eitaa logo
بهترین مادر
48.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
167 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/UD6t.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
مهمون های ناخوانده - @mer30tv.mp3
5.69M
مهمون های ناخوانده 🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴😴🥱 👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
...برگرد کـه بر بهارمان می‌خندند... ...یک عده بـه حال زارمان می خندند... ...انقدر نبودنت بـه طول انجامید... ...دارند بـه انتظارمان می‌خندند...😔 ✨✨سلام صبحتون بخیر💐 👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
🔸️شعر کودکانه: کتاب 🌸من یه کتاب دارم 🌱پر از گل و ستاره 🌸یه خونه‌ی عروسک 🌱هزار تا قصه داره 🌸کتاب خوشگل ما 🌱قصه می‌گه برامون 🌸قصه‌ی مادربزرگ 🌱تو شب‌های زمستون 🌸تو باغ قصه‌‌ی ما 🌱حیووانا مهربونن 🌸پرنده‌ها تو باغش 🌱با هم آواز می‌خونن 🌸هر کی کتاب می‌خونه 🌱اینو خیلی خوب می‌دونه 🌸کتاب برای همه 🌱یه دوست مهربونه 👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
🌸🍃🌸🍃 زندگی تازه فهميدم که بازی های کودکی حکمت داشت: زو: تمرين روزهاي نفس گير زندگی الاکلنگ: ديدن بالا و پايين دنيا سرسره: تمرين سخت بالا رفتن و راحت پايين آمدن هفت سنگ: تمرين نشانه گرفتن به هدف وسطی : تمرين هميشه در وسط ميدان بودن گل يا پوچ: دقت در انتخاب خاله بازی: آيين مهمانداری آسيا بچرخ: حمايت از همديگر و متحد شدن يه قول دو قل: مشکلات اگر مانند سنگ سخت باشد يکی يکی از پس آن برمی آييم... يادش بخير، اون روزا ياد گرفتن زندگی چه ساده بود...! 👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روش مدرن کشیدن دندون🥴😲 چه اعتماد‌به نفسی😅 👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
💠 آگاهانه کودک را از خطا باز داريد. وقتی کودک در حال انجام کاری و لذت بردن از آن است، مثل پریدن روی مبل، اگر بیست بار هم بگویید « نپر، نکن» فایده ای ندارد! ❓پس چه باید کرد؟ به او پیشنهاد بازی و کاری بدهید که همان لذت را به او بدهد. مثلا اگر بازی حرکتی هیجانی انجام می‌دهد، پیشنهاد شما هم باید حرکتی هیجانی و پر جنب‌و‌جوش باشد. مثل قایم موشک ، بالا بلندی، پریدن از روی طناب… اگر به جای آن به او بگویید بیا اینجا بشین رنگ‌آمیزی کن، او در آن لحظه هرگز حاضر نیست آن لذت و هیجان را رها کند، پس به حرف شما گوش نمی‌دهد. 👈 پس آگاهانه او را از کار خطا بازدارید. 👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
آش ننه سوسکه یکی بود ،یکی نبود.یک ننه سوسکه مهربان، دلش قد آسمان.یک بچه داشت ناز و تپل،مثل یک دسته گل 💐. خیلی دوسش داشت.هر چه که میخواست،« نه »نمیگفت. یه روز سوسک تپلی گفت :«ننه،ننه،من آش 🍲میخوام.میپزی برام؟؟» ننه سوسکه گفت:«می پزم برات،عزیز دلم ، دسته ی گلم» بعد هم کاسه ای برداشت و رفت توی انبار، تا عدس ، نخود و لوبیا بیاورد.دید عدس دارد اما نخود و لوبیا ندارد.عدس را ریخت تو کاسه اش.سراغ بچه اش آمد و گفت:«ننه جان،پاشو برو در خانه ی همسایه ها، بگو اگر نخود دارید یا لوبیا قرض بدهید کمی به ما.» تپلی قبول کرد و رفت سمت همسایه ی راست دستی که خاله مورچه بود. در زد و منتظر شد.وقتی که در باز شد،گفت:«سلام و علیکم خاله مورچه جان🐜. ننه ام سلام رساند و گفته اگر نخود دارید یا لوبیا قرض بدهید کمی به ما.» خاله مورچه توی خانه اش نخود و لوبیا داشت اما توی دلش مهربانی نداشت. با خودش فکر کرد اگر بدهم خودم کم می آورم.این بود که گفت:« نه ندارم.تمام شده،ببخشیدم .اگر داشتم،می دادم.»بعد هم در را بست و رفت توی خونه.سوسکی تپلی راه افتاد و رفت در خانه سمت چپی ، که بی بی پینه دوز بود.در زد و گفت:«سلام به بی بی پینه دوز🐞،مزاحمم این وقت روز . امده ام قرض بگیرم ازشما اگر دارید کمی نخود یا لوبیا.» بی بی پینه دوز توی خانه اش نخود و لوبیا داشت اما توی دلش مهربانی نداشت. با خودش فکر کرد اگر بدهم خودم کم می آورم. این بود که گفت:« نه ندارم. تمام شده،ببخشیدم . اگر که داشتم میدادم .» سوسک تپلی با دست خالی برگشت به خونه،پیش ننه سوسکه و گفت :«ننه جان،همسایه ها هم مثل ما نه نخود دارند و نه لوبیا.» ننه سوسکه آهی کشید و گفت :«حیف شد اگرداشتند چه خوب میشد. اما عیب نداره ننه جان شُکر خدا عدس دارییم تو خونه مان .با همین عدس آشی میپزم خوشمزه🍵.» دیگ را گذاشت رو اتش . عدس را ریخت توآبش.نمک به آن،یکم زد.به هم زد و به هم زد. بالاخره اش پخته شد.بویش توی خونه ننه پیچید.از خانه بیرون رفت و به خانه ی همسایه رسید.ننه سوسکه یک کاسه اش کشید داد به دست بچه اش .بعد هم یک کاسه برای خودش کشید .خواست بخورد ،اما نخورد. باخودش گفت:«ای وای،چه نامهربانم من! به فکر خودم هستم،به فکر همسایه ها نیستم.» آنوقت کاسه آش خودش را به زمین گذاشت دو تا کاسه تمیز برداشت .🍵🍵 هر دو را پر از آش داغ کرد.کاسه ها را به دست پسرش داد و گفت:«ننه جان،سوسک تپلم،دسته گلم،پاشو این کاسه ها رو بردار وببر یپنکی را بده خاله مورچه یکی دیگرو بده خاله بی بی پینه دوزبگو قابل شما را ندارد،ببخشید که آشمان نخود و لوبیا ندارد.» سوسک تپلی کاسه ها را گرفت و برد به در خانه ی همسایه ها داد و همان را گفت که ننه اش گفته بود. خاله مورچه🐜 و بی بی پینه دوز🐞،کاسه های آش را گرفتند و خجالت کشیدند.توی دلشان گفتند :«چه بد کردیم!به ننه سوسکه که اینقدر مهربان است، نامهربانی کردیم.» بعد هم آش ها را خوردند و ظرف های ان ها را پر از نخود و لوبیا کردند و فرستادند به در خانه ننه سوسکه به خودشان هم قول دادند که انبار دلشان را پر از مهربانی کنند. 👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
آیا می توانید اسب دریایی سوم را پیدا کنید؟🤔 👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
🔻 نکته ای عجیب در احترام به والدین ◽️چهار نفر نماز می خواندند ◽️اولی حرف زد ◽️دومی گفت نمازت باطل شد ◽️سومی گفت خودت که حرف زدی ◽️چهارمی گفت: خدا رو شکر من حرف نزدم ◾️بزرگی می فرمود: رابطه با پدر و مادر هم ، این شکلی هست حرف بزنی نمازت باطل می شود ، و لو اینکه آنها مقصر و نمازشان باطل شده ، فقط سکوت همراه با احترام ، سخت است که اینقدر در دین سفارش شده ◾️اگر چنین نکنیم روزی می رسد که در دنیا و آخرت حسرت می خوریم. 👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻