🦋🐾
#ارتباط_با_فرزند
فرصتی مناسب برای همصحبتی با کودکان:
💎 هنگامی که برای کودک کتاب میخونیم، فرصت مناسبیه تا با اون صحبت کنیم؛ اجازه بدیم درباره هر تصویر و هر تفکری که درباره کتاب و موضوع اون کتاب داره، باهامون صحبت کنه.
❌ هرگز به اون نگیم «صبر کن کتاب تموم بشه، بعد به سؤالت جواب میدم» یا «ساکت باش و ببین آخر داستان چه میشه»!
🔰 این کودکه که تو تخیل و تفکر خودش بهصورتی کاملاً خلاقانه انتهای داستان رو مشخص میکنه.
🍃🌸
🌸JOin👇
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
🦋🐾
کودکان خجالتی
پیامهای منفی والدین به فرزندانشان که زمینه ساز خجالتی بودن میشود:
👈 بچه !توچقدرشری بچه خوب،این کارو نمیکنه
👈 توچقدر دست و پا چلفتی
مگه میشه آدم اینقدر ساده لوح باشه
👈 مثل بچه های لوس رفتار نکن
مثل بچه ها رفتار نکن
آدم قوی که گریه نمیکنه
👈اگه این یا اون کارو کنی دوست ندارم
تو یه دختر/پسر بچه بدی هستی که این کارو کردی یا اینو گفتی
👈 همیشه باعث خجالتم هستی با رفتارات مودب بشین, ساکت باش بی اجازه چیزی نخور,سریخچال نرومن بچه ی فلانی رو از تو بیشتر دوست دارم از فلان بچه یاد بگیر
همیشه همینطوری همیشه باید بهت بگن چکار بکن چکار نکن
⬅️باتحقیر و سرکوب کردن کودکتون اعتماد به نفسش رو ازش میگیرید و باعث میشید در جمع همیشه خجالتی باشه و در سنین بزرگی هم نتونه از حق و حقوقش دفاع کنه برای نصحیت کودکتون از جملات دوستانه و محبت آمیز استفاده کنید.
🍃🌸
🌸JOin👇
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
هدایت شده از خواص آیات
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاثیر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بر عاقبت بخیری فرزندان
🌹@kavasayat🌹
✅در صورت مشاهده هر یک از موارد زیر در کودک خود حتما به #متخصص اطفال مراجعه کنید:
اگر تا 12 ماهگی: کودک حرکاتی مثل اشاره کردن و یا بای بای کردن را انجام نمی دهد.
اگر تا 18 ماهگی: کودک حرکات را بیشتر از واژگان برای برقراری ارتباط ترجیح می دهد.
اگر تا 18 ماهگی: کودک در تقلید صداها مشکل دارد.
کودک در درک درخواستهای #کلامی ساده مشکل دارد.
تا 2 سالگی: کودک فقط می تواند از گفتار یا اعمال تقلید کند و کلمات یا عبارات را به طور خودجوش تولید نمی کند.
تا 2 سالگی: کودک فقط صداها یا کلمات خاصی را بارها و بارها می گوید و نمی تواند از زبان شفاهی برای برقراری ارتباط و مرتفع کردن نیازهای فوری خود استفاده کند.
تا 2 سالگی: کودک نمی تواند دستورالعمل های ساده را دنبال کند.
تا 2 سالگی: تن صدای کودک طبیعی نباشد (مثلا تو دماغی باشد)
درک کودک با آنچه از سن او انتظار میرود دشوار تر است:
والدین و #پرستار بچه که بیشتر با او در تماس هستند باید نیمی از گفتار کودک را تا 2 سالگی و در حدود سه چهارم از گفتار او را تا 3 سالگی درک کنند.
تا سن 4 سالگی باید بیشتر گفتار کودک توسط افراد غریبه هم قابل درک باشد.
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
💕
👈کارهای کودک در 3 محدوده است:
🔖محدوده سبز: کارهای خوب کودک.
🔖 محدوده زرد: کارهای نه خوب و نه بد(که اشتباهات کودک درحوزه مهارت رانیزشامل میشود که اشکالی ندارد مهارت ندارد وباید اشتباه کند تا یادبگیرد)
🔖محدوده قرمز که آسيب زدن به خود يا ديگران يا تجاوز به حقوق ديگران است.
ولی متاسفانه اکثر تنبیه های والدین برای کارهای محدوده زرد کودکان است، کارهای اشتباه بی خطر.
به کارهای بد اما بی خطر کودکتان بی اعتنایی کنید و به جایش به او کار خوب بیاموزید.
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
آموزش نظم وترتیب به کودکان
1)رابطه شما بافرزندتان باید بر پایه همکاری باشد نه لجبازی
بنابراین سعی کنید تا جای ممکن "نه" نگویید و تا زمانی که اشتباهات فرزندتان خطری ندارد او تصمیم گیرنده برای زندگی خود باشد مانند انتخاب لباس، بازی و غذا.
2)بایدبه فرزندتان مطابق سنش مسئولیت بدهید مانند غذا خوردن با دست قبل از1سالگی، دراوردن کفش حتی با کمک شما بعد از یکسالگی..
3)قبل از آموزش نظم و ترتیب کارها را با بازی به فرزندتان بیاموزید مانند مسابقه دادن هنگام تمیز کردن اتاقش.
4)از3سالگی به فرزندتان مسئولیت های کوچک بدهید مانند انداختن لباس کثیفش در سبد مخصوص، آب دادن به گل کوچکش ادامه دارد.
5)از جدول ستاره ها استفاده کنید تا در مقابل انجام هر کار درست یک برچسب جایزه بگیرد.
6)هرگز با داد و دعوا تهدید و منت گذاشتن محروم کردن فرزندتان را مجبور به انجام کاری نکنید و مسئولیت بیشتر از سنش به او واگذار نکنید.
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
اگر میخواهیم كودك فردی اعتماد بنفس و حرمت نفس داشته باشد بايد هر زمان که فرزندمان كنار ما آمد صبورانه كارمان يا صحبتمان را قطع كنيم و توجه كامل خود را به او دهيم.
مهم نيست مشغول صحبت با تلفن در خانه يا يك دوست در مهماني هستيم.
بعد از توجه کردن به كودك ميتوان از او خواست تا بعد از مهماني يا تمام شدن تلفن صبر كند تا با او صحبت كنيم.
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
مراقبت از کودکان تازه به دنیا آمده به روش کانگرو باعث نجات کودکان زودرس میشود!
احتمال از دنیا رفتن کودکان زودرس بسیار بالاست. مراقبت های زیادی هم در این باره باید انجام بشه مثلا تغذیه با شیر مادر و... ولی عموما زمان انجام این مراقبتها بعد از رسیدن به شرایط پایداره(شرایط پایدار یعنی نوزاد به تنهایی بتونه نفس بکشه)
اما بیشترین مرگ و میر نوزادها قبل از تثبیت وضعیت پایداره! پس باید دنبال راه چارهی بهتری بود
در پژوهشی که روی 3200 نوزاد در پنج بیمارستان انجام شد، کارکنان موظف شدند نوزادان رو بلافاصله(قبل از رسیدن به وضع پایدار) روی سینهی مادرها بچسبونن! نتایج نشون دادن این حرکت 25 درصد احتمال زنده موندن نوزادان رو افزایش میده.
این نتیجهی ارزنده باعث شده اجرای این روش در بیمارستانها سریعا الزامی بشه
خدا میدونه چی تو وجود مادر هست که از همون اول باید بپری تو بغلش حتی اگه نتونی نفس بکشی...
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
🦋🐾
#قصه_متنی
🐑 پشم هایم را بچینید!
بهار شده بود. گنجشک ها جیک جیک می کردند و بوی علفزار همه جا پیچیده بود. مزرعه دار در طویله را باز کرد تا گوسفندان برای خوردن علف بیرون بیایند. گوسفند کوچولویی که اسمش فرفری بود از طویله بیرون آمد و به سمت علفها دوید. همینطور که داشت علف می خورد بقیه ی گوسفندها رسیدند. زیر دست و پا داشت له می شد برای همین تا خواست خودش را بیرون بکشد بین دو تا گوسفند گیر کرد، پشم تنشان توی دهانش رفت، داشت خفه می شد. مادرش از دور چشمش به فرفری افتاد. سریع به سمتش دوید، گوسفندان را کنار زد تا او بیرون بیاید.
فرفری چندتا سرفه کرد و گفت:"داشتم خفه می شدم، چقدر پشم داشتند".
مادرش خندید و گفت: "برای همین هست که در بهار و پاییز پشم گوسفندان را می چینند تا اینطوری پشمالو نباشند".
فرفری چشمهایش گرد شد و گفت: "چی! پشم هایشان را می چینند!" تا این را گفت، یک پروانه سفید روی دماغش نشست، حواسش پرت شد و به دنبال پروانه رفت. پروانه، فرفری را به این طرف و آن طرف برد. تا اینکه به در مزرعه نزدیک شد. چند مرد غریبه با دستگاه های عجیب و غریب که شبیه چنگال بزرگ بود وارد مزرعه شدند. فرفری نگاهش روی دستگاه ها ماند. سریع به سمت مادرش دوید و از او پرسید:" این چنگالها چیست؟"
مادر خندید و گفت:" عزیزم آنها چنگال نیستند، دستگاه پشم چین هستند."
فرفری خودش را به مادرش چسباند و گفت:" من دوست ندارم موهایم را کوتاه کنم". مادر از او پرسید: "چرا عزیزم؟
فرفری گفت: " دستگاه پشم چین خیلی ترسناک هست".
مادر گفت: " اصلا ترس ندارد. اگر پشم هایت را کوتاه کنی خنک می شوی تازه سریعتر هم می توانی بدوی".
فرفری چیزی نگفت و کنار مادرش خوابش برد. چند دقیقه بعد با صدای عجیبی از خواب بیدار شد و دید که مزرعه دار گوسفندان را به صف کرده و پشم آنها را می چیند. تا دستگاه پشم چین را دید تمام تنش شروع به لرزیدن کرد و به مادرش گفت: "می شود من را قایم کنی". مادر گفت: "آخر فایده ای ندارد بلاخره مزرعه دار تو را پیدا می کند. تو گوسفند شجاعی هستی، برو کنار دوستانت بایست تا نوبتت برسد". فرفری سرش را پایین انداخت و به سمت دوستش رفت و به او گفت: "من دوست ندارم مزرعه دار پشمهایم را بچیند، چه کار کنم". دوستش گفت: "خوب اگر دوست نداری برو پشت آن بوته ها قایم شو". فرفری به سمت بوته ها دوید و پشت آنها قایم شد. گاه گاهی هم به صف گوسفندان نگاه می کرد اما دیگر از اینکه نمی توانست از جایش تکان بخورد، خسته شد و کنار بوته ها خوابش برد. وقتی از خواب بیدار شد کار پشم چینی تمام شده بود. خوشحال شد و خواست به سمت مادرش برود اما نتوانست از جایش تکان بخورد چون پشمهایش به خارهای بوته ها گیر کرده بود. کلافه شده بود. بلاخره خودش را از بوته ها جدا کرد. مقداری از موهای تنش هم کنده شد.
تا مادرش فرفری را دید گفت:" ای وای چرا مزرعه دار پشمهایت را کوتاه نکرده؟" فرفری گفت: "من قایم شده بودم". مادرش گفت: " ای وای چه کار بدی کردی". فرفری سرش را پایین انداخت و به طویله رفت.
فردا صبح فرفری با مادرش به علفزار رفتند. وقتی داشت با گوسفندهای دیگر بازی می کرد خیلی گرمش شد و به دوستانش گفت: "وای چقدر هوا گرم شده، شما گرمتان نیست؟" دوستانش گفتند: "نه هوا خیلی هم خنک هست".
آنجا بود که فهمید این گرما بخاطر این هست که پشمهايش را کوتاه نکرده. از دوستانش جدا شد و با لب و لوچه آویزان یک گوشه نشست. فرفری از تنهایی و نشستن خسته شد. گریه اش گرفت و رفت پیش مادرش و گفت: "مامان جان خسته شدم موهایم را کوتاه کن".
مادر فرفری را نوازش کرد و به او گفت: "برو نزدیک مزرعه دار تا تو را ببیند و پشمهایت را بچیند."
فرفری به سمت مزرعه دار رفت و دور او چرخید.
مزرعه دار متوجه شد که یکی از گوسفندان پشمهایش چیده نشده.
به سمتش رفت و او را در آغوش گرفت و گفت: «کوچول موچولو چرا پشمهای تو چیده نشده؟ حالا اشکال ندارد خودم موهایت را کوتاه میکنم».
مزرعه دار فرفری را به انبار برد و چون دستگاه پشم چین نداشت مجبور شد با قیچی پشمهایش را کوتاه کند. فرفری کمی دردش آمد، اما وقتی یاد گرما و گیر کردن به بوته ها افتاد چیزی نگفت و تکان نخورد. وقتی کار مزرعه دار تمام شد. فرفری قبراق و سرحال به سمت مادرش دوید.
🍃🌸
🌸JOin👇
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻