🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
سلام یاصاحب الزمان😔
سلام علیکم خیلی ممنونم
ان شاءالله که هر بزرگواری مشکل و گرفتاری داره
بحق این روزها برطرف بشه
🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
سلام علیکم خیلی ممنونم ان شاءالله که هر بزرگواری مشکل و گرفتاری داره بحق این روزها برطرف بشه
سلام علیکم خوش بسعادتتون
ان شاءالله همه عاقبت بخیر بشیم
https://www.hoorsa.com/Mosaferbehesht110
سلام علیکم عصرتون بخیر
صفحه کانال تنهامسیرخوشبختی در
شبکه اجتماعی #هورسا
هرشب پخش زنده سخنرانی داریم
میتونید عضو بشید و استفاده کنید
نه به اینستاگرام❌
فاخلع نعلیک_۲۰۲۱_۰۹_۳۰_۱۶_۴۸_۰۹_۳۲۶.mp3
4.92M
°•🌱
± ڪربلا کربلا جانم کربلا🖤🥀
#مداحی 🎼
#حسینجانم♥️
#امیرکرمانشاهۍ 🎤
#شبجمعسهوایتنکنممیمیرم 🌙
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#مداحی ۱۸۰
🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
#هیئت_شهدایی ۱۴۰۰/۷/۵ موضوع: شب ششم هفتهے دفاع مقدس.. بسم رب الشهدا و الصدیقین
#هیئت_شهدایی
۱۴۰۰/۷/۶
موضوع: شب هفتم و آخر هفتهے دفاع مقدس..
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلاااام بر هیئتی های عزیز
شبتون منور به نور شهدا
ان شاءالله روز و روزگارتون سرشار از شادی ، خوشحالی، خیر، برکت و پر از نگاه پر مهر خدا باشه 🌹
می خوام براتون امشب از دومین #مجیدسوزوکی بگم که توی زندگی
میشناسم :)❤️
آقا مجید قصه ما اهل یافت آباد تهران
بود تک پسر و عزیز دل همه😍✋
این جوری که همیشه
مورد توجه خانوادهاش بود
خیلی اخلاقای خاصی داشت و
خیلی اهل بگو بخند بود ولی دعوا
میکرد دعوای حسابی😢
همیشه وابسته مادرش بود اینجوری که تا اول دبیرستان مادرش میرفت همراهش تا مدرسه
یه روز بهش میگه که مجید دیگه زشته تو بزرگ شدی من میام دنبال تو مدرسه مجید است
اما وقتی که این حرف این رو میشنوه به مادرش میگه اصلاً این طور که شد من ترک تحصیل می کنم یا با من میای یا دیگه نمیرم
جوری که تا وقتی که مدرسه میرفت همیشه کارش به دفتر میکشید وقتی بزرگ شد توی محله دعوا که می کرد اصولاً کارش به کلانتری میکشید
آقا مجید قصه ما مدرک سیکل بیشتر نداشت و دلیل درس نخواندنش این بود که مادرش باهاش نیومده مدرسه😬😅
از شیطنتای ایشون این بوده که همش
از پادگان فرار میکردن
باباشون بهشون میگه :چرا نمیمونی
پادگان؟
ایشونم میگن : اونجا اذیتم میکنن
فرداش پدرشون میرن پادگان و به
فرماندشون میگن : پسرم گفته اینجا
اذیتش میکن
فرماندشون میگن: پسرتون گفته اذیت
میکنه یا اذیتش میکنن؟!!!!!!!😐
پدرشونم میگن : والا میگه اذیتم میکنن
فرمانده میگن : من با این همه سال تجربه
و کار جرئت ندارم با دمپایی توی پادگان
بچرخم اونوقت پسرشما با دمپایی
توی پادگان میچرخه جرئتم نداریم بهش
حرفی بزنیم 😐😁✋
اونقدری غرق بود که
خیلی چیزا یادش
رفته بود
روزی بیشتر از ۱۵ بار قلیون میکشید
همیشه دعوا میکرد
خالکوبی داشت :)💔
خلاصه گذشت
تا داداش مجید ما چایخونه زد
قلیونش به راه
رفیق رفقا دورهم و پاسور و دعوا
و چاقوکشی و...
یه شب داداش مجید اومد خونه و تندتند
وسایلشو جمع کرد و به مادرش گفت میرم
من دارم میرم کربلا با رفیقام
#اربعینبود