eitaa logo
🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3هزار ویدیو
531 فایل
🌷بهترین مسیر خوشبختی🌷 #تخریب_چی کانال⇩⇩⇩ @mosaferbehesht133 ⇯⇯⇯⇯⇯⇯⇯⇯ سلام خیلی خوش آمدید تبلیغ و تبادل هم داریم @mosaferbehesht133 Yarab89 https://daigo.ir/secret/9499154387 نقد و پیشنهادها
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
سلام یاصاحب الزمان😔
سلام علیکم خیلی ممنونم ان شاءالله که هر بزرگواری مشکل و گرفتاری داره بحق این روزها برطرف بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://www.hoorsa.com/Mosaferbehesht110 سلام علیکم عصرتون بخیر صفحه کانال تنهامسیرخوشبختی در شبکه اجتماعی هرشب پخش زنده سخنرانی داریم میتونید عضو بشید و استفاده کنید نه به اینستاگرام❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاااام بر هیئتی های عزیز شبتون منور به نور شهدا ان شاءالله روز و روزگارتون سرشار از شادی ، خوشحالی، خیر، برکت و پر از نگاه پر مهر خدا باشه 🌹
shohadaei.mp3
524.8K
آهنگ شهدایی همراه هِیئت
می خوام براتون امشب از دومین بگم که توی زندگی میشناسم :)❤️ آقا مجید قصه ما اهل یافت آباد تهران بود تک پسر و عزیز دل همه😍✋ این جوری که همیشه مورد توجه خانواده‌اش بود خیلی اخلاقای خاصی داشت و خیلی اهل بگو بخند بود ولی دعوا میکرد دعوای حسابی😢 همیشه وابسته مادرش بود اینجوری که تا اول دبیرستان مادرش میرفت همراهش تا مدرسه یه روز بهش میگه که مجید دیگه زشته تو بزرگ شدی من میام دنبال تو مدرسه مجید است اما وقتی که این حرف این رو میشنوه به مادرش میگه اصلاً این طور که شد من ترک تحصیل می کنم یا با من میای یا دیگه نمیرم
جوری که تا وقتی که مدرسه میرفت همیشه کارش به دفتر میکشید وقتی بزرگ شد توی محله دعوا که می کرد اصولاً کارش به کلانتری می‌کشید آقا مجید قصه ما مدرک سیکل بیشتر نداشت و دلیل درس نخواندنش این بود که مادرش باهاش نیومده مدرسه😬😅 از شیطنتای ایشون این بوده که همش از پادگان فرار میکردن باباشون بهشون میگه :چرا نمیمونی پادگان؟ ایشونم میگن : اونجا اذیتم میکنن فرداش پدرشون میرن پادگان و به فرماندشون میگن : پسرم گفته اینجا اذیتش میکن فرماندشون میگن: پسرتون گفته اذیت میکنه یا اذیتش میکنن؟!!!!!!!😐 پدرشونم میگن : والا میگه اذیتم میکنن فرمانده میگن : من با این همه سال تجربه و کار جرئت ندارم با دمپایی توی پادگان بچرخم اونوقت پسرشما با دمپایی توی پادگان میچرخه جرئتم نداریم بهش حرفی بزنیم 😐😁✋
اونقدری غرق بود که خیلی چیزا یادش رفته بود روزی بیشتر از ۱۵ بار قلیون میکشید همیشه دعوا میکرد خالکوبی داشت :)💔 خلاصه گذشت تا داداش مجید ما چایخونه زد قلیونش به راه رفیق رفقا دورهم و پاسور و دعوا و چاقوکشی و... یه شب داداش مجید اومد خونه و تندتند وسایلشو جمع کرد و به مادرش گفت میرم من دارم میرم کربلا با رفیقام