eitaa logo
بهتر بنویسیم
1.5هزار دنبال‌کننده
317 عکس
36 ویدیو
53 فایل
💡خیلی از ما نویسنده‌ایم؛ فقط باید تمرین کنیم تا #بهتر_بنویسیم. ارتباط با مدیر: @Pourjam
مشاهده در ایتا
دانلود
💠اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند...💠 🔰سال گذشته کاری برایم پیش آمد که نتوانستم به سفر تبلیغی بروم. در قم ماندم و در مجالس سخنرانی و ذکر مصیبت شرکت می‌کردم. چون توفیق شرکت در عملیات تبلیغی محرم را از دست داده بودم، دل و دماغ نداشتم؛ ولی سعی می‌کردم خودم را با حال خوش سخنرانی‌های استاد در و ذکرمصیبت‌های حجت‌الاسلام آرام کنم. 🔰امسال از وقتی گفتند ممکن است برای مقابله با شیوع دوباره‌ی ویروس منحوس ، فرصت تبلیغی دهه محرم هم مثل ماه مبارک رمضان از دست برود، دل همه آشوب بود. 🔰ولی به لطف خدا و عنایت خود سیدالشهدا سلام الله علیه و درنتیجه‌ی پیگیری‌های نهادهای دست‌اندرکار، به‌ویژه ، این بار مسئولان ، توصیه‌های رهبر انقلاب را شنیدند و به پیشنهادهای واعظان و مادحان توجه کردند. 🔰مجوز عملیات تبلیغی محرم ۱۴۴۲ که صادر شد، قدری از ناراحتی‌ها کم شد؛ ولی هنوز ابهام‌هایی وجود داشت. فقط این‌قدر می‌دانستیم که محرم و صفر امسال با سال‌های قبل فرق می‌کند. به این فکر می‌کردم که امسال در ایام تبلیغی دهه محرم چه‌کار باید بکنیم... سفرنامه ۱۴۴۲ بخش۱ 🆔️ @jalvat اگر دوست دارید این سفرنامه تبلیغی را با ما و در کانال قلمستان دنبال کنید. 🆔️ @ghalamestaan
💠إن الحسین مصباح هدیً و سفینة نجاةٍ💠 🔰با خودم گفتم شاید سال‌های قبل می‌شد برای شرکت نکردن در عملیات تبلیغی دهه محرم توجیهی دست و پا کرد، ولی امسال نه. محرم ۱۴۴۲ باید در تاریخ ثبت شود تا فرزندان ما بعدها بخوانند که ما از صمیم قلب معتقد بوده‌ایم "محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است". 🔰در همین فکرها بودم که ناگهان این جمله از ذهنم خطور کرد که "من هم باید بروم و نگذارم چراغ محافل عزاداری سیدالشهدا کم‌سو شود، حتی اگر وسعم در حد یک شمعِ کوچک باشد!" بلافاصله پس از خطور این جمله، ندایی در درونم شنیدم که "احسنت، در برابر دستگاه سیدالشهدا باید خاکسار بود؛ خوب گفتی که تو برای دستگاه اباعبدالله بیشتر از یک شمع نمی‌توانی باشی!" ولی به لطف خود حضرت، باز بلافاصله به قلبم افتاد که این جمله شیطانی است... 🔰آخر من و امثال من کجا می‌توانیم شمعی باشیم برای رونق محافل عزاداری امام حسین سلام الله علیه؟ وجودی که سراسر ظلمت است را چه به این حرف‌ها؟ اصلاً منِ بی‌سروپا که باشم که رفتنم کمکی به رونق این محافل بکند؟ من باید بروم تا وجودم را از تاریکی‌های تو در توی روی هم انباشته پاک کنم و از وجود سیدالشهدا نور بگیرم، که "إن الحسین مصباح هدیً و سفینة نجاةٍ". 🔰از این خطور شیطانی استغفار کردم و خدا را سپاس گفتم که مولا به همین سرعت مرا متوجه لغزشم کرد و دستم را گرفت؛ آخر حسین کشتی نجات در غرقاب فتنه‌هاست... سفرنامه ۱۴۴۲ بخش۲ 🆔️ @jalvat اگر دوست دارید این سفرنامه تبلیغی را با ما و در کانال قلمستان دنبال کنید. 🆔️ @ghalamestaan
و من مسافرم ای بادهای همواره... 🔰القصه؛ ظاهراً رزق امسال ما در مقدر شده است. قرار شد با چند نفر از دوستان همراه، برای یک عملیات تبلیغی-تربیتی راهی این شهر شویم. 🔰سوار اتوبوس شدیم و قدم در راه گذاشتیم. الحمدلله؛ همین که از خانه و کاشانه‌ی خود کندیم و به راه افتادیم، هزار الحمدلله؛ که باور دارم همین خارج شدن از خود و هجرت به سوی الله از مسیر حسین، عین وصل است؛ همین که در دریای پرتلاطم آخرالزمان رو به سوی کشتی نجات حسین داشته باشیم، رسیدن است. به قول قیصر عزیز: موجیم و وصل ما، از خود بریدن است ساحل بهانه‌ای است، رفتن رسیدن است 🔰دوباره یاد اعزام‌های سال‌های دفاع مقدس افتادم؛ سال‌هایی که پیشگامان جهاد و شهادت و خط‌شکنان انقلاب خمینی کبیر، با اتوبوس و قطار خود را به خط مقدم می‌رساندند. همین الآن در اتوبوس ما غیر از ما چهار نفر، ده طلبه‌ی دیگر هم هستند که قرار است در کرمانشاه عملیات کنند. 🔰حال خوبی است که خودم را ادامه دهنده‌ی راه رزمندگان و شهدا بدانم، ولی خودم خوب می‌دانم که نباید کارِ نیکان را قیاس از خود بگیرم. با این همه، این حال خوب را خریدارم و دوست دارم چند دقیقه‌ای با خاطره شهدا عشق‌بازی کنم. سلام و درود خدا به همه شهیدانی که با خون پاکشان انقلاب اسلامی را تثبیت کردند و به دست ما سپردند. خدایا ما را پیش شهدا شرمنده‌تر از این که هستیم، مپسند. 🔰ان شاءالله در این چند روز، هروقت فرصت شد و چیزی دیدم یا شنیدم که خواندنش برای کسی بهره و هدایتی داشته باشد، آن را می‌نویسم. سفرنامه ۱۴۴۲ بخش۳ 🆔️ @jalvat اگر دوست دارید این سفرنامه تبلیغی را با ما و در کانال قلمستان دنبال کنید. 🆔️ @ghalamestaan
سفرنامه ۱۴۴۲ بخش۴ 🆔️ @jalvat اگر دوست دارید این سفرنامه تبلیغی را با ما و در کانال قلمستان دنبال کنید. 🆔️ @ghalamestaan
💠دوستان سیدالشهدا دوستان یکدیگرند.💠 🔰دیروز ساعت ۶ عصر رسیدیم . وقتی پیاده شدیم، پای اتوبوس منتظرمان ایستاده بود. چهره‌اش چقدر آشنا بود؛ حتماً در یکی از دوره‌‌های تربیتی که برگزار کرده بودیم، دیده بودمش. از آشنا بودن چهره‌اش مهم‌تر، آرامش و صمیمیت آن بود؛ با لبخند و روی گشاده‌اش، خستگی راه را از تن‌مان گرفت. 🔰سوار ماشین آقا فاضل شدیم و به سوی محل اسکانی که برای‌مان پیش‌بینی شده بود راه افتادیم. قرار شده بود در خوابگاهی در محوطه مستقر شویم. پس از مدتی معطلی جلوی در خوابگاه، که دلیل آن ناهماهنگی مسئول بالادستی با سرایدار بود، وارد ساختمان شدیم. 🔰از همان لحظه ورود، سرایدار هشدار جدی داد که حتماً از ماسک و دستکش استفاده کنیم. کرمانشاه از نظر در است، ولی سرایدار نگران انتقال بیماری به ما، از چند مهمان خاص خوابگاه بود. در برخی اتاق‌های خوابگاه، همراهان چند بیمار بستری در بیمارستان سکونت داشتند که هر روز به بیمارستان رفت و آمد می‌کردند و همین، سرایدار را نگران کرده بود که نکند ناقل بیماری به ما شوند. اینکه سرویس‌های بهداشتی همه اتاق‌های هر طبقه مشترک و در راهرو بود هم در جدی‌تر شدن این نگرانی بی‌اثر نبود. 🔰این مسئله و البته اوصاف اتاقی را که به ما داده بودند، به گوش مسئول که میزبان اصلی‌مان بود، رساندند. بلافاصله به آقا فاضل زنگ زده بود که بیاید دنبال ما. او هم سریع آمد و چقدر خوشحال بود. می‌گفت: خودم ناراحت بودم از اینکه شما را آورده‌ام اینجا. حالا امشب می‌رویم پیش خودمان و در ساختمان اتحادیه مستقر می‌شوید. خیلی هم بهتر است. 🔰دوستان اتحادیه با روی باز از ما استقبال کردند؛ از همه مهربان‌تر، خود آقای صفدری. البته با ایشان خاطره‌ای به هم زدیم که شاید وقت دیگری نوشتم. بعد از نماز، مشغول هماهنگی اولیه برای شروع عملیات از روز شنبه شدیم. آقای صفدری با همه خستگی‌اش، تا ساعت ۱۰ پیش ما بود. آخرش هم به دلیل تماس‌هایی که با او گرفته می‌شد رفت. قرار شد امروز بیاید و هماهنگی‌های نهایی را بکنیم. سفرنامه ۱۴۴۲ بخش۵، جمعه اول محرم 🆔️ @jalvat اگر دوست دارید این سفرنامه تبلیغی را با ما و در کانال قلمستان دنبال کنید. 🆔️ @ghalamestaan