله بحث جدید و جالبی تحت عنوان تحلیل روانشناختی دین و دین ورزی را با استعانت از آیات قرآن و روایات معصومین علیهم‌السلام شروع خواهیم کرد
✅ تحلیل روانشناختی دین و دین ورزی ⏪ در این بحث به این سوالات و مباحث خواهیم پرداخت : - تعریف دین از منظر روانشناختی - مفهوم اقامه وجه در برابر دین - تحلیل روانشناختی مفهوم دین ورزی - مقایسه مفهوم دین با مفاهیمی همچون سبک زندگی، هویت، فطرت و ... - اقامه خود در برابر دین یا اقامه دین در خود؟ - تحلیل مفهوم اقامه دین - روش های تقویت دین در خود از منظر روانشناختی - مفهوم معرفت دینی و تفاوت آن با سایر معرفت ها - مفهوم علم دینی و تفاوت آن با سایر علوم و سایر مباحث مرتبط با این بحث 🤲 ان شاءالله سعی خواهم نمود این بحث تا حدی سنگین و چندوجهی را با روش و بیان ساده ای ارائه نمایم.
🔲⭕️ائتلاف علیه قلدری علی سرزعیم، تحلیل گر اقتصادسیاسی همه چیز از یک نامه شروع شد از احمد به حامد! اخیرا احمد زیدآبادی تحلیل گر شناخته شده سیاسی مطلبی خطاب به حامد اسماعیلیون نوشت. و در مورد تاثیر حوزه عاطفی-روانی به کنش سیاسی نکاتی یادآوری کرد. جدای از درستی یا نادرستی نامه زیدآبادی اما نامه کاملا مودبانه و محترمانه نوشته شده بود و پیامی اخلاقی را منتقل می کرد اما حجم بی سابقه ای از فحش و ناسزا و حتی تهدیدات جانی و ناموسی متوجه آقای زیدآبادی شد تا جایی که عطای ابراز نظر در مورد مسائل سیاسی روز را به لقایش بخشید و اعلام کرد که دیگر در مورد مسائل سیاسی روز مطلبی منتشر نمی کند. همه کسانی که با سیاست ایران آشنا هستند می دانند که احمد زیدآبادی سالها به خاطر فعالیت سیاسی نامقبول از دید حکومت به زندان افتاده، به تبعید محکوم شده و فرزندانش سال‌ها طعم تلخ دوری از فرزند را چشیدند. لذا قطعا بخشی از حکومت نبوده و نیست ولی چه چیز موجب شد تا وی که عمری را صرف سیاست کرده به سکوت پناه ببرد؟ دلیل چیزی جز فشار روانی مخالفان و تهدیدات مرتبط با آن نبوده است. او از طرفی به خاطر حکومت به سکوت کشیده شد اکنون از طرف مردم به سکوت کشیده است. نتیجه در هر دو حالت یکی است. حذف یک صدا از سپهر گفتگوی ایران! آنچه در این مورد رخ داده است دقیقا مصداق چیزی است که اصطلاحا «قلدری در فضای مجازی» (cyberbulling/onlinebulling) گفته می شود. هر نوع تهدید فیزیکی، کلامی، عاطفی، جنسی که در ادامه بیان یک دیدگاه توسط برخی افراد در فضای مجازی، شبکه های اجتماعی یا به شکل مستقیم به گوینده مطرح شود «قلدری در فضای مجازی» خوانده می شود. کشورهای توسعه یافته تلاش می کنند تدابیری حقوقی علیه این اقدام خصوصا در مدارس و سازمانها فراهم کنند. هدف از این کارها ترساندن افراد از بیان دیدگاه است نه نقد آنها. روشن است نقد دیدگاه‌های مختلف نه تنها اشکال ندارد بلکه امر پسندیده‌ای است ولی بسیاری تحت عنوان نقد، مسخره کردن، تحقیرکردن، شایعه ساختن، تلاش برای بایکوت کردن اجتماعی فرد و گاه آزاردادن مانند منتشرکردن اطلاعات خصوصی فرد، تهدید خانواده پا را فراتر از نقد می‌گذارند و تلاش می‌کنند هزینه طرح برخی دیدگاه‌ها را چنان بالاببرند که کس دیگری جرات نکند چنین مطالبی را علنا منتشر کند. به بیان دیگر «قلدری در فضای مجازی» دقیقا در نقطه مقابل «آزادی بیان» قرار دارد و طنز داستان آنست که برخی ضمن آنکه ادعا می‌کنند می‌خواهند دایره آزادی بیان را در ایران گسترش دهند، از این روش خبیثانه استفاده می‌کنند تا فضای طرح دیدگاه‌های مخالف با آنها تنگ و تنگ تر شود. روشن است که وقتی آزادی بیان تهدید و تحدید شود وظیفه همگان است که آژیر هشدار را بشنوند و به شکل متحد در برابر آن موضع بگیرند زیرا اولین و مهمترین قربانی محدودشدن آزادی بیان با استفاده از «قلدری در فضای مجازی» حقیقت است که دود آن به چشم جامعه می‏رود. وقتی جامعه نتواند نظرات افراد مستقل و آزاداندیش را -درست یا غلط- بشنود در تصمیم‏گیریهایش به خطا می‏افتد و گاه نه‌تنها به اهداف بالاتر نمی‏رسد بلکه ای‌بسا هزینه‌های غیرمتعارفی را نیز متحمل شود. قلدری در فضای مجازی منحصر به این مورد خاص نیست و شکلهای ظریف‌تری هم دارد که بسیار فراگیر است. هر وقت فضای اجتماعی طوری شد که یک دیدگاه توانست آزادانه نظر خود را مطرح کند ولی صاحبان دیدگاه مخالف معذّب بودند که نظر خود را بیان کنند از ترس آنکه به آنها انگ‌های مختلف زده نشود، باید بدانیم که فضا برای قلدری فراهم شده است. ☑️⭕️تجویز راهبردی: ۱)به خودمان یادآوری کنیم آزادی یعنی آزادی مخالف. ۲)هر وقت احساس کردیم در گروه‌های شکل گرفته در فضای مجازی یک دیدگاه به راحتی می تواند نظرش را بگوید ولی دیدگاه مخالف در بیان نظرات محدود است، باید فضا را شکست و دیدگاه مخالف را دعوت کرد که صحبت کند و نگذاشت کسی به صاحبان دیدگاه مخالف اهانت کند یا او را تهدید کند. ۳)هر وقت قلدری در فضای مجازی موجب شد یک شخصیت مستقل مثل آقای زیدآبادی چنان تهدید شد که نوشتن را متوقف کرد باید دیگر صاحبان فکر و اندیشه به میان آیند و فارغ از اینکه با آقای زیدآبادی هم نظر باشند یا نباشند، از او در برابر تهدیدات و هتاکیها حمایت کنند زیرا اگر امروز این تهدیدات متوجه آقای زیدآبادی شده است، فردا گریبان دیگر متفکران مستقل را خواهد گرفت. ۴)به خودمان و دیگران یادآوری کنیم اگر امروز من آزادی دیگران را پاسداری نکنم، دیر یا زود حرمت آزادی من نیز شکسته خواهد شد. ۵)چه با احمد موافقیم چه با حامد. فرقی نمی کند. از زیدآبادی بخواهیم به کنش سیاسی و گفتگوی آزاد ادامه دهد و این عرصه را ترک نکند حتی اگر با او مخالف باشیم. ۶) قلدری از هر سو از جامعه یا حکومت را غیرقاابل قبول بدانیم. شبکه توسعه t.me/I_D_network علی سرزعیم @Ali_Sarzaeem
💢 واحد پژوهش دانشکده علوم قرآنی مشهد برگزار می کند. ✅ نخستین نشست علمی در راستای همایش بین‌المللی روش شناسی استخراج علوم انسانی قرآن بنیان با عنوان: 🔶 الزامات دست یابی به علوم قرآن بنیان با نگاهی به کاستی های علوم حوزوی و الهیات دانشگاهی (رویکرد کلان نگر) 🔹ارائه دهنده : استاد محمود یزدانی 🔹زمان : شنبه 5 آذر ماه 1401 ساعت 12:45 الی 14 🔹مکان : مشهد - خیابان سناباد - دانشکده علوم قرآنی مشهد - سالن جلسات 🆔 @islamic_psycho
t.me/Drnematallahfazeli 📝 ایران 🔻نعمت الله فاضلی، 4 آذر 1401 ✅ ایران را فراموش نکنیم. اعتراض کنیم و از "زن، زندگی، آزادی" بگوییم اما فراموش نکنیم که ایران درخت کهنی است که همه بر شاخه های آن نشسته ایم. مراقب باشیم بُن نبریم. ایران نام نیست، واژه نیست، خاک زیر پای ماست، زبان ماست، ساختار ساخت دهنده به عمیق ترین لایه های آشکار و پنهان عواطف و باورها و کهن الگوهای ماست. ✅ بانو ژولیا کریستوا روانکاو بلغاری-فرانسوی در کتاب خواندنی اش "علیه افسردگی ملی" در گفتگو با فیلیپ پتی می گوید: "پرسش کردن از قوانین، هنجارها و ارزش ها، لحظه ای حیاتی در زندگی روانی افراد و جوامع است" (کریستوا ۱۴۰۱: ۱۲). آن را "سرپیچی" می نامد. کریستوا "سرپیچی و عصیان" را ستایش می کند و همسو با سارتر می گوید "ما حق عصیان داریم" ( همان ۴۳)، زیرا آن را عامل ضروری برای حیات روانی و متصل کردن پیوندهای جامعه می داند؛ اما مدافع  فرانسه است. به نقل از ژیرودو می گوید: "ملت ها مانند انسان ها از بی نزاکتی های نامحسوس می میرند"(همان ۶۴). معتقد است "به قابلیت از بین بردن لکه های ننگی که شوربختی را دوره کرده اند و تمرین همبستگی دربرابر آن ایمان دارم" ( همان ۶۶). ✅ ایران، امروز عصیان و سرپیچی را تمرین می کند، این سرپیچی چنان که کریستوا می گوید اگر برای بازسازی و پرسشگری و در مقابل افسردگی ملی باشد نجات بخش و شادمانی افزاست و روح ایران را تر و تازه می کند. ایران را فراموش نکنیم و ایران و نمادها و نشانه هایش را قربانی هیچ چیز واقعا هیچ چیز نکنیم. چرا که "چو ایران نباشد" دیگر چیزی نخواهد بود و نخواهد ماند. سرپیچی کنیم، 🔻پرسش کنیم، عصیان را حق خود بدانیم ولی به خاطر بسپاریم که اینها نیازمند بقا و تداوم ایران و ایرانی بودن است، سرزمینی که هزاران سال گهواره زایش و رویش و پرورش میلیون ها میلیون انسان، هزاران زبان، هنر، دین، ادبیات، رسم، سنت و تاریخ است و به بهای بی نهایت رنج ها و فداکاری ها به دست ما رسیده است. ایران را فراموش نکنیم. می دانم که می دانید و این صرفا یادآوری است!
📣📣📣 هسته دین، دوستی و صمیمیت است. دین یعنی دوستی و صمیمیت ⏪ خیلی از منابع، معنویت را هسته دین معرفی می کنند. من خودم با کلمه معنویت هنوز نتوانسته ام ارتباط برقرار کنم و معنایش را خوب نمی فهمم یعنی چه؛  شاید اشکال از من باشد، نمی دانم.  در خود دین نیز از کلمه معنویت استفاده نشده است و یا هم اگر استفاده شده، خیلی کم است و معنویت اصطلاحی است که اخیرا خیلی پرکاربرد شده است.  ✅ اما من به جای معنویت از کلمه دوستی و صمیمیت استفاده می کنم و آن را معادل معنویت و همسنگ آن می دانم. 🤔📖 طی مطالعات و تأملاتی که من داشته ام، هسته دین را دوستی و صمیمیت می دانم. اگر با نگاه اغماض گرایانه دین را بخواهید تقلیل دهید، به نظر من کل دین به دو کلان بخش تقسیم می شود: ۱- توحید ۲- اخوت غالب دستورات دین یا در ذیل توحید قرار می گیرند یا در ذیل اخوت. و هسته هر دوی این ها  «دوستی و صمیمیت» است. و این مساله درباره سایر موضوعات دینی هم قابل تسری است. ⬅️ و دین عملا یک هدف نهایی بیشتر ندارد و موضوع اش دوستی و صمیمیت است. تمام دستورات دین مستقیم یا غیرمستقیم یا از دوستی و صمیمیت شروع می شوند یا به دوستی و صمیمیت می رسند. ❇️ پیامبران یک هدف بیشتر نداشتند : ترویج دوستی و صمیمیت و در تمام ابعاد چهار رابطه انسان هدفشان دوستی و صمیمیت بود. یعنی پیامبران در تلاش بودند که : ۱-  بین انسان و خداوند دوستی و صمیمیت ایجاد کنند ۲- بین انسان با خودش دوستی و صمیمیت ایجاد کنند ۳- بین انسان با دیگران دوستی و صمیمیت ایجاد کنند ۴- بین انسان با طبیعت دوستی و صمیمیت ایجاد کنند. ☠ و بر اساس همین تک هدف پیامبران، شیطان نیز یک هدف بیشتر ندارد : ایجاد دشمنی یعنی شیطان در تلاش است که : ۱-  بین انسان و خداوند دشمنی ایجاد کند ۲- بین انسان با خودش دشمنی ایجاد نند ۳- بین انسان با دیگران دشمنی ایجاد کند ۴- بین انسان با طبیعت دشمنی ایجاد کند. 🔷 بر اساس مطالعات من دوستی و صمیمیت یک رفتار در کنار صدها رفتار مورد توصیه دین نیست، بلکه دوستی و صمیمیت هسته و اساس دین است و تمام دستورات دین، جلوه هایی از دوستی و صمیمیت در حوزه های مختلف است. 👌👌 بنابراین دوستی و صمیمیت اساس و مبنای سبک زندگی اسلامی است، فلسفه زندگی اسلامی است، هدف زندگی اسلامی است ، جهان بینی اسلامی است، اخلاق اسلامی است و همه چیز دین است. و اصولا دین اسلام دین دوستی و صمیمیت است‌. و قرآن کتاب دوستی و صمیمیت است. 😡 ممکن است بگویید  خیلی دچار تقلیل گرایی شدم و از مباحثی همچون غضب الهی، جهنم، جهاد و قتال با ظالمان و .... غافل شده ام . فرصت این نیست که به این اشکال پاسخ دهم ولی من تقریبا می توانم ادعا کنم که تمام آیات قرآن  - حتی آیات جهاد و قتال و عذاب -  را بر اساس دوستی و صمیمیت می توان تبیین و  تحلیل کرد. ❗️❗️❗️ این بحث آورده های بسیار بسیار زیادی دارد و می تواند یک تغییر اساسی در هر آنچه که از دین صحبت می کنیم به وجود آورد.  و صحت هر آنچه که پسوند دینی یا اسلامی دارد با این شاخص دوستی و صمیمیت قابل بازتعریف و بازارزیابی است ✍ محمود یزدانی@shokoofaee
✅ «دوستی به مثابه جهان بینی» معرفی یک کتاب فوق‌العاده خوب : 👆👆 عنوان فوق، عنوان یک کتابی است که خیلی از خواندش لذت بردم. در حقیقت قبل از اینکه این کتاب را بخوانم درباره دوستی و صمیمیت به نتایجی رسیده بودم که بحث دوستی و صمیمیت یکی از کلیدی‌ترین و یا شاید کلیدی‌ترین بحث دین است. اما این کتاب خیلی به خوبی آنچه را که مدنظر داشتم را تایید می کرد. ⏪ مولف و گردآورنده این کتاب، آقای دکتر محمدجعفر امیرمحلاتی است. ایشان - که فعلا در شیراز به تحقیق و ترویج مباحث صلح و دوستی مشغول هستند -  قبلا یک دیپلمات بوده  و از سال ۶۷ تا سال ۶۸ نماینده ایران در سازمان ملل بوده است. دارای دکتری مطالعات اسلامی  و سابقه سالها تدریس در دانشگاه های آمریکا را داشته اند. به دلیل پیشینه شغلی مولف، این کتاب موضوع دوستی را فراتر از مباحث درون دینی به بحث گذاشته است و نگاه بین الادیانی، بین فرهنگی و بین المللی به این مقوله داشته است. 🔴 این کتاب دارای ۱۸ مقاله در ۴ بخش است. ۳ تا از این مقالات - که به نظرم جزو برترین مقالات نیز می باشد - نگاشته خود آقای دکتر امیرمحلاتی است و ۱۵ مقاله دیگر از نویسندگان مختلف قدیم و جدید ، مسلمان و غیرمسلمان در باب دوستی است. همین تنوع نویسندگان و وسعت دیدگاه ها یکی از نقاط قوت این کتاب است که من در کمتر کتابی آن را مشاهده کرده ام. 🔷 ۴ بخش کتاب عبارتند از : بخش اول : دوستی در ساحت زندگی معنوی جهان بخش دوم : دوستی در روابط بین فرهنگ ها، ملل و تمدن بخش سوم : دوستی در متون پیشین بخش چهارم : تاریخ سیر اندیشه دوستی در تمدن اسلامی 👌👌 در میان کتاب هایی که من تا به حال در موضوع دوستی و صمیمیت خوانده ام ، هیچ کتابی به اندازه این کتاب از «عمق» و «گستردگی» لازم برخوردار نبودند. «عمیق» از این جهت که خیلی به مبناها و زیربناهای این بحث پرداخته است. «گسترده» از این جهت که خیلی به توسعه و امتداد بحث دوستی توجه داشته است. 🔔🔔 من قبلا کتاب «دیگردوستی موثر» اثر «پیتر سینگر» فیلسوف آمریکایی را در همین کانال معرفی کرده بودم. اما کتاب «دوستی به مثابه جهان بینی» از کتاب مذکور عمیق تر و بنیادی تر و گسترده تر است، هر چند کتاب دیگردوستی موثر موضوع اش بیشتر کمک و یاری رسانی موثر است 💹 در پایان عرض می کنم با توجه به شرایط کشور ما نیاز داریم تا می توانیم موضوع دوستی و صمیمیت را برجسته و ترویج نماییم. بنابراین حتما توصیه می کنم این کتاب را مطالعه کنید. ✍ محمود یزدانی@shokoofaee
تصویر کتاب «دوستی به مثابه جهان بینی» به کوشش محمدجعفر امیرمحلاتی انتشارات هرمس
✅ وحدت حوزه و دانشگاه ؛ کجای مسیر هستیم ؟ و چرا خیلی کند پیش می رویم؟ به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه ✍ محمود یزدانی 🙈🙈 بیش از ۴۰ سال است که از ایده وحدت حوزه و دانشگاه می گذرد. صدها نشست و طرح و ایده در این زمینه داده شده است، اما آنچه که در عمل رخ داده است، بسیار کم است. هنوز که هنوز است هر دوی این مراکز کار چندانی با هم ندارند و کار خودشان را انجام می دهند. تحلیل های زیادی نیز در این باره صورت گرفته است. من هم تحلیل خودم را ارائه می کنم و به یک راهکار اشاره خواهم کرد. 1⃣ حوزه و دانشگاه در هیچ چیزی وحدت نداشته باشند، در یک چیز بیشترین وحدت را دارند : هر دو از جامعه دورند. هم مباحث حوزه از نیازهای جامعه دور است و هم مباحث دانشگاه 2⃣ تا زمانی که حوزه و دانشگاه نتوانند روی یک چیز به وحدت برسند، این جدایی شان کماکان ادامه دارد. حل مساله های جامعه مهمترین نقطه وحدت حوزه و دانشگاه می تواند باشد که فعلا دغدغه هیچکدام از آنها به صورت جدی نیست. هر دو نهاد مهمترین دغدغه شان تربیت یکسری دانش آموخته است. حالا این دانش آموختگان به چه کاری بخواهند بیایند - مخصوصا در علوم انسانی - خیلی برایشان مهم نیست 3⃣ هر دو نهاد اشکالات مهم هویتی و شخصیتی دارند. اگر با زبان روانشناسی و البته با کمی طنز بخواهم بگویم، حوزه دچار اختلال شخصیت اسکیزوئید و دانشگاه دچار اختلال شخصیت وابسته است. حوزه در گذشته خودش مانده و توان ارتباط برقرار کردن با زمان حاضر را ندارد و دانشگاه نیز به دلیل اینکه از دنیای غرب کپی برداری شده است، وابسته به علوم غربی است و هنوز دانشگاه و اساتید دانشگاهی به خوباوری نرسیده اند. حال فرض کنید دو شخصیت اسکیزوئید و وابسته بخواهند با هم همکار شوند. نتیجه از قبل واضح و تا حد زیادی خنده دار است. 4⃣ اشکالات متعددی نیز در نوع علوم این دو نهاد است. غالب علوم در سیر تکاملی خود، سه سطح دانش دائره المعارفی ، دانش متظومه ای ( سیستمی )، و دانش راهبردی (استراتژیک) را طی می کنند و به بلوغ می رسند. دانش های حوزوی غالبا در سطح دانش های دائره المعارفی مانده اند. و بخش کمی از آنها وارد دانش های منظومه ای (سیستمی) شده اند. دانش های دانشگاهی در ایران با خوش بینی زیاد نیز غالبا در سطح دانش های منظومه ای ( سیستمی) مانده اند. تمام دانش ها تا به سطح دانش راهبردی ( استراتژیک ) نرسند، توان حل مساله های اجتماعی را ندارند. فلذا علوم رایج در ایران - چه علوم انسانی و چه علوم اسلامی - هنوز به بلوغ خود نرسیده اند فلذا هر دو در حل معضلات اجتماعی ناتوان هستند. 5⃣ با این پاردایمی که فعلا بر هر دو نهاد حاکم است و مهمتر از آن پاردایمی که بر سیاست گذاری علمی کشور حاکم است، من تا دهها سال دیگر هیچ چشم انداز روشنی در وحدت حوزه و دانشگاه نمی بینم ✅ @shokoofaee ادامه‌ی مطلب در متن بعدی 👇👇👇
ادامه‌ی مطلب از متن قبلی 👆👆👆 ❗️و اما راه حل : ⏪ تنها راه حل و بهترین راه حلی که به نظرم می رسد این است که هم حوزه و هم دانشگاه به بازتعریف رسالت خود احتیاج دارند. مهمترین رسالت هر نهاد علمی حل مساله های جامعه خودشان است. اگر به طور جدی این دو نهاد رسالت خودشان را به حل مساله های اجتماعی جامعه تغییر دهند، حداقل دو اتفاق مهم می افتد : اول از همه رشد علمی خیلی خوبی در هر دو نهاد اتفاق می افتد ؛ مخصوصا رشد کیفی علوم در هر دو نهاد صورت می گیرد؛ یعنی علوم هر دو نهاد به سطح دانش راهبردی( استراتژیک) ارتقاء می یابد. که صرفا با این نوع دانش می توان مساله های اجتماعی را حل کرد دوم اینکه وحدت خیلی خوبی بین این دو نهاد اتفاق می افتد. یعنی بدون این همه همایش ها و نمایش ها، همگرایی به طور طبیعی رخ می دهد، چرا که مساله های اجتماعی چندوجهی هستند و همین چندوجهی بودن باعث می شود که متخصصین برای حل و فصل آنها دور هم جمع شوند. پی نوشت ها: 1⃣ نکات فوق بیشتر درباره رشته های علوم انسانی دانشگاه ها ساری و جاری است. 2⃣ درباره مراحل تکامل یک علم از دانش دائره المعارفی به دانش منظومه ای و سپس دانش راهبردی، ان شاءالله بعدا توضیحاتی ارائه خواهم کرد. 3⃣ اختلال شخصیت اسکیزوئید  یک اختلال شخصیت است که با عدم علاقه به برقراری روابط اجتماعی، گرایش به یک زندگی انفرادی، سردی عاطفی، جداشدگی و بی‌تفاوتی مشخص می‌شود. افراد مبتلا ممکن است نتوانند دلبستگی‌های صمیمانه ای با دیگران برقرار کنند و در عین حال دارای یک دنیای فانتزی بامحتوا و جزئیات کامل اما منحصراً درونی هستند. 4⃣ اختلال شخصیت وابسته نوعی اختلال شخصیت است که فرد وابستگی فراگیر روانی به افراد دیگر دارد. این اختلال شخصیت یک وضعیت بلند مدت (مزمن) است که در آن بیمار برای نیازهای عاطفی و جسمی خود به دیگران وابسته است و تنها یک حداقل دستیابی به سطح طبیعی استقلال دارد. ✍ محمود یزدانی@shokoofaee
✅ گفت و گو یا مجادله؛ گذر از دوگانه «من و تو» به دوگانه «ما و مشکل» ✍️ زهره سعیدی ☑️ پیش از ورود به بحث، نخست به این گفت و گو دقت کنید و بگویید چه نقصی در آن می بینید؟ (ناهید: رامسر خیلی قشنگه، بریم رامسر. دانیال: رامسر این فصلِ سال سرده، من می‌گم بریم یزد. ناهید: یزد شهر تاریخیه من دلم طبیعت می‌خواد. دانیال: طبیعت که فقط دریا و جنگل نیست، بیابون هم طبیعته. ناهید: همیشه میخوای نظر خودت رو تحمیل کنی. دانیال: تو هم همیشه میخوای از من انتقاد کنی. ناهید: اصلا جایی نمی‌ریم. دانیال: همیشه آخرش به جایی نمی‌رسیم). نقص این گفت و گو در این است که به جای محدود ماندن در موضوعِ گفت و گو، یعنی انتخاب مکان سفر، وارد دوگانه من و تو شده است. با این کار بحث آنها از موضوع انحراف پیدا کرده و به تقابلی میان من و تو تبدیل شده است. ☑️ حال آنکه پرهیز از دوگانه من و تو، و پایبندی به دوگانه ما و مشکل؛ ما و کنش؛ ما و رفتار؛ ما و گفتار؛ شرط مبنایی برای شکل‌گیری گفت و گوی مؤثر است. بدین معنا که همواره رفتاری، گفتاری، مشکلی، یا کنشی، موضوعِ گفت و گو است، نه خودِ فرد. با تفکیک میان خودِ فرد با موضوع گفت و گو، به جای نشانه رفتن شخصیت یکدیگر، باید بر روی موضوعِ گفت و گو متمرکز ماند. با اتخاذ این رویکرد هر دو طرف گفت و گو محترم هستند و از تحقیر و تخفیف یکدیگر پرهیز می‌کنند. گفت و گو تا وقتی می‌تواند تداوم پیدا کند که از این چارچوب خارج نشود. اگر یکی از طرفین از این چارچوب خارج شد، گفت و گو پایان یافته به شمار می‌رود و ادامه آن فایده‌ای جز فرسایش جان آدمی در پی ندارد. از این رو وقتی گفت و گو به این دوگانه کشیده شد باید به آن پایان داد و آن را به زمانی دیگر موکول کرد. ☑️کسی که در این مرحله پیش‌دستی می‌کند و گفت و گو را پایان می‌دهد، از یک سو خود را از فروافتادن به دامِ «دوگانه من و تو» در امان نگه داشته است و از سوی دیگر این امکان را به فرد مقابل داده است که جلوتر نرود و عقب‌نشینی کند. به بیان دیگر هم مانع آسیب به خود و دیگری شده است و هم گفت و گو را در جای درست پایان داده است. بنابراین باید تمرین کنیم که اولاً گفت و گو به مجادله میان من و طرف مقابل تبدیل نشود و ثانیاً در صورت تبدیل شدن آن به مجادله، بلافاصله آن را پایان دهیم. @TeachingCriticalThinking
هدایت شده از روانشناسی اسلامی
📣📣📣 اسلامی سازی علوم انسانی یا اسلامی سازی علوم حوزوی : کدامیک اولویت دارند؟ محمود یزدانی ✅ ۱۲ دی ماه سالروز رحلت حضرت علامه مصباح یزدی(ره) را به عنوان روز علوم انسانی اسلامی تعیین کرده اند. من در عین حال که با پروژه علوم انسانی اسلامی موافق هستم، اما این طرح و پروژه را تا حد زیادی ناموفق و ابتر می بینم و معتقدم ما در نگاه کلان چندان راه به جایی نخواهیم برد. ⏪ علتش این است که ما مسیر را داریم اشتباه می رویم. و لازم است قبل از اینکه سراغ علوم انسانی دانشگاه ها برویم، و آنها را اسلامی کنیم، بایستی سراغ علوم حوزوی می رفتیم و ابتدا آنها را اسلامی می کردیم. 😳😳😳 شاید اسلامی سازی علوم حوزوی را برای اولین بار شنیده باشید و متعجب شوید که مگر علوم حوزوی ما اسلامی نیست که بخواهیم آن را اسلامی کنیم. ❇️ پیش فرض تمام کسانی که سراغ اسلامی سازی علوم انسانی می روند این است که علوم حوزوی مانند فقه و تفسیر و کلام و ... اسلامی است، فلذا لازم است علوم انسانی مانند روانشناسی ، جامعه شناسی ، علوم سیاسی و ... نیز اسلامی شوند. اما من معتقدم همین پیش فرض - که نقدهای زیادی به آن وارد است - منشأ بزرگترین اشتباهات و خطاهای ما در این سده های اخیر است. ❗️❗️❗️من معتقدم علوم حوزوی ما اسلامی نیست و بزرگترین نقص ما همین اسلامی نبودن علوم حوزوی است. البته من با نگاه فازی به علوم حوزوی نگاه می کنم و وقتی می گویم علوم حوزوی ما اسلامی نیست، نگاه صفر و یک ندارم، بلکه معتقدم علوم حوزوی ما شبه اسلامی یا نیمه اسلامی و یا تا حدی اسلامی هستند. و تا ما نتوانیم علوم حوزوی را بقدر کفایت اسلامی کنیم، به طریق اولی پروژه علوم انسانی اسلامی از پیش ابتر و ناموفق است. 🔴 ‌علت اینکه می گویم این پروژه ابتر است، به این دلیل است که ما در طول قرن ها نتوانسته ایم مدلی از علم اسلامی حتی در حوزه های علمیه خودمان ایجاد کنیم که مطلوب اسلام بوده و شاخصه های علم اسلامی را داشته باشد، و چون نتوانسته ایم و مدلی ایجاد نکرده ایم، آن وقت بر اساس چه الگویی می خواهیم برویم علوم انسانی خودمان را اسلامی کنیم؟. وقتی فقه ما نیمه اسلامی یا تا حدی اسلامی است، و اسلامی به معنای کافی نیست، آن وقت چگونه و بر چه اساس چه مدلی می خواهیم فی المثل روانشناسی اسلامی ایجاد کنیم ؟ ادامه‌ی مطلب در متن بعدی 👇👇👇
هدایت شده از روانشناسی اسلامی
ادامه‌ی مطلب از متن قبلی 👆👆👆 ❇️ ما تقریبا بجز زمان خیلی کوتاهی در صدر اسلام هیچ تجربه موفقی از اقامه دین نداریم و بعد از آن هم که حوزه های علمیه شکل گرفت، بر اساس تجربه موفق صدر اسلام شکل نگرفت و لذا در طی قرن ها فعالیت حوزه های علمیه، علمای ما بنا به دلایل متعدد - که برخی از آن ناشی از فراهم نبودن شرایط بود و برخی هم ناشی از نشناختن شاخص‌های علم اسلامی بود - نتوانستند علم اسلامی را تولید کنند و ما در زمینه علم اسلامی حتی از نوع حوزوی آن ، دست مان تا حد زیادی خالی است. 🙈🙈 بنابراین برخلاف نظر رایج و غالب خیلی ها که مشکل اصلی را در دانشگاه ها و علوم غربی می بینند، من مشکل اصلی را در حوزه ها و علوم حوزوی می بینم، و با اینکه اکثرا فکر می کنند که این علوم رایج حوزوی، اسلامی است، من معتقدم این علوم تا حد مختصری اسلامی است. یعنی اون جوری که دین می خواهد، علوم حوزوی ما اسلامی نیست. 🙊🙊 این دیدگاه بنده در عین حال که ممکن است اصلا به مذاق روحانیت و طرفداران اسلامی سازی علوم انسانی خوش نیاید، اما حقیقت تلخی است که هیچ گریزی از آن نداریم. 🔔🔔 پذیرش این دیدگاه تبعات زیادی دارد از جمله اینکه: 1⃣ پروژه اسلامی سازی علوم انسانی - به دلیل نداشتن مدل موفقی از علم اسلامی - پروژه زودهنگامی بود که شروع شد و به دلیل همین زودهنگامی و نداشتن مدل، ابتر مانده و ابتر خواهد ماند. 2⃣ تا زمانی که علوم حوزوی ما اسلامی نشود، علوم انسانی ما اسلامی نخواهد شد. 3⃣ چنانچه علوم حوزوی ما اسلامی شود ، خود همین اسلامی سازی علوم حوزوی باعث تولید روانشناسی ، جامعه شناسی و ... با رویکرد توحید بنیان خواهد شد و تا حد زیادی نیازهای جامعه را برطرف خواهد کرد. یعنی ما مسیر را داریم اشتباه می رویم، زیرا تولید علوم انسانی از اسلامی سازی علوم حوزوی شروع می شود نه از علوم دانشگاهی 4⃣ چون علوم حوزوی ما بقدر کفایت اسلامی نیست، فلذا با این علوم نمی توان نظام اسلامی تشکیل داد، از این منظر، مشکل تشکیل نظام اسلامی در حوزه اجرا نیست، بلکه در حوزه نظری و علمی است. این علوم رایج حوزوی توان طراحی و ساخت مدل نظری نظام اسلامی را ندارند، بنابراین حوزه های علمیه پاسخگوی نیازهای نظام اسلامی نیستند و این عدم پاسخگویی نه به دلیل نخواستن بلکه به دلیل نتوانستن بوده است. ✳️ حرف در این زمینه بسیار است که ان شاءالله در حد توان در متن های آتی به آن اشاره خواهم کرد ولی جای یک افسوس باقی است، که ای کاش آن همه دغدغه، انرژی، بودجه و تبلیغاتی که درباره اسلامی سازی علوم انسانی یا تولید علوم انسانی اسلامی صرف شده و صرف می شود، صرف اسلامی سازی علوم حوزوی می شد، که اگر این کار صورت می گرفت به پیشرفت های خیره کننده ای می رسیدیم. ✍ محمود یزدانی @islamic_psycho
فرهاد قنبری بی معنا شدن "دوستی" ارسطو فیلسوف برجسته یونان باستان به سه نوع دوستی اشاره می کند. اولین نوع دوستی‌ها بر پایه سود و فایده است. جایی‌ که دوستان در جستجوی منفعت شخصی و بیشتر بر اساس نگاه مادی شکل گرفته است. دومین نوع دوستی بر پایه لذت است. جایی‌ که دوستان متوجه جذابیت های جنسی، خوش چهره بودن و جذاب بودن یکدیگر هستند. سومین نوع دوستی بر پایه فضیلت و خوبی است که هر دو طرف دوستی فضیلت های یکدیگر را می بینند و در کنار هم باعث رشد یکدیگر می شوند. ارسطو معتقد است؛ دوستی کامل دوستی افراد خوبی است که در فضیلت با یکدیگر برابرند، برای این‌که آن‌ها خوبی را برای یکدیگر به همان طریق آرزو می‌کنند که خود خوب هستند، و آن‌ها به خودی خود خوب هستند. آن‌ها که خوبی را برای دوستانشان به جهت خود دوست آرزو می‌کنند، بیش از همه دوست هستند چرا که آن‌ها این تمایل را برای خاطر خود دوست دارند نه به صورت اتفاقی. به همین جهت دوستی این مردمان تا آن‌جا که خوب هستند ادامه پیدا می‌کند و فضیلت همیشه ماندگار است. با نگاهی به نوع روابط دوستی در جامعه امروز یا جهان امروز می توان به راحتی پی برد که دوستی های رایج امروز بیشتر بر اساس دو نوع اول تقسیم بندی ارسطو یعنی روابطی بر اساس منفعت و لذت است. افراد در اغلب روابط دوستانه به ویژه در دوستی با جنس مخالف [و حتی ازدواج که خود شکلی از دوستی است] به رابطه دوستانه به شکل یک معامله برای کسب منفعت و لذت می نگرند. افراد در دوستی خود سود و فایده خود را در نظر می گیرند و با حساب و کتاب و منطق اقتصادی به روابط خود می نگرند. دوستی و رفاقت در جهان امروز آن معنای فلسفی و انسانی که در فلسفه و ادبیات با آن آشناییم را از دست داده است. آن نوع دوستی که سعدی (اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست/حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم) و حافظ و خیام و مولانا و.. از آن سخن می گویند، مطلقا دیگر یافت نمی شود. دوستی های امروز بیشتر بر اساس منفعت طلبی، لذت جویی و یا فرار از تنهایی شکل می گیرد و این با مفهوم عمیق دوستی، فاصله بسیاری دارد. امروزه بسیار در در صفحات حوادث روزنامه ها و رسانه ها می خوانیم و می شنویم که بسیاری از جنایت ها به خاطر خیانت های دوستانه رخ می دهد. خیانت هایی که اغلب در روابط و دورهمی های به اصطلاح دوستانه رقم می خورد.. (و همیشه این سوال پیش می آید که آخر این چه دوستی است و اصلا چه نیازی به چنین دوستی است که در آن کسی نمی تواند حداقل اعتماد را به یکدیگر داشته باشند؟ یا این چه نوع دوستی است که افراد از موفقیت و شادی و رفاه یکدیگر و.. دچار یاس و افسوس و ناراحتی می شوند و پیش روی او و پشت سر او دو چهره کاملا متفاوت دارند؟..) t.me/kharmagaas
📣📣📣 مشکل ما ایرانی ها نه «داخلی» است، نه «خارجی» است، بلکه «مالشی» است. غالب ایرانیان اهل «مالیدن» و «مالوندن» هستند.محمود یزدانی 🤔🤔 من درباره جامعه خودمان هم به لحاظ جامعه شناختی و هم به لحاظ روانشناختی خیلی فکر می کنم. و اخیرا به یک فهم جالبی رسیدم. البته وقتی بعدا نگاه کردم، دیدم غیر از من خیلی ها هم به این مساله اشاره کرده بودند ولی برای خود من، چون خودم به این نتیجه رسیده بودم، برای خودم خیلی جالب بود گویی که به یک بینش و نگرش تازه ای رسیده ام. ❇️ من به ریشه های مشکلات اجتماعی که دقت می کردم و دنبال این بودم که چرا ایران این همه مشکلات دارد، می خواستم بفهمم که غالب ایرانی ها - فارغ از نقش ها، جایگاه ها، و کارهای مختلفشان - وجه مشترک یا وجه غالب شباهت هاشون چی هست ؟ یعنی ایرانی ها با تمام تنوعاتی که دارند، در چه چیزهایی بیشترین شباهت ها را دارند. 📶 وقتی از مولفه های ظاهری همچون زبان، دین، نژاد و ... گذر کردم و به مولفه‌های پنهان تر پرداختم، دیدم «مالیدن» و «مالوندن» فراگیرترین خصوصیت مشترک منفی ما ایرانی هاست‌. یعنی غالب ایرانی کار اصلی شان «مالشگری» است. و دیدم این صفت هم در من و همسرم وجود دارد، هم در بچه های من هست، هم تو اطرافیان خودم فراوان دیدم، و هم وقتی گسترده تر نگاه کردم دیدم در مدارس و دانشگاه ها و حوزه های علمیه و ادارات و مساجد و هیئت ها و کارخانجات و بازار و .... و تا خیل عظیمی از مسئولان به وفور وجود دارد. و اگر بخواهم این مساله را انتزاع و تعمیم دهم، آن را وارد مقوله فرهنگ می کنم و به عنوان یکی از عناصر کلیدی فرهنگ ایرانی معرفی می کنم و با شواهد زیادی می گویم که فرهنگ ایرانی، «فرهنگ مالشگری» است. 🙈🙈 یعنی بر خلاف برخی ها که می گویند فرهنگ ایرانی ها، دینی یا اسلامی است، من می گویم ایرانیان فرهنگ مالشگری دارند و بر اساس همین فرهنگ مالشگری سراغ اسلام رفته اند و فرهنگ شان را اسلام مالی کرده اند. ⏪ من البته مطالعات میان فرهنگی نداشته ام که ببینیم فرهنگ های دیگر چگونه اند ولی به جد معتقدم که کشورهای پیشرفته دنیا، قطع و یقین فعلا فرهنگ مالشگری ندارند و یا اگر دارند در حد خیلی کمی است. ادامه‌ی مطلب در متن بعدی 👇👇👇
ادامه‌ی مطلب از متن قبلی 👆👆👆 ✅ حالا منظورم از «مالشگری» را توضیح دهم. مالشگری یعنی «یک چیزی را به خودتان یا دیگران بمالونید به طوریکه شبیه اون چیز شوید» مثلا فرض کنید رنگ پوستتان تیره است، شما می آیید هنگام رفتن به بیرون یا مهمانی یا جلسه یا ... کرم سفیدکننده به صورت تان «می مالید» و «سفیدتر» «به نظر می رسید». اما آیا وقتی به خودتان کرم سفید کننده می مالونید، واقعا سفیدتر شده اید؟ پاسخ این است که : هم بله و هم خیر یعنی ظاهرا پوست صورت تان کمی سفیدتر شده، اما در اصل رنگ پوست تان تغییر نکرده و فقط لایه ای از رنگ سفید روی پوست تان نشسته است. در مالشگری چیزی به «درون» رسوخ نمی کند، فقط در «سطح» و «ظاهر» یک چیزی «می نشیند» ولی «درونی» نمی شود. بنابراین تغییر سطحی مهمترین شاخصه مالشگری است. ✳️ حالا یک مثال عینی تر و اجتماعی تر می زنم. تعداد دانشگاه ها و دانشجویان و همچنین تولید مقالات علمی در ایران به نسبت جمعیت یکی از برترین کشورهای دنیاست و شاید ما جزو پنج کشور اول دنیا در این زمینه باشیم. حال سوال این است با این عدد و رقم چرا باز هم اینقدر عقب مانده هستیم. پاسخ این است که دانشگاه های ما محل تولید و گسترش علم و تربیت دانشجو و دانشمند نیستند، بلکه اونجا غالب اساتید مقداری علم را به دانشحویان «می مالند». بنابراین غالب دانشجویان ایران، دانشجو نیستند و روحیه حستجوگری علمی در آنها ایجاد نمی شود، بلکه «دانش مالیده» هستند. و اساتید دانشگاه غالبا «دانش مال» هستند. یعنی دانش را به دانشجویان «می مالند» و دانشگاه های ما هم موسسات علمی نیستند، بلکه موسسات «دانش مالی» هستند . بنابراین در ایران، دانشگاه ، «مالشگاه دانش« یا «دانشمالشگاه»، استاد، «دانش مال» و دانشجو، «دانشمالیده» است‌ ⏪ مثلا من خودم در بهترین دانشگاه های ایران درس خوانده ام. ولی وقتی از دانشگاه فارغ التحصیل شدم تازه فهمیدم که فقط یک کم روانشناسی در دانشگاه به من مالیده شده و لذا چند برابر وقت و هزینه ای که من در دانشگاه انجام دادم، بیرون دانشگاه در موسسات مختلف هزینه کردم تا تونستم کمی چیزی یاد بگیرم‌ . و مطمئن هستم که اگر من در یکی از دانشگاه های خوب اروپا یا آمریکا درس می خوندم، اونجا علم رو به من نمی مالوندند بلکه علم رو به من آموزش می دادند و من رو دانشجو تربیت می کردند. همین قضیه در سایر موسسات و نهادهای این کشور ساری و جاری است. ⏺ مثلا در مدارس، معلمان، علم و سواد را به بچه های ما می مالند و دانش آموزان ما در اصل «سوادمالیده» شده اند. در حوزه‌های علمیه هم، اسلام به طلبه ها مالیده می شود و بعد از آن، روحانیون و مبلغین هم در مساجد و هیئت ها ، اسلام را به مردم، می مالند. صدا و سیما هم که ادعای آموزش عمومی را دارد ، سبک زندگی مدنظرشان را دارند به مردم می مالونند. در ادرات و کارخانجات هم با توجه به ساعات کار مفید در ایران که نیم ساعت در روز است، کارگران و کارمندان بیشتر «کارمال» هستند. یعنی کمی کار را به خودشان می مالند. در میان مسئولان این مملکت نیز همین قصه است و آنها - با توجه به اینکه به جایی پاسخگو نیستند - مسئولیت را به خودشان می مالند و در اصل مسثول نیستند، بلکه «مسئولیت مالیده» هستند. در خانواده ها نیز همین قصه هست. زن و شوهر در اصل «همسرمالیده» هستند نه همسر. پدر و مادر هم «والدمالیده» هستند. 🙊🙊من گاها در برخی جلسات یا دوره ها که شرکت می کنم، به طنز با خودم می گویم خب بریم ببینیم قرار است چی رو بمالونیم یا چی رو به ما بمالونند. چون همه چیز سطحی است. و مثل کرم سفیدکننده که فقط روی سطح پوست مان می نشیند، این طرح و برنامه ها و آموزش ها و سخنرانی ها و .... فقط روی سطح می نشیند. 🙈🙈 خلاصه سرتان را درد نیاورم. ایران کلا کشور «مالشگری» است. و غالبا یا داریم خودمان را «می مالیم» یا دیگران را «می مالونیم». ✍ محمود یزدانی @shokoofaee
📣📣📣 بچه‌های ژاپنی اسلامی تر از بچه‌های ایرانی تربیت می شوند. 🤔🤔 یادم نیست در کجا خواندم که ژاپنی‌ها برای مدارس مقطع ابتدایی ۴ هدف بیشتر ندارند. و غالب فعالیتها و برنامه‌های مدارس ابتدایی را برای دست یابی به این ۴ هدف طراحی میکنند. آن ۴ هدف عبارتند از : 1⃣ بچه ها خودشان را دوست داشته باشند. 2⃣ بچه ها همکلاسی های خودشان را دوست داشته باشند. 3⃣ بچه ها کشورشان را دوست داشته باشند. 4⃣ در مدرسه به بچه ها حسابی خوش بگذرد. ⏪ حالا این ۴ هدف ژاپنی ها را با حدود ۹۸ هدفی که آموزش و پرورش ایران برای مدارس تنظیم کرده است، خودتان مقایسه کنید. ( من هیچی نمی گویم چون وقتی درباره اش فکر میکنم، حرصم درمیاد) ✅ مضمون این ۴ هدف به دو موضوع محبت ( صمیمیت) و شادمانی قابل کاهش است.‌ اگر احتمالا بپرسید پس آموزش ریاضی و علوم و دیکته و ... چه می شود، مدیران و معلمان ژاپنی با خنده جواب می دهند که اونها اصلا مهم نیست و در فضای صمیمیت و شادمانی به راحتی به آنها دست پیدا خواهیم کرد. 😩😭 حال در مدارس ایران چیزی که اهمیت ندارد، صمیمیت و شادمانی است. بگذارید از تجربه خودم بگویم. من در دهه شصت که مدرسه می رفتم یکی از چیزهایی که معلمان از مبصرها می خواستند، لیست بدان/خوبان بود. یعنی کار مبصر کلاس غیر از قلدری هابی که داشت، تهیه این لیست و گزارش به معلم بود. یعنی اگر سر کلاس و قبل از آمدن معلم کمی با دیگران صحبت می کردیم، حزو «بدان» کلاس بودیم و مبصر به راحتی اسم ما را جزو بدان می نوشت، و ما در آن سن و سال یکی از دغدغه هایمان این بود که جزو لیست خوبان باشیم. اون سالها به راحتی با قراردادن بچه ها روبروی بچه ها بین ما تنش و دشمنی ایجاد می کردند. 😖😣 اما شاید بگویید این قضیه مربوط به سالها قبل است و مدارس ما خیلی پیشرفت کرده اند‌ باز هم از تجربه شخصی برایتان بگویم. فرزند دوم من پسر ۹ ساله ای است که امسال کلاس سوم است. همان روز اول که مدرسه رفته بود ، بعنوان مبصر به مدت یک هفته انتخاب شده بود و اولین چیزی که معلمش از پسرم خواسته بود این بود که لیست بدان/خوبان کلاس را برایش بنویسد. 😔😔 می بینید قصه دهه شصت ۱۳۰۰ با دهه اول ۱۴۰۰ چندان فرقی نکرده است و پس از گذشت ۴۰ سال ما اصلا برنامه ای مبنی بر صمیمیت بچه ها با هم و شادمانی در مدرسه نداریم. تمام دغدغه های معلمان و والدین شده مشق و امتحان و نمره و ... 🔔🔔 هدف مهم دیگر ژاپنی ها، ایجاد ژاپن دوستی در میان بچه هایشان است. میهن دوستی پایه و اساس پیشرفت هر کشوری است. اما اینجا هنوز ما در تعارض بین میهن دوستی و اسلام دوستی هستیم و در این تعارض نه میهن دوستی شکل می گیرد نه اسلام دوستی. و حال آنکه حضرت علی (ع) می فرماید: «عَمُرَتِ البُلدانُ بِحُبِّ الأوطانِ» «كشورها با ميهن دوستى آباد شده اند» ✈️✈️ حال نگاه کنید که خیلی عظیمی از ایرانی ها میل به مهاجرت دارند. و فکر نکنید که فقط مهاجران یا کسانی که میل به مهاجرت از ایران دارند، مشکل در وطن دوستی دارند، بلکه مشکل در وطن دوستی مسئولین است که این وضعیت را برای مردم بوجود آورده اند. 🙋‍♂🙋‍♀ هدف چهارم که ایجاد فضای شادمانی در مدرسه است، عامل مهم در حفظ صمیمیت و بالارفتن میل به یادگیری و ماندگاری در مدرسه است، یعنی برخلاف آنچه که در مدارس ایران رواج دارد که زنگ آخر به مثابه زنگ آزادی از زندان مدرسه است، زنگ آخر برای بچه های ژاپنی زنگ فرار از مدرسه نیست. ❗️❗️❗️در پایان سه نکته میخواستم عرض کنم : ۱- در بحث اعتراضات و اغتشاشات سراغ همه عوامل داخلی و خارجی رفتند الا آموزش و پرورش؛ به نظر من آموزش و پرورش ایران بزرگترین مقصر وضع موجود در جامعه است که در هیچ نقص و کاستی یقه آن گرفته نمی شود. آموزش و پرورش ایران بچه هایی را تربیت می کند که غالبا خودشان را دوست ندارند، همکلاسی هایشان را دوست ندارند، کشورشان را دوست ندارند و شاد و خندان هم نیستند. و همه اینها رویهمرفته منجر به تربیت آدم های مستعد نارضایتی، پرتوقعی، خشونت و ضعف در رواداری و تحمل «دیگری» می شود. ۲- من در مشاوره هایم با زوجین و والدین از این ۴ هدف مهم ژاپنی ها خیلی استفاده می کنم و به والدین و زوجین می گویم که همین ۴ هدف ژاپنی ها در خانواده ها نیز بایستی باشد و والدین خوب ۴ هدف مهم در زندگی خانوادگی دارند : 1⃣ کاری میکنند که بچه ها، خودشان را دوست داشته باشند 2⃣ کاری میکنند که بچه ها، برادر و خواهرهایشان را دوست داشته باشند 3⃣ کاری میکنند که بچه ها، فامیل خودشان را دوست داشته باشند 4⃣ کاری میکنند که در خانه به بچه هایشان حسابی خوش بگذرد. ۳- وقتی میگوییم ژاپنی‌ها اسلامی تر تربیت می شوند، به معنای مسلمان تر شدن نیست، بلکه به این معناست که به آنچه که مورد تایید اسلام است، بیشتر و بهتر عمل میکنند، و بالطبع به پیشرفتهای بیشتری هم میرسند. ✍ محمود یزدانی @shokoofaee
👏👏😄😄 خوش به حال ما مردان بخاطر وجود زنان ✅ در حدیث از امام صادق (ع) است که فرموده اند : «أكثَرُ الخَيرِ فِي النِّساءِ »«بيشتر خوبى ها در زنان است» 📝 درباره ریشه لغوی نساء بین لغت شناسان تفاوت آراء وجود دارد که من به ۳ دیدگاه - البته نه به روش انتخابی بلکه به روش استکمالی - اشاره می کنم. 1⃣ برخی ریشه آن را از نسی به معنی کسی که کارش نسیه دادن است می دانند. و از اینرو می گویند زنان مانند تاجرانی هستند که با مشتری خود راه می آیند و جنسشان را نسیه می دهند تا کار مشتری شان راه بیفتد. و این نسیه دادن شان بعلت مهربانی و مهرورزی شان است که «دیگری» برای شان مهمتر است از آنچه که خودشان دارند. 2⃣ برخی باز در همین ریشه نسی آن را نه به معنی نسیه کار بلکه به معنی کثیرالنسیان یا بسیار فراموشکار می دانند. اگر این معنای دوم را بخواهیم بجای اینکه بجای معنای اول بگیریم، در ادامه معنای اول بگیریم و هر دو معنا را قبول کنیم به این معنا می شوند که زنان تاجرانی هستند که جنسشان را به خاطر انسان دوستی شان نسیه می دهند و از آن طرف بخاطر فراموشکاری زیادشان ، یادشان می رود که آنچه را که نسیه داده بودند ، وجه یا عوض آن را مطالبه کنند. 3⃣ برخی ریشه نساء را با ریشه انسان هم ریشه می دانند و از انس دانسته که به معنای انس و خودمانی شدن با دیگری می دانند. باز هم اگر بجای اینکه نخواهیم این معنای سوم را به جای دو معنای دیگر در نظر بگیریم، و تکمیل کننده و متمم آن دو معنا بدانیم اینگونه می شود که زنان به دلیل اینکه آنچه را که دارند، نسیه می دهند و بعد هم یادشان می رود که مطالبه کنند فلذا خیلی راحت میشه با اونها مانوس شد و برای دیگران انس و الفت می آورند. ❇️ حال با لحاظ این سه معنا در کنار هم ، حدیث «أكثَرُ الخَيرِ فِي النِّساءِ » تا حدی بهتر فهمیده می شود که زنان بیشترین خیر را به جامعه می رسانند، چون هم داوطلبانه خیررسانی می کنند و گرچه ممکن است اولش کمی چرتکه بیندازند، ولی بعد یادشان می رود و باز دوباره و چندباره خیررسانی می کنند و باز تمام چرتکه هایشان یادشان می رود. فلذا خیلی راحت میشه با اونها مانوس شد. ⏪ با لحاظ این سه معنا در کنار هم، زنان تاجران و توزیع کنندگان خیر در جامعه هستند که هم نسیه کار هستند و هم بسیار فراموشکار هستند و خیرشان را با کمترین توقع در جامعه پخش و گسترش می دهند. 😞 😞 من از طرف خودم به همه زنان عرض می کنم ما مردان را ببخشید که در برابر خوبی های زیاد شما قدرشناس نیستیم و هر چقدر شما اهل حساب و کتاب نیستید، ما مردان اهل حساب و کتاب هستیم. 🙈😞 و باز ما مردان را ببخشید که از این دو ویژگی نسیه کاری و فراموشکاری شما سوءاستفاده زیادی می کنیم. 🤔🤔 نمی دانم شاید خداوند شماها را روی زمین آورده تا ما از شما انسانیت را یاد بگیریم. ✍ محمود یزدانی @shokoofaee
📣📣📣 «من منجی کوچک ام، پس هستم» ⏪ از آن زمانی که رنه دکارت فرانسوی آن جمله مشهورش را بیان کرد که «من می اندیشم، پس هستم»، این جمله با تعبیرات و تغییرات مختلفی بیان شده است. در زمان شاه، آن هنگام که تازه تولید پیکان شروع شده بود، به طنز برخی که صاحب پیکان شده بودند، می گفتند : «من پیکان دارم، پس هستم»، اما اگر امروزه کسی بگوید «من پیکان دارم، پس هستم» با طنز و یا تمسخر به او می گویند : «مطمئن هستی که هستی؟ مطمئنی که وجود داری ؟» اما همه این جملات بیانگر تمایل به تحقق یک کنش (رفتار) یا نحوه وجود هست که فرد بواسطه آن کنش یا نحوه وجود، «احساس وجود» می کند. ❇️ در روان ما انسان ها گویی میلی است که می خواهد ما بروز و ظهور داشته باشیم. می خواهد ما «احساس وجود» کنیم و بدانیم و بشناسانیم که «من هستم». و برای اینکه به خودمان ثابت شود که «من هستم» ، دست به کارهایی می زنیم که تاییدکننده این باشد که براستی در این جهان هستی «من هستم». شاید همه کارهایی که می کنیم، درسی که می خوانیم، کنکوری که می دهیم، ادامه تحصیلی که می دهیم، سر کاری که می رویم، پولی که در می آوریم، به مهمانی که می رویم، به مسافرتی که می رویم، سلفی که می گیریم، عکسی که از خود در پروفایل مان می گذاریم، استوری و لایوی که می گذاریم و ... همه و همه برای این باشد که به خودمان و دیگران می گوییم که ببین «من این کارها را می کنم، پس هستم» . ❗️اما براستی ما با این کارهایمان «واقعا هستیم» ؟ نکند در جواب این کارهایمان، مثل جواب حرف همان کسی که در این زمانه بگوید «من پیکان دارم، پس هستم » به طنز و تمسخر بگویند : «مطمئن هستی که هستی؟ مطمئنی که وجود داری ؟» ✅ راستی چه رفتار یا کنشی از ما (doing)، یا چه نحوه ای از بودن ما (being)، باعث می شود که واقعا «وجود داشته باشیم» یا «احساس وجود» کنیم ؟ من از کجا بدانم که «هستم»؟ در جمله «من .... پس هستم» جای نقطه چین ها چه بنویسیم که بعدا به ما نخندند و خودمان هم پشیمان نشویم. چه چیزی می تواند واقعا باعث «احساس وجود» در من شود ؟ ⬅️ جمله «من می اندیشم، پس هستم» بیانگر این است که «اندیشه» شاخص «هست بودن» من است. اما فارغ از اینکه بخواهیم نقدی بر این جمله دکارت داشته باشیم، اندیشه تا به عمل در نیاید، نوعی درخودماندگی است. ضمن اینکه چه نوع اندیشه ای می تواند معرف و شاخص «هست بودن» من باشد ؟ آیا هر اندیشه ای ؟ بگذریم، بحث در این زمینه زیاد است. ⁉️ اما واقعا چه چیزی به ما «احساس وجود» می دهد؟ احساسی که باعث می شود از خودمان راضی باشیم. 🔴 اگر به پیش فرض ها و استدلالات این بحث کاری نداشته باشیم، موضوع «نجات» می تواند «احساس وجود» به ما بدهد . «تقلای وجود» زمانی است که «وجود» به خطر بیفتد و لذا اگر خطری باشد و ما کاری نکنیم، گویی که «نیستیم»، و «تقلای نجات» باعث شکل گیری «حس وجود» در ما می شود. بنابراین «نجات» می تواند «احساس وجود» را در ما زنده کند‌. مثلا اگر خطری برای خودمان و دیگری باشد و کاری نکنیم، ما را سرزنش خواهند کرد که مگر تو نبودی؟ و یا اینکه حواست کجا بود ؟ ضمن اینکه خودسرزنشی هم خواهیم داشت. 🔶 بنابراین «نجات» و «منجی گری» می تواند «احساس وجود» را در ما زنده کند و شاید زنده بودن ما به «منجی گری» ما باشد. به نجات خودمان و نجات دیگران. وبه میزان تلاش مان در امر نجات، احساس وجود خواهیم کرد. ☪ ما همچنانکه با «منجی گری» خودمان، احساس وجود خواهیم کرد، با هر «منجی» نیز احساس اتحاد خواهیم کرد. بنابراین همه ما در روان مان از انسان های منجی خوشمان خواهد آمد. و شاید به همین دلیل باشد که هم می خواهیم خودمان منجی باشیم و هم منجی ها را تحسین می کنیم و هم منتظر منجی هستیم. 🔔🔔اما یک خطر بزرگی اینجا هست. وقتی گستره مشکلات و خطرها را در سطح وسیع اجتماعی و جهانی نگاهی بیندازیم، و از طرف دیگر به توان منجی گری خودمان نظری بیندازیم، ممکن است یک یأس و ناامیدی به ما دست دهد که آیا می توانیم کاری کنیم ؟ اینجا پاسخی که می توان داد، «منجی گری به قدر توان» است. ما «منجی بزرگ بشریت» و جهان هستی نیستیم، اما می توانیم «منجی های کوچک» باشیم. اول از همه منجی خودمان، سپس خانواده مان و سپس اطراف مان به قدر توان و امکانات مان. 💐💐 کار این دنیا با «منجی بزرگ» سامان می یابد، اما منجی بزرگ تا هزاران «منجی کوچک» نداشته باشد، کاری از پیش نخواهد برد. منجی بزرگ منتظر منجی های کوچک است. منجی هایی در قد و قواره من و شما. و زمانی ما می توانیم بگوییم که منتظر منجی بزرگ هستیم، که خودمان منجی کوچکی شده باشیم. آن وقت است که اتفاق نیکویی رقم خواهد خورد. ❇️ بنابراین اگر تلاش کنیم که منجی کوچکی شویم و بتوانیم بگوییم که «من یک منجی کوچک ام» آن وقت با اطمینان خاطر و آرامش می توان گفت که «پس هستم». ✍ محمود یزدانی @shokoofaee
📣📣📣 اگر خواستید خوش اخلاق شوید، یا خوش اخلاق ها را بشناسید، حداقل به این ۸ ویژگی توجه کنید. ✅ حسن خلق یا خوش اخلاقی یکی از خصیصه های مهم و بارز هر مسلمان و از دستاوردهای مسلمانی و دین ورزی، بایستی باشد‌، بطوریکه اگر فرد مسلمانی، خوش اخلاق نباشد، دین مداری او دچار اشکال خیلی جدی است. 🌙 ماه مبارک رمضان فرصت خیلی خوبی برای تمرین خوش اخلاقی و ارتقاء آن در درون خودمان است، بطوریکه از رسول الله (ص) نقل شده است: 🔹أيُّهَا النَّاسُ مَنْ حَسَّنَ مِنْکُمْ فِى هَذَا الشَّهْرِ خُلُقَهُ کَانَ لَهُ جَوَازاً عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ . «ای مردم! هر کدام از شما که در ماه مبارک رمضان اخلاقش را نیکو کند، در روزی که پاها بر روی صراط می لغزد. آن اخلاق نیکو شده جواز عبورش از صراط می باشد.» (وسائل الشیعة۱۰ ص۳۱۴) ⏪ در اینکه حسن خلق یا خوش اخلاقی چی هست، نظرات مختلفی وجود دارد، ولی تحقیقی که آقای دکتر عباس پسندیده، استاد پژوهشگاه قرآن و حدیث درباره مصادیق خوش اخلاقی در روایات انجام داده اند، یکی از بهترین تحقیقات در این زمینه است که مقاله آن در ادامه خواهد آمد. 🔴 آگاهی از مصادیق حسن خلق چندین فایده مهم دارد، از جمله : 1⃣ استفاده شخصی : اگر خواستید روی خودتان کار کنید و خوش اخلاق شوید، این مصادیق ۸ گانه به شما کمک می کند تا دقیقا روی همین موارد کار کنید. 2⃣ استفاده تربیتی : اگر خواستید فرزندان تان خوش اخلاق شوند، این مقاله با معرفی این مصادیق ۸ گانه، چشم انداز خوبی از فرد خوش اخلاق برای شما ترسیم می کند تا چراغ راه شما در تربیت باشد. 3⃣ استفاده بین فردی : اگر خواستید با آدم‌های خوش اخلاق دوست یا همکار یا شریک یا همسر شوید، این ۸ شاخص به شما شاقولی می دهد که بتوانید آدم های خوش اخلاق واقعی را از شبه خوش اخلاق ها و بد اخلاق ها تشخیص دهید. 4⃣ استفاده حرفه ای : اگر مبلغ یا مربی یا مشاور هستید این ۸ شاخص خوش اخلاقی به شما کمک می کند که مسیر ترویج، یا تربیت، یا تشخیص را درست بروید و بر اساس شاخص های عینی کار کنید. ✍ محمود یزدانی@shokoofaee مقاله چیستی حسن خلق از آقای دکتر پسندیده 👇👇